ابوذر نخستین منادی اسلام

ابوذر، چهارمین یا پنجمین نفری بود که مسلمان شد و از سابقین در اسلام به شمار می رود طبق تصریح قرآن مجید کسانی که در آغاز رسالت پیامبر اسلام ایمان آورده اند مقام و موقعیت بزرگی دارند.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، ابوذر؛ روح پرجنب و جوش و مبارزی داشت. گویی او برای این آفریده شده بود که همه جا ضد باطل به مبارزه برخیزد؛ و کدام باطلی از این بزرگتر که مردم در برابر یک مشت چوب و سنگ به سجده بیفتند و آنها را بپرستند!؟


ابوذر تصمیم گرفته بود قبل از آنکه بنا به توصیه پیامبر به قبیله خود برگردد ، ندای اسلام را به گوش این مردم برساند و این سد را بشکند، سدّ ممنوعیت شعار اسلام و آیین یکتاپرستی در مکه او به دنبال این تصمیم هنگامی که قریش در مسجد الحرام سرگرم گفت و گو بودند؛ وارد مسجد شد و با صدای بلند و رسا ندا در داد «أَشْهَدُ أن لا إلَهَ إِلا اللَّهَ وأَشْهَدُ ان محمدا رسول الله»!


تا آنجا که تاریخ اسلام نشان می دهد این ندا نخستین ندایی بود که آشکارا عظمت و جبروت قریش را به مبارزه طلبید. این ندا از حنجره مرد غریبی درآمد که نه حامی و پشتیبانی در مکه داشت و نه قوم و خویشی!


اتفاقاً آنچه پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم پیش بینی کرده بود به وقوع پیوست تا صدای ابوذر در مسجد الحرام طنین افکند؛ قریش حلقه انجمن را شکستند به سوی او هجوم بردند و او را با بی رحمی زیر ضربات خود قرار دادند که بیهوش نقش زمین شد خبر به گوش عباس، عموی پیامبر رسید. عباس خود را به مسجدالحرام رســــاند و خود را روی پیکر ابوذر افکند و برای اینکه بتواند او را از چنگال مشرکان نجات بدهد، به تدبیر لطیفی متوسل شد و گفت: «شما همگی بازرگان هستید، راه تجارتی شما از میان طایفه غفار می گذرد این جوان از قبیله غفار است اگر او کشته شود فردا تجارت قریش به خطر می افتد و هیچ کاروان تجارتی نمی تواند از میان این طائفه بگذرد»!


نقشۀ عباس مؤثر واقع شد و قریشیان دست از ابوذر برداشتند. ولی ابوذر که جوانی فوق العاده دلیر و مبارز بود فردای آن روز باز وارد مسجد شد و شعار خود را تجدید کرد دوباره قریشیان بر سر او ریختند و تا سر حد مرگ او را مورد ضرب و شتم قرار .دادند این بار نیز عباس او را با همان تدبیر روز قبل از دست آنها نجات داد!


لیکن ابوذر کسی نبود که به این زودی در میدان مبارزه در راه پیروزی اسلام عقب نشینی کند از این جهت چند روز بعد مبارزه را از نو آغاز کرد. روزی زنی را دید که در حال طواف به دور کعبه دو بت بزرگ ،عرب به نام «اساف» و «نائله» را که در اطراف کعبه نصب شده بود مورد خطاب قرار داده درد دل میکند و با سوز و گداز خاصی حاجات خود را از آنها می‌خواهد!


ابوذر از نادانی این زن سخت ناراحت شد و برای اینکه به او بفهماند آن دو بت فاقد ادراک و شعورند، گفت: این دو بت را به ازدواج یکدیگر درآور!


زن از سخن ابوذر ناراحت شد و فریاد کرد: تو «صائبی» هستی! با فریاد زن جوانان قریش بر سر ابوذر ریختند و او را زیر ضربات خود قرار دادند. ولی گروهی از قبیله بنی بکر به یاری او شتافتند و او را از چنگال جوانان قریش نجات دادند.


پیامبر به او دستور داد به میان طایفه خود برگردد و آنان را به سوی اسلام دعوت کند. ابوذر به سوی طایفه خود برگشت و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد.


ابتدا برادر و مادر ابوذر اسلام آوردند بعد، گروهی از افراد قبیله غفار مسلمان شدند و پس از هجرت پیامبر اسلام به مدینه عده ای دیگر نیز اسلام اختیار کردند. ابوذر، پس از جنگ بدر و احد در مدینه به پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم پیوست و در آن شهر اقامت گزید.