روایت یک حاجی جوان از حج امسال؛
خدا خودش مرا به خانه اش طلبید...

یک حاجی جوان از روستاهای شهرستان الیگودرز در استان لرستان با روایت نحوه اعزام خود به حج تمتع در سال جاری می گوید: این سفر خواست خدا بود چون من به تنها چیزی که تا لحظه آخر فکر نمی کردم این بود که خود مسافر خانه خدا باشم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، این حاجی جوان که جابر نام دارد، از اهالی روستایی کوچک و دورافتاده به نام «فرسش» در الیگودرز است که امسال برای همراهی با پدرش به صورت آزاد فیش حج خرید و روانه سرزمین وحی شده است.
اما از ابتدا او برنامه ای برای سفر حج نداشت بلکه فقط تلاش می کرد پدر پیرش را که سالها در صف انتظار برای حج تمتع بود، به سرزمین وحی اعزام کند.
هنگامی که پیگیر اعزام پدر بود، به او گفتند چون پدرش 84 سال سن دارد، باید کسی او را در سفر همراهی کند.
او از روزهایی می گوید که به سختی دنبال یافتن یک نفر همراه برای پدرش در سفر حج بود اما موفق نشد.
جابر میگوید: چند ماه دنبال همسفر و مراقب برای پدر در سفر حج بودم اما هر جا گشتم و هر کار کردم، دیدم نمی شود. برای آنکه پدرم برای تحقق آرزوی سفر حجش، حسرت به دل نماند، ناچار شدم خودم دست به کار شوم. از مال دنیا چیزی جز یک تراکتور در ایران نداشتم. با توافق همسرم تصمیم گرفتم آن را بفروشم و با هزینه اش، یک فیش آزاد حج تمتع بخرم و به خانه خدا بیایم.
اما به محض اینکه دایی اش شنید جابر هم مسافر حج شده، او هم که فیش حج داشت و از سال 1387 تا حالا در صف انتظار بود اما هنوز نوبتش نشده بود فیش حج خود را عوض کرد تا همسفر آنها شود.
حالا جابر باید دو نفر را همراهی می کند؛ پدر 84 ساله و دایی 90 ساله اش را بتوانند اعمال و مناسک حج خود را بخوبی انجام دهند و به در مسجدالحرام و مسجدالنبی به زیارت بروند و شعائر مذهبی خود را انجام دهند.
جابر حالا مسئولیت بزرگی را بر عهده گرفته بود در حالی که یک دغدغه بزرگ هم داشت؛ همسر و فرزند خردسالش باید بیش از یک ماه در روستا تنها می ماندند.
اما نگرانی اش را آیه قرآن به یک قوت قلب تبدیل کرد؛ آیه ای که می گوید هرکس به حج رفت خداوند مراقب مال و فرزند اوست.
به این ترتیب، او کارها را شروع کرد. آرام آرام کلاسهای آموزشی حج برای کاروان الیگودرز به پایان رسید و روز موعود فرا رسید.
جابر ادامه ماجرا را چنین روایت می کند:
«شب همان روزی که پروازمان بود تعدادی از اقوام و همسایگان مهمان خانه بودند اما هرگز فکرش را نمی کردم خداوند کاری کند که نگرانی ام بابت خانواده با آمدن پدر همسرم از تهران و ماندن او در روستا چنین آسان حل شود
واقعا، خواست خدا بود.
حالا در این شب وداع با همسایگان نوبت دلتنگی برای تنها فرزندم بود.
تا موقع حرکت، نگرانی از دوری پسرم بی تابم کرده بود.
با این حال، چاووشی خوانی شروع شد و ما به اتفاق همراهان به زیارت بقعه امامزاده سه تن و شهدا و قبر مادرم رفتیم.
آنجا دیگر حالم خوب شد. از خانواده و عیال دل کندم به عشق کعبه.
تا زمانی که مدینه و مکه بودیم، دلتنگی چندانی نداشتم اما ایام تشریق و انجام مناسک حج در مشاعر و صحرای عربستان که شروع شد، تازه سختی های سفر و همراهی و مراقبت از بزرگسالان را متوجه شدم.
آنجا فهمیدم که ای دل غافل، اینهمه همسرم در روستا به پدرم خدمت کرد ولی من قدر و اهمیت آن را نمی دانستم.
من تازه در این چند روز فهمیدم او چه میکشد.
بی اختیار دلم پرواز کرد به روستا و حسرت آنکه چرا همسرم را نیاوردم مثل یک خوره به جانم افتاد.
در مشاعر (صحرای عرفات، مشعر و منا) قدم به قدم با پدر بودم و البته دایی و دو پیرمرد دیگر روستا که البته، بودن در کنار آنها توفیقی بود که خدا نصیب من کرد.
خدمت به پدر چقدر لذت بخش است.
خدایا مرا در این دوران جوانی به حج آوردی. از تو ممنونم
اما بسیار حسرت می خورم که توفیق نداشتم همسرم را که سالهاست برای من و پدرم زحمتها میکشد با خودم بیاورم.
این امید برایم مانده است که انشاءالله سالهای بعد با او همسفر شوم.
اگر از عواطف و احساسات یاری پدر و دوری خانواده و رویای زیارت با همسرم در آینده که رد بشوم، چقدر دلنشین است حضور و قدم زدن در بیت الله الحرام؛ سرزمینی که ۱۴۰۰ سال قبل، نقشه راه تعالی بشریت را خداوند در آن نهاد و من در این مسیر قدم برداشتم و از چشمه معارف آن سیراب شدم.
خدایا شکرت. حج بزرگترین آموزه ها را دارد و من توفیق انجام آن را بدست آوردم.
بدون تعارف بگویم توقعم از حج در این حد نبود. گمان می کردم حج فقط یک سفر است اما نمیدانستم که حج پر است از معارف بسیار که نمی شناختم.
از خود می پرسم چرا حج را برای نسل جوان آنگونه که باید بگوییم و بگویند، نگفته ایم؟!
برای حج، دلتنگ خواهم شد اما بسیار امیدوارم برای یک بار هم که شده، بار دیگر به حج بیایم اما اینبار فقط با همسرم و بخاطر همسرم.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حج و زیارت