اُمّ اَیمن

اُمّ اَیمن: پرستار و کنیز آزاد شده رسول خدا(ص) برکه دختر ثعلبة بن عمرو حبشیه مشهور به ام ایمن از زنان مشهور صحابی و کنیز آزاد شده رسول خدا(ص)[1] بود. کنیه او را ام ظباء نیز گفته‌اند[2] که وجه آن دانسته نیست. وی کنیز عبدالله بن عبدالمطلب بود که

اُمّ اَيمن: پرستار و كنيز آزاد شده رسول خدا(ص)

بركه دختر ثعلبة بن عمرو حبشيه مشهور به ام ايمن از زنان مشهور صحابي و كنيز آزاد شده رسول خدا(ص)[1] بود.

كنيه او را ام ظباء نيز گفته‌اند[2] كه وجه آن دانسته نيست. وي كنيز عبدالله بن عبدالمطلب بود كه به ارث به رسول خدا(ص) رسيد.[3] هنگامي كه آمنه، مادر رسول خدا(ص) براي زيارت آرامگاه شوهر و نيز ديدار با خويشاوندانش رهسپار يثرب شد، ام ايمن همراه آنان بود. در پي بازگشت از مدينه، آمنه در محلي به نام «ابواء*» رحلت كرد و از آن پس پرستاري پيامبر را ام ايمن بر عهده گرفت.[4] وي همواره همراه رسول خدا بود و ايشان او را مادر خطاب مي‌كرد و همانند مادر خود به او احترام مي‌گذاشت[5] و مي‌گفت: او تنها باقيمانده از خاندان من است.[6]

رسول خدا(ص) پس از ازدواج با حضرت خديجه(س)، ام ايمن را آزاد ساخت و او با عبيد بن زيد خزرجي ازدواج كرد و همراه وي به يثرب رفت و ايمن را به دنيا آورد. شهرت او به ام ايمن نيز از نام همين پسر است.[7] با درگذشت عبيد در يثرب، ام ايمن همراه فرزندش ايمن به مكه بازگشت. از آن‌جا كه رسول خدا او را از زنان بهشتي و ازدواج با او را مايه شادماني مشتاقان ازدواج با زنان بهشتي دانست، زيد بن حارثه، آزاد شده و پسر خوانده ايشان، با او ازدواج كرد. ثمره اين ازدواج، اسامه بود.[8]

ام ايمن را از نخستين گروندگان به اسلام و در شمار هجرت‌كنندگان به حبشه دانسته‌اند.[9] اما برخي در هجرت او به حبشه ترديد كرده‌اند؛ زيرا او و همسرش زيد از خادمان رسول خدا(ص) بودند و از آنان كسي به حبشه هجرت نكرده است. پس اگر از شخصي به نام ام ايمن در شمار مهاجران به حبشه ياد شده، گويا برخاسته از تشابه اسمي است.[10]

ام ايمن همچنان در مكه بود تا آن‌كه به گزارشي، رسول خدا(ص) هنگام هجرت به مدينه، امانت‌هاي مردم را به او سپرد تا به علي بن ابي طالب(ع) دهد و او نيز آن‌ها را به صاحبانشان بازگرداند.[11] سپس همراه امام علي(ع) به مدينه هجرت كرد و در قبا به رسول خدا(ص) پيوست.[12] شماري از منابع، كرامتي از او را در مسير هجرتش به مدينه ‌گزارش كرده‌اند.[13]

ام ايمن در برخي جنگ‌ها همراه لشكر اسلام شركت داشت. در نبرد اُحد به سال دوم ق. و خيبر در سال هفتم ق. به مداواي مجروحان و خستگان و واماندگان مي‌پرداخت و براي آنان آب مي‌آورد.[14] پس از شكست نخست مسلمانان در نبرد اُحد و شايعه كشته شدن رسول خدا(ص) وي به چهره فراريان از نبرد خاك ‌پاشيد[15] و آنان را سرزنش كرد.[16]

رسول خدا(ص) پيوسته از ام ايمن ديدار مي‌كرد. پس از رحلت رسول خدا(ص) خليفه اول و دوم نيز به پيروي از ايشان(ص) به ديدار او مي‌رفتند.[17] او نزد عموم مسلمانان مقام و مرتبه‌اي والا داشت. به ‌گزارشي، در ستيز ميان حسن بن اسامه با ابن ابي الفرات مولاي اسامة بن زيد، وي حسن را از روي تحقير، پسر بركه خطاب كرد. پس از شكايت حسن نزد قاضي مدينه، او با يادآوري آن‌كه رسول خدا(ص) او را مادر خطاب كرده است، به سبب اين بي‌حرمتي70 تازيانه به ابن ابي الفرات زد.[18]

ام ايمن هنگام رحلت رسول خدا(ص) نگران پايان يافتن وحي بود و مي‌گريست.[19] وي راوي حديث پيامبر(ص) بود. انس بن مالك، حَنَش بن عبدالله صنعاني و ابوزيد المَديني
در زمره كساني هستند كه از او روايت كرده‌اند.[20] از روايت‌هاي او، حديثي مبسوط درباره ازدواج حضرت زهرا(س) و هداياي الهي و نثار ملائكه[21]، پيشگويي ايشان درباره شهادت امام حسين(ع)[22] و فضيلت تربت آن امام است.[23]

ام ايمن و اهل بيت:: گزارش كرده‌اند كه وي در ايام ولادت امام حسين(ع)، خواب ديد كه قطعه‌اي از بدن مبارك رسول خدا(ص) جدا شد و در خانه او افتاد. وي از اين خواب دچار آشفتگي شد. پيامبر تعبير آن را ولادت امام حسين(ع) دانست و به ام ايمن بشارت داد: او به خانه تو نيز رفت و آمد خواهد داشت.[24] روز هفتم تولد امام حسين(ع)، ام ايمن نوزاد را از حضرت زهرا(س) گرفت و در پـارچـه‌اي پـيچيد و نزد رسول خدا آورد و ايشان هر دو را ستود.[25]

ام ايمن همواره نزد اهل بيت: گرامي بود. شماري از منابع، وي را مورد اعتماد‌ترين زن نزد حضرت زهرا(س) خوانده‌اند.[26] او را از شاهدان حضرت زهرا(س) در رويداد فدك دانسته‌اند.[27] سر انجام وي در اوايل خلافت عثمان درگذشت.[28] منابع به محل دفن او اشاره نكرده‌اند؛ اما به نظر مي‌رسد كه مدفن او قبرستان بقيع باشد.

منابع

الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الامالي: الطوسي (م.460ق.)، قم، دار الثقافه، 1414ق؛ الامالي: الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة البعثه، 1417ق؛ امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛ البدء و التاريخ: المطهر المقدسي (م.355ق.)، بيروت، دار صادر، 1903م؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تفسير العياشي: العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تهذيب الكمال: المزي (م.742ق.)، به كوشش بشار عواد، بيروت، الرساله، 1415ق؛ دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛ روضة الواعظين: الفتال النيشابوري (م.508ق.)، به كوشش سيد محمد مهدي، قم، الرضي؛ السجود علي الارض: علي الاحمدي، بيروت، مركز جواد، 1414ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابي الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ علل الشرايع: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛ عوالم العلوم: عبدالله البحراني (م.1130ق.)، قم، مدرسة الامام المهدي[، 1407ق؛ غريب الحديث: ابن سلام الهروي (م.224ق.)، به كوشش محمد عبدالمعيد خان، بيروت، دار الكتاب العربي، 1396ق؛ كامل الزيارات: ابن قولويه القمي (م.368ق.)، به كوشش القيومي، قم، نشر الفقاهه، 1417ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ مروج الذهب: المسعودي (م.346ق.)، به كوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المناقب: الخوارزمي (م.568ق.)، به كوشش مالك محمودي، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛ المنتظم: ابن الجوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.

رمضان محمدي

 
[1]. الطبقات، ج8، ص179؛ انساب الاشراف، ج1، ص105؛ الاستيعاب، ج4، ص1793-1794.

[2]. الاستيعاب، ج4، ص1793؛ الاصابه، ج8، ص358.

[3]. انساب الاشراف، ج1، ص105؛ الاستيعاب، ج4، ص1793.

[4]. مروج الذهب، ج2، ص275؛ البدء و التاريخ، ج4، ص133؛ امتاع الاسماع، ج1، ص14.

[5]. الاستيعاب، ج4، ص1794؛ الاصابه، ج8، ص359.

[6]. الطبقات، ج8، ص179؛ الاصابه، ج8، ص359.

[7]. الطبقات، ج8، ص179؛ اسد الغابه، ج6، ص36.

[8]. الطبقات، ج8، ص179؛ الاصابه، ج1، ص317.

[9]. الاستيعاب، ج4، ص173؛ اسد الغابه، ج6، ص303؛ الاصابه، ج8، ص47.

[10]. الاصابه، ج8، ص47؛ امتاع الاسماع، ج7، ص114.

[11]. المجموع، ج14، ص184.

[12]. الامالي، طوسي، ص471.

[13]. المغازي، ج1، ص241؛ غريب الحديث، ج2، ص187؛ الاصابه، ج8، ص359.

[14]. الطبقات، ج8، ص179.

[15]. انساب الاشراف، ج1، ص362؛ شرح نهج البلاغه، ج15، ص24.

[16]. المغازي، ج1، ص278؛ دلائل النبوه، ج3، ص311.

[17]. الاستيعاب، ج4، ص1794؛ امتاع الاسماع، ج6، ص340.

[18]. الطبقات، ج8، ص181؛ تاريخ طبري، ج11، ص616.

[19]. الطبقات، ج8، ص181؛ الاصابه، ج8، ص361.

[20]. تهذيب الكمال، ج35، ص329.

[21]. تفسير عياشي، ج2، ص212؛ الامالي، صدوق، ص362؛ روضة الواعظين، ص146.

[22]. كامل الزيارات، ص444؛ عوالم العلوم، ص365.

[23]. كامل الزيارات، ص444؛ بحار الانوار، ج98، ص114؛ السجود علي الارض، ص140.

[24]. روضة الواعظين، ص154؛ المناقب، ج3، ص226.

[25]. الامالي، صدوق، ص142-143؛ روضة الواعظين، ص155.

[26]. علل الشرايع، ج1، ص187؛ بحار الانوار، ج43، ص204.

[27]. الطبقات، ج2، ص241؛ انساب الاشراف، ج10، ص79؛ شرح نهج البلاغه، ص16، 214-220.

[28]. الطبقات، ج8، ص181؛ المستدرك، ج4، ص64؛ المنتظم، ج4، ص341.


| شناسه مطلب: 12298