حرم و عظمت آن

حرم بسیار شلوغ بود پیر مردی را دیدم که با پاهای معلول خود بر روی دستها افتاده و در حال طواف است در آنجا بی درنگ به فکر نعمت سلامتی افتادم و هزاران بار در یک کلمه شکر حضرت باریتعالی را نموده و طواف نمودم.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، نماز طواف را در پشت مقام ابراهیم خواندم اما چه سود؟


ای کاش کعبه حقیقی دلها سامان یابد و آن نفس پلید نتواند بر من چیره شود


ای کاش که در این فضای مقدس بهره ای معنوی در طول عمر عایدم شود زیرا به زودی باید این حرم الهی را ترک نمود و تا به حال آدمی در نمی یابد که در کنار چیست!


هنگام فراق در می‌یابی که در کنار چه گنج پر بهایی بوده ای و آن است که کار حج واقعی است و کار آهنگ دل است.


شب بعد نیز آمدم به حرم و بعد از نماز طواف کردم و این بار به نیت امام سجاد که دعاها و نیایش‌های زیبای او برایم همیشه در ردیف بهترین زمزمه‌ها بوده طواف کردم و بعد برای حضرت فاطمه و پیامبر بزرگوار اسلام نماز خواندم و در آن حال با نگاه کردن به فاصله بین در خانه خدا و حجر الأسود آرزوی قبولی حاجات کردم و در آن حال نجوا می کردم که اگر چه بنده ای نبودم که خدا را با اعمال خویش راضی کنم که همین لحظات همین بیت و همین فضا را در ذهن ثبت خواهم کرد که روزی روزگاری در آنها اهل بیت را یاد نموده ام و بر این اعمال خدا را نیز شاهد و ناظر می‌گیرم شبهای حرم الهی بسیار شورانگیز است. گویی هر لحظه حضور در حرم برابر با حضور روزها در خارج از حرم است.


در حرم به درگاه بی نیازی میروی که یگانه و واحد است در این حریم است که کعبه تماشاگه همه است و تو نیز سوال حافظ را می خوانی که:


یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست؟


که مغیلان طریقش گل و نسرین من است


نماز را خواندم و قرآن به دست وارد مطاف شدم و طلب نیاز کردم که خاک در دوست کوی نیاز است و ما همه نیازمند آن درگاه در آنجا از خداوند خواستم که مرا از گفتن سخنان بیهوده غیبت و پرداختن به چیزهای خُرد و حقیر نجات دهد.


نسیمی روح بخش و نغمه‌ای سعادت آفرین آدمی را در کانون توحید به سوی خویش میخواند و این همه از کرامت و دلاوری و پایمردی ابراهیم است و آدمی را سزاست که در مقام یک زائر حج با معرفتی را به جای آورد که اگر ورای این ظواهر و مناسک نمادین آدمی در نیابد که آن سوی این علائم چه رازی نهفته است بدون شک اعمالی ظاهری به جا آورده است.


در این حال بود که نیت طواف برای حضرت ابراهیم کردم و بعد از انجام طواف نماز خواندم اینجا در این بارگاه چهره‌ها چه اندازه خاشع و فروتن می‌شود. همه مورند در بارگاه سلیمان ، همه ذره اند در طوفان اما این خرسندی و خشنودی را با چیز دیگری عوض نمی‌کنند در کنار خانه دوست صحنه‌ای را به خاطر آوردم که برایم شورانگیز بود. روزی در جلوی هتلی دیدم پیرزنی از هموطنان، ایرانی در آفتاب نیمروز با چادر مشکی نشسته است از روزن نگاه خویش پنجره ای به سوی کوی دوست گشودم وقتی جهت نگاه او را دنبال کردم دریافتم که از آن زاویه یکی از گلدسته‌های مسجد الحرام پیداست.


پیرزن گویی توان نداشت راه هتل تا حرم را بپیماید و در آن ظهر داغ به سوی حرم روانه شود بنابراین نیایش خود را با معبود در این حالت جست و جو می‌کرد دائما با خویش سخن می‌گفت و به دوست روانه می‌کرد.


چه شوری بود گفت وگوی او، یک لحظه قطع نمیشد و پنجره گشوده شده به سوی دوست همچنان باز بود و ما در حسرت ذره ای از این حالات اصیل عرفانی و عاشقانه ، بگذریم طواف به جا آوردم و باز برای سلامتی عزیزان نیت طواف کردم به سراغ قرآن آمدم اما با چشم‌های سنگین. نتوانستم جزئی از آن را به پایان ببرم و به هتل بازگشتم نوبتی دیگر فرصتی دست داد و در کعبه برای استادانی که حق بسیار بر گردن من دارند طواف نمودم و نام همه آنها را بر زبان جاری کردم و برای همه آنها سعادت و تندرستی و سامان دنیا و آخرت را مسألت نمودم به هر صورت آنچه که مردم دارند از برکت وجود استادانی است که در محضر آنان خوشه چینی کرده‌اند.


در حرم جمعیت بسیار خوبی وجود دارد که به راز و نیاز مشغول اند لختی که درنگ کردم دیدم در گوشه دنجی آرمیده است یکی آب زمزم می آورد دیگری زائر جوانی است که پیرمردی را همراهی کند و آن یکی نیز چرخ زائر دیگر را هدایت میکند. دوباره طواف نمودم و این بار برای امام حسن عسکری (ع) امام بزرگواری که بر اساس تاریخ زندگی ایشان، به خاطر جور حکام زمان نتوانسته اند سفر حج را انجام دهند طواف نمودم.