عدم جواز قسم به حق و جاه انبیا و اولیا
شبهه سوم: عدم جواز قسم به حق و جاه انبیا و اولیا از جمله دیگر ادعاهای وهابیت این است که قسم دادن خدا به مقام و جاه و حق انبیا و اولیا جایز نیست. به ادعای آنان اگر کسی به حق و جاه و ذات غیر خدا قسم بخورد، چنین سوگندی باطل و شرکآمیز است؛ مثلاً اگر کسی بگوید: «خدایا تو را قسم میدهم به حق نبیات محمد ص، یا ولیّات علی ع و حسین ع»، چنین سوگندی درست نیست. یا اینکه بگوید: «خدایا به حق رسول اعظم ص بیمار مرا شفا بده»، چنین دعایی باطل است؛ چون هیچ کس بر گردن خدا حق ندارد تا خدا را به حق آنان سوگند دهیم.
شبهه سوم: عدم جواز قسم به حق و جاه انبیا و اولیا
از جمله دیگر ادعاهای وهابیت این است که قسم دادن خدا به مقام و جاه و حق انبیا و اولیا جایز نیست.[1] به ادعای آنان اگر کسی به حق و جاه و ذات غیر خدا قسم بخورد، چنین سوگندی باطل و شرکآمیز است؛ مثلاً اگر کسی بگوید: «خدایا تو را قسم میدهم به حق نبیات محمدص، یا ولیّات علی ع و حسین ع»، چنین سوگندی درست نیست. یا اینکه بگوید: «خدایا به حق رسول اعظم ص بیمار مرا شفا بده»، چنین دعایی باطل است؛ چون هیچ کس بر گردن خدا حق ندارد تا خدا را به حق آنان سوگند دهیم.
فإنّ القسم بالمخلوق على المخلوق ممنوع، ... لاحقّ لمخلوق على الخالق بمجرّد طاعته له سبحانه حتى یقسم به على الله أو یتوسّل به.[2]
قسم خوردن مخلوق به مخلوق دیگر جایز نیست...؛ زیرا هیچ مخلوقی بر خالق، به خاطر اطاعت و عبادت خالق حق پیدا نمیکند تا بتوان خدا را به خاطر آن حق سوگند داد یا آن حق را وسیله قرار داد و به آن متوسل شد.
وهابیون ادعا میکنند که سوگند از امور عبادی است و بندگان فقط میتوانند خدا را به ذات و اسما و صفات او و به اموری که شرع اجازه داده، قسم بدهند و سوگند به انبیا و اولیا و حق و جاه آنان، سوگند به غیر خدا و بدعت و شرک است.[3]
پاسخ: دلائل جواز قسم به غیر خدا
دلیل نخست: آیات متعدد قرآن
خدای متعال در قرآن کریم بارها به آیات و مخلوقات خود قسم خورده است و چنانچه این امر از منظر قرآن ممنوع بود و شائبه شرک داشت، هرگز خدای متعال خود چنین سوگندهایی یاد نمیکرد. بنابراین اصل قسم به غیر خدا جایز است و شرکآمیز نیست.
خدای متعال در قرآن کریم، در بیش از 39 مورد به غیر خودش قسم یاد نموده است. در سوره شمس، به خورشید، نور خورشید، ماه، روز، شب، آسمان، زمین و نفس انسانى قسم یاد کرده است: {وَالشَّمْسِ وَضُحَیهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا * وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا}.[4]
و در سوره فجر، به فجر،[5] به صبحگاهان و ده شب (اول ذیحجه) و جفت (کلیه موجودات عالم) و به شب تار، هنگامى که به روز مبدل مىگردد و همچنین در سوره طور به کوه طور، کتاب نوشته شده در صفحهاى گشوده، به بیت معمور (خانه آباد)، سقف افراشته شده آسمان و دریاى پرتلاطم قسم یاد شده است.[6]
همچنین در سوره «نازعات»، «مرسلات»، «بروج»، «طارق»، «قلم»، «لیل»[7]، «تین»[8]، «عصر» و «بلد» نیز مواردی از قسم به غیر خدا آمده است. همچنین خدای متعال به جان پیغمبرص قسم میخورد و میفرماید: {لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ}[9]؛ «ای پیامبر به جان تو سوگند که آنها در مستی شهوات خود سرگردانند».
اگر قسم خوردن به غیر خدا شرک بود، هرگز خدای متعال به جان پیامبر ص قسم نمیخورد؛ پس مسلماً شرک و حرام نیست. بنابراین با وجود سوگندهاى متعددی که در قرآن آمده است، نمىتوان گفت که سوگند به غیر خدا شرکآمیز است.
دلیل دوم: روایات
روایات متعددی در منابع حدیثی فریقین وجود دارد که بر صحت قسم به غیر خدا دلالت دارند. در اینجا به چند نمونه از این روایات اشاره مینماییم:
1. جاءَ رجلٌ اِلَى النَّبِىِّ فَقالَ یا رَسُولَ الله أَىُّ الصَّدَقَةِ أعْظَمُ أجْراً؟ فَقالَ اَما وَأبیک لتُنَبِّأَنَّهُ اَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحیحٌ شحیحٌ تَخشَى الْفَقْرَ وتَأْمُلُ الْبَقاءَ.[10]
مردى از پیامبر گرامى ص پرسید: «پاداش کدام صدقه بزرگتر است»؟ فرمود: «به پدرت سوگند از آن آگاه خواهى شد و آن اینکه در حالت سلامت و مرض خود و با بیم فقر و امید به بقا صدقه دهى».
رسول خدا به پدر سائل قسم خورد و فرمود: «أما و أبیک لتنبأنه»؛ «سوگند به پدرت که الآن به تو میگویم».
2. أَنَّ أَعْرَابِیًّا جَاءَ إِلَى رَسُولِ اللهِﷺ ... فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ،أَخْبِرْنِی مَاذَا افْتَرَضَ الله عَلَیَّ مِنَ الصَّلَاةِ؟ فَقَالَ: «الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ إِلَّا أَنْ تَطَوَّعَ شَیْئًا»، قَالَ: أَخْبِرْنِی مَا افْتَرَضَ الله عَلَیَّ مِنَ الصِّیَامِ؟ قَالَ: «صِیَامُ رَمَضَانَ إِلَّا أَنْ تَطَوَّعَ شَیْئًا». قَالَ: أَخْبِرْنِی مَا افْتَرَضَ الله عَلَیَّ مِنَ الزَّکَاةِ؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللهِﷺ بِشَرَائِعِ الْإِسْلَامِ، فَقَالَ: وَالَّذِی أَکْرَمَکَ، لَا أَتَطَوَّعُ شَیْئًا، وَلَا أَنْتَقِصُ فِیمَا افْتَرَضَ الله عَلَیَّ شَیْئًا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِﷺ: «أَفْلَحَ وَأَبِیهِ إِنْ صَدَقَ، أَوْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَأَبِیهِ إِنْ صَدَقَ».[11]
مردى اعرابی به حضور پیامبر ص رسید و عرض کرد: «ای رسول خدا ص مرا آگاه کن از نمازی که خدا بر من واجب نموده است». پیامبر ص فرمود: «خواندن پنج بار نماز در روز و شب واجب است و بیشتر از آن مستحب است». باز مرد اعرابی گفت: «مرا آگاه کن از روزهای که خدا بر من واجب ساخته است». پیامبر ص فرمود: «روزه ماه رمضان و بیشتر از آن مستحب است» و سپس آن مرد گفت: «چه زکاتی بر من واجب است». پیامبر همه واجبات اسلام را به او آموخت. مرد اعرابی به پیامبر ص گفت: «به خدایی که تو را گرامی داشته، نه چیزی به این واجبات اسلام اضافه میکنم و نه چیزی از آن کم». [آنگاه از محضر رسول خدا ص مرخص شد]. پیامبر ص فرمود: «به پدر وى سوگند که اگر راست گفته باشد، رستگار مىشود؛ به پدر وى سوگند اگر راست بگوید وارد بهشت مىشود».
اگر سوگند به غیر خدا حرام بود، چگونه پیغمبر اکرم ص به پدر سائل قسم میخورد.
احمد بن حنبل- پیشواى گروه حنابله- در کتاب مسند خود از رسول خدا ص چنین روایت مىکند: «فلعمرى لأن تکلّم بمعروفٍ و تنهى عن منکرٍ خیرٌ من أن تسکت »[12]؛ «به جانم سوگند اگر امر به معروف و نهى از منکر کنى، بهتر از آن است که ساکت باشى».
در منابع اهل سنت و از دیدگاه آنان قسم به قرآن امری مشروع است و شکستن قسم کفاره دارد.[13]
گذشته از کتاب خدا و سنت پیامبر ص، رفتار صحابه، به ویژه امام علی ع و سایر ائمه معصومین:، نیز گواه روشنى بر جایز بودن قسم به غیر خداوند است.
3. امام علی: در برخی از خطبهها و کلمات خود به طور مکرر به جان خود سوگند یاد کرده است؛ برای مثال مىفرماید: «ولعمرى لیضعّفنّ لکم التّیه من بعدى أضعافاً »[14]؛ «به جانم سوگند پس از من سرگردانى شما چند برابر خواهد شد». در جاى دیگر مىفرماید: «وَلعمرى لإنْ لم تنزع عن غیّک و شقاقک لتعرفنّهم عن قلیلٍ یطلبونک»[15]؛ «به جانم قسم اگر از گمراهى و شقاوت خود دست بر ندارى، آنان را خواهى شناخت که تو را مىجویند».
در خطبه هاى ۱۶۸ و۱۸۲ و ۱۸۷ و نامههاى ۶ و ۵۴ نیز از اینگونه سوگندها در کلام امام دیده میشود.
از مجموع دلایل یاد شده به روشنى مشروعیت سوگند به غیر خدا و شرکآمیز نبودن آن معلوم میگردد.
بررسی و نقد
وهابیون مدعی هستند که برخی از روایات، نظیر روایت ذیل، قسم به مخلوقات را منع نمودهاند:
انّ رسول الله سمع عمر و هو یقول: و أبى فقال إنّ الله یَنهاکم أن تحلِفوا بآبائکم و من کان حالفاً فلیحلف بالله أو یسکت.[16]
رسول خدا ص شنید که عمر به پدر خود سوگند یاد مىکند. پیامبر ص فرمود: «خداوند شما را از سوگند به پدرانتان نهى
کرده است؛ هر کس قسم مىخورد، به خدا سوگند یاد کند یا ساکت باشد».
در پاسخ باید گفت: با استناد به اینگونه احادیث نمیتوان جواز سوگند به حق انبیا و اولیا را نفی نمود؛ زیرا پیامبر اکرم ص در این حدیث از سوگند به جان پدران، به این جهت نهی نموده است که پدران آنان غالباً مشرک و بتپرست بودهاند و چنین افرادى ارزش و احترامى نداشتهاند که انسان به آنها سوگند یاد کند؛ چنانکه در برخى از احادیث آمده که «به پدران خود و به طاغوت (بتها) سوگند یاد نکنید».[17]
چگونه مىتوان گفت پیامبر گرامى ص از سوگند به مقدساتى مانند اولیا و رسل الهى نهى کرده است، درحالیکه در آیات و روایات نمونههای گوناگونی از قسم به غیر خدا وجود دارد. آیا قسم به ستاره و ماه و خورشید و زمین و آسمان به عنوان برخی از آیات الهی جایز است و قسم به آیات کبرا، مانند پیامبر ص و اولیای معصوم: جایز نیست؟! بنابراین اگر ظاهر روایتى با آنچه با دلایل قطعى به ثبوت رسیده، مخالف باشد، باید به گونه اى توجیه و تأویل گردد که با این اصل مسلم قرآن و روایى سازگار باشد.
دلیل سوم: دیدگاه فقیهان اهل سنت در خصوص جواز قسم
علمای حنفی و شافعی سوگند به پدر و زندگانی را حرام ندانستهاند؛ بلکه آن را مکروه شمردهاند.[18] ابن قدامه مینویسد: «اگر کسی به پیامبر ص سوگند یاد کند، قسم او منعقد میشود؛ زیرا پیامبر ص یکی از دو رکن شهادت است و اگر تخلف کند، باید کفاره بپردازد».[19] وی مىنویسد:
گروهى از اصحاب ما گفتهاند که سوگند به رسول خدا ص، قسمى است که شکستن آن کفاره دارد. از احمد نقل شده است که وى گفته است: هر کس به حق رسول خدا ص سوگند یاد کند و آن را بشکند، کفاره دارد؛ زیرا حق پیامبر ص یکى از پایههاى شهادت است. بنابراین سوگند به او سوگند به خداست و مانند سوگند به خدا کفاره دارد.[20]
سمهودی قسم دادن خدا به حق پیامبر ص را، به این جهت که نزد خدا وجیه و مقرب است، جایز دانسته است.[21]
علمای مالکى درباره جواز سوگند به بزرگان و مقدسات دو دیدگاه دارند: «برخی قائل به کراهت چنین قسمهایی شدهاند[22] و برخی نیز قائل به حرمت آن».[23] بنابراین نمىتوان ادعا کرد که همه علمای مذاهب اربعه قائل به تحریم و شرکآمیز بودن قسم به حق انبیا و اولیا هستند.
[1]. بن باز، فتاوی اللجنة الدائمة، ج1، ص334.
[2]. بن باز، فتاوی اللجنة الدائمة، ج1، ص499 و 500؛ بن باز، مجموع الفتاوی، ج1، ص201؛ جمعی از نویسندگان، أصول الإیمان فی ضوء الکتاب والسنة، ج1، ص58؛ صالح بن فوزان، إعانة المستفید بشرح کتاب التوحید، ج2، ص209؛ الرفاعی، التوصل إلی حقیقة التوسل، ص10؛ عبدالرؤوف محمد عثمان، محبة الرسول بین الاتباع والابتداع، ج1، ص339.
[3]. «لایجوز الحلف بغیر الله، لا الکعبة... ولا النّبی ولا غیر ذلک...» (العبود، عقیدة محمد بن عبدالوهاب السلفیة وأثرها فی العالم الإسلامی، ج2، ص957؛ مجموع الفتاوی، ج1،
ص289- 291).
[4]. شمس: 1-5.
[5]. (وَالْفَجْرِ وَلَیالٍ عَشْر وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَاللَّیْلِ اِذا یَسْرِ) (فجر: 1-4) .
[6]. طور: 1-6.
[7]. لیل: 1و2.
[8]. (وَالتّینِ وَالزَّیْتُونِ وَطُورِ سِینینَ وَهذا الْبَلَدِ الأَمِینِ)؛ «سوگند به انجیر و زیتون، سوگند به طور سینا، سوگند بدین شهر امن و امان (مکه معظمه)» (تین: 1-3).
[9]. «به جان تو سوگند که آنان در مستی خود سرگردان بودند» (حجر: 72).
[10]. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج3، ص94.
[11]. از نظر محدثان اهل سنت این حدیث از احادیث صحیحه است (ابن بشران، أمالی ابن بشران، ص282؛ ابن خزیمة، صحیح ابن خزیمة، ج1، ص158؛ دارمی، مسند الدارمی، ج2، ص986؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج1، ص41؛ بیهقی، السنن الکبری، ج2، ص655؛ طحاوی، شرح مشکل الآثار، ج2، ص292).
[12]. ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۲۲۴.
[13]. «عنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ أَبِی الْهُذَیْلِ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ حَنْظَلَةَ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، فَسَمِعَ رَجُلًا یَحْلِفُ بِسُورَةِ الْبَقَرَةِ، فَقَالَ: أَتُرَاهُ مُکَفَّرًا عَلَیْهِ بِکُلِّ آیَةٍ یَمِینٌ. فَقُولُ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، مَعَ الْحَدِیثِ الْمُرْسَلِ فِیهِ دَلِیلٌ عَلَى أَنَّ الْحَلِفَ بِالْقُرْآنِ یَکُونُ یَمِینًا فِی الْجُمْلَةِ، ثُمَّ التَّغْلِیظُ فِی الْکَفَّارَةِ مَتْرُوکٌ بِالْإِجْمَاعِ» (بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص75)؛ «عَنِ الثَّوْرِیِّ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: ... وَمَنْ حَلَفَ بِالْقُرْآنِ فَعَلَیْهِ بِکُلِّ آیَةٍ مِنْهُ یَمِینٌ» (عبدالرزاق، المصنف، ج8، ص472)؛ «یجوز القسم بالقرآن؛ لأنّ القرآن من کلام الله» (آلبانی، سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها وفوائدها، ج3، ص156)؛ «انّ الحلف بالقرآن أو بآیة منه أو بکلام الله یمین منعقدة تجب الکفارة بالحنث فیها» (نووی، المجموع شرح المهذب، ج18، ص40)؛ «وأما الحلف بالقرآن الکریم فإنه لابأس به؛ لأنّ القرآن الکریم کلام الله سبحانه وتعالى تکلم الله به حقیقة بلفظه مریدًا لمعناه وهو سبحانه وتعالى موصوف بالکلام فعلیه یکون الحلف بالقرآن الکریم حلفًا بصفة من صفات الله سبحانه وتعالى وذلک جائز» (عثیمین، مجموع فتاوی و رسائل محمد بن صالح العثیمین، ج2، ص218)؛ «ذهب جمهور العلماء ـ خلافًا لأبی حنیفة- إلى جواز الحلف بالقرآن وأنه تنعقد به الیمین» (کمال بن السید سالم، صحیح فقه السنة و أدلته وتوضیح مذاهب الأئمة، مع تعلیقات فقهیة للألبانی، بن باز و العثیمین، ج2، ص289)؛ «یجوز الحلف بالله وصفاته، و القرآن کلام الله الذی هو صفة من صفاته فیجوز الحلف به» (کمال بن السید سالم، صحیح فقه السنة و أدلته وتوضیح مذاهب الأئمة، مع تعلیقات فقهیة للألبانی، بن باز و العثیمین، ج1، ص354)
[14]. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱.
[15]. نهج البلاغه، نامه ۹.
[16]. بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۲۹؛ نسائی، سنن النسائی، ج۷، ص۴ و ۵.
[17]. «قَالَ رَسُولُ اللهِ9 لا تَحْلِفُوا بِالطَّوَاغِیتِ و َلَا بِالْأَنْدَادِ وَلَا بِآبَائِکُمْ وَلَا بِأُمَّهَاتِکُمْ، لَا تَحْلِفُوا إِلَّا بِاللهِ...» (صهیب عبدالجبار، الجامع الصحیح للسنن والمسانید، ج5، ص59)؛ «قَالَ رَسُولُ اللهِ9 لَا تَحْلِفُوا بِآبَائِکُمْ، وَلَا بِأُمَّهَاتِکُمْ، وَلَا تَحْلِفُوا بِالْأَنْدَادِ، وَلَا تَحْلِفُوا إِلَّا بِالله عَزَّ وَجَلَّ، ...» (أبویعلی، المعجم، ج1، ص197؛ ابن بلبان، الإحسان فی تقریب صحیح ابن حبان، ج10، ص199)؛ یا فرمود: «لَا تَحْلِفُوا بِآبَائِکُمْ وَلَا بِالطَّوَاغِیتِ» (ابن حنبل، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج5، ص75 و ج24، ص228؛ یا فرمود: «لَا تَحْلِفُوا بِالطَّوَاغِی، وَلَا بِآبَائِکُمْ» (ابن ماجه، سنن ابن ماجه، با تحقیق: الأرنؤوط، ج3، ص237)، طواغی جمع طاغیه است. از این احادیث فهمیده میشود که سوگند به غیر خدا در زمان صدر اسلام در بین برخی از اصحاب مرسوم بوده و چون قسم به بتها یا آبا و اجدادی که به خاطر مشرک بودن از نظر اسلام هیچ ارزش و حرمتی نداشتند، عملی زشت و شرکآمیز بوده، لذا رسول خدا9 از اینگونه سوگندها نهی کرده است؛ نه از هر نوع قسم؛ حتی قسم به حق، جان و جاه پیامبر و آیات بزرگ الهی مانند قرآن و کعبه.
[18]. نووی، روضة الطالبین و عمدة المفتین، ج11، ص6؛ حصنی حنفی، الدر المختار، ج1، ص280.
[19]. ابن قدامة، المغنی، ج9، ص517.
[20]. همان.
[21]. سمهودی، وفاء الوفا، ج4، ص1372.
[22]. قرطبی، البیان و التحصیل، ج18، ص26؛ شنقیطی، لوامع الدرر فی هتک استار المختصر، ج5، ص179.
[23]. نفراوی، الفواکه الدوانی، ج1، ص408 و 409.