اسماء بنت نعمان

اسماء بنت نعمان: همسر طلاق داده شده پیامبر(ص) اَسماء که از او با نام اَمیمه[1] یا امامه[2] نیز یاد می‌شود، دختر نُعمان بن ابی‌الجون کِنْدی است[3] که نسب او به حارث بن عَمرو مشهور به «آکِل المُرار» از بزرگان نَجد می‌رسد.[4] حا

اسماء بنت نعمان: همسر طلاق داده شده پيامبر(ص)

اَسماء كه از او با نام اَميمه[1] يا امامه[2] نيز ياد مي‌شود، دختر نُعمان بن ابي‌الجون كِنْدي است[3] كه نسب او به حارث بن عَمرو مشهور به «آكِل المُرار» از بزرگان نَجد مي‌رسد.[4] حارث را به سبب نجات يافتن از مرگ پس از خوردن گياه تلخ مُرار، به اين نام مي‌خواندند.[5] برخي نيز او را از قبيله غِفار دانسته‌اند.[6] قبيله او نزديك محلي به نام «الشَرَبه» در حوالي رَبَذه از توابع نَجد[7] سكونت داشت.[8]

نعمان به سال نهم ق. همراه گروهي از قبيله‌اش به مدينه آمد و به اسلام گرويد و سپس از پيامبر(ص) خواست تا با دخترش ازدواج كند.[9] اَسماء در آن هنگام بيوه بر جاي مانده از پسر عمويش بود[10] و به زيبايي شهرت داشت.[11] پيامبر(ص) اين پيشنهاد را پذيرفت و 500 درهم مهريه برايش قرار داد و ابواَسيد ساعدي را براي آوردن وي به مدينه، همراه نعمان فرستاد.[12] ابواسيد پس از سه روز اقامت در نَجد و آموزش برخي ازاحكام و آداب اسلامي ‌به اَسماء، در ربيع الاول همان سال او را با شتر و در محملي پوشيده به مدينه آورد[13] و در محل سكونت خود، محله بني‌ساعده، در يك خانه‌باغ (حائط)[14] به نام شوط منزل داد.[15]

زنان مهاجر و انصار كه وصف زيبايي او را شنيده بودند، به ديدار وي مي‌رفتند[16] و همين حسادت برخي از همسران پيامبر(ص) را برانگيخت و آن‌ها را به فكر چاره‌سازي براي سرنگرفتن اين ازدواج انداخت. ابن عباس به پريشاني عايشه و رويكرد او در برابر ازدواج‌هاي پيامبر(ص) با زنان ديگر قبايل اشاره كرده است.[17] حفصه و عايشه هنگام آرايش او، وي را فريفتند و از او خواستند تا براي عزيزتر شدن نزد پيامبر(ص) هنگام ورود ايشان، بگويد: «از تو به خدا پناه مي‌برم».[18] رسول خدا (ص) با شنيدن اين جمله، روي در هم كشيد و فرمود: «به پناهگاه بزرگي پناه بردي.» سپس از خانه بيرون شد و با اهداي دو لباس كرباس به او، از ابواسيد خواست تا اَسماء را نزد خانواده‌اش بازگرداند.[19] منابع تاريخي اين رخداد را در ربيع الاول سال نهم ق. دانسته‌اند.[20]

شواهد تاريخي ديگر نيز از اين‌گونه حسادت‌ها، به ويژه درباره اَسماء، حكايت دارد. بعدها نويسندگاني براي توجيه عدالت صحابه و تطهير همسران پيامبر(ص) به عواملي ديگر براي بر هم خوردن اين ازدواج پرداخته‌اند. از جمله آورده‌اند كه اَسماء متكبر بوده و هنگام ديدار با پيامبر(ص) خود را نجيب‌زاده و ايشان را مردي عادي[21] (السوقه) ناميد.[22]

ضعف ايمان و تشكيك در نبوت حضرت نيز از ديگر علل ياد شده در اين‌ باره است. برخي شاهد اين مطلب را سخن او هنگام شنيدن خبر مرگ ابراهيم فرزند رسول خدا(ص) دانسته‌اند: اگر محمد(ص) فرستاده خدا بود، محبوب‌ترين فرد نزد او از دنيا نمي‌رفت.[23] ابن هشام (م.218ق.) علت جدايي پيامبر از او را بيماري پيسي در بدن او دانسته و گفته است كه ايشان پس از ديدن نشانه‌هاي اين بيماري، او را به خانواده‌اش بازگرداند.[24]

در فرض صحّت اين عوامل نيز شواهدي بر توطئه برخي همسران پيامبر(ص) دلالت دارد. از آن جمله، تصريح ديگران به فريبكاري[25] و همچنين سخن پيامبر(ص) است كه پس از اين رويداد، درباره همسران خود فرمود: «إنَهنّ صَواحب يوسف وكيدهُنّ عَظيم: آن‌ها همچون زنان همراه يوسف هستند و نيرنگ آنان بزرگ است.»[26] تكرار اين دسيسه درباره چند تن ديگر از زنان عقد شده پيامبر(ص) نيز گزارش شده؛ همچون: جُونيه كِنديه[27] كه برخي وي را همين اسماء بنت نعمان دانسته‌اند[28]، مَليكِه دختركَعب ليثي[29] و عُمره دختر يَزيدِ بن الجُون الِكلابِيّه.[30]

پس از اين رويداد، اَسماء به ميان قوم خود بازگشت و با سرزنش خانواده و بستگانش روبه‌رو شد.[31] او از آن پس خود را الشَقيه (زيانكار) مي‌ناميد.[32] او بعدها با شخصيت‌هاي گوناگون همچون اَشعث بن قيس كِنْدي (م.40ق.)[33]، مُهاجر بن ابي‌اُميه، قِيس بن مَكشوح مُرادي (م.37ق.) و عِكرمة بن ابي‌جهل(م.15ق.) ازدواج كرد.[34] عُمر در دوران خلافت خود سخت با ازدواج‌هاي او مخالفت مي‌كرد؛ زيرا گمان داشت كه او در شمار زنان رسول خدا(ص) و اُمّهات المؤمنين٭ و ازدواجش پس از پيامبر(ص) حرام است. اما اَسماء با تكيه بر اين‌كه حكم حجاب زنان پيامبر(ص) درباره او جاري نشده است، خود را در شمار اُمهات المؤمنين نمي‌دانست.[35] البته تاريخ‌‌نگاراني چون بَلاذري بر اين باورند كه وي پس از جدايي از پيامبر(ص) هرگز ازدواج نكرد و با كسي جز محارم خود ديدار نداشت.[36] وي در روزگار خلافت عثمان (23ـ35ق.) در حالي‌كه از جدايي خود از رسول خدا(ص) بسيار غمگين بود، در نَجد درگذشت.[37]

منابع

الاستيعاب‏: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ الاصابه: ابن حجر (م.852ق.)، به كوشش عادل عبدالموجود و علي معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ امتاع الاسماع: مقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1429ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار و زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ تاج العروس: الزبيدي (م.1205ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1414ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر؛ ديوان المبتدأ و الخبر: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ السيرة النبويه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ فتح الباري: ابن حجر (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1367ش؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ مراصد الاطلاع: صفي الدين عبدالمؤمن بغدادي (م.739ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، دار المعارف؛ معرفة الصحابه: ابونعيم الاصفهاني (م.430ق.)، به كوشش العزازي، رياض، دار الوطن، 1419ق.

 
[1]. المعارف، ص140.

[2]. الاصابه، ج8، ص19.

[3]. معرفة الصحابه، ج22، ص345.

[4]. الطبقات، ج8، ص143.

[5]. تاج العروس، ج7، ص475، «مرر».

[6]. المستدرك، ج4، ص34.

[7]. مراصد الاطلاع، ج2، ص789.

[8]. انساب الاشراف، ج1، ص457.

[9]. الطبقات، ج8، ص145.

[10]. الطبقات، ج8، ص145.

[11]. المستدرك، ج4، ص36.

[12]. الطبقات، ج8، ص144.

[13]. الطبقات، ج8، ص143-144.

[14]. عمدة القاري، ج20، ص231.

[15]. مسند احمد، ج5، ص339.

[16]. المستدرك، ج4، ص36.

[17]. الطبقات، ج8، ص145.

[18]. المحبر، ص94؛ انساب الاشراف، ج1، ص456.

[19]. الطبقات، ج8، ص146.

[20]. السيرة النبويه، ابن كثير، ج4، ص590.

[21]. عمدة القاري، ج20، ص231.

[22]. المعارف، ص140.

[23]. الكافي، ج5، ص421.

[24]. السيرة النبويه، ابن هشام، ج4، ص1062.

[25]. انساب الاشراف، ج1، ص456.

[26]. الطبقات، ج8، ص144-145؛ فتح الباري، ج9، ص313.

[27]. المحبر، ص95؛ الاصابه، ج8، ص19.

[28]. الاصابه، ج8، ص20.

[29]. امتاع الاسماع، ج6، ص101-102.

[30]. الاستيعاب، ج4، ص1887.

[31]. انساب الاشراف، ج1، ص457.

[32]. الطبقات، ج8، ص146.

[33]. ديوان المبتدأ و الخبر، ج2، ص92.

[34]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص85.

[35]. المستدرك، ج4، ص37.

[36]. انساب الاشراف، ج2، ص95.

[37]. انساب الاشراف، ج2، ص95.


| شناسه مطلب: 12345