تأویل‌گرایی بی‌ضابطه شیعه

شبهه نخست: تأویل‌گرایی بی‌ضابطه شیعه وهابیون ادعا می‌کنند شیعه اهل تأویلات نادرست است و قرآن را بر اساس هوا و هوس و عقل ناقص خود تأویل می‌برد.

شبهه نخست: تأویل‌گرایی بی‌ضابطه شیعه


وهابیون ادعا می‌کنند شیعه اهل تأویلات نادرست است و قرآن را بر اساس هوا و هوس و عقل ناقص خود تأویل می‌برد.[1]


پاسخ شبهه


اولاً: این ادعا که شیعه اهل تأویلات نادرست و بی‌ضابطه است، اتهامی ناروا و باطل است؛ زیرا شیعه اعتقاد به تأویل دارد ولی تأویلی را درست می‌داند که بر اساس محکمات قرآن کریم و روایات معتبر و براهین قطعی عقلی صورت بگیرد. در واقع می‌توان گفت، عقیده شیعه در خصوص جواز تأویل بر سه اصل مهم مبتنی است:


یک ـ حمل آیه بر معنای ظاهری آن به صورت قطعی مخالف محکمات قرآن و سنت باشد.


دو‌ـ دلیل کافی شرعی و عقلی مبنی بر جواز تأویل وجود داشته باشد.


سه‌ـ معنای تأویلی مخالف آموزه‌های قطعی قرآن و سنت نباشد.


این شرایط و ضوابط، شرایطی هستند که هم مفسران اهل سنت و هم شیعه آنها را پذیرفته‌اند. ازاین‌رو این اتهام که شیعه اهل تأویل‏ هاى ذوقى و بی‌ضابطه است، به هیچ وجه درست نیست و مفسران و متکلمان شیعه هرگز اهل تأویل بی‌ضابطه نبوده‌اند.[2]


ثانیاً: اعتقاد به جواز تأویل قرآن به شیعه اختصاص ندارد[3] و همچنان که اشاره شد بسیاری از متکلمان و مفسران اهل سنت نیز قائل به تأویل آیات هستند. شیعه نیز مانند سایر علمای مذاهب اسلامی، اصل را بر اخذ به ظواهر قرآن می‌گذارد و قائل به حجیت ظواهر قرآن است؛ لکن در مواردی که حمل معنای آیات بر ظاهر آن با محکمات قرآن و سنت منافات دارد، آیات را بر اساس محکمات قرآن و سنت تأویل می‌نماید. بنابراین اگر تأویل به طور کلی نادرست و تفسیر به رأی و تحریف دین است، این اشکال به مفسران اهل سنت نیز وارد است.


ثالثاً: سلفیون و وهابیون در خصوص نفی تأویل دچار تناقض هستند؛ زیرا برخی از اهل حدیث و سلفیه ـ نظیر احمد بن حنبل، ابن تیمیه، ابن قیم و برخی از علمای وهابیت ـ با اینکه با صراحت تأویل را نادرست شمرده‌اند، ولی خود در مواردی مجبور به تأویل شده‌اند؛ برای نمونه، احمد بن حنبل ـ که کاملاً  نص‌گرا بوده است ـ در چند مورد مجبور به تأویل شده است.[4]


یک‌ـ احمد بن حنبل در تفسیر آیه {وَ جاءَ رَبُّکَ}،[5] از معنای ظاهری آیه عدول نموده و آن را تأویل برده و به معنای «جاء ثواب ربّک» دانسته است؛ یعنی پاداش خداوند در روز قیامت به مؤمنین می‌رسد.


دو‌ـ در معنای این حدیث پیامبر ص که می‌فرماید: «الحجر الأسود یمین الله فی الارض»[6] گفته است که مراد از دست خدا بودن حجرالاسود، تقرب به خداست.


سه‌ـ در مورد معنای حدیث رسول خدا ص که فرمود: «مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا بَیْنَ إِصْبَعَیْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ...»[7] نیز گفته است که مراد از اصابع خدا، انگشتان به معنای حسی نیست.[8]


ابن تیمیه نیز برخلاف ادعای خود، که تأویل را بدعت و شرک و کفر می‌داند، در موارد متعددی آیات قرآن را از معنای ظاهری به معنای دیگری به تأویل برده است؛ برای مثال درباره معنای آیه شریفه {کُلُّ شَیءٍ هَالِک إِلَّا وَجْهَهُ...}[9] می‌نویسد: «مراد از وجه، دین یا اراده خدای متعال یا عبادت خداست که از بین نخواهد رفت و برای همیشه باقی خواهد ماند».[10]  وی همچنین درباره معنای آیه {اَینْما تولّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ}[11] می‌نویسد: «مراد از وجه در این آیه جهت و قبله خداست» و قبله را وجه خدا شمرده به این اعتبار که وجه و جهت یک چیز هستند.[12]


آیه دیگری که ابن تیمیه مجبور به تأویل آن شده است، آیه 64 سوره مائده است.[13] ابن تیمیه می‌گوید: «مراد از (بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ) دست ظاهری داشتن خدا و باز بودن دستان خدا به معنای ظاهری آن نیست؛ بلکه مراد جود و عطای الهی است».[14] چون خداوند جواد و کریم است و بخیل نیست. بنابراین هر دو دست خدا باز است.


 

[1]. القفاری، اصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج1، ص125؛ احمد لوح، جنایة التأویل الفاسد، ص301؛ ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج2، ص23؛ محب‌الدّین الخطیب، الخطوط العریضة، ص10.


[2]. نووی، شرح صحیح مسلم، ج5، ص24؛ ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج2، ص252؛ علامه حلی، مبادی الوصول، ص155؛ فیض کاشانی، الوافی، ج5، ص933؛ معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص36؛ بابایی، مکاتب تفسیری، ج2، ص105.


[3]. مراد از تأویل در اینجا معنای اعم آن و حمل نصوص بر معنای غیر ظاهری آن است.


[4]. غزالی درباره جایز نبودن تکفیر و تخطئه اهل تأویل می‌گوید: «و کیف یلزم الکفر بالتأویل وما من فریق من أهل الاسلام الا و هو مضطر الیه فابعد الناس عن التأویل احمد بن حنبل و... التأویلات عن الحقیقه و اغربها ان تجعل الکلام مجازاً او استعارة» (غزالی، مجموعة رسائل الإمام الغزالی، ص243).


[5]. فجر: 22.


[6]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج1، ص457.


[7]. ابن حبان، صحیح ابن حبان، ج3، ص222؛ هیثمی، موارد الظمآن إلی زوائد ابن حبان، ج8، ص63.


[8]. غزالی، قواعد العقائد، ص135؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ج1، ص233؛ فخر رازی، اساس التقدیس، ص81.


[9]. «تمام چیز‌ها از بین رفتنی هستند، غیر از وجه او» ( قصص: 88).


[10]. ابن تیمیة، مجموع فتاوی، ج۲، ص۴۳۳؛ ابن تیمیة، شرح حدیث النزول، تحقیق محمد بن عبدالرحمان الخمیس، ص۲۱۸.


[11]. «به هر سو رو کنید، خدا آنجاست! خداوند بی‌نیاز و داناست» (بقره: 115).


[12]. ابن تیمیة، مجموع فتاوی، ج6، ص15-17 و ج3، ص193.


[13]. (وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ)؛ «و یهود گفتند: دست خدا [با زنجیر] بسته است. دست‌هایشان بسته باد! و به خاطر این سخن، از رحمت [الهی] دور شوند! بلکه هر دو دست [قدرت] او گشاده است؛ هرگونه بخواهد، می‏بخشد». (مائده: 64)


[14]. ابن تیمیة، الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۱۲.


| شناسه مطلب: 111605




شیعه