شبهه هفتم: اختلاف حضرت فاطمه س با امام علی ع و ایجاد صلح توسط پیامبر ص

بنا بر روایاتی، به علل مختلف، بین حضرت فاطمه س و امام علی ع اختلاف و کدورت بود و پیامبر ص بین آنها صلح برقرار ‌کرد.


شبهه هفتم: اختلاف حضرت فاطمه س با امام علی ع و ایجاد صلح توسط پیامبر ص


بنا بر روایاتی، به علل مختلف، بین حضرت فاطمه س و امام علی ع اختلاف و کدورت بود و پیامبر ص بین آنها صلح برقرار ‌کرد؛ برای نمونه، به سه روایت اشاره می‌کنیم:


1. ابوهریره گوید: «رسول خدا ص نماز صبح را با ما خواند. سپس با چهره‏ای گرفته و محزون ایستاد. ما نیز با او ایستادیم و همراهش حرکت کردیم تا به منزل فاطمه س رسیدیم. دیدم علی ع مقابلِ در روی زمین بی‏فرش خوابیده است. پیامبر اکرم ص نشست و شروع کرد به پاک کردن خاک‌ها از پشت امیرالمؤمنین ع و فرمود: پدر و مادرم فدایت شوند ای ابوتراب، بایست! سپس دست علی ع را گرفت و هر دو داخل منزل فاطمه س شدند. ما اندکی خارج منزل صبر و درنگ کردیم. سپس صدای خنده بلند شنیدیم. پس از لحظاتی، رسول خدا ص با رویی گشاده و خوشحال از منزل بیرون آمد. عرض کردیم: یا رسول‌اللَّه با رویی گرفته و چهره‏ای محزون داخل منزل شدید و با حالی برخلاف آن خارج شدید؛ جهتش چیست؟ حضرت فرمود: چگونه مسرور و خوشحال نباشم، درحالی‌که بین دو نفر، که هر دو محبوب‏ترین افراد اهل زمین و آسمان نزد من هستند، اصلاح کرده و آشتی برقرار نموده‌ام».[1]


2. حبیب بن ابی‌ثابت نقل می‌کند: «بین حضرت علی و حضرت فاطمه س سخنی ردّ و بدل شد که به کدورت بین آنها انجامید. پس از این واقعه، رسول خدا ص داخل منزلشان شدند. بستری برای حضرت پهن شد. آن جناب یک پهلو روی بستر آرمیدند. پس از آن، حضرت فاطمه س آمدند و در یک طرف رسول خدا ص یک پهلو آرمیدند و علی ع نیز وارد شده، در طرف دیگر نبی اکرم ص به یک پهلو خوابیدند. رسول خدا ص دست امیرالمؤمنین ع را گرفته، آن را روی ناف مبارک خویش گذارده و دست فاطمه س را نیز گرفتند و روی همان موضع قرار دادند و مدتی به همین وضع بودند تا بین آن دو بزرگوار صلح و آشتی برقرار شد و سپس از منزل خارج شدند. به حضرت عرض شد: یا رسول‌اللَّه هنگامی که داخل منزل می‏شدید، حالتان به گونه دیگر بود و اکنون که خارج شدید، سرور و فرح در چهره شما دیده می‏شود؛ جهتش چیست؟ حضرت فرمودند: چرا خوشحال نباشم و حال آنکه بین دو نفری که محبوب‏ترین مخلوقات روی زمین نزد من هستند، آشتی برقرار کرده‏ام». [2]


 س. از معاویه نقل شده است که گوید: «حسن ‌بن علی ع، بر جدش وارد شد و رازی را به او فرمود. پس پیامبر ص را دیدم که رنگش پرید. سپس برخاست تا به نزد فاطمه رفتند، پس دست فاطمه را گرفت و بشدت تکان داد و گفت: ای فاطمه، خود را از خشم علی برحذر دار؛ که خداوند از خشم او خشمگین می‌شود و با رضایت او راضی می‌شود. سپس علی ع نزد نبی آمد. پیامبر ص دست او را گرفت و به آرامی تکان داد و سپس گفت: ای پدر حسن، خود را از خشم فاطمه به دور دار؛ که ملائک از خشمش خشمگین می‌شوند و به رضایتش راضی می‌شوند. گفتم: ای رسول خدا ص با حالتی خشمگین بیرون رفتی و هنگام آمدن، شاد شده‌ای؟ گفت: ای معاویه، چگونه شاد نباشم، در حالی ‌که بین دو کسی را اصلاح کرده‌ام که نزد خداوند از بزرگ‌ترین مردمان هستند». [3]


پاسخ شبهه هفتم


1. در منابع روایی شیعه و بیشتر اهل سنت، روایاتی هست که القا می‌کند بین حضرت فاطمه و امام عل ع پیوسته اختلاف بوده است و پیامبر ص می‌کوشیدند بین آنها صلح برقرار کنند؛ در حالی ‌که این روایات نمی‌تواند صحیح باشد؛ زیرا مخاصمه و دعوا نتیجه سوء خلق و جهل دو طرف یا جهل یک طرف به وظایفش است؛ خواه جهل علمی باشد یا جهل عملی که در اهل‌ بیت: راه ندارد؛ زیرا اثبات شد که اهل‌ بیت: بنا بر آیه تطهیر از هرگونه عیب و نقص و جهل به وظایف معصوم‌اند و در حُسن خلق نیز به پیامبر ص اقتدا می‌کردند؛ از این ‌رو هیچ زمانی بین آنها اختلاف و دعوایی نبوده است تا نیاز به صلح باشد. بنابراین مرحوم صدوق این‌گونه روایات را ردّ می‌کند:


این خبر مورد اعتماد من نیست و من اعتقادی به این علت ندارم (که علت ابوتراب نامیدن علی ع به‌خاطر این باشد که علی ع بخاطر اختلاف با فاطمه س از منزل بیرون آمد و روی زمین خوابیده بود) چون بین فاطمه و علی اختلاف و بگو و مگویی نبود تا اینکه احتیاج باشد پیامبر آن را اصلاح کند چون علی ع سرور وصیین و فاطمه س سرور زنان دو عالم هستند و هردو در حُسن خلق به رسول خدا ص اقتدا کرده‌اند  [4]


وی همچنین می‌نویسد: «اعتقاد ما این است که اهل‌ بیت: به کمال و تمام، توصیف می‌شوند و به تمام مسائل علم دارند؛ ازاین‌رو به چیزی که نقص و گناه و جهل باشد، متصف نمی‌شوند».[5]


2. چنین تصویری از امیرالمؤمنین و حضرت زهرا س صحیح نیست؛ زیرا در روایات، حضرت فاطمه س و امام علی ع به اخلاق نیکو توصیف شده‌اند؛ چنان‌که در مورد اخلاق نیکوی امیرالمؤمنین ع توضیح دادیم.


همچنین پیامبر ص درباره اخلاق حضرت فاطمه س فرمود:


لو کان الحُسن هیئة لکانت فاطمة، بل هی اعظم، أن فاطمة ابنتی خیر أهل الأرض عنصراً و شرفاً و کرماً.[6]


اگر خوبی می‌خواست به شکلی ظاهر شود، به شکل فاطمه س ظاهر می‌شد؛ بلکه فاطمه باعظمت‌تر است؛ زیرا همانا فاطمه، دختر من، بهترین فرد روی زمین از حیث جسمی و شرافت و کرامت است.


عایشه نیز در وصف حضرت فاطمه س چنین می‌گوید:


ما رأیت أحداً أشبه سمتاً، و دَلّا، و هدیاً، و حدیثاً، برسول الله فی قیامه و قعوده من فاطمة.[7]


هیچ‌کس را ندیدم در رفتار و گفتار و حُسن سیرت و متانت، چه در حال ایستاده یا نشسته، شبیه‏تر از فاطمه س به رسول اللّه ص باشد.


قرآن در مورد پیامبر ص می‌فرماید: (إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ).[8] بنابراین اگر حضرت فاطمه س شبیه‌ترین فرد به پیامبر ص بوده، پس در اخلاق نیکو نیز شبیه پیامبر ص بوده است. درنتیجه چطور می‌توان تصور کرد بین حضرت فاطمه و امیرالمؤمنین ع همیشه دعوا و اختلاف بوده و پیامبر ص برای صلح واسطه می‌شده است؟!


  3. متأسفانه مخالفان اهل بیت: ـ که اعتقادی به عصمت ایشان نداشته‌ ـ به طرق مختلف کوشیده‌اند مقام اهل بیت: را تنزل دهند؛ پس به جعل روایات اقدام کردند. ازاین‌رو امام رضا ع به ابراهیم بن ابی‌محمود فرمود:


اى ابن ابی‌محمود، مخالفان ما سه نوع خبر در فضایل ما جعل کرده‏اند: الف) غلوّ، ب)کوتاهى در حقّ ما، ج) تصریح به بدى‏هاى دشمنان ما و دشنام به آنان. و وقتى مردم اخبار غلوّ آن دسته را می‌شنوند، شیعیان ما را تکفیر مى‏کنند و می‌گویند شیعه قائل به ربوبیّت ائمّه خود مى‏باشد و وقتى کوتاهى در حقّ ما را مى‏شنوند، به آن معتقد می‌شوند و وقتى بدى‏هاى دشمنان ما و دشنام به آنان را می‌شنوند، ما را دشنام می‌دهند.[9]


نتیجه جعل این روایات، این شد که مستشرقانی مثل «امیل دورمنگام» در مورد حضرت فاطمه س چنین بگوید:


فاطمه؛ ترش‌روی بود، کمتر از رقیه (همسر عثمان) زیبایی، و کمتر از زینب (همسر ابوالعاص) هوش و ذکاوت داشت و وقتی پدرش از پس پرده او را از خواستگاری علی خبر داد، او نمی‌دانست که علی از او اسم برده و خواستگاری کرده است. فاطمه، علی را زشت و حقیر می‌شمرد. با این حال، رغبت علی به فاطمه، بیشتر از رغبت فاطمه به او نبود ... علی بسیار با فاطمه درگیر می‌شد و پس از درگیری از خانه قهر می‌کرد و می‌رفت در مسجد می‌خوابید. پدرزنش می‌رفت آهسته بر کتفش می‌زد و پیدایش می‌کرد و او را نصیحت می‌کرد... .[10]


درحالی‌که چنین نبود و پاسخ آن را در ادامه بیان خواهیم کرد.


4. در برخی روایات، تعابیری آمده است که شایسته مقام و جایگاه افراد عادی نیست، چه برسد به جایگاه و مقام پیامبر ص و حضرت فاطمه و امام علی:، که هم در پیشگاه خداوند و هم نزد مردم از جایگاه بلند علمی و تقوایی و معنویی برخوردارند؛ مثلاً مرحوم صدوق در علل الشرایع[11] از حبیب بن ثابت روایتی را نقل می‌کند که ذکر شد.[12]


این روایت از چند نظر مشکل دارد: اولاً در سند آن افرادی هستند که یا مجهول‌اند و یا مهمل  [13]


؛ ازاین‌رو سند روایت فاقد اعتبار قوی است.


ثانیاً در این روایت می‌گوید که پیامبر ص دست امام علی و حضرت فاطمه س را روی ناف خود گذاشت و بدون اینکه سخنی و نصیحتی بر زبان آورد، بین آنها صلح برقرار شد؛ در حالی ‌که وقتی بین دو نفر اختلافی وجود دارد، جای نصیحت و موعظه است؛ نه اینکه دست آنها را روی ناف خود بگذارد تا بین آنها صلح برقرار شود.


ثالثاً حبیب بن ابی‌ثابت این روایت را از قول رسول خدا ص یا امام علی ع یا دختر رسول خدا س یا فرد دیگر از اهل بیت: نقل نمی‌کند. سؤال این است که حبیب بن ابی‌ثابت از کجا دیده است که پیامبر ص دست حضرت فاطمه و امام عل ع را روی ناف خود گذاشت؟!


رابعاً پیامبر ص، رسول خداست و جایگاه بسیار بلندی در پیشگاه
خدا و مردم دارد و از طرفی دارای خلق عظیم، و از طرف دیگر، بزرگ اهل بیت: است؛ از این‌ رو شایسته نیست که چنین شخصیتی اسرار خانواده را برای افراد غریبه بیان کند یا طوری رفتار کند که مردم غریبه از اختلاف آنها باخبر شوند.


5. برخی روایاتِ اختلاف امام علی ع با حضرت فاطمه س را افرادی که دشمن اهل بیت: هستند، بیان کرده‌اند؛ مثل داستانی که معاویه بیان کرده است.


این داستان، در حالی در منابع روایی شیعه نقل شده که اولاً راوی آن دشمن سرسخت اهل بیت:، به‌ویژه امیرالمؤمنین علی ع، است وی با در آمیختن عبارات حق و باطل، به جعل روایت پرداخته است؛ ازاین‌رو مرحوم حسینی موسوی در تسلیة المجالس و زینة المجالس ذیل این روایت می‌گوید:


این روایت را معاویه نقل کرده است؛ در حالی ‌که معاویه خلاف سخن رسول خدا ص عمل کرده است که پیامبر ص وصیت کردند به اینکه «خدا غضب می‌کند با غضب علی بن ابی‌طالب و راضی است به رضایت علی بن ابی‌طالب». لذا این بزرگ‌ترین دلیل است بر نفاق و مسخره کردن سخن رسول خدا ص و دلیل است بر کم‌توجهی معاویه بر امر و نهی پیامبر ص توسط معاویه. معاویه اصلاً اعتقادی نداشت که اسلام، دین است و خداوند، رب است و محمد، رسول خداست ...؛ برای همین، با جنگ‌هایی که برعلیه
اهل بیت: و شیعیان آنها ترتیب داده بود، آن بغض و کینه‌اش را نسبت به پیامبر ص و اهلش اظهار کرد. [14]


بنابراین از فردی مثل معاویه فضیلتی برای اهل بیت: نقل نمی‌شود و اگر نقل شده، حتماً در آن فضیلت تصرف شده است.


ثانیاً روایت فقط در مناقبِ ابن شهرآشوب نقل شده و او از کتاب «ابن عبد ربه اندلسی» نقل کرده که از اهل سنت است و تقریباً بیشتر اهل سنت، اعتقادی به عصمت اهل بیت: ندارند.


ثالثاً معاویه این داستان را از پیامبر ص یا از اهل بیت: نقل نمی‌کند. بنابراین چطور او از منزل حضرت فاطمه س خبر دارد که پیامبر ص دست حضرت فاطمه س را به شدت، و دست امیرالمؤمنین ع را آهسته تکان داد؟!


با این اوصاف، مشخص است که این‌گونه روایات از جعلیات دشمنان اهل بیت: است.


6. در منابع تفسیری شیعه و سنی، ذیل آیه {فِی‏ بُیُوتٍ‏ أَذِنَ‏ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ}[15]، چنین آمده است که «وقتی پیامبر ص آیه را تلاوت کرد، کسی پرسید: «مراد کدام بیوت است؟» پیامبر ص فرمود: «بیوت انبیا». سپس ابوبکر پرسید: «آیا خانه علی و فاطمه س نیز از همان خانه‌هاست؟» پیامبر ص در جواب فرمود: «بله؛ بلکه بالاتر از آنهاست».[16]


 از این روایات روشن می‌شود که مردم آن زمان نیز می‌دانستند که این خانه و افراد آن با دیگر خانه‌ها و افراد آنها متفاوت است؛ زیرا مشی و رفتار این خانواده به قدری از حیث معنوی و اخلاقی به خانواده انبیا نزدیک بود که تا آیه نازل شد، در ذهن آنها این سؤال ایجاد شد که این خاندان را نیز شامل است یا خیر؟ چرا در ذهن آنها خانه فرد دیگر خطور نکرده است؟! ازاین‌رو صاحب مجمع البیان می‌فرماید: «یعنی اذن به بالا رفتن خانه انبیا و اوصیا، مطلق است و مراد از بالا رفتن، عظمت داشتن و پاک بودن از هر چیزی که رجس باشد و تطهیر از معاصی و امور پست است».  [17]


چطور می‌شود خانه‌ای که در آن دعوا و جنجال و مخاصمه است، از بیوت انبیا افضل باشد؟! چطور ممکن است خداوند کسانی را سرمشق بشریت در زندگی معرفی کرده و به ازدواج آنها برکت داده باشد و برکت خود بر آنها را این قرار داده که آنها را بر محبت خود جمع کند و آنها را حجّت بر خلق قرار دهد؛ اما هیچ سازگاری با هم نداشته باشند یا بیشتر اوقات با هم اختلاف داشته باشند؟! امام علی ع از پیامبر ص نقل می‌کند که خداوند در مورد ازدواج امام علی و حضرت فاطمه س فرمود:


ثم امر منادیا فنادى أَلا یا ملائکتی و سکان جنتی بارکوا على علی بن ابی طالب حبیب محمد و فاطمة بنت محمد فإنّی قد بارکت علیهما، فقال راحیل: یا ربّ و ما بَرَکَتُکَ علیهما أکثر مما رأَینا لهما فی جنانک و دارک فقال الله عزّ و جلّ یا راحیل إنَّ من برکتی علیهما أنّی أجمَعُهُما على مجتبى (محبتی) و أجعَلُهُما حجتی على خلقی.[18]


سپس خداوند به یک منادى دستور داد که چنین ندا دهد: اى ملائکة من و اى ساکنان بهشت من، به على بن ابى‌طالب حبیب محمّد، و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید؛ چه‏ اینکه من براى آنان خیر و برکت قرار دادم. راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت و منزلت براى آنان مشاهده کردیم، نیست؟ خداوند فرمود: اى راحیل، از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم همراه مى‏کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان مى‏دهم.


 7. در روایات متواتر از شیعه و سنی آمده که «فاطمه س برترین زنان زمان خود است» یا آمده «فاطمه س، سیده زنان عالمین است» یا «فاطمه س سیده زنان اهل بهشت است» یا چنین آمده است که «سیدة نساء هذه الامة».  [19]


 همچنین در روایات زیادی وارد شده که «علی خیرُ البشر فمن ابى فقد کفر»[20] یا توصیف به «خیرالناس»[21] شده است. این برتری بر زنانِ دیگر و بهترین مردم بودن، اطلاق دارد؛ ازاین‌رو می‌توان گفت هم از حیث ظاهری و هم از نظر اخلاق فردی و عبادی و اجتماعی و خانوادگی، بر تمام زنان و مردان برتری دارند. در واقع، این اطلاقْ خانه‌داری و همسرداری و عدم اختلاف و مخاصمه با همسر در خانه و داشتن اخلاق حسنه با همسر را نیز در بر می‌گیرد. پس اگر آنها بخواهند در حال مخاصمه و دعوا باشند، این روایات نقض می‌شود.


8 . همچنین پیامبر ص درباره حضرت علی س فرمود: «عَلِیٌّ مِنِّی وَأَنَا مِنْهُ و َهُوَ وَلِیُّ کلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی».[22] نیز بنا بر آیه مباهله، امام علی ع نفس پیامبر ص است.[23]


 درباره حضرت فاطمه س نیز چنین وارد شده است: «فاطمة بضعة منی».[24] از طرف دیگر، قرآن در مورد پیامبر ص می‌فرماید: (إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ).[25] بنابراین وقتی کسانی از نفس پیامبر ص باشند و از طرف دیگر، پیامبر ص دارای خلق عظیم باشد، روشن می‌شود که حضرت علی و فاطمه س نیز دارای خلق نیکو هستند؛ در غیر این صورت هیچ‌گاه نمی‌توانند به منزله نفس و پاره‌ای از وجود پیامبر ص بشوند و کسی که دارای خلق عظیم باشد، اهل مخاصمه و دعوا نیست.


منشأ کنیه ابوتراب برای امام علی ع


از فضایلی که برای امیرالمؤمنین ع نقل شده، صفت «ابوتراب»
است. میان روایاتی که این فضیلت را بیان کرده‌اند، روایاتی وجود دارد که جعلی است؛ زیرا فلسفه این صفت را اختلاف بین حضرت فاطمه و امیرالمؤمنین ع می‌دانند که حضرت امیرالمؤمنین ع به دلیل ناراحتی از حضرت فاطمه س از منزل بیرون می‌آمد و روی زمین می‌خوابید تا اینکه پیامبر ص می‌آمد و ایشان را بیدار می‌کرد و ایشان را به «ابوتراب» صدا می‌زد. از آن روایات، روایت ابوهریره است که در بیان شبهه ذکر شد.[26]


در جعلی بودن روایت، همین بس که اولاً راوی آن فردی کذّاب، [27] و از جاعلان حدیث علیه اهل بیت: بوده است؛[28] ثانیاً علی بن ابی‌طالب ع ـ که اولین مسلمان و عابدترین فرد است [29] ـ برای نماز به مسجد نمی‌رود؛ اما ابوهریره با پیامبر ص نماز صبح می‌خواند. راوی با هنرمندی خاصی جعل حدیث می‌کند؛ به این صورت که پیامبر ص به علی ع می‌فرماید: «پدر و مادرم به فدایت» و سپس در ادامه روایت می‌فرماید: «قد اصلحت بین اثنین احب اهل الارض الی و الی اهل السماء»؛ یعنی کلمات حق و باطل را با همدیگر در آمیخته است تا ایجاد سرگردانی کند تا به تبع آن، حقّ روشن نشود.


[30] از نشانه‌های جعلی بودن و تصرف در حدیث، این است که صدر و ذیل روایت با هم در تعارض است:[31] از نظر من، این نوع روایات مردود است؛ چون حضرت فاطمه و امام علی ع هیچ‌گاه با هم تنازع و اختلاف نداشتند تا نیاز باشد پیامبر ص برای حلّ اختلافْ میانجیگری کنند؛ چون حضرت علی ع سیدالوصیین است و حضرت فاطمه، سیدة نساء العالمین است و هر دوی ایشان به رسول اکرم ص اقتدا دارند که خُلقش حسن بود.


سپس ادامه می‌دهد:


روایت مورد اعتماد من، روایتی است که حسن بن قطان نقل می‌کند که فلسفه اسم ابوتراب را چنین می‌فرماید: عَبایة بن رِبعی از عبدالله بن عباس پرسید: چرا پیامبر ص به علی ع لقب ابوتراب داد؟ عبدالله بن عباس پاسخ داد به این دلیل که او صاحب زمین است و حجت خدا بر اهل زمین. پس از رسول خدا ص بقا و آرامش زمین به وجود او بسته است و من از رسول خدا ص شنیدم که فرمود: در روز قیامت، کافر پاداش و منزلت شیعه علی را می‌نگرد و می‌گوید: «یا لَیتَنْی کنْتُ تُرّابیا» (ای کاش من نیز وابسته به ابوتراب بودم و از شیعیانش محسوب می‌شدم)؛ و این همان گفتار خداوند است که در آیه ۴۰ سورۀ نبأ می‌فرماید: {وَیقُولُ الْکافِرُ یا لَیتَنِی کنتُ تُرَابًا}؛ «و کافر گوید: کاش من خاک بودم». [32]


 


علامه مجلسی ذیل این روایت می‌گوید:


ممکن است ذکر آیه در اینجا برای بیان علت دیگری در نامگذاری آن حضرت به ابوتراب باشد؛ زیرا شیعیانِ او به جهت تذلل بیش از‌ اندازه و تسلیم بودن در برابر فرمان‌های حضرتش تراب نامیده شده‌اند؛ چنان‌که در آیه کریمه آمده: و چون آن حضرت صاحب و پیشوا و زمامدار آنهاست، ابوتراب نام گرفته است. [33]


همچنین می‌توان به این روایت استناد کرد که «پیامبر اکرم ص با گروهی از یارانش در نیمه جمادی‌الاولی سال دوم هجری به تعقیب کاروان قریش، که به سرپرستی ابوسفیان عازم شام بود، می‌روند تا به نقطه‌ای به نام عشیره می‌رسند؛ اما اثری از کاروان قریش نمی‌ِیابند. در یکی از روزها که در عشیره بودند، پیامبر ص بر بالین امام علی ع و عمار آمد. دید خوابیده‌اند و بر سر و صورت امام علی ع خاک نشسته است. حضرت آن دو را با مهربانی و ملاطفت بیدار کرد و خطاب به امام علی ع فرمود: ای ابوتراب (آغشته به خاک) برخیز! آیا نمی‌خواهی شقی‌ترین مردمان روی زمین را به تو خبر دهم! یکی به نام احمیر (لقب قدار بن سالف) است که ناقه صالح پیامبر ص را پی کرد. دیگری کسی است که شمشیر بر فرق تو می‌زند و محاسن تو را به خون سرت رنگین می‌کند». [34]


 


جالب اینکه کنیه ابوتراب، محبوب‌ترین کنیه نزد امام علی ع است[35] و این صفت، مدح حضرت به شمار می‌رود که پیامبر ص فرمود: «إِنَّا کُنَّا نَمْدَحُ عَلِیّاً إِذَا قُلْنَا لَهُ أَبَا تُرَابٍ». [36]


 اهل سنت نیز در کتب خویش، این صفت را به عنوان منقبت و فضیلت امام علی ع یاد می‌کنند؛ اما داستانی که برای این روایت بیان می‌کنند، منقصت برای امام علی و حضرت فاطمه س است و بنی‌امیه با داستان‌های جعلی و لعن بر منابر با این کنیه، این صفت را مورد مذمت قرار می‌دادند؛ [37] در حالی ‌که چنین نبود؛ بلکه از صفات ممدوح حضرت امام علی ع، «ابوتراب» بود.




[1]. فیصل نور، الامامة و النص، ص315؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص155.


[2]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص156.


[3]. فیصل نور، الامامة و النص، ص314ـ 315؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص334.


[4]. «لیس هذا الخبر عندی بمعتمد و لا هو لی بمعتقد فی هذه العلة لأن علیا و فاطمة8 ما کان لیقع بینهما کلام یحتاج رسول الله9 إلى الإصلاح بینهما لأنه7 سید الوصیین و هی سیدة نساء العالمین مقتدیان بنبی الله فی حسن الخلق» (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص156).


[5]. شیخ صدوق، الاعتقادات، ص36 .


[6]. ابن شاذان، مائة منقبة من مناقب امیرالمؤمنین و الأئمة، ص136؛ اخطب خوارزم، مقتل الحسین، ج1، ص60.


[7]. ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص700 ابن حبان، صحیح ابن حبان، ص1857.


[8]. قلم: 4.


[9]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص304.


[10]. امینی، الغدیر، ج3، ص31-32 به نقل از: امیل دورمنگام، حیاة محمد، ترجمه محمد عادل زعیتر.


[11]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص156.


[12]. ر.ک: ص64.


[13]. مرحوم خویی درباره «أَحمد بن الحَسَن القَطَّان» می‌نویسد: «احمد بن حسن، اگرچه از مشایخ اجازه شیخ صدوق است، این اقتضای وثاقت نمی‌کند؛ چون برخی مشایخ شیخ صدوق ناصبی هستند؛ چون بر پیامبر فقط صلوات می‌فرستند بدون آل پیامبر». (خوئی، موسوعة الامام الخوئی، ج12، ص349). در مورد «أَبُو سعید الحسن بن علی بن الْحسین السُّکرِیّ» در کتب رجالی توصیفی نیامده؛ ازاین‌رو مهمل است. (مامقانی، تنقیح المقال، ج20، ص170) همچنین توصیفی از «عُثْمَانُ بْنُ عِمْرَانَ»، «عُبَیْدُاللهِ بْن مُوسَى بن ابی المختار العبسـی»، «عَبْدِالْعَزِیزِ بن سیاه الاسدی» و «حَبِیبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ» نشده است.


[14]. حسینی موسوی، تسلیة المُجالس، ج1، ص523.


[15]. «(این چراغ پر فروغ) در خانه‌هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد) خانه‌هایی که نام خدا در آنها برده می‌شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می‌گویند» (نور: 36).


[16]. طبری، جامع البیان، ج18، ص111؛ سیوطی، الدر المنثور، ج5، ص50؛ آلوسی، روح المعانی، ج9، ص367؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج7، ص107؛ قمی، تفسیر القمی، ج2، ص104؛ طبرسی، مجمع البیان، ج7، ص227.


[17]. مجمع البیان، ج7، ص227.


[18]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج1، ص224.


[19]. بلاذری، انساب الاشراف، ج1، ص552؛ بخاری، صحیح البخاری، 1124؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ص1058؛ ابن حنبل، المسند، ج6، ص282.


[20]. بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص103؛ متقی هندی، کنز العمال، ج11، ص625؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج3، ص493.


[21]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص69؛ انساب الاشراف، ج1، ص37 .


[22]. شیخ صدوق، الامالی، ص89، طوسی، الامالی، ص271؛ علی منی و انا منه، ابن ماجه، سنن ابن ماجة، ج1، ص86؛ ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص632.


[23]. آل عمران: 61.


[24]. شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص573؛ مفید، الامالی، ص260؛ الامالی، ص24؛ ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج2، ص45؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج22، ص404؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص172.


[25]. قلم: 4.


[26]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص155. روایاتی از این دست که فلسفه ابوتراب بودن را اختلاف بین حضرت فاطمه3 و امام علی7 ذکر می‌کند، در منابع اهل سنت فراوان است.


[27]. خویی، معجم رجال الحدیث، ج11، ص79.


[28]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغة، ج4، ص63-64.


[29]. «ما ترکتُ صلاة اللیل منذ سمعت قول النّبی: صلاة اللیل نورٌ، فقال: ابن الکوّا: و لا لیلة الهریر؟ قال: و لا لیلة الهریر». (ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص123) «قیل لعلی بن الحسین8: و کان الغایة فی العبادة-: أین عبادتک من عبادة جدِّک؟ قال: عبادتی عند عبادة جدّی کعبادة جدّی عند عبادة رسول الله». (ابن ابیالحدید، ... شرح نهج البلاغة، ج1، ص27) «عایشه : إن کان ما علمت صوّاماً و قوّاماً. (ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص701)


[30]. جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج4، ص218-221.


[31]. جاعلان و واضعان حدیث، روش‌های مختلفی را در دستبرد به روایات به کار برده‌اند و این دستبرد، باعث تناقض در صدر و ذیل روایت شده است. (صدرالدین شیرازی، شرح اصول الکافی، ج1، ص208)؛ یعنی اگر روایتی صدر و ذیل آن با هم تنافی دارد و به هیچ‌گونه نتوانیم آن را درست کنیم، قطعاً در روایت دست برده شده است. همچنین اگر این روایت با روایات صحیح دیگر تناقض داشته باشد، نشان از دستبرد به روایت دارد.


وضع حدیث چند گونه است: الف) وضع کامل حدیث؛ یعنی کل حدیث جعلی است از صدر تا ذیل؛ ب) درج الفاظ جعلی در حدیث که این نیز سه گونه است: یک ـ اضافه لفظ در ابتدای روایت؛ دو ـ اضافه لفظ در وسط حدیث؛ سه ـ درج لفظ در آخر حدیث (رفیعی، دروس فی وضع الحدیث، ص124- 126)


راه‌های تشخیص وضع حدیث: الف) مخالف نص قرآن یا سنت متواتر باشد؛ ب) مخالف با عقل باشد؛ طوری‌که قابل تأویل نباشد؛ ج) سند روایت شامل مجهولان و وضاعان و دارای !
" افرادی باشد که در رجال ذکری از آنها نشده است؛ د) مخالف با سنت قطعی پیامبر9 باشد. (همان،‌ ص149-153)


[32]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص156.


[33]. «لأن شیعته لکثرة تذللهم له و انقیادهم لأوامره سموا ترابا کما فی الآیة الکریمة و لکونه٧ صاحبهم و قائدهم و مالک أمورهم سمی أبا تراب‏». (مجلسی، بحار الانوار، ج35، ص51)


[34]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص111؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص90؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج3، ص10؛ ابن حنبل، المسند، ج6، ص365؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص151؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، ص280؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج2، ص249؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج2، ص14؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص549؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج3، ص247.


[35]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص111؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج2، ص89؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص1874.


[36]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص112.


[37]. همان، ص111؛ مجلسی، بحار الانوار، ج26، ص8؛ صحیح مسلم، ج4، ص1874؛ بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص1358.


| شناسه مطلب: 111669




امام علی حضرت زهرا