شبهات مربوط به شان نزول آیه اکمال درباره امام علی(ع) در روز عید غدیر
ابن تیمیه در نقد کلام علامه حلی، که در مورد انتصاب امام علی(ع) در غدیر خم به آیه اکمال و روایت ابونعیم اصفهانی استدلال کرده است، مینویسد: «صرف اینکه این روایت را ابونعیم اصفهانی نقل کرده، به اتفاق علمای شیعه و اهل سنت، نشان دهنده صحت روایت نیست».
شبهات شان نزول آیه اکمال
شبهه اول: عدم صحت روایت به صرف روایت از ابونعیم
ابن تیمیه در نقد کلام علامه حلی، که در مورد انتصاب امام علی(ع) در غدیر خم به آیه اکمال و روایت ابونعیم اصفهانی استدلال کرده است، مینویسد: «صرف اینکه این روایت را ابونعیم اصفهانی نقل کرده، به اتفاق علمای شیعه و اهل سنت، نشان دهنده صحت روایت نیست».[1]
پاسخ شبهه اول
اولاً، ابونعیم و خطیب بغدادی به صراحت، شأن نزول آیه اکمال را بعد از واقعه غدیر میدانند و تمام راویان حدیث، طبق مبنای علمای رجالی اهل سنت، بررسی، و صحت روایت ثابت شد.
ثانیاً، اگر علامه حلی یا دیگر علما و نویسندگان شیعه، به احادیثی که از سوی نویسندگان اهل سنت روایت شده است، استدلال میکنند، به این معنا نیست که در منابع شیعه روایات صحیحی در اینباره وجود ندارد؛ بلکه شیعیان دلایل و مستندات خویش را دارند. در منابع شیعه جای هیچ شک و شبههای نیست که آیه در روز غدیر، و درباره انتصاب امام علی7 نازل شده است؛ اما استناد نویسندگان شیعه به روایات ابونعیم، خطیب و...، به منظور تنبه دیگران صورت میگیرد. ولی گویا تعصب بیش از حد باعث میشود که برخی، مانند ابن تیمیه، روایات مورد قبول اهل سنت را نیز نپذیرند.
شبهه دوم: وجود روایات ضعیف و مجعول در روایات ابونعیم
ابن تیمیه در ادامه مینویسد: «به اتفاق علمای حدیث شیعه و
اهل سنت، ابونعیم روایات ضعیف و موضوع بسیاری نقل کرده است».[2]
پاسخ شبهه دوم
ما هم ادعا نداریم تمام روایاتی که ابونعیم و امثال او نقل کردهاند، معتبر و صحیح است؛ و اصلاً چنین چیزی ممکن نیست که تمام روایات یک محدث، در واقع و نفسالامر، صحیح و معتبر باشد؛ مگر اینکه به عصمت او معتقد باشیم. آنچه در رد و قبول روایات مهم است، بررسی دقیق و علمی سند آن است که بدون حب و بغض صورت گیرد. اما آنچه را ابن تیمیه درباره روایت ابونعیم گفته است، با معیار علمی سازش ندارد زیرا میان نقل روایات ضعیف و موضوع از ابونعیم، و ضعیف بودن همه روایاتی که از او نقل شده است، هیچ رابطه منطقی وجود ندارد.
اگر وجود برخی احادیث ضعیف و موضوع، در یک منبع، دلیل بر رد همه روایات آن منبع باشد، باید تمام احادیث بخاری و مسلم را نیز از درجه اعتبار ساقط بدانیم؛ زیرا ثابت شده است که در این دو منبع، روایات ضعیف و موضوع زیادی وجود دارد. نووی در مقدمه شرح خود، که بر صحیح مسلم نوشته است، مینویسد:
مسلم چنین ادعا میکند که من در این کتاب، احادیثی را جمع کردهام که صحت آن مورد اتفاق است...؛ اثبات این مدعا مشکل است؛ زیرا حدیثهای زیادی در این کتاب وجود دارد که صحت آن جای تردید است؛ چراکه از اشخاصی نقل شده است که راستگویی و صحت حدیث آنها مورد اختلاف است.[3]
او ذیل حدیث اباسلمه «باب بدء الوحی» ـ که مضمونش این است: «اولین سورهای که به رسول خدا(ص) نازل شد، سوره مدثر بوده است»ـ میگوید: «این حدیث، ضعیف، بلکه باطل است؛ زیرا اولین سورهای که به رسول خدا(ص) نازل شد، سوره علق بوده است».[4]
ابن حجر بیش از سیصد نفر از رجال بخاری را اسم برده که محدثان پیشین و دانشمندان علم رجال آنها را ضعیف و غیر قابل اعتماد دانستهاند. او ذیل این آمار جالب توجه، به علت ضعف هر یک از این افراد نیز اشاره کرده است.[5]
درباره روایات صحیح بخاری و مسلم، مطالب زیادی وجود دارد که در اینجا به همین اندازه اکتفا میشود.
شبهه سوم: ساختگی بودن روایت مربوط به آیه اکمال
ابن تیمیه در ادامه مدعی است: «حدیثی که میگوید آیه اکمال بعد از واقعه غدیر نازل شده است، به اتفاق اهل معرفت دروغ و ساختگی است».[6]
پاسخ شبهه سوم
ابن تیمیه اصلاً نمیتواند فضایل امام علی7 را تحمل کند. ازاینرو برخی از دانشمندان اهل سنت، وی را ناصبی میدانند و مستندات بسیاری در ناصبی بودن او بیان کردهاند؛[7] چنانکه یکی از نویسندگان وهابی، به نام سلیمان بن صالح الخراشی کتابی را با عنوان ابن تیمیة لم یکن ناصبیا نوشت و سعی کرد تا ابن تیمیه را از اتهام به ناصبی بودن نجات دهد. ولی بسیار روشن است که او فضایل اهل بیت: را برنمیتابد که یک نمونهاش همین مورد است. او بدون بررسی سند روایت و بیان چرایی ضعف آن، میگوید: «این روایت کذب و موضوع است».
شبهه چهارم: نزول آیه اکمال در روز عرفه
ابن تیمیه مدعی است: «در صحاح و مسانید و تفسیر آمده است که آیه اکمال، در عرفه نازل شده است».[8]
پاسخ شبهه چهارم
پیش از این در تبیین موضوع، در جواب فخر رازی، بیان شد روایاتی که میگویند آیه در روز عرفه نازل شده است، از منظر سندی ضعیفاند و معارض دارند. بر فرض هم بپذیریم که آیه اکمال در روز عرفه نازل شده است، دلالت ندارد که در غیر عرفه نازل نشده باشد. دلایل و شواهد نزول مجدد آن نیز به طور کافی و لازم ارائه شد که به تکرار نیاز ندارد؛ ولی لازم است به چند نکته در اینباره اشاره کنیم:
1. کسانی که این روایت از آنها نقل شده است، خلافش را هم گفتهاند. در روایتی عمر گفته است که نزول آیه، در روز عرفه و روز جمعه، بوده است: «نَزَلَتْ یَوْمَ عَرَفَةَ بِعَرَفَةَ».[9] اما در جای دیگر نقل شده است که عمر میگوید: «أُنْزِلَتْ لَیْلَةَ الْجـُمُعَةِ».[10] آنجا گفت: «در روز جمعه و در روز عرفه پیغمبر ایستاده بود»؛ ولی در اینجا میگوید: «شب جمعه بود و در عرفه با پیغمبر بودیم». بنابراین نوعی تناقض در روایت وجود دارد که اصل آن را با تردید مواجه میکند.
2. در روایت صحیح مسلم آمده است که خلیفه میگوید: «نَزَلَتْ لَیْلَةَ جَمْعٍ».[11] منظور از جمع، مزدلفه است؛ یعنی مردم از عرفات به مزدلفه آمدهاند و نزدیک رسیدن به منا هستند و در آنجا اطراق کردهاند. در روایت قبلی خلیفه گفت روز عرفه بوده است؛ همچنین گفت شب جمعه بوده است، اما اینجا میگوید: «شب بعد از عرفه بوده است». روشن است که اینها با یکدیگر تعارض دارند؛ زیرا یک قضیه خارجی است و امر اعتباری نیست تا گفته شود به اعتباری روز، و به اعتباری شب عرفه، و به اعتباری شب مزدلفه بوده است.
3. در صحیح بخاری آمده است: «قال سُفْیَانُ وَأَشُکُّ کان یوم الْجـُمُعَةِ أَمْ لَا»؛[12] «سفیان ثوری میگوید: من شک دارم که این آیه در روز جمعه نازل شده باشد». اگر روز عرفه جمعه بوده است، پیغمبر(ص) نماز جمعه خواند یا نه؟ پیغمبر(ص) در خطبههای نماز جمعه چه فرمود؟ شما که میگویید پیغمبر(ص) نماز جمعه را واجب میدانست و هر کجا بوده است، نماز جمعه میخواند، اگر روز جمعه در عرفات بوده است، چرا از نماز جمعه خبری نیست؟ در هیچ روایتی از شما این قضیه نیامده است.
[1]. ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص52.
[2]. ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص52.
[3]. نووی، المنهاج، ج1، ص۱۶.
[4]. المنهاج، ج۲، ص۲۰۷.
[5]. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج1، ص384.
[6]. ر.ک: ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص52.
[7]. خراشی، شیخ الاسلام ابن تیمیة لم یکن ناصبیاً، ص24.
[8]. ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص52.
[9]. ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص52.
[10]. نسائی، السنن الکبری، ج10، ص79.
[11]. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج4، ص2313.
[12]. بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص1683.