خودت را می‌بری، دلت را جا می‌گذاری

وداع با مدینه یعنی آغاز دلتنگی و آغاز دلتنگی یعنی پایان حال خوشی که مثل دردی جانگاه فقط با نویدی بزرگتر تسکین می یابد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، مستقیم می‌روی سر اصل مطلب ، خداحافظی از مسجد پیامبر در بین الحرمین، می ایستی همانجایی که چند شب پیش زائران عاشق با اشک چشم غبار روبی‌اش کردند.


می ایستی بین قبه الخضرا و بقیع ، دستهای دل بی قرارت را بلند میکنی به سوی آسمان آبی مدینه؛ همانی که از پرندگان تیز پروازش در این روزها بسیار گفتی و نوشتی آنقدر که یک شب خوابشان را دیدی که همراهشان در آسمان بقیع بال می‌زدی.


همراهشان دانه‌های گندم آن زائر کهنسال نیجریه ای را بر چیدی فوج کبوتران حرم خواستند رازی از رازهای بقیع را برایت فاش کنند که بیداری مهلت نداد و چشم گشودی.


تو بودی و مدینه و حرم سبز پیامبر (ص) که تو را به نماز می خواند به سوی قبله نماز عشق خواندی هنوز در بین الحرمینی ، گاه وداع است.


خودت را با سیل جمعیتی با جامه‌های رنگین به داخل مسجد پیامبر می‌رسانی ، همراه موج جمعیت به مضجع شریف نبوی نزدیک می‌شوی. دیگر به پای خودت نمی‌آیی.


سوار موجی هستی که لحظه به لحظه کشتی دلها را به ساحل رسیدن نزدیک و نزدیک تر می کند؛ آنقدر نزدیک که بیشتر از آن مانع است و نهی «شرطه» می خواهی از جایی بروی که شاید دیگر بازگشت به آن برایت مقدر نباشد.


شاید روزی تو از این خوان گسترده همانی بود که برداشتی و گذاشتی روی چشمت و حالا چشم‌هایت شاید بیناتر از همیشه باید پیرامونش را می‌دید و ستاره ها را رصد می‌کرد.


«خوشه پروین» اگر برایت مقدر بود، حالا به آن رسیده‌ای و خودت را می‌بری و دلت را جا می‌گذاری. شاید روزی دوباره برگشتی و سراغ دلت را از همین جا پی گرفتی که حالا در برابرش ایستاده ای.


دستهایت را به گاه وداع مثل آن زائر مالزیایی که همراه خدا حافظی، به پهنای صورت نورانی اش اشک می ریخت، تکان می دهی. اشک هایت را با پارچه ای از جنس ارادت جمع می‌کنی و با خودت می‌بری که همیشه همراهت باشد.


از مسجد پیامبر(ص) که بیرون می آیی، خود را در بقیع می یابی وداع با ائمه بقیع یعنی خداحافظی با جایی که زائران ایستاده در برابر آن، مثل تصویری قاب گرفته همیشه گوشه ذهنت باقی می‌ماند تا یادت باشد که در گوشه ای از کهکشان وحی جایی هست که زائرانش همیشه ایستاده و در سکوت زیارتش می کنند.


زیارت نامه را می‌شود گرفت ولی جلوی اشک را که نمی‌شود گرفت. پس جزء جدایی ناپذیر آن قاب عکس اشک است که برای همیشه ثبت می‌شود. 


ره‌ آوردت از قبرستان بقیع همین قاب عکس است؛ باشد که قدرش بدانی.


خداحافظ مدینه همه خاطره تو از شهر پیامبر «بودن» بود و حالا «رفتن» مقدمه ای است برای شکل گیری خاطره ای دیگر از سرزمینی دیگر، سرزمینی که مرکز زمین را در خود جای داده است. اولین دیدار با کعبه، آرزویی که به زودی محقق خواهدشد.