شبهه سوم: انتساب لعن و سب عموم صحابه به شیعه
قفاری یکی از نویسندگان وهابی مدعی است که شیعیان عموم صحابه را سبّ و لعن میکنند.
شبهه سوم: انتساب لعن و سب عموم صحابه به شیعه
قفاری یکی از نویسندگان وهابی مدعی است که شیعیان عموم صحابه را سبّ و لعن میکنند.[1]
پاسخ به شبهه سوم
واژه «لعن» به معنای طَرد نمودن و دور بودن از خدا[2] ، خیر و نیکی[3] و تعذیب[4] است؛ اما اگر از سوی خداوند به کار رود، معاقب بودن در آخرت و منقطع بودن از قبول رحمت و توفیق را در دنیا معنا میدهد[5] و اگر از سوی مخلوق به کار گرفته شود، دعاست[6]؛ منتها دعای بر ضرر و درخواست دور نمودن او از رحمت خدا و عذاب دادن اوست.[7]
«سَبّ»، از ریشه سَبَّ یسُبُّ سبّاً و سِباباً به معنای شتم است[8] و شتم در ادبیات فارسی دشنام دادن[9] و توصیف دیگری به آنچه نقص و خواری باشد[10] و یاد کردنِ به زشتی و قبیح[11] معنا میدهد.
برخی از لغتشناسان میگویند: «وأصل السّبّ القطع، ثم صار السَبُّ شَتماً، لِاَنَّ السَبَّ خَرق الاَعراض».[12] برخی دیگر تصریح میکنند که ریشه اصلی این ماده به معنای محصور کردن و محدود کردن یک شیء نسبت به توسعه و انطلاق و اعتلای آن است که با توجه به موارد و موضوعات آن، معنای متفاوتی پیدا میکند، ولی نسبت به حصر اشخاص وقتی گفته میشود: «او را سَبّ کرد» یعنی: «قال فیه مَا یوجِبُ حَصـره ویمنع عن انطلاقه واعتلائه»[13]؛ «و شتم و تقبیح و قطع، از لوازم حصر است».
بنابراین اولاً: واژه «لعن»، معنای طرد و دور بودن از رحمتخدا یا درخواست دور بودن از رحمت الهی را معنا میدهد؛ اما سَبّ، هرچند که قطع یا حصر، معنای اصلی آن باشد، ولی با توجه به آیه شریفه (وَ لاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ) (انعام: ١٠٨ )، مفهوم رایج آن، دشنام دادن و گفتار زشتی که دردآور[14] و آزاردهنده و ناشی از بُغض[15] باشد[16] است.
ثانیاً: این دو اصطلاح که در قرآن نیز به کار رفته[17]، مفهوم کاملاً متفاوتی دارد و طبعاً موارد کاربرد آن از نظر شرع همسان نخواهد بود.
مفهوم «لعن» غیر از مفهوم «سبّ» (دشنام) است؛ ازاینرو در قرآن کریم، هم از سوی خداوند و هم از جانب غیرخدا، لعن فراوان به کار رفته است؛ در حالیکه از سبّ حتی به غیر خداپرستان نهی شده[18] و از نگاه امامان شیعه: امر مذمومی است. این خود گواه بر این است که «لعن»، غیر از سبّ و دشنام است.
بنابر این اتهام سبّ صحابه به شیعه امامیه، توطئه سیاسی بوده و از سوی حاکمان برای زیر فشار گذاردن پیروان اهل بیت: طراحی و به اجرا درآمده است؛ زیرا وقتی نمیتوانستند شیعیان را به عنوان پیروان علی ع مورد عقاب و شکنجه و کشتار قرار دهند، سبّ و شتم ابوبکر و عمر را بهانه ساخته و آنها را به این جرم ناکرده، مورد آزار و تعقیب و تکفیر و کشتار قرار میدادند.[19] به همین اتهام ثابت نشده، همه شیعیان آفریقا، حتی در عصر عبّاسیان به قتل رسیدند یا به آتش سوزانده شدند![20] چه اینکه امروز به همین بهانه در کشورهای اسلامی چون پاکستان، عراق، سوریه و افغانستان هزاران شیعه بیگناه به خاک و خون کشیده میشوند. در پاکستان جریان تندرو و افراطی به نام «سپاه صحابه» تشکیل میشود که محبان و پیروان اهل البیت را در مسجد و در حال نماز و عبادت با رگبار گلولههای جهل و تعصّب به شهادت میرساند. در حالی که ماجرا کاملاً برعکس بوده و از نگاهِ تاریخی، نخستین آغازگر سبّ، معاویه است. یکی از سیاستهای وی تحقیر، توهین، دشنام، لعن علی ع و بازداشت و کشتن یاران و شیعیان آنحضرت بوده است. بلاذری (م ٢٧٩ ه .ق) مینویسد:
معاویه وقتی مغیرة ابن شعبه را (با اینکه نسبت به علی ع کینه داشت و همواره او را مذمت میکرد) در سال ۴١ هجرت[21]حاکم کوفه قرار داد، به وی گفت: میخواستم سفارشهای زیادی به تو داشته باشم، ولی به سبب اعتماد بر تو و بصیرت تو، از آنها صرفنظر میکنم. اما نمیتوانم نسبت به چند وصیت چشمپوشی نمایم: «لاتَتَحَمَّ عن شَتم عَلِیٍّ وذَمِّهِ والتَّرَحُّم عَلَى عثمان والاِستغفار لَهُ، والعیب لِاَصحاب عَلِیّ والإقصاء لَـهُم وترک الاِستماع منهم...»[22]؛ یک امر را فراموش مکن، و بر آن پافشاری کن و آن فحش و ناسزاگویی به علی ع است و در مقابل، از عثمان به عظمت یاد کن و همیشه برای وی طلب آمرزش نما و از یاران علی ع بدگویی و آنان را تبعید کن و به سخنانشان گوش نکن.
طبری (م ٣١٠ ه .ق) این قضیه را با عبارت: «لاتَتَحَمَّ عن شَتم عَلِیّ و ذمّه...»[23] و ابن اثیر (م ۶٢٠ ه .ق) با جمله: «لاتَترُک شَتم عَلِیٍّ و ذَمِّه...»[24]. منعکس میکنند.
همچنین فردی به نام عبدالله بن هانی که از یاران حجّاج بن یوسف بود، در بخشهایی از توصیف وفاداری خود به معاویه و بنیأُمیه میگوید:
وما منّا أحد تزوج امرأة تحب أباتراب ولا تتولاه، قال: و هذه والله منقبة، قال وما منّا امرأة إلا نذرت إنّ قتل الحسین أن تنحر عشـر جزائر لها، ففعلت، قال: وهذه والله منقبة، قال: وما منّا رجل عرض علیه شتم أبیتراب ولعنه إلا فعل، وقال: و أزیدکم ابنیه الحسن والحسین وأمهما فاطمة، قال: وهذه والله منقبة.
هیچکس از ما زنی را که دوستدار ابوتراب باشد، به زنی نگرفته است. گفت: به خدا این هم فضیلتی است. گفت: در میان ما زنی نیست که نذر نکرده باشد اگر حسین کشته شد، ده شتر قربانی کند و همه به نذر خود وفا کردهاند. گفت: به خدا این هم فضیلتی است. گفت: به هر یک از ما گفتهاند ابوتراب را ناسزا گوید یا لعن کند، کرده و گفته است که حسن و حسین ع دو پسر او را با مادرشان فاطمه س نیز لعنت میکنم. گفت: بخدا این هم فضیلتی است.[25]
مغیرة بن شعبه که به روایتی نه سال[26] و به نقلی هفت سال و چند ماه[27] بر کوفه حکم راند، شتم و مذمت و دشنام علی ع را جزء برنامههای اصلی خود قرار داده[28] و در آن زیادهروی میکرد؛ به گونهای که اعتراض حُجر بن عدی و حدود ٣٠ نفر از سران مؤثر کوفه را در مسجد جامع آن شهر که با دشنام و لعن علی ع آغاز شده بود، برانگیخت. وی در برابر این توهین به پا خاست و فریاد زد:
إنّ الله عزّوجلّ یقول: (کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلهِ وَلَوْ عَلى اَنفُسِکُمْ) (نساء: 135) وأنَا أشهَدُ أنّ مَن تَذَمُّونَ وتُعیِّرُون لَأحَقّ بالفضل، وأنّ مَن تزکُّونَ وتَطرُون أولى بالذَّم.[29]
خدای عز وجلّ گوید: شما که ایمان دارید، به انصاف رفتار کنید و برای خدا گواهی دهید. «شهادت میدهم که آن کس که عیب و مذمت وی میگویید، فضیلتش بیشتر است و آنکه مدح و تمجیدش میکنید، در خور مذمت است.
بلاذری با این عبارت واقعه را منعکس میکند:
فَوَثَبَ حُجر (رض) فَنَعَرَ بالمغیرةِ نعرةً سُمِعَت من کُلّ جانب من المسجد وسُمِعت خارجاً مِنه، فقال له: إنّک لا تَدری بِمَن تُولَعُ، وقد هَرِمتَ أیُّها الاِنسان وحَرَمتَ النّاسَ أرزاقَهم، وأخّرتَ عنهم عطاءَهم . . . وقام مَع حُجر أکثر من ثلاثین، کُلُّهم یقول مثل قوله ویسمعون المغیرة، فیقولون له: اُولِعتَ بذَمِّ الصّالحین وتقریض المجرمین.[30]
در این هنگام حجر بن عدی برخاسته، چنان فریادی بر سر مغیره کشید که هر کس در مسجد و بیرون آن بود، شنید و گفت: ای آدم! تو نمیفهمی چه میگویی و به که بد میگویی! سهمیه ما را از خواروبار و اموال عمومی به ما بده. تو آنها را نگه داشته و ما را از آن محروم کردهای، درحالیکه حق چنین کاری را نداری. بیش از سی نفری که در مسجد بودند، به ندای او و در تأیید سخنش برخاسته فریاد برآوردند: ای مغیره! به صالحین دشنام میدهی و تبهکاران را میستایی؟!
همین امر سبب شد که معاویه، حجر و یارانش را به شام فرا خوانده و به شهادت برساند.[31]
این سنّت شوم را که معاویه بنیان نهاد تا زمان عمر بن عبدالعزیز اموی (م ١٠١ ه .ق) ادامه داشت. نه تنها در مرکز حکومت وی، امیرالمؤمنین و حَسنین: روی منابر و خطبهها لعن و سبّ میشدند، بلکه فرمان سبّ حضرت را به اطراف کشور اسلامی آن روز نیز صادر کرد.[32] هدف معاویه از این کار، محو کردن یاد و فضایل علی بن ابیطالب ع بود. به همین دلیل وقتی گروهی از بنیأُمیه از رفتار او به تنگ آمدند، به معاویه گفتند: «یا أمیرالمؤمنین! إنّکَ قد بَلَّغتَ ما أمَّلتَ، فلو کَفَفتَ عن لعن هذا الرجل!»؛ «ای امیرالمؤمنین! تو که به آرزویت رسیدی؛ اگر از لعن این مرد دست برداری، بهتر است». در پاسخ آنها گفت: «لا وَالله حَتَّى یربُوَ علیه الصَّغیر، و یهرم علیه الکبیر، ولا یذکر له ذاکرٌ فضلاً!»[33]؛ «نه به خدا قسم، هرگز؛ تا اینکه کودکان بر این شیوه تربیت شوند و بزرگان بر این روش پیر شوند و هیچ گویندهای از فضایل او نگوید». چه اینکه فخر رازی در تفسیر سوره «حمد» با اثبات اینکه بسمالله یک آیه است و باید به «جَهر» قرائت شود، توطئه بودن منع آن را توسط بنیامیه و تلاش برای محوِ آثار علی ع را تأیید میکند.[34]
شجره پلید بنیامیه تنها به سَبّ علی ع و فرزندان و پیروان ایشان: اکتفا نکردند؛ بلکه مردم را به اجبار به ابراز بیزاری از علی ع وادار و در صورت خودداری، به قتل میرساندند و خانههایشان را تخریب میکردند.[35]
اما بحث «لعن» برخی از صحابه که گاه در برخی آثار شیعه منعکس شده، قطعاً مربوط به همه صحابه رسول خدا ص نیست و بحث و بررسی و مستندات آن بیان شد. این امر نباید بزرگنمایی شود؛ به گونهای که اگر کسی بنابر دلایلی اجتهادی، برخی از صحابه را «لعن» کند، موجب کفر و خروج از اسلام شود. نهایت اینکه مرتکب معصیت شده است و معصیتکاران چه بسیارند، و شکی نیست که معصیت، باعث خروج از دین نمیشود.[36]
لعن و سبّ که از روی اجتهاد باشد، نَه معصیت است و نَه موجب فسق؛ زیرا یکی از مسلّمات نزد اهل سنت این قاعده است: «للمصیب اجران و للمخطیء أجر واحد»[37]؛ مجتهدی که در اجتهاد خود به حکم واقعی دست مییابد، دو پاداش دارد، اما مجتهدی که با وجود به کارگیری تمام سعی خود، به حکم واقعی نمیرسد، فقط یک پاداش دارد. براساس این قاعده، وقتی خروج عدهای از بزرگان صحابه بر ضدّ خلیفه مسلمانان (یعنی امام علی7) و کشتارهای مسلمانان به ویژه توسط پسر هند، اجتهاد و یک پاداش داشته باشد[38]، چرا لعن برخی از صحابه دارای یک اجر نباشد؟ به چه دلیل اجتهاد معاویه اجر داشته، ولی در مورد شیعه چنین اجتهاد و اجری منتفی باشد سب طفته میشود؟!
سبّ و لعن در تاریخ اسلامی، به ویژه در میان صحابه فراوان دیده شده است. اگر بناست به این مسئله رسیدگی شود، خوب است به تمام کسانی که به همدیگر سبّ و لعن نمودهاند، با یک دید نگریست، چرا باید عدهی به این جهت بازخواست شوند و عمل برخی دیگر توجیه شود؟
1. در صحیح بخاری آمده است که خلیفه دوم، سعد بن عباده صحابی را نفرین کرد: «فقال قَائِلٌ منهم قَتَلْتُمْ سَعْدَ بن عُبَادَةَ فقلت قَتَلَ الله سَعْدَ بن عُبَادَةَ»[39]؛ «کسی گفت: سعد بن عباده را کشتید؛ گفتم: خداوند او را بکشد».
طبری نیز عبارت را به صورت زیر نقل کرده است: «وقال قائل حین أوطیء سعد، قتلتم سعداً، فقال عمر: قتله اللّه إنّه منافق»[40]؛ «هنگامی که سعد لگدمال میشد، کسی گفت: او را کشتید؛ عمر گفت: خدا او را بکشد؛ او منافق است!»
2. گروهی از صحابه در ماجرای افک به عایشه سب مینمودند.[41] عایشه روایت میکند که رسول خدا ص برای مردم سخنرانی نمودند. پس ستایش و ثنای خداوند کرده و فرمودند: در مورد گروهی که خانواده من را دشنام میدهند و من در گذشته از ایشان هیچ بدی ندیدهام، چه نظری را به من پیشنهاد میکنید؟
3. مورخان بزرگ اهل سنت مانند طبری، ابن کثیر و دیگران نقل کردهاند که معاویه بر محمد بن ابیبکر غضب کرد. او را احضار نمود و به قتل رساند. سپس جنازه او را در پوست الاغ مردهای گذاشت و آن را به آتش کشید و سوزاند. وقتی این خبر وحشتناک به گوش عایشه رسید، بسیار ناله و زاری کرد و پس از نماز دستها را به آسمان بلند کرد و در قنوت بر معاویه لعن و نفرین نمود.[42]
4. ناسزایگویی حکیم بن جبلة صحابی[43] به عایشه در جنگ جمل:
فغاداهم حکیم بن جبلة و هو یسب و بیده الرمح فقال له رجل من عبدالقیس من هذا الذی تسبه قال عائشة قال: یا بن الخبیثة أ لأم المؤمنین تقول هذا؟[44]
پس حکیم بن جبله درحالیکه دشنام میداد و نیزهای در دست داشت، به آنان حمله کرد. شخصی از عبدالقیس به او گفت: چه کسی را دشنام میدهی؟ پاسخ داد: عایشه را. گفت: ای فرزند زن ناپاک! آیا به اُمالمؤمنین چنین میگویی؟
ابن اثیر در مورد او میگوید:
أدرک النبی0 ... و کان رجلا صالحا له دین مطاعا فی قومه وهو الذی بعثه عثمان علی السند... .[45]
او رسول خدا ص را درک کرده است... شخصی صالح، دیندار و از رؤسای قوم خویش بود و او بود که عثمان او را والی بر سِند کرد.
5. عمار یاسر[46]، و اُم المؤمنین عایشه، عثمان را «نعثل» مینامیدند و عایشه میگفت: «نعثل را بکشید! خدا او را بکشد».[47]
6. خالد بن ولید (پس از بازگشت از قتل مالک بن نویره) نزد ابوبکر آمد؛ عمر به او گفت: «ای دشمن خدا! مردی از مسلمانان را کشتی و با همسرش همبستر شدی؛ تو را سنگسار خواهم کرد».[48]
7. عمر، ابوهریره را دشمن خدا و دشمن کتاب خدا خطاب میکرد.[49] او همچنین یکی از صحابه را که در تقسیم غنایم به رسول خدا9 گفته بود عدالت را رعایت کند، منافق خواند.[50]
8. بنابر گزارش ابن سعد در «طبقات الکبری» اُم المؤمنین عایشه گفته است که من و صفیه به یکدیگر دشنام میدادیم! من به پدر او دشنام دادم؛ او نیز به پدر من دشنام داد! رسول خدا ص سخن او را شنیده و فرمودند: «ای صفیه! به ابوبکر دشنام میدهی؟!»[51]
9. ابن عباس، عمرو بن العاص را دروغگو، حقیر، پست و ملامت شده و بیمقدار میخواند![52]
10. امام علی ع در قنوت نماز صبح میفرمود: «خداوندا! معاویه و عمرو بن العاص و حبیب و عبدالرحمن بن خالد و ضحاک بن قیس را لعنت کن».[53]
11. معاویه وقتی به کوفه آمد، در مورد علی ع سخن گفته و به او دشنام داد؛ سپس به حسن7 ع دشنام داد؛ پس حسین ع ایستاد تا به وی پاسخ گوید، اما حسن7 ع دست وی را گرفته و او را نشاند؛ پس ایستاده و فرمود: «پس خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پستتری دارد و آنکه بدی وی از قدیم تا حال باقی است و آنکه پیشگام در کفر و نفاق بوده است لعنت کند».[54]
[1]. اصول مذهب الشیعة، ج2، ص882.
[2]. النهایة، ج ۴، ص ٢۵۵ : «اصل اللعن: الطرد والابعاد منالله». احتمال میرود اصل این تعبیر از جمله «الرجل اللّعین» که بهمعنای شیئی است که در وسط مزارع نَصب میشود تا حیوانات وحشی و مضر بترسند، گرفته شده باشد؛ چنانکه شاعر میگوید: «ذعرتُ به القطا ونفیتُ عنه مقام الذئب کالرّجل اللعین»، الصّحاح تاج اللغة، ج۶، ص ٢١٩۶ .
[3]. همان؛ تاج العروس، ج ١٨، ص۵١٠ : «لَعَنَهُ کمَنَعهُ»، لعناً «طرده وأبعده عن الخیر»؛ لسان العرب، ج ١٢، ص ٢٩٢ .
[4]. العین، ج ٢، ص١۴، باب العین واللام والنون معهما، «اللعن: التعذیب والملعن، المعذب... ولعنهُ الله: باعدهُ».
[5]. المفردات، ص۴٧٠ ؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ١٠، ص ٢٠١ .
[6]. النهایة، همان؛ تاج العروس، همان.
[7]. المفردات، همان؛ التحقیق فی الکلمات القرآن الکریم، ج ١٠، ص٢٠٢ .
[8]. النهایة، ج ٢، ص ٣٣٠ ؛ تاج العروس، ج ٢، ص ۶٣ ؛ لسان العرب، ج ۶، ص ١٣٧ .
[9]. آنندراج، شاد، ج ۴، ص ٢۵٩۶ .
[10]. لغتنامه دهخدا، ج ٩، ص١٢۴٨٩ .
[11]. مجمع البیان، ج ۴، ص١٣١ .
[12]. لسان العرب، ج ۶، ص ١٣٧ : «سبب: السبّ: القطع؛ سبّه سبّا، قطعه»؛ مجمع البیان،
ج ۴، ص ١٣٢، ذیل آیه ١٠٨ انعام.
[13]. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۵، ص ١٢ .
[14]. در حدیثی از رسول خدا9 نقل شده که وقتی عکرمة نزد حضرت آمد تا اسلام بیاورد، پیامبر9 پیش از حضور وی فرمود: «فلا تسُبّوا أباهُ، فإنّ سبّ المیت یؤذی الحیّ ولایبلغ»: بحار الأنوار، ج ٢١، ص ١۴۴ : باب ذکر الحوادث بعد الفتح، ح ٧ .
[15]. ترتیب مقاییس اللغة، ص ۴٧٨ .
[16]. المفردات، ص ٣٩١ : «السّبّ، الشّتم الوجیع». در شأن نزول آیه گفته شده: وقتی آیه: (إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ اَنتُمْ لَهَا...). (انبیاء: ٩٨ ) نازل شد، مشرکان گفتند: «یا محمد! تنتَهِینَّ عن سبّ آلهتِنا أو لَنَهجُونَّ ربَّکَ!، فنزلت الآیة»: مجمع البیان، ج5، ص ١٢ .
[17]. واژه «لعن» با صیغههای مختلف آن، حدود چهلبار و واژه «سبّ» تنها دو بار بهکار رفته است.
[18]. انعام: ١٠٨ .
[19]. المنتظم، ج2، ص36.
[20]. الکامل فی التاریخ، ج ٧، صص ۶٣٩ - ۶۴٠ (حوادث سال ۴٠٧ ).
[21]. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ٢۵٣ (حوادث سال ۵١ )؛ الکامل فی التاریخ، ج ٣، ص ۶٩ .
[22]. جمل انساب الأشراف، ج ۵، ص ٢۵٢ .
[23]. تاریخ الطبری، همان، ذکر مقتل حجر بن عدی.
[24]. الکامل فی التاریخ، ج ٧، صص۶٣٩-۶۴٠ .
[25]. مروج الذهب، ج3، ص145.
[26]. جمل انساب الأشراف، ج ۵، ص ٢۵٢ .
[27].. المنتظم، ج ۵، ص ٢۴١ .
[28]. جمل أنساب الأشراف، ج ۵، ص ٢۵۴ .
[29]. تاریخ الطبری، ج ۵، ص ٢۵۴ ؛ الکامل فی التاریخ، ج ٣، ص ۶٩ ؛ المنتظم، ج ۵، ص ٢۴١ .
[30]. جمل انساب الأشراف، ج ۵، ص ٢۵٢ .
[31]. تاریخ الطبری، ج ۵، صص ٢۵۶ و ٢۵٧ ؛ المنتظم، ج ۵، ص ٢۴٢ .
[32]. شرح نهج البلاغة، ابن أبیالحدید، ج ۴، صص ۵۶ و ۵٧ .
[33]. شرح نهج البلاغة، ابن أبیالحدید، ج ۴، ص ۵٧ .
[34]. مفاتیح الغیب، تفسیر کبیر، ج ١، ص ١٨١، با عنوان: «الجهر بالبسملة فی الصّلاة».
[35]. «وأرادَ زِیاد أن یعرض أهل الکوفة أجمعین على البرائة من علی 7 ولعنه، وأن یقتُل کلّ مَن امتَنَعَ مِن ذلک ویخرّب منزله»؛ شرح نهج البلاغة، ابنأبیالحدید، ج ۴، ص ۵٨ .
[36]. منهاج السنة، ج4، ص394.
[37]. همان، ص167.
[38]. همان، ص384.
[39]. صحیح البخاری ج6، ص2506.
[40]. تاریخ الطبری، ج2، ص460.
[41]. «عن عَائِشَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ9 خَطَبَ الناس فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَی علیه وقال ما تُشِیرُونَ عَلَی فی قَوْمٍ یسُبُّونَ أَهْلِی ما عَلِمْتُ علیهم من سُوءٍ قَطُّ»؛ صحیح البخاری، ج6، ص2683.
[42]. تاریخ الطبری، ج6، ص60، حوادث سال 38؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص357، حوادث سال 38؛ النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، جمالالدین ابی المحاسن یوسف بن تغری، ج1، ص110؛ «فغضب معاویة فقدمه فقتله، ثم ألقاه فی جیفة حمار ثم أحرقه بالنار، فلما بلغ ذلک عائشة جزعت علیه جزعاً شدیداً وقنتت علیه فی دبر الصلاة تدعو علی معاویة وعمرو». البدایة و النهایة، ج7، ص315.
[43]. أسد الغابة، ج1، ص521.
[44]. الکامل فی التاریخ، ج2، ص576.
[45]. أسد الغابة، ج2، ص40.
[46]. الطبقات الکبری، ج3، صص260.
[47]. النهایة، ج5، ص79؛ لسان العرب، ج11، ص670؛ تاج العروس، ج31، ص14؛ السیرة الحلبیة، ج3، ص356 «و منه حدیث عائشة اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعنی عثمان وهذا کان منها لما غاضبته وذهبت إلی مکة».
[48]. البدایة و النهایه، ج4، ص314.
[49]. الطبقات الکبری، ج4، ص335: «یا عدوّ الله وعدوّ کتابه، أسرقت مال الله».
[50]. «حدثنا محمد بن رُمْحِ بن الْمُهَاجِرِ أخبرنا اللَّیثُ عن یحیى بن سَعِیدٍ عن أبی الزُّبَیرِ عن جَابِرِ بن عبداللهِ قال أتى رَجُلٌ رَسُولَ اللهِ0 بِالْجِعْرَانَةِ مُنْصَرَفَةُ من حُنَینٍ وفی ثَوْبِ بِلَالٍ فِضَّةٌ وَرَسُولُ اللهِ0 یقْبِضُ منها یعْطِی الناس فقال یا محمد اعْدِلْ قال وَیلَکَ وَمَنْ یعْدِلُ إذا لم أَکُنْ أَعْدِلُ لقد خِبْتَ وَخَسِرْتَ إن لم أَکُنْ أَعْدِلُ فقال عُمَرُ بن الْخَطَّابِ رضی الله عنه دَعْنِی یا رَسُولَ اللهِ فَأَقْتُلَ هذا الْمنَافِقَ فقال مَعَاذَ الله أَنْ یتَحَدَّثَ الناس أَنِّی أَقْتُلُ أَصْحَابِی...». صحیح مسلم، ج2، ص740، باب ذکر الخوارج وصفاتهم!
[51]. «قالت عائشة کنت أستب أنا وصفیة فسببت أباها فسبت أبی وسمعه رسول الله0 فقال یا صفیة تسبین أبابکر یا صفیة تسبین أبابکر». الطبقات الکبری، ج8، ص80:
[52]. «فقال عمرو بن العاص ... فقال ابنعباس: کذبت، والله، أنت، ولیس کما ذکرت ... وأنت الوغد اللئیم، والنکد الذمیم، والوضیع الذمیم!». المحاسن والأضداد، ج1، ص144.
[53]. «وکان علی إذا صلى الغداة یقنت فیقول: اللّهم العن معاویة وعمرواً وأباالأعور وحبیباً وعبدالرحمن بن خالد والضحاک بن قیس والولید!». تاریخ ابن خلدون، ج2، ص637، باب أمر الحکمین.
[54]. «وخطب معاویة بالکوفة ... فذکر علیّا7 فنال منه ثم نال من الحسن فقام الحسین لیرد علیه فأخذه الحسن بیده فأجلسه ثم قام ... فلعن الله أخملنا ذکراً، وألأمنا حسباً، وشرّنا قدیماً وحدیثاً، وأقدمنا کفراً ونفاقاً فقال طوائف من أهل المسجد: آمین». شرح نهج البلاغه، ج16، ص48.