شکر و پاداش

شکر یعنی پاداش احسان و ثنای زیبا برای کسی که نیکی و احسان در حق دیگری انجام داده است و گرامی‌ترین کسی که مستحق شکر و ثنا از سوی بندگان است، همانا الله خداوند عزوجل است.

امام صادق(ع) به همراه «مسمع» در سرزمین «منی» حضور داشت و چند نفر از اصحاب نیز با ایشان همراه بودند. ظرفی انگور میان آنها بود و امام و دوستانش مشغول خوردن آن بودند. در این لحظه گدایی آمد و از امام تقاضای چیزی کرد. امام خوشه‌ای انگور از میان ظرف برداشت و به او داد. مرد گدا نگاهی تحقیرآمیز به انگور کرد و گفت: احتیاجی به انگور ندارم. اگر سکه هست، به من بدهید. امام انگور را در ظرف گذاشت و فرمود: خداوند به تو وسعت دهد! گدا فهمید که امام چیز دیگری به او نمی‌دهد. از این رو، راهش را گرفت و رفت. اندکی که رفت، پشیمان شد و برگشت و گفت: پس همان خوشه انگور را بدهید. اما امام حتی همان انگور را هم دیگر به او نداد. لحظه‌ای بعد مردی دیگر آمد و از امام تقاضای کمکی کرد. امام سه حبه انگور از خوشه جدا کرد و به او داد. مرد گدا حبه‌های انگور را گرفت و خدا را شکر کرد و گفت: شکر پروردگار جهانیان را که به من روزی عطا نمود. خواست برود که امام به او فرمود: بایست! سپس برای تشویق او که چنین در قبال نعمت کوچکی خدا را شکر کرده بود، دو دستش مبارکش را از انگورهای ظرف پر کرده و به او داد. گدا گرفت و دوباره گفت: خدای معتعال را شکر که به من روزی عنایت فرمود. وقتی خواست برود، امام از این شکرگزاری خرسند شد و فرمود: همین جا بایست. آن‌گاه رو کرد به غلام خود و پرسید: چند سکه همراه دارید؟ غلام عرض کرد: حدود 20 سکه. امام فرمود: آن را به این مرد بده! مرد، سکه‌‌ها را گرفت و باز هم برای شکرگزاری به درگاه خداوند گفت: بارخدایا! تو را شکر می‌گزارم. پروردگارا! این نعمت از جانب تو است و تویی که یکتا و بی همتایی. سپس خواست خداحافظی کند تا برود که امام برای چندمین بار از او خواست که بایستد. آن گاه از جای خود برخاست و عبای خویش را از دوش برداشت و به فقیر داد و فرمود: بپوش! مرد فقیر عبا را بر شانه انداخت و دست به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداوندا! از تو سپاسگزارم که به وسیله این بنده مؤمنت، مرا پوشانیدی. آن گاه رو کرد به امام صادق(ع) و عرض کرد: «خداوند به شما جزای خیر دهد! سپس خداحافظی کرد و دور شد. راوی داستان می‌گوید: ما گمان کردیم که اگر این بار نیز او شکرانه به جای می‌آورد و خدا را سپاس می‌گفت، امام چیز دیگری هم به او می‌بخشید و همچنان لطف امام به او ادامه می‌یافت.