شبهه اول: لعن و تکفیر مهاجرین و انصار در کتب شیعه
«قفاری» نویسنده وهابی مدعی است که کتابهای شیعه آکنده از لعن و تکفیر مهاجرین، انصار، اهل بدر، بیعت رضوان، و تمام صحابه است: «کتب الشیعة ملیئة باللعن والتفکیر لمن رضی الله عنهم و رضوا عنه، من المهاجرین والأنصار، وأهل بدر، وبیعة الرضوان، وسائر الصحابة أجمعین، ولا تستثنی منهم إلا النزر الیسیر».
شبهه اول: لعن و تکفیر مهاجرین و انصار در کتب شیعه
«قفاری» نویسنده وهابی مدعی است که کتابهای شیعه آکنده از لعن و تکفیر مهاجرین، انصار، اهل بدر، بیعت رضوان، و تمام صحابه است: «کتب الشیعة ملیئة باللعن والتفکیر لمن رضی الله عنهم و رضوا عنه، من المهاجرین والأنصار، وأهل بدر، وبیعة الرضوان، وسائر الصحابة أجمعین، ولا تستثنی منهم إلا النزر الیسیر».[1]
پاسخ شبهه اول
«کفر»، در لغت به معنای ضد یا نقیض ایمان است: «الکُفْرُ: نقیض الإِیمان»[2] و مصدر «کَفَرَ» به معنای ستر و پوشش یا «سَترُالشِّیء» میآید.[3] وقتی گفته میشود: «کَفَرتُ الشیءَ» یعنی پوشاندم آن شیء را.[4] کفر در مقابل ایمان، پوشاندن حق را، معنا میدهد[5] و اگر به شب تاریک یا کشاورز «کافر» اطلاق میشود، بدان جهت است که تاریکی شب، اشیا را میپوشاند و کشاورز بَذر را در خاک پنهان میکند.[6]
اگر کافر درباره انسان به کار میرود، بدان علت است که او نعمتهای الهی را بر خود میپوشاند.[7] هرچند کفر به معنای پوشش و پوشاندن میآید، ولی با توجّه به قیدی که ابن اثیر اضافه میکند، ستر و پوشاندنی که سبب هلاکت و ضایع نمودن آن چیز گردد، کفر گفته میشود.[8]
کفر در اصطلاح درباره کسی به کار میرود که وحدانیت خدا یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند.[9] متکلمان و صاحبان معاجم، کفر به این معنا را به چند دسته تقسیم میکنند:
1. کفر انکار: یعنی کسی به قلب و زبانش به خدا و رسول ص کافر شود.
2. کفر جحود: یعنی کسی به قلبش به خدا و رسول ص ایمان داشته باشد و آن دو را تصدیق کند، ولی به زبان آن را اقرار نکند؛ بلکه انکار نماید؛ همانگونه که خداوند متعال میفرماید: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ)؛ «با آنکه پیش نفس خود به یقین میدانستند ـ باز از سر کبر و نخوت و ستمگری ـ آن را انکار کردند».[10]
3. کفر عناد: بدین معناست که کسی به دل و زبان اذعان کند؛ اما از روی حسادت و عناد، تن بدان ندهد؛ همانند ولید بن مغیرة، که به دل و زبان، قرآن را پذیرفت، ولی ایمان نیاورد و آن را سحر خواند.[11]
4.کفر نفاق: اینکه به زبان اقرار کند، ولی به قلب معتقد نباشد، همانند منافق.[12]
تکفیر، منسوب کردن کسی را به کفر است، وقتی گفته میشود: «لا تُکَفّرْ أحداً من أهل القبلة، أی لا تَنْسُبهم إلى الکُفْرِ».[13]
در آموزههای اسلامی، تکفیر مسلمان پیامدهای بسیار بد و ناگواری دارد. در روایاتی که در منابع شیعه و اهل سنت رسیده، پیامبر رحمت ص مسلمانان را از تکفیر همدیگر منع فرموده است.
پیامبر ص فرمود:
لا یرمی رجل رجلا بالفسوق ولا یرمیه بالکفر إلا ارتدت علیه، إن لم یکن صاحبه کذلک.[14]
اگر کسی فردی را تکفیر کند و آن فرد، شایستگی تکفیر را نداشته باشد، آن تکفیر، به خود تکفیر کننده باز میگردد.
شیعیان در طول تاریخ اسلام هیچگاه کسی را تکفیر نکردهاند؛ چه رسد به اصحاب رسول خدا ص .
اصحاب پیامبر ص با توجه به مستندات قرآنی و روایی، از جایگاه بسیار بلندی در میان شیعیان برخوردارند. تعداد صحابی رسول خدا ص بیش از صدهزار تن برآورد شده است[15] که حدود پانزدههزار نفر از آنان، با نام مشخص شده و بقیه اصلاً شناسایی نشدهاند. چگونه ممکن است شیعیان همه صحابه را مرتد و تکفیر کنند؟ در کدام منبع معتبر شیعه چنین چیزی ثبت شده است؟ بیشتر آنها در راه خدا تلاشها نمودند و جانفشانیها کردند.
از همه مهمتر اینکه بخشی از آن پانزدههزار نفری که اسم و رسمی از آنها در منابع به عنوان صحابی ثبت شده، از پیشگامان تشیع بودهاند. منابع تاریخی حدود 200 نفر از صحابه را شیعه علی ع معرفی میکنند و نام آنها در کتابهای رجال ثبت شده است.[16] چگونه میتوان گفت این همه مرتد شدهاند؟ چرا باید همه آنها را بدون سبب تخطئه کرد؟ اگر در برخی از روایاتی که در این مورد در کتب شیعه وارد شده، دلیلی بر این نیست شیعیان به مقتضای آنها عمل میکنند؛ زیرا اینگونه روایات خبر واحدند و از حیث سند، ضعیف[17] و هرگز نمیتوان به آنها اعتماد کرد. علمای شیعه معتقدند ارتدادی[18] که در اینگونه روایات به برخی صحابه نسبت داده شده، به معنای کفر و بازگشت به بتپرستی نیست؛ بلکه به معنای شکستن پیمان ولایت و نافرمانی پیامبر ص در امر خلافت است[19]؛ ولی در صحیح بخاری و مسلم حدود ده روایت در ارتداد صحابه وارد شده، که به ارتداد برخی از صحابه تصریح دارد و از آنجا که از دیدگاه اهل سنت، روایات بخاری و مسلم، قابل مناقشه نیست، توجیه اینگونه روایات برای اهل سنت دشوار خواهد بود و اگر به مضامین و اسناد این ده روایت خوب دقت شود، مسئله برعکس خواهد شد و آن اینکه ما باید از برادران اهل سنت بپرسیم چرا به ارتداد صحابه معتقد شدهاند.
ابن اثیر جزری، با نگارش کتاب «جامع الأصول فی أحادیث الرسول» توانست احادیث شش کتاب را در آن گردآوری کند. در جلد دهم، فرع دوم، در موضوع «حوض»، ده روایت از صحیح بخاری و مسلم نقل کرده که همه حاکی از ارتداد گروهی از صحابه پس از رحلت پیامبر خدا ص است.[20]
1. بخاری از ابوهریره نقل میکند که پیامبر ص فرمود:
یَرد عَلَیّ یَومَ الْقِیامَةِ رهط من اصحابى فَیُحلَّئُونَ عن الحوض فأقول: یَا رَبّ أصحابی، فیقول: إنّه لا علم لک بما أحدثوا بعدک، إنّهم ارتدّوا على أدبارهم القهقرى.[21]
در روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد میشوند، ولی آنها را از حوض میرانند. میگویم خدایا! آنها یاران من هستند، خداوند میگوید: تو نمیدانی بعد از تو چه بدعتهایی گذاردند؟ آنان مرتد شدند و به حال پیشین بازگشتند.
2. ابوهریره از پیامبر اکرم ص نقل میکند که فرمود:
عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ عَنْ النَّبِی صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ قَالَ بَینَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ[22] حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَینِی وَبَینِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ أَینَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللهِ قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّی إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَینِی وَبَینِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ قُلْتُ أَینَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَکَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَى فَلَا أُرَاهُ یخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ.[23]،[24]
:(روز قیامت) در حالی که من (در کنار حوض) ایستادهام، گروهی که من آنها را میشناسم میآورند. مردی از میان من و آنان خارج میشود و به آنها میگوید: به دنبال من بیایید. من میپرسم: به کجا؟ پاسخ میدهد: به خدا قسم به سوی آتش. میپرسم: گناه آنان چیست؟
میگوید: آنان بعد از تو مٍرتد شده و به گذشته خود بازگشتند.
سپس گروه دیگری را میآورند، همین قضیه دوباره تکرار میشود، تا این که از بین آنان جز تعداد اندکی نمیماند.
بخاری در صحیحش از نبی مکرم ص نقل میکند:
یؤْخَذُ بِرِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِی ذَاتَ الْیمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ أَصْحَابِی فَیقَالُ إِنَّهُمْ لَمْ یزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُم.[25]
فردای قیامت صحابه من را از راست و چپ میگیرند و من عرضه میدارم که اینها صحابه من هستند. گفته میشود از روزی که تو از آنها جدا شدی، اینها به ارتداد و دوران جاهلیت باز گشتند.
ابن کثیر دمشقی ـ از استوانههای علمی وهابیت ـ از عایشه نقل میکند:
لما قبض رسول الله صلى الله علیه و سلم إرتدت العرب قاطبة واشرأبت النفاق.[26]
تمام عرب، بعد از رحلت پیامبر ص مرتد شدند و نفاق میان مردم برخاست.
از مسیب پدر علاء نقل شده:
قَالَ لَقِیتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ رَضِی اللهُ عَنْهُمَا فَقُلْتُ طُوبَى لَکَ صَحِبْتَ النَّبِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَبَایعْتَهُ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَقَالَ یا ابْنَ أَخِی إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثْنَا بَعْدَهُ.[27]
براء بن عازب را ملاقات کردم و گفتم: خوشا به حالت! تو توفیق و سعادت مصاحبت پیامبر اکرم ص را به دست آوردی و در زیر شجره رضوان در صلح حدیبیه با پیامبر اکرم ص بیعت کردی. براء میگوید: ای برادرزادهام! تو خبر نداری که ما چه بدعتهایی پس از پیامبر اکرم ص گذاشتیم.
اکنون با وجود این احادیث، آن هم در صحیحترین کتابهای اهل سنت، آیا شایسته است که ارتداد صحابه به شیعه نسبت داده شود، در حالی که صحیحین، راویانِ این احادیث هستند؟
[1]. اصول مذهب الشیعه، ج2، ص867.
[2]. لسان العرب، ج5، ص 145.
[3]. المفردات، ص452.
[4]. تاج العروس، ج8، ص808.
[5]. همان.
[6]. الصحاح، ج2 ص 808.
[7]. همان، قال ابن السّکیت: «و منه سمّی الکافر، لانه یستر نِعَم الله علیه».
[8]. النهایه، ج7، ص450. و اصل الکفر: «تغطیة الشیء تغطیة تستهلکه».
[9]. المفردات، ص715. «الإطلاق متعارف فیمن یجحد الوحدانیّة، أو النّبوّة، أو الشریعة، أو ثلاثتها».
[10]. نمل: 14.
[11]. مدّثر: 11 ـ 25.
[12]. تاج العروس، ج3، ص254؛ لسان العرب، ج5، ص144.
[13]. الصحاح، ج2، ص 808.
[14]. صحیح البخاری، ج7، ص84.
[15]. تدریب الراوی، ج2، ص675: «قال ابو زرعة قبض رسول الله9 عن مأة الف واربعة عشر الف من الصحابة».
[16]. هویة التشیع، الشیخ احمد الوائلی، ص۳۶.
[17]. مرآت العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۵، صص۴۶ و ۴٨ و ج ٧، ص ٧۴ و ج ٩، ص ٢٩٠ و ج ١١، ص ٣١۵ .
[18]. ریشه اصلی ارتداد از ماده ردَّ (ردَدَ) است و به معنای بازگشت و رجوع است و مرتد نیز از همین ماده است و رِدّة (به کسر راء) اسم مصدر است برای ارتداد: الجوهری، الصّحاح، تاجاللغة، ج٢، ص ۴٧٣ (ماده ردَدَ)؛ ابن اثیر «مرتدّین» را بهمعنای متخلّفین از برخی واجبات، معنا میکند و تصریح دارد که: ردّه در حدیث: «فیقال إنّهم لم یزالوا مرتدّین علی أعقابهم» به معنای کفر اراده نشده است: النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج ٢، ص ٢١۴ (ماده: ردَدَ). راغب، ارتداد را به: «الرّجوع فی الطریق الّذی جاء منه» معنا میکند و میان ردّة و ارتداد فرق میگذارد: ردّة اختصاص بهبازگشت بهکفر معنا میدهد و ارتداد در کفر و غیرآن کاربرد دارد: المفردات، صص ١٩٩ و ٢٠٠ .
[19]. مع الشیعة الامامیة فی عقایدهم، جعفر سبحانی، ص181.
[20]. جامع الأصول فی أحادیث الرسول، ج10 ص 469.
[21]. صحیح البخاری، ج8 ص 120.
[22]. در صحیح البخاری، ج7، ص40 حدیث 6542 روایتی درباره اینکه «زمره» چقدر است، آمده است. روایت از ابوهریره است که میگوید پیامبر9 فرمود: «یدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِی زُمْرَةٌ هُمْ سَبْعُونَ أَلْفًا»؛ «گروهی از امت من که آمارشان هفتاد هزار نفر است، وارد بهشت خواهند شد».
[23]. صحیح البخاری، ج8، ص120.
[24]. «همل النعم» یعنی: گوسفندانی که از گله جدا و گم میشوند. کنایه از این است که تعداد نجاتیافتگان بسیار کم است.
[25]. صحیح البخاری، ج4، ص168.
[26]. البدایة و النهایة، ج9، ص422.
[27]. صحیح البخاری، ج5، ص125، حدیث4170، کتاب المغازی، باب غزوة الحدیبیة.