اسرار حج
سفر حج چگونه سفری است؟
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، سفر حج سفری است عرفانی و دارای سه منزل:
منزل اول: بریدن از ما سوی الله برای پیوند با خدا(سیر من الخلق الی الحق)
منزل دوم: ادامه و استمرار پیوند با خدا و سعی در تحکیم آن پیوند، تا نیل به مقام لقا و عبودیت(سیر فی الحق بالحق)
منزل سوم: بازگشت به میان خلق و اجتماع به منظور هدایت، پس از کامل شدن و رسیدن به مقام عبودیت(سیر من الحق الی الخلق)
منزل اول:
این منزل خود دارای مراتب و مقاماتی است:
- توبه
مهمتر از همه مراتب، توبه است. معنای توبه که منزلِ اول سلوک است، رجوع از شیطان ها و طاغوت ها به سوی الله، رجوع از خوی انسانی به نفس روحانی، رجوع از طبیعت به سوی روحانیت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس امّاره به معنویت و فضائل و تدارک گذشته ها است که هیچ حقّی از خدا و از خلق بر ذمّه او باقی نماند. و از میان مردم بیرون رود و احدی از او ناراضی نباشد جز شیطان.
نقطه آغاز در این رجوع، تفکر در تبعات و آثار وحشت انگیز گناهان و به این وسیله، روشن کردن آتش ندامت در سینه و قلب است.
- یقظه
معنای یقظه توجه، آگاهی و بیداری است و در این سفر عرفانی، یقظه به معنای توجه به قدر و منزلت خانه خدا و حریم پاک اوست.
- تخلیه
پس از مقام توبه و یقظه، باید در منزل اول به مرتبه تخلیه صعود کرد. مقام تخلیه آن است که دل را یکسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقی، خالی کند و ریشه های هرز صفات رذیله نظیر؛ حسد، بخل، کبر، ریا، تملق، شقاوت، جاه طلبی و ... را که مایه تیره بختی و سیاه روزی آدمی است، به آتش اراده و عزم بر ترکِ این رذائل، بسوزاند.
- تحلیه
بنیاد مرتبت «تحلیه»، آراستن دل به خصائص زیبا و فضائل عالیه نظیر؛ خیرخواهی، سخاوت، گشاده دستی، تواضع، صداقت، رأفت، زهد و آزادگی از همه تعلقات و ... است.
- تجلیه
سالک، پس از مقام تخلیه و تحلیه و مداومت و استمرار بر دو عنصر «عدالت» و «اخلاص»، می باید به وسیله ریاضات دینیه بویژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفکر درآن، دعا و تضرع به درگاه خداوند متعال و توسل و توجه به پیشگاه اهل بیت «سلام الله علیهم» بالاخص مصداق حاضر ولایت محمدیه، محوریت عالم امکان، ولی الله الاعظم به مقام «تجلیه» صعود کند.
منزل دوم:
- احرام
مقدمه احرام، غسل احرام است. حقیقت این غسل، توبه و رجوع است؛ اغْسِلْ بماءِ التَّوبةِ الخالِصَةِ ذُنوبَکَ ، والْبَسْ کِسْوَةَ الصِّدْقِ والصّفاءِ والخُضوعِ والخُشوعِ.
در مقام احرام، معاصی و گناهان سابق را به یاد آرید و آن را با آب توبه شستشو داده و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به تن کنید.
احرام در حج، نظیر تکبیره الاحرام در نماز است. همانگونه که نمازگزار به واسطه گفتن تکبیره الاحرام باید تمام توجهش به جانب معشوق باشد، و از ابتدای نماز تا انتهای آن، چیزی و کسی او را مشغول نکند، همچنین است احرام.
احرام؛ یعنی پشت کردن به دنیا و آنچه در دنیاست و رو نمودن به خدا و رضایت خدا و اجابت امر خدا.
-طواف
طواف تشبهی است به فرشتگانی که پیرامون عرض خداوند دائم در طوافند:
وَ تَرَی المَلائِکَهَ حافّینَ مِن حَولِ العَرشِ یُسَبَّحُونَ بِحَمدِ رَبِّهِم.
فرشتگان را می بینی که بر گرد عرش خدا حلقه زده اند و پروردگار خود را حمد می کنند.
همانگونه که طواف آن ملائکه در عرش، نشانه عشق آنها به خداوند است، طواف بنده نیز نشانه عشق بنده به خداست.
طُف بِقَلبِکَ مَعَ المَلائِکَهِ حَولَ العَرشِ کَطَوافِکَ مَعَ المُسلِمینَ بِنَفسِکَ حَولَ البَیتِ.
آن چنانکه جسمت پیرامون بیت خدا دور می زند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف کن.
- نماز طواف
طواف کننده بواسطه طواف به مقام عبودیت می رسد؛ پس باید نماز به جای آورد. چون بواسطه رسیدن به مقام بندگی و تذلّل، معراج برای او واجب می شود، باید به نماز بایستد، زیرا معراج مومن همان نماز است؛ چرا که نماز مکالمه بین بنده و خداست.
- سعی بین صفا و مروه
این عمل خاطره شیرینی است از پیامبر بزرگ خداوند که پروردگار عالم در قران او را به خُلَّت پذیرفته است.
وَاتَّخَذَ اللهُ اِبراهیمَ خَلیلاً.
خدا ابراهیم را به دوستی خود انتخاب کرد.ظ
سعی بین این دو کوه، تجسم امیدواری زنی است که با امید به رحمت خداوند، در بیابان بی آب و علف برای به دست آوردن آبی برای کودکش در تکاپوست، و با تلاطم درونی، از صفا به مروه و از مروه به صفا می رود و به عبارت دیگر از صداقت به مروت و مردانگی و از مردانگی به صداقت و صفا می رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حیات می رسد، و در اثر صبر و تحمل و کوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت می رساند، این خاطرات اگر چه تلخ، اما شیرین است. تلخی اضطراب و تلاطم ممزوج به شیرینی جوشش و نزول رحمت.
- تقصیر
تقصیر توجه از عالم ملکوت، به عالم ناسوت است. توجه به لذات روحی به سوی لذات جسمی و توجه از وحدت به کثرت است. تقصیر، تحلیل بعد از تحریم است؛ به این معنا که انچه قبل از تحریم است؛ به این معنا که آنچه قبل از احرام برای محرم حلال نبود، اینک به واسطه احرام، طواف، نماز، سعی بین صفا و مروه و تقصیر، حلال شده است. تجلی نور خدا، نظر به عالم ملکوت، لیاقت نیل به مراتب یقین و دیده بصیرت، که تماما برای او حرام بود اینکه حلال شده است؛ چرا که حاجی سالک، صفات شیطانی خود را تقصیر کرده است.
- حرکت به سوی عرفات
پس از توجه به نفس و تمایلات؛ این بار توجه به خداوند توجه به سرزمینی که جاذبه ملکوتی سراسر آن را فرا گرفته است، شتافتن به سوی جذب، جذب کهربائی یار، از دلهای بی قرار، جذب کهربائی یار، از دلهای بی قرار. جذب عاشق، معشوق را و به عبارت رساتر جذب خدا، بنده را و حبذا بر این جذبه شیرین« هَنیئاً لِاَربابِ النّعیمِ نَعیمُهُم.
عرفه، یعنی اعتراف بندگان در پیشگاه حق.
معرفت نبوت و ولایت، معرفت افاق و انفس، معرفت ربط آنها با خدا،( ربط حادث یا قدیم) معرفت قیومیت حق و فقر محض خلق، و به عبارت رساتر، عرفه؛ یعنی دیاری که انسان سالک می تواند با توجه به تضرع و دعا و توسل مخصوصا به حضرت ولی عصر که در آن سرزمین حضور دارد و حاجیان همگی در محضر اویند به مرتبه بالای یقین برسد.
عرفه جایگاه صعود از «علم الیقین» به «عین الیقین» و از «عین الیقین» به «حق الیقین» است که در روایات آمده«الحج عرفه» حج عرفه است.
- حرکت به جانب مشعر
مشعر نزد خداوند متعال، از درجه خاصی برخوردار است، از این جهت در قرآن با صفت حرام و احترام از آن یاد می شود: نَماذا أَفَضتُم مِن عَرَفاتٍ فَاذکُرُوا اللهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرام.
و هنگامی که از عرفات کوچ کردید، خدا را نزد مشعرالحرام یاد کنید.
چنانکه گاه منزل کردن در آن دیار، (بین الطلوعین) نزد یار، برترین ساعات شبانه روز است و آنچه خداوند در قرآن در این مکان قدسی و در این زمان مقدس خواسته است، ذکر خداست، با یاد خدا کسب شعور و کیاست و فطانت و دقت و ظرافت نمودن، سرایت دادن ایمان از دل به تمام اعضا و مشاعر. مشعر به ما می آموزد آنچه از عرفه برداشت کرده ای در اینجا به واسطه یاد خدا در دل رسوخ ده، و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامی اعضا جاری کن تا کلیه مشاعر، حیات دوباره ای پیدا کنند و به این وسیله از نردبان روح به سوی ملا اعلی صعود کن.
- حرکت به سوی منا
منا یعنی رجاء، نیکا که این نامِ گویا، در هاله ای از نور نهفته است.
منا؛ یعنی سرزمین امید، رحمت، مغفرت، فضل، کرامت، استجابت دعا، سعادت و خیر دنیا و آخرت. و چرا چنین نباشد؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه می خواهد؟! توجه، تلطّف و عنایت.
سالک، پس از گذشتن از عرفات و مشعر و رسیدن به مقام وصل، از مولی چه می خواهد؟! آنچه را که او به حق مستحق آن است؛
- رمی جمرات
بنده ای که به مقام قرب رسیده است؛ از آنچه بیمناک است و باید بیمناک باشد، و آنچه باید همیشه با آن در ستیز باشد، طاغوت هاست. طاغوت درون یعنی نفس اماره و طاغوت برون، شیاطین جنی و شیاطین انسی. سالک از قرآن آموخته است که طاغوت درون(نفس اماره) خطرنانک ترین طاغوت هاست.
پس چون وارد منا می شود، اولین عملی که باید انجام دهد، رمی جمره عقبه است که شاید اشاره به طاغوت بزرگ، یعنی نفس اماره باشد. رمی جمره عقبه، یعنی طرد نفس اماره، یعنی پایمان کردن هوا و هوس.
- ذبح قربانی
قربانی سنتی است که تنها از تقوا پیشگان پذیرفته می شود؛ و آن رمز گذشت و فداکاری در راه محبوب و رمز محبت و عشق است؛ چرا که به گاه قربانی نمودن، حاجی سالک حنجره هوای خویش و طمعش به مردان را پاره می کند.
- حَلق یا تقصیر
تراشیدن سر یا اصلاح سروصورت یعنی تراشیدن باقی مانده کدورتها، رذالت ها و اصلاح دل از زنگار منیت ها و خودیت ها، زیرا سالک هرچه خودسازی کند، باز باید بداند که ریشه های رذالت تا عمق جان وی را فرا گرفته است.
- پنج عمل مکه
به واسطه حلق یا تقصیر، انچه برای حاجی حرام بوده حلال می شود، جز بوی خوش و تمتع از غریزه جنسی، و تحلیل این دو متوقف بر آن است که از منا به سوی خانه خدا بازگردد و طواف و نماز طواف و سعی بین صفا و مروه و در پایان طوافی به نام طواف نساء بجای آورد، آنگاه بوی خوش و تمتع از غریزه جنسی نیز بر او حلال می شود و شاید رمز آن این است که سالک هر چه از نظر مقام و منزلت بالا باشد و به مقام تجلیه و لقا نیز رسیده باشد تسلط او بر غریزه جنسی، احتیاج به مقام بالاتر و عنایت افزون تر دارد.
بنابراین طواف نساء درس آموزنده ای است برای همه سالکان و به ویژه جوانان.
منزل سوم:
این منزل با ابزگشت از مکه و مدینه به وطن آغاز می گردد و در این منزل مسئولیت، مشکلتر از منزل اول و دوم است؛ زیرا در این منزل وظیفه سالک، وظیفه پیامبران الهی است؛ چرا که حاجیان سالک، اینک باید به تبلیغ رسالتهای الهی در میان دیگر مردمان بپردازند و این، عین وظیفه انبیا است؛
حاجی سالک پس از بازگشت از مکه و مدینه، باید آنچه از انجا به سوغات آورده است(خودسازی) عملا به دیگران تزریق کند، گفتار و کردار و روش و منش او سرمشق برای دیگران باشد و این بهترین هدیه او برای دیگران است.
مرد و زن حاجی ابید اخلاق اسلامی را در خانه و در میان مردم عملا تبلیغ کنند و عفو و گذشت و ایثار و فداکاری، شعار انها باشد و به دیگران روش دیگرگرایی رابیاموزند.
پس به راستی که این منزل سوم، بسیار مشکل است. ولی پاداش آن نیز به همان اندازه بالاست.
اگر سالک حج گزارده به وسیله عمل ناروایش، ابهت حج را در میان مردم بی رنگ یا کم رنگ کند، گناه او به اندازه ای بزرگ است که معلوم نیست موفق به توبه شود.
و از حضرت صادق «سلام الله علیه» منقول است که پس از برشمردن اسرار حج که ما در ضمن مطالب گذشته از آن استفاده جستیم می فرماید: «و استقم علی شروط حجک هذا و وفاء عهدک الذی عاهدت به مع ربک و اوجبته الی یوم القیامة»
پس از حج گزاردن، بر اسرار و مراتب و منازل آن که در این سفر معنوی، به دست آورده ای، و نیز بر وفای عهدی که در آن سفر روحانی و عرفانی با خدای خود، برقرار کرده ای، استقامت پیشه کن و تا روز قیامت بر آنها پایدار باش.
کنکاشی در برائت از مشرکین از دیدگاه امام خمینی
خاستگاه اصلی برائت
برخی از مفسران هدف از اعلام برائت را رسیدن به توحید ناب می دانند و از نظرآنان خاستگاه اصلی برائت همان اصل تولی و تبری است:
هدف نهایی ساختن بیت الله رسیدن به توحید است و نیل به توحید ناب، بدون تبری تام از هر مشرک و ملحد میسر نخواهد بود، لذا اعلام این هدف نهایی به صورت اعلام تبری خدا و رسول اکرم از مشرکان متبلور شده است و تا انسان در روی زمین زندگی می کند و وظیفه حج و زیارت به عهده اوست و تا مشرک در جهان هست اعلام تبری از او نیز جزو مهمترین وظیفه حج به شمار می رود و هیچ جایی برای تبری از ملحدان مناسب تر از حرم خدا نخواهد بود.
خاستگاه اصلی دیدگاه امام خمینی در برائت از مشرکان، همان اصل تولی و تبری است و ایشان هم اعلان برائت از مشرکان را از ارکان توحیدی می دانند و می فرمایند: مگر تحقق دیانت، جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود و کدام خانه ای سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت و ناس که در آن به هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگی و یا دون صفتی و نامردمی است.
عملا و قولا پشت شود و در تجدید میثاق «الست بِرَبِّکُم» بت الهه ها و اربابان متفرقون شکسته شود و خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر در « وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ» زنده بماند و تکرار شود؛ چرا که سنت پیامبر و اعلان برائت کهنه شدنی نیست.
شیوه های اعلان برائت از مشرکین
امام خمینی در مورد شیوه های اعلان برائت از مشرکین معتقدند، اعلان برائت در هر عصر و زمانی جلوه ها و شیوه ها و برناه های متناسب خود را می طلبد و باید دید که در هر عصری، همانند امروز که سران کفر و شرک همه موجودیت توحید را به خطر انداخته و تمامی مظاهر ملی و فرهنگی، دینی و سیاسی ملتها را بازیچه هوس ها و شهوت های خود نموده اند. چه باید کرد.
آیا باید در خانه ها نشست و با تحلیلهای غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القا و عجز در مسلمانان، عملا شیطان و شیطان زادگان را تحمل کرد و جامعه را از وصول به خلوص که غایت کمال و نهایت آمال است، منع کرد و تصور نمود که مبارزه ابراهیم در شکستن بت ها پیشقدم و اما در مصاف با ستمگران صحنه مبارزه را ترک کرده اند.
رعایت نظم و آرامش در اجتماع برائت
مهمترین نکته در برپایی مراسم برائت، اهمیت دادن به نظم و آرامش است؛ چرا که اگر نظم و آرامش رعایت نشود، نه تنها اهداف برائت تامین نمی شود. حتی امکان نفوذ عمّال دشمنان در صفوف زائران وجود دارد که در نتیجه تحریکاتشان، موجبات بدنامی زائران و ایجاد تفرقه و اختلاف فراهم می آید.
امام خمینی همواره بر این نکته تاکید خاصی داشته اند و به عنوان یکی از نکات مهم به زائران بیت الله الحرام متذکر شده اند:
لازم است در وقت، کیفیت شار و امثال آنها از متصدیان امور پیروی کنید و نظم و آداب اسلامی را به طور شایسته مراعات نمایید و به هیچ کس اجازه ندهید که سر خود و بدون دستور شعار دهد که ممکن است عمال دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی که برای تفرقه افکندن و بدنام نمودن شما امده باشند، در بین شما نفوذ کنند و با تحریکات و شعارهای غلط و مخالف اخلاق اسلامی، به آبروی شما و ملت شما و اسلام و مذهب لطمه وارد کنند.
علیرضا اسماعیل آبادی
به هیچ کس نمی گویند: چه آوردی؟ به همه می گویند: چه می خواهی؟
حاجیان و معتمران موفق کسانی اند که بین مهمانی و میزبانی، جمع سالم نمایند به طوری که هم از فیض ضیافت طرفی ببندند و هم از فوز اضافه بهره مند گردند یعنی هم لایق مهمان خدا شدن در سرزمین وحی باشند و هم شایسته میزبانی صاحب خانه .
گفته اند که صاحبدل و اهل معرفتی با لباس ژنده و چرکین به حضور صاحب مقامی بار یافت.
به او گفتند با این لباس چرکین به پیشگاه صاحب مقام رفتن عیب است. در جواب :گفت با لباس چرکین به پیش صاحب مقام رفتن عیب نیست. با همان لباس چرکین حضور صاحب مقام برگشتن ننگ است؛ یعنی یک انسان وقتی به حضور صاحب مقام می رسد اگر صاحب مقام او را لایق ندانست و رد کرد و چیزی به او نداد برای او ننگ و عیب است.
ولی اگر او یک انسان شایسته ای بود صاحب مقام او را می پذیرد به او هدیه و انعام می بخشد عطیه می دهد و مانند آن. این صاحبدل با این داستان گفت: با دست گناه به سوی خدا رفتن و دست پر از گناه را به طرف خدا دراز کردن ننگ نیست، با دست گناه از پیش خدا برگشتن ننگ است. اگر خدا نپذیرد و گناهان را نبخشد انسان آلوده می رود و آلوده بر می گردد.
و باز گفتهاند: از صاحبدل و صاحب معرفتی که به حضور صاحب مقامی میرسید، سؤال کردند وقتی به شور صاحب مقام میروی چه میبری؟ یا وقتی به حضور صاحب مقام آمدی چه آوردی؟ او در جواب گفت: وقتی کسی به حضور صاحب مقام می رود از او سؤال نمی کنند چه آوردی؟ از او می پرسند چه می خواهی؟ من اگر می داشتم که اینجا نمیآمدم. این دو داستان است ولی واقعیتی را به همراه دارد.
یعنی انسان وقتی به بارگاه اله میرود نمیتواند بگوید من عمری زحمت کشیدم عالم شدم کتاب نوشتم مبلغ شدم معلم شدم، یا مالی در راه خدمت به جامعه مصرف کردم. و.... چون همه اینها عطیه اوست.
پس هیچ کس نمی تواند ادعا کند که من با کوله باری از فضیلت و هنر به پیشگاه خدا رفتم.
چرا که همه اینها مال اوست، خود انسان که چیزی ندارد. با دست تهی میرود. هیچ کس به درگاه حق با دست پر نمیرود. لذا به هیچ کس نمیگویند چه آوردی؟ به همه می گویند چه میخواهی؟ مسأله زیارت خانه خدا
به عنوان ضیافت و مهمانداری است.
ما باید متوجه باشیم که مبادا خدای ناکرده کاری را که خیر بود و از ما صادر شد آن را به حساب خودمان بیاوریم و بگوییم !خدایا ما این مقدار کار خیر کردیم!
اینها مال اوست.
وقتی به خانه او میرسیم می گوییم: «الحَرمُ حَرمک البَلَدُ بَلَدُک، البَیْتُ بَیْتُک وَاَنَا عَبدک بِبابِک»، همان بیانی که امام سجاد - سلام الله علیه - در دعای ابوحمزه ثمالی در سحرهای ماه مبارک رمضان عرض کرد:« سیدی عبدک ببابک اقامته الخصاصة بین یدیک».
عرض کنیم خدایا! فقر و تهیدستی ما را به اینجا آورده است، ما چیزی ،نیاوردیم آمدیم که چیزی ببریم. اگر کسی به اعتماد اعمال خود به زیارت خانه خدا برود ضرر کرده است؛ چون مال خدا را مال خود پنداشته آن خیرات که از توفیقات و نعمتهای الهی بود و باید به خاطر آنها خدا را ستایش کرد.
حضرت آیة الله عبدالله جوادی آملی (مدظله)
همراه با بزرگان سرزمین وحی
ابوذر
ابوذر، چهارمین یا پنجمین نفری بود که مسلمان شد و از سابقین در اسلام به شمار میرود طبق تصریح قرآن مجید کسانی که در آغاز رسالت پیامبر اسلام علا الله ایمان آورده اند مقام و موقعیت بزرگی دارند.
ابوذر نخستین منادی اسلام
ابوذر، روح پرجنب و جوش و مبارزی داشت. گویی او برای این آفریده شده بود که همه جا ضد باطل به مبارزه برخیزد؛ و کدام باطلی از این بزرگتر که مردم در برابر یک مشت چوب و سنگ به سجده بیفتند و آنها را بپرستند!؟
ابوذر تصمیم گرفته بود قبل از آنکه بنا به توصیه پیامبر به قبیله خود برگردد ندای اسلام را به گوش این مردم برساند و این سد را بشکند، سدّ ممنوعیت شعار اسلام و آیین یکتاپرستی در مکه او به دنبال این تصمیم هنگامی که قریش در مسجد الحرام سرگرم گفت و گو بودند؛ وارد مسجد شد و با صدای بلند و رسا ندا در داد «أَشْهَدُ أن لا إلَهَ إِلا اللَّهَ وأَشْهَدُ ان محمدا رسول الله»!
تا آنجا که تاریخ اسلام نشان می دهد این ندا نخستین ندایی بود که آشکارا عظمت و جبروت قریش را به مبارزه طلبید. این ندا از حنجره مرد غریبی درآمد که نه حامی و پشتیبانی در مکه داشت و نه
قوم و خویشی!
اتفاقاً آنچه پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم پیش بینی کرده بود به وقوع پیوست تا صدای ابوذر در مسجد الحرام طنین افکند؛ قریش حلقه انجمن را شکستند به سوی او هجوم بردند و او را با بی رحمی زیر ضربات خود قرار دادند که بیهوش نقش زمین شد خبر به گوش عباس، عموی پیامبر رسید. عباس خود را به مسجدالحرام رســــاند و خود را روی پیکر ابوذر افکند و برای اینکه بتواند او را از چنگال مشرکان نجات بدهد، به تدبیر لطیفی متوسل شد و گفت: «شما همگی بازرگان هستید، راه تجارتی شما از میان طایفه غفار می گذرد این جوان از قبیله غفار است اگر او کشته شود فردا تجارت قریش به خطر می افتد و هیچ کاروان تجارتی نمی تواند از میان این طائفه بگذرد»!
نقشۀ عباس مؤثر واقع شد و قریشیان دست از ابوذر برداشتند. ولی ابوذر که جوانی فوق العاده دلیر و مبارز بود فردای آن روز باز وارد مسجد شد و شعار خود را تجدید کرد دوباره قریشیان بر سر او ریختند و تا سر حد مرگ او را مورد ضرب و شتم قرار .دادند این بار نیز عباس او را با همان تدبیر روز قبل از دست آنها نجات داد!
لیکن ابوذر کسی نبود که به این زودی در میدان مبارزه در راه پیروزی اسلام عقب نشینی کند از این جهت چند روز ،بعد مبارزه را از نو آغاز کرد روزی زنی را دید که در حال طواف به دور کعبه دو بت بزرگ ،عرب به نام اساف» و «نائله» را که در اطراف کعبه نصب شده بود مورد خطاب قرار داده درد دل میکند و با سوز و گداز خاصی حاجات خود را از آنها میخواهد!
ابوذر از نادانی این زن سخت ناراحت شد و برای اینکه به او بفهماند آن دو بت فاقد ادراک و شعورند، گفت: این دو بت را به ازدواج یکدیگر درآور!
زن از سخن ابوذر ناراحت شد و فریاد کرد: تو «صائبی» هستی! با فریاد زن جوانان قریش بر سر ابوذر ریختند و او را زیر ضربات خود قرار دادند. ولی گروهی از قبیله بنی بکر به یاری او شتافتند و او را از چنگال جوانان قریش نجات دادند.
قبیله غفار مسلمان می شوند
پیامبر به او دستور داد به میان طایفه خود برگردد و آنان را به سوی اسلام دعوت کند. ابوذر به سوی طایفه خود برگشت و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد.
ابتدا برادر و مادر ابوذر اسلام آوردند.
بعد، گروهی از افراد قبیله غفار» مسلمان شدند و پس از هجرت پیامبر اسلام به ،مدینه عده دیگر نیز اسلام اختیار کردند. ابوذر، پس از جنگ بدر و احد در مدینه به پیامبر اسلام صلى الله علیه وسلم پیوست و در آن شهر اقامت گزید.
بلال حبشی
پدر و مادر وی از کسانی بودند که از حبشه در اسارت وارد جزیرة العرب شده بودند بلال که مدتی بعد مؤذن رسول گرامی شد غلام «امیة بن خلف» بود.
«امیه»، از دشمنان سرسخت پیشوای بزرگ مسلمانان بود، چون عشیرة رسول خدا صلى الله علیه وسلم دفاع از حضرت را برعهده گرفته بودند؛ وی برای انتقام، غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شکنجه می داد و او را در گرم ترین ساعات روز با بدن برهنه روی ریگهای داغ می خوابانید، و سنگ بسیار بزرگ و داغی را روی سینه او می نهاد و او را با این جمله مخاطب می ساخت: «دست از تو برنمیدارم تا اینکه به همین حالت جان بسپاری و یا از اعتقاد به خدای محمد برگردی و «لات» و «عزی» را پرستش کنی».
ولی بلال در برابر آن همه شکنجه گفتار او را با دو کلمه که روشنگر پایه استقامت او بود پاسخ می داد و می گفت: أحد، أحد؛ یعنى خدا یکی است و هرگز به آیین شرک و بت پرستی برنمی گردم استقامت این غلام سیاه که در دست سنگدلی اسیر بود، مورد اعجاب دیگران واقع شد. حتى «ورقة بن نوفل»، بر وضع رقتبار او گریست و به «امیه» گفت: به خدا سوگند هر گاه او را با این وضع بکشید من قبر او را زیارتگاه خواهم ساخت.
در جنگ بدر، نخستین جنگ اسلام امیه با فرزندش به کیفر اعمال ظالمانه خود رسیدند و هر دو کشته شدند.
عمار یاسر
عمار و والدین او سمیه و یاسر از پیشگامان در اسلام هستند روزی که مرکز لى الله تبلیغاتی رسول خدا، خانه ارقم بن ابی الارقم بود؛ آنان اسلام آوردند روزی که مشرکان از ایمان آنها آگاه شدند در آزار و شکنجه آنان کوتاهی ننمودند. «ابناثیر» می نویسد:
«مشرکان، این سه نفر را در گرمترین مواقع مجبور می کردند که خانه خود را ترک بگویند و در زیر آفتاب گرم و باد سوزان بیابان به سر ببرند این شکنجه آن قدر تکرار شد که یاسر در آن میان جان سپرد. روزی همسر او «سمیه»، در این خصوص به ابوجهل پرخاش نمود و آن مرد سنگدل و بیرحم نیزه خود را در قلب او فرو برد و او را نیز کشت. وضع رقت بار این زن و مرد پیامبر گرامی را منقلب نمود. وقتی پیامبر این منظره را دید با چشمهای اشکبار، رو به آنها کرد و فرمود:« ای خاندان یاسر! شکیبایی را پیشه سازید که جایگاه شما بهشت است.»
پس از مرگ یاسر و همسرش مشرکان درباره «عمار» شدت عمل به خرج دادند او را نیز مانند بلال شکنجه دادند وی برای حفظ جان خود ناگزیر شد که در ظاهر از اسلام خود بازگردد ولی فوراً پشیمان شد و با دیدگان گریان به محضر رسول خدا شتافت. در حالی که سخت ناراحت بود جریان را شرح داد. رسول گرامی فرمود: آیا تزلزلی در ایمان باطنی تو رخ داده است؟ عرض کرد قلبم لبریز از ایمان است. فرمود کوچکترین ترس به خود راه مده و برای رهایی از شر آنان ایمان خود را پنهان .بدار این آیه در مورد ایمان عمار نازل گردید: (الَّا مَن أکرِهَ وَ قَلبُهُ مُطْمَئِنٌ) بالإیمان مگر آن کس که مورد اکراه قرار گیرد ولی قلب او از ایمان سرشار است. بالاخره عمار در مرز شام در منطقه رقه در جنگ با منافقان به شهادت رسید و در همان جا دفن شد و حرم و بارگاهی با عظمت برای او ساخته شده است.
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند...
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.
گفتند: تو که بیایی خون به پا میکنی جوی خون به راه میاندازی از کشته پشته می سازی و ما را از ظهور تو ترساندند. درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به تو عشق می ورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم. عشق تو با سرشت ما عجین شده بود و آمدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.
اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی می شود جهان وقتی که تو بیایی.
همه، پیش از آنکه نگاه مهر گستر دستهای عاطفه ی تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.
آری، برای اینکه گلها و نهالها رشد کنند باید علفهای هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.
آری، برای اینکه مظلومان ،تاریخ نفسی به راحتی بکشند باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.
آری، برای اینکه عدالت بر کرسی ،بنشیند باید سریر ستم آلوده سلطنت را واژگون کرد و به دست نابودی سپرد و اینها همه همان معجزهای است که تنها از دست تو بر می آید و تنها با دست تو محقق می شود.
اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی.
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته است چگونه ساحلی است؟!
کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:
پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریاها شادمان می شوند و چشمه ساران می جوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه می کند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
دلهای بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می کنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ریشه کن میکند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و طوق ذلت بردگی را از گردن خلایق بر می دارد .
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق میورزند، آسمان بارانش را فرو می فرستد. زمین، گیاهان خود را می رویاند... و زندگان آرزو می کنند که کاش مردگان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را می دیدند و می دیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو می فرستد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
همه امت به آغوش تو پناه می آورد همانند زنبوران عسل به ملکه خویش و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنه جهان میگستری و خفته ای را بیدار ن می کنی و خونی را نمی ریزی؟
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیایی رفاه و آسایشی میآید که نظیر آن پیش از این، نیامده است مال و ثروت آنچنان وفور مییابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش دریافت میکند
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
اموال را چون سیل جاری میکنی و بخششهای کلان خویش را هرگز شماره نمی کنی.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
هیچ کس فقیر نمیماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند میگردند و پیدا نمیکنند مال را به هر که عرضه میکنند می گوید بی نیازم.
ای محبوب ازلی وای معشوق آسمانی ما بی آنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم تو را دوست میداشتیم و میداریم و به تو عشق می ورزیم.
که عشق تو با سرشتها عجین شده بود و آمدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.
ظهور تو بی تردید بزرگترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
و اما سوغات این سفر...
سوغات این سفر، دل پاک، گناهان آمرزیده، توبه مقبول توفیق بندگی، تزکیه نفس و تمرین اطاعت حق است.
مگر نه اینکه عبودیت انسان را به قرب خدا می رساند؟ پس نباید پس از آن قرب دوباره دورشوی.
مگر نه اینکه عبادت معراج مؤمن است؟ پس نباید پس از آن عروج هبوط و سقوط کنی؛ حاجی شدن در روز عید قربان و همراه با ذبح قربانی و تراشیدن سر، باید همراه با فدا کردن نفسانیات در پای اراده و امر خدا باشد و نهادن تیغ اخلاص بر حنجره ریا و زدودن همه تعلقات و وابستگیهای به غیر خدا.
وقتی که در منا و عرفات یا در کنار حجر الاسود و یا بر فراز کوه صفا اشک ریختی، وقتی در مطاف خانه خدا، ذکر گفتی و توبه کردی وقتی در آن لحظات دل شکستن ها، با خدا و رسول آشتی کردی و به امام زمان (عج) قول دادی که پیرو شایسته و پایبند به دیانت باشی، آن حالتها را تا کجا با خود داشتی؟ حیف نیست که آن شفافیت روح دوباره تیره شود و کدورت یابد؟
وقتی سخن از حاجی ماندن است یعنی واپسگرایی نداشتن و راه پیموده شده به سوی نور و خدا را دوباره به سوی نفس و ظلمت برنگشتن و میثاق بندگی را با معصیت نشکستن.
حفظ پیمان به آن است که با زبانی که «لبیک گفتی همچنان لبیک گوی حق باقی بمانی؛
دستی را که با آن کعبه و حجر الاسود را لمس کردی پس از بازگشت از سفر به گناه نگشایی؛
چشمی را که با آن به کعبه نگریستی به نگاه حرام نیالایی؛
دلی که در مکه به یاد حق زلال شد، دیگر دچار قساوت و غفلت نشود؛
پایی که در مسیر رمی جمرات رفت و آمد داشت یا درصفا و مروه هروله کرد، دیگر راه حرام را طی نکند؛
حضرت رسول صلى الله علیه وسلم فرمود:
«مَنْ حَجَّ هذا البَیْتَ فَلَمْ یَرْفَتْ وَلَمْ یَفْسِقٌ، خَرَجَ مِنْ ذُنوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّه».
کسی که این خانه را حج و زیارت کند و از آن پس در پی گناه نرود و مرتکب فسق ،نشود از گناهانش بیرون میرود و پاک میشود همچون روزی که از مادرش متولد شده است. حیف است که این پاکیزگی روح از دست برود و دوباره غفلت بر دل و جان سایه اندازد.
راستى... هنوز که حاجی هستی و حاجی مانده ای؟ خدا را شکر.
این گوهر را از دست نده ....
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی...
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد، نشانه چیست؟
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
تویی که در سفر عشق خطّ پایانی
تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود، این هوای بارانی
تو ازحوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که می رود این شهر رو به ویرانی
کنار تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی
قیصر امین پور
حال و هوای حج را حفظ کن!
باید حرمت آن دست و صورتی که بر کعبه مقدس مالیدی و اشک ریختی را نگه داری.
وقتی به دور کعبه طواف کردی، دیگر نباید مطاف تو مادیات باشد.
تو که به یاد هاجر و اسماعیل در «حجر اسماعیل» نماز خواندی و در پشت «مقام ابراهیم» دست به دعا برداشتی و چهره بر زمین نهادی و در حرم پروردگار، به تلاوت «کلام الله» پرداختی، یعنی چند پله بالا رفتی، مبادا دوباره پایین برگردی و از راه رفته و مسیر طی شده «رجعت» کنی و به عقب برگردی!
امام صادق(ع) حج وعمره را دو بازار از بازارهای آخرت می شمارد که راه آوردآن «غفران الهی» است.
به فرموده امام سجاد(ع): «حقُّ الحجِّ أن تَعلَمَ أنَّهُ وَفادَهً إلی ربِّک» حق حج آن است که بدانی این زیارت، ورود به آستان لطف پروردگار توست.