عدم جواز تقیه در برابر مسلمانان
شبهه سوم: عدم جواز تقیه در برابر مسلمانان از جمله شبهات وهابیت در مورد تقیه این است که مىگویند: «تقیه فقط در مورد کفار و مشرکان مشروعیت دارد و تقیه فرد مسلمان از مسلمان دیگر معنایی ندارد؛ ولی شیعه آن را در مورد مسلمانان و پیروان مذاهب اسلامی نیز جایز مىداند».
شبهه سوم: عدم جواز تقیه در برابر مسلمانان
از جمله شبهات وهابیت در مورد تقیه این است که مىگویند: «تقیه فقط در مورد کفار و مشرکان مشروعیت دارد و تقیه فرد مسلمان از مسلمان دیگر معنایی ندارد؛ ولی شیعه آن را در مورد مسلمانان و پیروان مذاهب اسلامی نیز جایز مىداند».[1]
پاسخ
همچنان که از تعاریف اندیشمندان اهل سنت و شیعه در مورد تقیه فهمیده میشود، تقیه مخصوص شرایط خوف و خطر و اکراه و ترس از ضرر به جان و مال انسان است و این ملاک مقید به اینکه فقط از ناحیه کفار باشد، نیست؛ بلکه انسان هرگاه در حال خوف و اکراه و اضطرار قرار گرفت، چه از ناحیه دشمن یا گروه مخالف عقیده و مذهب خود، مجاز به تقیه است.
بسیاری از مفسران و فقهای شیعه و اهل سنت معتقدند که حکم تقیه عمومیت دارد؛[2] یعنی همانگونه که اگر انسان مسلمانی از ناحیه فرد یا گروهی از کفار در معرض تهدید و خطر هلاکت واقع شود، مجاز است با تقیه جان و مال خود را حفظ کند، همچنین اگر از سوی گروهی از مسلمانان مورد اکراه و اجبار قرار گیرد، نیز میتواند با تقیه خود را از خطر و آسیب در امان نگه دارد.[3]
فخر رازى ذیل تفسیر آیه 28 سوره آل عمران، مىگوید: «طبق عقیده امام شافعى تقیه در مواردی هم که حالت اکراه و ترس از گروهی مسلمانان وجود داشته باشد، جایز است...».[4]
طبرى نیز بر این عقیده است که همانگونه که تقیه در برابر کفار جایز است، در برابر مسلمانان نیز هنگام خطر و اکراه جایز است.[5] وی در کتاب تاریخ خود ماجرای اجبار همه عالمان فرق اسلامی به اذعان به خلق قرآن توسط مأمون عباسی را نقل کرده و یادآور شده است که جمع کثیری از متکلمان و محدثان، تحت فشار و تهدید مأمون، ناچار به مخلوق بودن قرآن اذعان کردند و آنگاه که نسبت به این اقدام خود سرزنش شدند، عمل خود را از باب تقیه توجیه نمودند.[6]
از آیات ناظر به تقیه مانند آیه 195 سوره بقره و آیه 106 سوره نحل و آیه نفى حرج[7] و اضطرار[8]، آیه یسر[9] و بسیاری از روایات مربوط به تقیه فهمیده میشود که هرگاه مسلمانان در حالت اکراه و اضطرار و در معرض هلاکت و خطر قرار گرفتند - اعم از اینکه از ناحیه کفار و مشرکان باشد یا از ناحیه مسلمانان - در چنین شرایطی مجاز به تقیه هستند. نمیتوان آیات و روایات مربوط به تقیه را تخصیص زد و ادعا کرد که تقیه فقط در صورتی مجاز است که انسان مسلمان از ناحیه کفار احساس خطر جانی و مالی کند.
ابن عطیه غرناطی از مفسران اهل سنت میگوید:
علما درباره اینکه از چه کسی باید تقیه نمود، گفتهاند: «در مقابل هر زورگوی قدرتمندی که انسان از ناحیه او ترس دارد،
میتوان تقیه نمود؛ یعنی چه در برابر کفاری که حاکم و غالب بر مسلمانان باشند و چه در برابر حاکمان ظالم و جائری که به ظاهر مسلمانند».[10]
یکی از دلایل جواز تقیه فرد مسلمان از مسلمان این است که تقیه امری فطری[11] و قاعدهای عقلانی[12] است و قاعده عقلی تخصیصبردار نیست. معنا ندارد که گفته شود اگر انسان با یک دسته از ظالمین مواجه شد، مجاز به تقیه است؛ ولی نسبت به برخی دیگر مجاز به تقیه نیست.
علاوه بر این، ادله شرعی تقیه نیز عمومیت دارد و تقیید و تخصیص آنها به کفار و مشرکان بیوجه است. اطلاق و عمومیت آیات تقیه از برخی روایات نیز فهمیده میشود؛ چنانکه ابوذر غفاری از رسول خداص نقل میکند که رسول خداص به وی فرمود: «ای ابوذر، اگر در بین مردان پست بودی، چه خواهی کرد»؟ در پاسخ عرض کرد: «به من چه دستوری میدهید ای رسول خدا»؟ فرمود: «صبر کن، صبر کن؛ صبر کن؛ با مردم همانگونه که هستند، باش؛ اما در کارهایشان با آنان مخالفت کن (در برخورد ظاهری با ایشان مانند ایشان باش و در اعتقاد و اعمال مخالف)».[13]
یعقوبی، مورخ مشهور، مینویسد:
بعد از حمله «بسر بن ارطاة» به مدینه و اجبار مردم به بیعت، جابر بن عبدالله انصاری نزد ام سلمه، همسر رسول خداص، رفت و به او گفت: «من از کشته شدن میترسم و از طرف دیگر میدانم که بیعت با این شخص بیعت ضلالت و گمراهی است». ام سلمه به وی گفت: «از روی تقیه با او بیعت کن؛ زیرا تقیه سبب شد که اصحاب کهف همراه با قومشان صلیب بر گردن آویزند و در جشنها به همراه قومشان حاضر شوند».[14]
بنابراین از آیات و روایات مربوط به تقیه استفاده میشود که در هر جا که احتمال خطر و ضرر برای انسان مسلمان وجود داشته باشد- چه از ناحیه کفار و دشمنان دین و چه از ناحیه برخی از مسلمانان، مانند حکام ظالم - تقیه جایز است. پس این ادعا که تقیه فقط در برابر کفار و مشرکان معنا دارد، ادعایی باطل و خلاف آموزههای دینی و سیره مسلمانان (متشرعه) است. از دلایل روشن این امر، تقیه ائمه: است که هم خود تقیه میکردند و هم شیعیان را به تقیه سفارش مینمودند. در اغلب، بلکه همه موارد، تقیه ائمه در برابر حاکمان جور و مخالفان مذهب اهل بیت: بوده است، نه در برابر کفار. ازاینرو این ادعای وهابیت که تقیه مخصوص کفار است، هم با برخی از روایات پیامبرص و اهل بیت: و هم با سیره آنان ناسازگار است و هم با سخنان بزرگان اهل سنت که کاربرد تقیه را عام دانستهاند، منافات دارد.
[1]. «أنّ التقیة التی وردت فی القرآن هی رخصة فی الحالات التی یتعرض المسلم فی نفسه وعرضه إلى الخطر من کافر، وأما تقیة الشیعة فهی النفاق بعینه، وإظهار خلاف ما یبطنه لأهل السنة» (الموصلی، حقیقة الشیعة حتی لا ننخدع، ص12؛ القحطانی، الولاء والبراء فی الإسلام من مفاهیم عقیدة السلف، ص370).
[2]. شنقیطی، أضواء البیان، ج1، ص437؛ رشید رضا، المنار، ج3، ص281.
[3] بسیاری از علمای اهل سنت ـ مانند جصاص، فخر رازی، زمخشری، طبری و مراغی ـ تقیه انسان مسلمان از مسلمان دیگر را، که در عقیده و مذهب با هم اختلاف نظر دارند، جایز دانستهاند. (زمخشری، الکشاف، ج1، ص159).
[4]. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج8، ص194.
[5]. «تجوز التقیة بین المسلمین کما تجوز بین الکافرین محاماة عن النفس»؛ «تقیه به خاطر حفظ جانها میان مسلمانان جایز است؛ همانگونه که میان کفار و مسلمین جایز است» (طبری، جامع البیان، ج3، ص118).
[6]. طبری، تاریخ طبری، ج10، ص284؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج4، ص82.
[7]. حج: 78.
[8]. بقره: 173.
[9]. بقره: 185.
[10]. ابن عطیة، المحرر الوجیز، ج1، ص420.
[11]. تقیه امری فطری است که پیش از هر چیز، عقل و فطرت انسان او را به آن فرا میخواند (سبحانی، مع شیعة الامامیة فی عقائدهم، ص79).
[12]. پناه بردن به تقیه در موارد حفظ نفس و نظائر آن، برگرفته از حکم عقل به تقدیم اهم
بر مهم است؛ هرگاه امر میان آن دو دایر باشد. (مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة،
ج1، ص388).
[13]. «یَا أَبَا ذَرَ کَیْفَ أَنْتَ إِذَا کُنْتَ فِی حُثَالَةٍ؟ وَشَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ، قَالَ: مَا تَأْمُرُنی یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: إِصْبِرْ، إِصْبِرْ، إِصْبِرْ خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلاَقِهِمْ، وَخَالِفُوهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ» (بیهقی، کتاب الزهد الکبیر، ج1، ص111؛ سیوطی، الحاوی للفتاوی، ج2، ص11).
[14]. «فانطلق جابر بن عبدالله الأنصاری إلى أم سلمة زوج النبی فقال إنی قد خشیت أن أقتل وهذه بیعة ضلال؟ قالت: إذاً فبایع فإنّ التقیة حملت أصحاب الکهف على أن کانوا یلبسون الصّلب ویحضرون الأعیاد مع قومهم» (یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص197).