شبهه اول: ناراحت شدن پیامبر (ص) از برخی افعال حضرت فاطمه (س)
شبهه اول: ناراحت شدن پیامبر ص از برخی افعال حضرت فاطمه س از برخی روایات چنین برداشت میشود که پیامبر ص از برخی حرکات و افعال حضرت فاطمه ص ناراحت شده است؛ درحالیکه این با عصمت حضرت فاطمه س منافات دارد؛ زیرا اگر عمل او اشکال نداشت، دلیلی نداشت که پیامبر ص از ایشان ناراحت شوند.
پاسخ شبهات عصمت حضرت زهرا س
شبهه اول: ناراحت شدن پیامبر ص از برخی افعال حضرت فاطمه س
از برخی روایات چنین برداشت میشود که پیامبر ص از برخی حرکات و افعال حضرت فاطمه س ناراحت شده است؛ درحالیکه این با عصمت حضرت فاطمه س منافات دارد؛ زیرا اگر عمل او اشکال نداشت، دلیلی نداشت که پیامبر ص از ایشان ناراحت شوند.
بنا به روایتی روزی رسول گرامی ص وارد منزل حضرت فاطمه س میشوند و در گردن حضرت فاطمه س گردنبندی از طلا میبینند؛ جواهری که امام علی ع از سهم غنایم جنگی خود خریده بودند. پیامبر ص خطاب به حضرت فاطمه س فرمودند: «سخن مردم که میگویند تو دختر رسول خدایی، تو را گول نزند تا لباسی شبیه لباس ستمگران و جبّاران بپوشی». در این هنگام، حضرت فاطمه س گردنبند را از گردن جدا کردند و آن را فروختند و با پول آن، عبدی خریدند و آزاد کردند که پیامبر ص از این کار خوشحال شدند.[1]
در روایات دیگر آمده است که پیامبر ص هرگاه قصد مسافرت داشت، با آخرین نفری که خداحافظی میکرد، دخترش فاطمه س بود و پس از برگشتن از سفر نیز با اولین نفری که دیدار میکرد، حضرت فاطمه س بود و مدت طولانی نزد دخترش میماند. اما در یکی از سفرهایی که برمیگردد، وقتی وارد منزل حضرت فاطمه س میشود، میبیند پردهای بر در خانه نصب است و دو دستبند نقرهای در دستان امام حسن و امام حسین ع است. پیامبر ص درحالیکه در چهرهاش غضب نمایان بود، از همان در خانه برمیگردد و دیگر به منزل دخترش وارد نمیشود. حضرت فاطمه س متوجه میشود که پیامبر ص به دلیل پرده و دو دستبند فرزندانش وارد منزل نشد؛ از اینرو آن دو دستبند را از دستان فرزندانش در میآورد و پردهای را که نصب کرده بود، جدا میکند و به حسنین ع میدهد که آنها را نزد پیامبر ص ببرند. امام حسن و امام حسین ع، درحالیکه گریه میکردند، گردنبند و پرده را نزد پیامبر ص بردند. سپس پیامبر ص فرمود: «آنها اهل بیت من هستند و من دوست ندارم که در این دنیا از اشیای طیب استفاده کنند».[2]
از ظاهر روایات استفاده میشود که پیامبر ص از عمل حضرت فاطمه س ناراحت شد و ناراحتی پیامبر ص نشان از این است که آن عمل، اشتباه بوده و این، با عصمت حضرت فاطمه س منافات دارد.
پاسخ شبهه اول
1. بر اساس «آیه تطهیر» و حدیث ثقلین حضرت فاطمه س معصوم از گناه و خطاست. پس بنا بر نقل پیامبر ص، روایتی که خلاف قرآن و سنت قطعی پیامبر ص باشد، در مرحله اول اگر تأویلپذیر باشد، تأویل میبریم؛ در غیر این صورت آن را کنار میگذاریم.[3]
2. این قسمت از روایت که پیامبر ص به حضرت فاطمه ع فرمود: «لایقول الناس أنّ فاطمة بنت محمد تلبس لباس الجبابرة»،[4] در روایتی نقل شده که اولاً سند روایت دارای ضعف است؛ زیرا در سند آن، راویانی مجهول و مهمل هستند.[5]
ثانیاً این عبارت با سیره و روش زندگی امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه س تناقض دارد؛ زیرا وقتی به سیره و زندگی حضرت فاطمه س و حضرت امیرالمؤمنین ع مراجعه میکنیم، میبینیم که روش آنها سادهزیستی و دوری از زخارف دنیایی بوده است؛ برای نمونه، مواردی را بیان میکنیم:
الف) کسی خدمت حضرت فاطمه س رسید و آنچه را برای رسول خدا ص رخ داده بود، شرح داد. حضرت فاطمه س دست از کار کشید و لباسی را که دوازده جای آن با برگ نخل وصله شده بود، پوشید و از اتاق خارج شد. وقتی سلمان این صحنه را دید، چشمانش گریان شد و گفت: دختران قیصر و کسری غرق در ابریشم هستند؛ درحالیکه لباس دختر پیامبر خدا ص پشمینهای مندرس و پُروصله است. هنگامی که حضرت فاطمه س خدمت رسول خدا ص رسید، عرض کرد: «سوگند به خداوندی که تو را مبعوث فرموده، مدت پنج سال است که من و علی، غیر از یک پوست گوسفند که روزها شتران روی آن علف میخورند و شبها ما روی آن میخوابیم، نداریم...».[6]
ب) راوی از حضرت فاطمه س روایت میکند که میگفت: «خدمت پیامبر ص عرض کردم یا نبیالله، سوگند به خدا علی پنج روز است لب به غذا نزده و در خانه او هیچگونه مواد غذایی پیدا نمیشود و گوسفند و شتری نیست که از شیر آنها استفاده کنیم...».[7]
ج) اصبغ بن نباته میگوید شنیدم که «اشعث بن قیس» و «جویبر ختلی» به علی ع گفتند: از خلوتهای خود و فاطمه بگو یا امیرالمؤمنین. حضرت فرمود: «من و فاطمه زیر کسایی خوابیده بودیم. پیامبر ص با مقداری شیر و خرما بر ما وارد شد. فاطمه شروع به گریه کرد. پیامبر ص پرسید: چرا گریه میکنی؟ فرمود: به وضعیت خودمان که یک کساء هم زیرانداز است و هم روانداز».[8]
د) جابر بن عبدالله میگوید: «با پیامبر ص وارد منزل فاطمه س شدیم. صورت فاطمه س مانند شکم ملخ، زرد شده بود. پیامبر ص از علت زردی صورت او پرسید. فاطمه عرض کرد: از شدت گرسنگی».[9]
هـ) «روزی امام حسن و امام حسین ع مریض میشوند. امام علی و فاطمه س نذر کردند در صورت بهبودی حسنین، سه روز روزه بگیرند. پس از چند وقت شفا یافتند و آنها طبق نذری که کرده بودند، سه روز روزه گرفتند؛ ولی خوراکی در منزل نداشتند؛ ازاینرو حضرت علی ع از شمعون خیبری یهودی سه صاع جو قرض گرفت. یک صاع آن را فاطمه ع روز اول به تعداد افراد نان درست کرد. هنگام افطار، مسکین در خانه آمد. آنها همه غذای خود را به او دادند و با آب افطار کردند. شب دوم، یتیم آمد و شب سوم، اسیر آمد که آنها غذای خود را به آنها دادند. صبح روز بعد، امام علی ع دست امام حسن و امام حسین ع را گرفتند و نزد رسول خدا ص شرفیاب شدند. تا پیامبر اکرم ص چشمش به آنان افتاد و دید که از شدت گرسنگی مانند جوجه به خود میلرزند، فرمود: برایم بسیار دردناک است که شما را با چنین حالتی ببینم. سپس به پا خاست و به اتفاق آنان به خانه علی ع آمد. دید فاطمه س در محراب عبادت خویش است و از شدت گرسنگی، شکمش به پشت او چسبیده و چشمانش به گودی نشسته است. رسول خدا ص از دیدن این صحنه بسیار متأثر شدند. در این هنگام جبرئیل نازل شد، فرمود السلام علیک، پروردگارت به تو سلام میرساند یا محمد، بگیر در حالی که بر اهل بیت تو گوارا باشد. پیامبر فرمود: چه چیزی اخذ شود ای جبرئیل در این هنگام آیات {هَلْ أَتى} تا {وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ} را تلاوت کردند: آیات سوره انسان نازل شد».[10]
و) امام علی ع نقل میکند: «من با فاطمه س ازدواج کردم؛ درحالیکه فرش من و او جز پوست گوسفند که شبها روی آن میخوابیم و روزها علوفه شتر را روی آن میگذاریم و خادمهای جز او ندارم».[11]
ز) از عایشه نقل شده است آل محمد تا زمانی که رسول خدا ص از دنیا رفت، از نان جو دو روز پشت سر هم سیر نشدند.[12]
ح) ابن عباس نقل میکند: «پیامبر گرامی ص شبهای بسیاری را پشت سر هم گرسنه میخوابیدند و خانواده ایشان شام نمییافتند و بیشتر نان ایشان، نان جو بود».[13]
از این روایاتْ روشن میشود که اهل بیت: ـ که در رأس آنها پیامبر ص و امام علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین: بودند ـ همواره در زهد و دوری از زخارف دنیایی به سر میبردند و سادهزیست بودند و دیگران را بر خود مقدم میکردند.
ط) ابن حجر میگوید: «علت اینکه آل محمد ص غالباً گرسنه بودند، این بود که یا نداشتند یا اگر داشتند، به دیگران میدادند و دیگران را بر خود مقدم میکردند».[14]
ی) حافظ ابونعیم اصفهانی درباره حضرت فاطمه س میگوید: «فاطمه از دنیا و لذایذ آن بیزار بود و به راز و رمز عیوب آفات دنیا آگاهی داشت».[15]
همه این گزارشهای تاریخی نشان میدهد که اولاً حضرت فاطمه س و اهل بیت او اهل زهد و ایثار بودهاند؛ ازاینرو پوشیدن لباسی شبیه لباس جباران از بانویی مثل حضرت فاطمه س ممکن نیست. ثانیاً از آنجا که حضرت فاطمه س و امام علی ع بیشتر از همه به پیامبر ص نزدیک، و با آن حضرت آشنا، و به دستورهای پیامبر ص مقید بودند، این گزارشها این نکته را میرساند که در ایامی که مسلمانان در وضعیت بد اقتصادی و معیشتی بودند، حضرت فاطمه س و امام علی ع نیز همراه دیگر مسلمانان وضعیت مناسبی نداشتند؛ از اینرو این مطلب درست نیست که بگوییم زمانی که مسلمانان از حیث اقتصادی در تنگنا بودند، حضرت فاطمه س برخلاف نظر پیامبر ص دنبال تجملات بوده است؛ زیرا اگر هدف پیامبر ص از نهی پوشیدن گردنبند، گوشزد کردن وضعیت بد معیشت و اقتصاد مردم باشد، باید بفرماید: در این موقعیتی که مردم وضعیت خوبی ندارند، مناسب نیست شما اینچنین زینت کنی؛ درحالیکه پیامبر ص میفرماید: «مردم نگویند لباسی شبیه ستمگران و جباران پوشیدهای». با این حساب، بین متن روایت ناهماهنگی وجود دارد؛ ازاینرو نمیتوان پذیرفت که پیامبر ص به حضرت فاطمه س چنین سخنی گفته باشد.
3. تعبیری که در روایت امالی آمده است (وَ قَدْ عُرِفَ الْغَضَبُ فِی وَجْهِه)،[16] با روایات دیگر پیامبر ص تناقض دارد؛ زیرا از شیعه و سنی، به تواتر از پیامبر ص نقل شده است: «فاطمة بضعة مِنِّی، فمن أغضبها أغضبنی».[17] در این تعبیر، رسول خدا ص به صورت مطلق، غضب حضرت فاطمه س را معیار خشم و غضب خود قرار داده است. با این حساب، اگر حضرت فاطمه س باعث خشم پیامبر ص، شود، لازمهاش این است که سخن رسول خدا ص نقض شود؛ یعنی رسول خدا ص خود سخن خود را نقض کرده است؛ زیرا فردی را معیار خشم خود معرفی کرده که او سبب خشم رسول خدا ص شده و این، تناقض است؛ درحالی که پیامبر مکرم ص معصوم از تناقضگویی است.
از طرفی بر اساس بیان رسول خدا ص که فرمود «انّ الله یرضى لرضاها»، تمام حرکات و خواستههای حضرت فاطمه س، صحیح، و بر اساس رضای الهی است و وقتی بر اساس رضای الهی باشد، دیگر معنا ندارد رسول خدا ص از فعل حضرت فاطمه س به خشم بیاید؛ زیرا در این صورت، لازم میآید که رسول خدا ص از فعلی که مورد رضای الهی است، خشمگین شود و لازمة این سخن، آن است که رسول خدا ص سخن خود را قبول نداشته و تناقضگویی کرده باشد؛ زیرا از طرفی به طور مطلق حضرت فاطمه س را معیار رضای الهی معرفی میکند و از طرف دیگر، از افعالی که بر اساس سخن خودش مورد رضای الهی است، خشمگین میشود که این، تناقض است؛ درحالیکه پیامبر ص معصوم از تناقضگویی است.
4. همچنین با دقت در روایات مطرحشده در شبهه اخیر، روشن میشود که عبارت «و قد عرف الغضب فی وجهه»، فقط در امالی صدوق
ـ که راویان آن مجهول و محتمل العامهاند[18]ـ و مناقب ابن شهرآشوب ـ که او نیز از منابع اهل سنت بیان کرده است ـ وجود دارد. پس این نکته قوت میگیرد که عبارت «وقد عرف الغضب فی وجهه»، از اضافات راوی است و از منابع روایی اهل سنت وارد احادیث شیعه شده است. البته نمیتوان گفت که این اضافه از روی عمد بوده است؛ زیرا فضای حاکم بر آن زمان، چنین تصوری را برای راوی ایجاد کرده است که چنین برداشتی از حرکت پیامبر ص داشته باشد. فضای حاکم در آن زمان، اینگونه بود که اولاً اعتقاد به عصمت اهل بیت: (حضرت زهرا، امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین:) میان همه اصحاب مطرح نبود. ثانیاً فرهنگ عرب جاهلی، فرهنگی خشن برای زنان بود؛ ازاینرو تعالیم اسلام در مورد زنان برای آنها پذیرفتنی نبود. ثالثاً اصحاب بنا بر رفتاری که در طول زمانهای گذشته از پیامبر ص درباره دخترش حضرت فاطمه س دیده بودند که وقتی از مسافرت میآید، با اشتیاق، نخست به خانه دخترش میرود و مدت طولانی در آنجا میماند؛ اما در این مورد، دیدند که پیامبر ص وارد منزل شد، ولی طولی نکشید که از منزل خارج شد، با پیشینهای که از فرهنگ غلط جاهلیت در ذهن داشتند، چنین تصور کردند که پیامبر ص از دخترش خشمگین شده است و لذا این احتمال قوت دارد که این لفظ را خود اضافه کردهاند.
شاهدی که این مطلب را تقویت میکند، این است که مرحوم صدوق دو روایت،[19] و ابن شهر آشوب یک روایت[20] را در قضیه گردنبند و نصب پرده نقل میکنند که یکی از آنها را امام علی ع نقل میکند که در آن روایت، تعبیری وجود ندارد که برساند پیامبر ص ناراحت یا خشمگین شده باشد؛ بلکه پیامبر ص بنا بر مصلحتی که تشخیص داده و به دلیل احترامی که برای دختر خود قائل بود، چیزی بر زبان نیاورد و با حرکت خود آن نکته را رساند که گردنبند را در راه خدا انفاق کن و حضرت فاطمه س نیز چنین کرد. اما روایت دوم را امالی از «محمد بن قیس»، و مناقب ابن شهرآشوب از «ابوهریره و ثوبان» ـ که از اصحاب پیامبر ص بودند ـ نقل میکنند و آنها از افرادی نبودند که به منزل حضرت فاطمه س رفتوآمد داشته باشند؛ چنانکه «محمد بن قیس» در روایت اعتراف میکند که همه اصحاب بیرون منزل، منتظر پیامبر ص بودند و همراه ایشان داخل نرفتند: «فَوَقَفَ أَصْحَابُهُ عَلَى الْبَابِ لَا یَدْرُونَ أَ یَقِفُونَ أَوْ یَنْصَرِفُونَ لِطُولِ مَکْثِهِ عِنْدَهَا»؛ ازاینرو جای سؤال است که آنها از کجا فهمیدند پیامبر ص از حضرت فاطمه س خشمگین شده است. بنابراین عبارت «عرف الغضب فی وجهه»، ساخته و پرداختة ذهن راوی است و نمیتوان نتیجه گرفت که پیامبر ص از حضرت فاطمه س خشمگین شده است.
5. در منابع تاریخی و روایی، گزارشهایی نقل شده است که نشان میدهد حضرت فاطمه س گردنبندی داشتند که با آن، یک فقیر سیر، و بندهای آزاد، و برهنهای پوشیده شد.[21] این ماجرا نشان میدهد که آن گردنبند، ارزشمند بود و پیامبر ص در این ماجرا درباره دخترش، فاطمه س، مذمتی نداشتند؛ بلکه بسیار کوشیدند تا این گردنبند به حضرت فاطمه س برگردد؛ درحالیکه اگر داشتن گردنبندی گرانبها مذموم بود، قطعاً پیامبر ص دخترش را نهی میفرمود. از ظاهر روایت معلوم میشود این جریان زمانی اتفاق افتاد که وضعیت اقتصادی پیامبر ص و اصحاب و مردم مدینه زیاد خوب نبود؛ اما حضرت مذمتی بر داشتن چنین گردنبند گرانبهایی ندارد.
6. عمل انسان از حیث شرعی، یا حرام یا مکروه یا واجب یا مستحب یا مباح است و عملِ پرده نصب کردن و گردنبند انداختن به گردن خود و دستبند نقره در دست امام حسن و امام حسین ع نهادن، به طور مسلّم، عمل حرام یا مکروه نبوده؛ بلکه از دیدگاه اسلام، بر زن مستحب است خود را زینت کند و در زینت کردن، محدودیت خاصی وارد نشده است؛ چنانکه رسول اکرم ص فرمودند:
أَنَّهُ کرِهَ لِلْمَرْأَةِ أَنْ تُصَلِّیَ بِلَا حُلِیٍّ وَ قَالَ لَا تُصَلِّی الْمَرْأَةُ إِلَّا وَ عَلَیْهَا مِنَ الْحُلِیِّ أَدْنَاهُ خُرْصٌ[22] فَمَا فَوْقَه».[23]
کراهت دارد که زن، بدون زینت نماز بخواند و فرمود: زن نماز نخواند، مگر اینکه با زینت باشد که کمترین زینت، حلقه طلا یا نقره است به بالا.
کلمه «فَمَا فَوْقَه» مطلق است؛ ازاینرو گرانقیمتترین دستبند یا گوشواره یا گردنبند را شامل میشود. همچنین بر اساس روایات، زیورآلات طلا برای زن، حرام نیست.[24]
در بحث «تیمّم» نیز روایتی در منابع شیعه و سنی آمده است که دلالت دارد عایشه، گردنبندی داشت که گم شد و پیامبر ص افرادی را مأمور کرد تا آن را بیابند؛ طوریکه باعث شد آنها نماز خود را به «تیمم» بخوانند. با این حساب، قطعاً این گردنبند گرانبها بوده است که پیامبر ص افرادی را مأمور میکند تا آن را پیدا کنند.[25]
شیخ طوسی نیز روایتی را نقل میکند که نشان میدهد حضرت خدیجه س نیز گردنبندی گرانبها داشت و با آن، یک اسیر را آزاد کرد.[26] در روایتی دیگر از عایشه نقل شده است که گردنبندی طلاکاریشده را برای پیامبر ص هدیه آوردند و زنان پیامبر ص نشسته بودند و دختر ابیالعاص نیز بود و پیامبر ص آن گردنبند را بر گردن دختر ابیالعاص انداخت.[27]
بنابراین اگر داشتن گردنبند طلا و گرانبها حرام بود، پیامبر ص باید زنان خود را از آن نهی میکرد؛ درحالیکه چنین نهیای در روایات وجود ندارد.
البته آنچه در روایات نبوی قبیح شمرده شده، «لبس الذهب» است؛ به این معنا که بدن را با لباس نیمتنه، و نیم دیگر آن را با طلا میپوشاندند. این کار را غالباً زنان بزرگ فارس و زنان سلاطین انجام میدادند که به دلیل اسراف و تکبر، اشکال دارد.[28] اما گردنبند و گوشواره و دستبند و انگشتر و خلخال از طلا و نقره، هیچ اشکالی نداشته است. پس آنچه زنان از آن نهی شدند، «طلایی است که تیکهتیکه نباشد و به صورت قطعهای بزرگ باشد»؛[29] ازاینرو در روایتی پیامبر9 از پوشیدن طلا نهی کرد، مگر تیکهتیکهشده مثل گوشواره، خلخال و... .[30]
ابن اعرابی در احکام القرآن ذیل آیه {لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها...}[31] مینویسد:
زینت به خلقیه و مکتسبه تقسیم میشود و مکتسبه، عبارت از هر چیزی است که زن برای زیبا شدن خودش، خود را با آرایش تغییر میدهد؛ مثل لباس زیبا، زیورآلات، سرمه کشیدن، حنا کردن[32] و... . حقایق با الفاظ متقابل شناخته میشود؛ مثلاً اول با آخر و قدیم با جدید شناخته میشود. ظاهر نیز با باطن شناخته میشود و زینت باطن، گوشواره و گردنبند و النگو و دستبند و خلخال است.[33]
با توجه به روایات و آیات قرآن روشن میشود که فضای حاکم در زمان پیامبر ص زینت کردن زنها برای همسرانشان بوده؛ ازاینرو عمل حضرت فاطمه س در به گردن انداختن گردنبند طلا و دستبند نقره، قطعاً حرام یا مکروه نبوده است؛ پس منافی با عصمت نیز نیست. پرده نصب کردن نیز عملی مباح، بلکه در جایی که برای مانع دید دیگران باشد، لازم است.
7. جای این سؤال هست پیامبری که حاضر نبود لحظهای گریه فرزندانش را ببیند، چطور راضی شد با در آوردن دستبند از دستان امام حسن و امام حسین ع ـ که ارزش چندانی نداشت ـ شاهد گریه آنها باشد و بفرماید «فَإِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ لَا أُحِبُّ أَنْ یَأْکلُوا طَیِّبَاتِهِمْ فِی حَیَاتِهِمُ الدُّنْیَا»،[34] «همانا اینها اهل بیت من هستند و دوست ندارم در زندگی دنیا از امور پاک و پاکیزه تناول کنند» یا «مَا لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ لِلدُّنْیَا فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا لِلْآخِرَةِ وَ خُلِقَتِ الدُّنْیَا لِغَیْرِهِم؟!»،[35] «آل محمد را با دنیا چه کار؟ چون آنها برای آخرت خلق شدند و دنیا برای غیر آل محمد خلق شده است». بنابراین چهرهای که در این روایت از پیامبر ص نشان داده میشود، چهرهای خشن و خلاف پیامبر رحمت است؛ درحالیکه نبی مکرم ص، پیامبر رحمت است و هیچگاه حلال خدا را بر کسی حرام نمیکند تا سبب اذیت و آزار آن فرد گردد.
درحالیکه اولاً خداوند در قرآن میفرماید زینتها را برای بندگان مؤمن خود قرار داده است: {قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا...}[36]، «بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است. بگو: اینها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آوردهاند». و چه کسی در ایمان، بالاتر از امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا: است؛ ثانیاً آنچه از آیات قرآن و روایات پیامبر ص و ائمه معصومین: به ما رسیده، نهی از تعلق به دنیاست نه استفاده از زینتهای دنیا. ازاینرو این تعابیر، برداشتهای نادرست از اسلام است؛ زیرا اگر این سخن رسول خدا9 درست باشد، خود حضرت نباید برای خود، خانه یا مرکبی تهیه کند و باید خود را از داشتن تمام امور دنیایی محروم کند؛ درحالیکه چنین نبوده است.
جالب اینکه عبارت «فَإِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ لَا أُحِبُّ أَنْ یَأْکلُوا طَیِّبَاتِهِمْ فِی حَیَاتِهِمُ الدُّنْیَا»،[37] در روایاتی آمده است که منابع شیعه آن را از اهل سنت نقل کردهاند؛ مثلاً مناقب ابن شهرآشوب[38] از ابن شاهین و او از احمد حنبل نقل میکند یا بشارة المصطفی[39] از حُمید الشامی و او از سلیمان المنبهی نقل میکند. همچنین کشف الغمة[40] از مسند احمد،[41] یا عوالم العلوم[42] از سنن ابیداود[43] نقل میکند که این قرائن، نشان میدهد ممکن است این احادیث از منابع اهل سنت به منابع شیعه وارد شده باشد.
البته در نهایت اگر با حذف تعابیری که نقص اهل بیت: است، فرضاً بپذیریم که این اتفاق افتاده است، میتوان معتقد بود حرکت حضرت فاطمه س ترک اولیٰ بوده است و ترک اولیٰ یعنی اگر این فعل انجام نمیشد، بهتر بود؛ یعنی حرکت حضرت زهرا س اشتباه نبود؛ چون اشتباه یعنی مسیری را به غلط رفته و انتخاب نادرست داشته باشد؛ اما در ترک اولیٰ چنین نیست؛ بلکه این حرکت درست است، اما اولویت با فعل دیگر است. در این جریان نیز چنین بوده که استفاده از گردنبند و پرده، حقّ طبیعی و شرعی زن است و هیچ منع شرعی ندارد و کاملاً درست است؛ اما فعلاً انفاق در راه خداوند بهتر است. ازاینرو میتوان گفت پیامبر ص با رفتار خود، حضرت فاطمه3 را به انفاق در راه خداوند ارشاد کردهاند.
[1]. فیصل نور، الامامة و النص، ص319؛ شیخ صدوق، الامالی، ص466؛ صدوق، عیون أخبار الرضا٧، ج2، ص45؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص343.
[2]. فیصل نور، الامامة و النص، ص319؛ شیخ صدوق، الامالی، ص234-235؛ اربلی، کشف الغمة، ج1، ص451؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص343.
[3]. «قَالَهُ رَسُولُ اللهِ9 فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ وَ سَتَکْثُرُ بَعْدِی فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ فَإِذَا أَتَاکُمُ الْحَدِیثُ عَنِّی فَاعْرِضُوهُ عَلَى کِتَابِ اللهِ وَ سُنَّتِی فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللهِ وَ سُنَّتِی فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللهِ وَ سُنَّتِی فَلَا تَأْخُذُوا بِهِ». (طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص446-447)
[4]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2، ص45.
[5]. سند روایت عیون اخبار الرضا: «ابوبکر بن محمد بن عبدالله النیسابوری» اسمی از او در رجال ذکر نشده است. «ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر بن سلیمان الطائی» توصیفی در مورد ایشان وارد نشده است. «ابومنصور احمد بن ابراهیم بن بکر الخوری» مجهول است. (جواهری، المفید من معجم رجال الحدیث، ص19) «ابواسحاق ابراهیم بن هارون بن محمد الخوری» مهمل است. (مامقانی، تنقیح المقال، ج4، ص383) «جعفر بن محمد بن زیاد الفقیه الخوری» مهمل است. (همان، ج15، ص380) «احمد بن عبدالله الهروی الشیبانی» مهمل است. (همان، ج6، ص262) «علی بن محمد بن مهرویه القزوینی» مجهول است. (همان، ج1، ص110) «داود بن سلیمان الفراء» اسمی از ایشان در کتب رجال ذکر نشده است.
[6]. ابن طاووس، الدروع الواقیة، ص275.
[7]. شوشتری، احقاق الحق، ج18، ص170.
[8]. طوسی، الامالی، ص406.
[9]. کلینی، الکافی، ج5، ص528.
[10]. ثعلبی، الکشف و البیان، ج10، ص98و 102؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج19، ص130-131؛ طوسی، الامالی، ص185.
[11]. متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص682؛ شوشتری، احقاق الحق، ج8، ص312 و ج10، ص400.
[12]. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص2282؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجة، ج2، ص1110.
[13]. سنن ابن ماجة، ج2، ص1111؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص580.
[14]. ابن حجر عسقلانی، الفتح الباری، ج9، ص519.
[15]. ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج2، ص39.
[16]. شیخ صدوق، الامالی، 234.
[17]. بخاری، صحیح البخاری، ص660؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ص1056.
[18]. «الحسن بن محمد بن سعید الهاشمی الکوفی» مجهول است. (مامقانی، تنقیح المقال، ج20، ص409؛ جواهری، المفید فی معجم رجال الحدیث، ص154) «جعفر بن محمد بن جعفر العلوی الحسینی» نیز مهمل است. (همان، ج15، ص329) «محمد بن علی بن خلف العطار» نیز مجهول است. (خویی، موسوعة الامام الخوئی، ج24، ص193) از «حسن بن صالح بن أبیالأسود» نیز اسمی در کتب رجالی برده نشده؛ ازاینرو مهمل است. (مامقامی، تنقیح المقال، ج19، ص316) «ابومعشر» مجهول است. ( المفید من معجم رجال الحدیث، ص637)
[19]. شیخ صدوق، الامالی، ص234-235 و 466.
[20]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص343.
[21]. عمادالدین طبری آملی، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج2، ص137-139.
[22]. حلقهای که از طلا و نقره باشد. (ر.ک: معجم مقاییس اللغة و لسان العرب، ذیل واژه)
[23]. ابن حیون، دعائم الاسلام، ج1، ص177.
[24]. «عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ: فِی الْحَرِیرِ وَالذَّهَبِ «حَرَامٌ عَلَى ذُکُورِ أُمَّتِی حِلٌّ لِإِنَاثِهِمْ». (دعائم الاسلام، ج2، ص163؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج4، ص217؛ ابن حنبل، المسند، ج4، ص394)
[25]. محقق حلّی، المعتبر، ج1، ص379.
[26]. طوسی، کتاب الخلاف، ج4، ص194؛ ابن حنبل، المسند، ج6، ص276.
[27]. طبرانی، المعجم الکبیر، ج22، ص442.
[28]. بغدادی، الحاوی فی فقه الشافعی، ج3، ص275.
[29]. «عن غیر المقطع من الذهب وهو ما کان قطعة واحدة کبیرة» (بخاری القنوجی، الروضة الندیة، ج2، ص217).
[30]. «أَن رَسُول الله9 نهى عَن رکُوب النمار و َعَن لبس الذَّهَب إِلَّا مقطعا» (بخاری القنوجی، حسن الأسوة، ج1، ص551)
[31]. نور: 31.
[32]. حصاص، احکام القرآن، ج3، ص1369.
[33]. همان؛ مراغی، تفسیر المراغی، ج18، ص99؛ سیوطی، الدر المنثور، ج5، ص42؛ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج18، ص165.
[34]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص343.
[35]. همان.
[36]. اعراف: 32.
[37]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص343.
[38]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص343.
[39]. عمادالدین طبری آملی، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ج2، ص204.
[40]. اربلی، کشف الغمة، ج1، ص451.
[41]. ابن حنبل، المسند، ج5، ص275.
[42]. بحرانی، عوالم العلوم و المعارف والأحوال، ج11، ص174.
[43]. ابوداود سجستانی، سنن ابیداود، ص782.