ابوالفتوح
ابو‌الفتوح: از حکمرانان و سرسلسله شرفای مکه ابو‌الفتوح حسن بن جعفر بن محمد بن حسین از سادات حسنی بود. پدرش جعفر نخستین دولت اشراف* مکه را در سال 356/360ق. در دوران رقابت میان عباسیان و فاطمیان بر سر حکومت مکه تشکیل داد.[1] جعفر با خواندن خطبه
ابوالفتوح: از حكمرانان و سرسلسله شرفاي مكه
ابوالفتوح حسن بن جعفر بن محمد بن حسين از سادات حسني بود. پدرش جعفر نخستين دولت اشراف* مكه را در سال 356/360ق. در دوران رقابت ميان عباسيان و فاطميان بر سر حكومت مكه تشكيل داد.[1] جعفر با خواندن خطبه به نام فاطميان* خود را تحت حمايت فاطميان مصر و حاكم وقت المعز قرار داد. پس از او حكومت به فرزندش عيسي رسيد و سپس در سال 384ق. حسن فرزند ديگر جعفر با لقب ابوالفتوح به حكومت مكه تحت اشراف فاطميان دست يافت.[2]
الحاكم بامر الله، خليفه وقت فاطمي، از ابوالفتوح خواست تا در موسم حج سال 386ق. بر منبر مكه بر پايه اعتقادات اسماعيليان به برخي از صحابه و همسران پيامبر گرامي بياحترامي كند. اين سختگيري باعث شورش و هرج و مرج در مسجدالحرام شد. او خود را در مهار اين آشوب ناتوان ديد. نيز از لحاظ اعتقادي با اين كار موافق نبود. از اين رو، با اعلام حمايت آل جراح طايي[3] از زير سلطه فاطميان بيرون آمد و با ادعاي خلافت مسلمانان، با شعار اقامه عدل و برپايي امر به معروف و نهي از منكر، مردم را به بيعت با خود به نام «الراشد بالله» فراخواند.[4]
ابوالفتوح با يك شمشير به گمان اين كه ذوالفقار است و چوبدستياي كه ادعا ميكرد از آنِ رسول خدا بوده، همراه 1000 برده سياه در مراسم اعلان خلافتش حضور يافت[5] و دستور داد آيات آغازين سوره قصص را در ابتداي خطبه بخوانند و خلافتش را حكومت مستضعفين بدانند. اين سرآغاز با قيام سادات حسني در روزگار منصور (حك: 136-158ق.) بسيار شباهت داشت.[6] ابوالفتوح با سفر به شهر «رَمْلَه» مركز آل جراح در فلسطين، با احترام بسيار مردم آن ديار روبهرو شد كه او را امير المؤمنين ميخواندند.[7]
اين كار كه معادلات سياسي را به نفع عباسيان بغداد تغيير ميداد، بر الحاكم فاطمي گران آمد و او را واداشت تا در طول سفر ابوالفتوح به فلسطين، با جداكردن آل جراح، متحد شريف مكه، و ميدان دادن به رقباي حسيني او در مكه (سليمانيون) ابوالفتوح را زير فشار قرار دهد. اين تدبير مؤثر افتاد و ابوالفتوح را كه در رمله از تغيير رفتار آل جراح و تسخير مكه به دست عموزادگانش آگاه شده بود[8]، وادار كرد تا با پس گرفتن عنوان خلافت و طلب عفو از الحاكم، حكومت مكه را بازپس گيرد و خود را بار ديگر كارگزار فاطميان در مكه بنامد.[9]
از رويدادهاي مهم دوران حكمراني ابوالفتوح در مكه، آسيب ديدن حجرالاسود به دست يكي از مصريان بود. در روز جمعه يازدهم ذيحجه سال 413ق. پيش از بازگشت حاجيان از مِنا به مكه، مردي مصري كه گُرزي به دست داشت، به سوي حجرالاسود آمد و فريادزنان سه ضربه بر آن زد و سه سوراخ، هر يك به اندازه انگشت دست، در آن ايجاد كرد. وي هنگام فرار به دست مردم خشمگين افتاد و كشته شد. جمعيت خشمگين به افراد مظنون به همدستي با او نيز حمله آوردند و بيش از 20 نفر را كشتند. برخي از همدستان دستگير شده او ادعا كردند كه گروهي 100 نفره اين توطئه را طراحي كرده بودهاند. از آنجا كه اين مرد را مصري معرفي كردند، حاجيان مصري كه به فاطميان منتسب بودند، در آن سال مورد هجوم حاجيان مكه و عراق قرار گرفتند. بنيشيبه، پردهداران حرم، تكههاي حجر را كه به اندازه ناخن ريز شده بودند، گرد آوردند و با مشك و صمغ به حجر چسباندند و آن را با طلا پوشاندند. اثر اين كار تا زمان نگارش منابع اين گزارش موجود بوده است.[10]
بر پايه گزارشي، برخي از اطرافيان الحاكم، خليفه فاطمي مصر را وسوسه كردند تا با انتقال بدن مطهر پيامبر گرامي(ص) و شيخين به مصر، اقبال مسلمانان را به سوي مصر برانگيزند. بر پايه اين نقشه، الحاكم مسجدي بزرگ و نفيس در مصر ساخت و در سال 390ق. ابوالفتوح را براي اجراي اين نقشه زير فشار قرار داد. ابوالفتوح بدين منظور حاكمان آلمهنا* از اشراف بنيحسين را از مدينه بيرون راند. مردم مدينه با شنيدن اين خبر و استماع آيه 13 توبه/9 كه مسلمانان را به مبارزه با كساني ميخواند كه قصد خارجكردن پيامبر خدا را داشتند، خشمگين شدند و به مقاومت در برابر ابوالفتوح مصمم گشتند. در اين ميان، اوضاع طبيعي نيز آشفته شد و طوفان و زلزله شهر را فراگرفت و باعث شد تا ابوالفتوح از زير بار فرمان الحاكم شانه خالي كند.[11]
ساختگي بودن اين گزارش به دست دشمنان فاطميان مصر كه آنان را زنديق ميدانستند، بعيد نيست؛ زيرا اين اقدام نه تنها اقبال مسلمانان را در پي نداشت، بلكه باعث نفرت بيشتر از فاطميان ميشد؛ در حاليكه آنان ميكوشيدند با انتساب خود به پيامبر خدا اين تبليغات منفي را خنثا كنند. نيز بسيار بعيد مينمايد كه فاطميان براي چنين توهين آشكاري به پيامبر خدا، از شخصيتي مانند ابوالفتوح كه جايگاه اجتماعياش مديون انتساب به رسول خدا بود، كمك گيرند. فقدان اين گزارش در منابعي مانند كتابهاي دحلان، فاسي و ابن ظهيره كه به تاريخ مكه پرداختهاند، شاهدي ديگر بر ضعف آن است.[12]
در سال 396ق. القادر عباسي طي نامهاي از ابوالفتوح خواست تا اجازه دهد مردم عراق براي زيارت خانه خدا عازم مكه شوند. ابوالفتوح با اين شرط كه خطبه به نام الحاكم، خليفه فاطمي، خوانده شود، با اعزام حاجيان عراق موافقت كرد.
ابوالفتوح كه به شجاعت، قدرت بدني و عدالتگستري معروف بود، پس از 43 سال حكومت در سال 430ق. درگذشت و از پي او پسرش شكر، ملقب به تاج المعالي، به حكومت رسيد.[13]
منابع
امتاع الاسماع: المقريزي (م.845ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391ق؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق؛ تاريخ مكه از آغاز تا پايان دولت شرفاي مكه: احمد السباعي (م.1344ق.)، ترجمه: جعفريان، قم، مشعر، 1385؛ تجارب الامم: ابوعلي مسكويه الرازي (م.421ق.)، به كوشش امامي، تهران، سروش، 1379ش؛ خلاصة الكلام في بيان امراء البلد الحرام: احمد بن زيني دحلان (م.1304ق.)، مصر، المطبعة الخيريه، 1305ق؛ الكامل في التاريخ: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش نعيم زرزور، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.
علي جباري
[1]. تاريخ مكه، ص245-246.
[2]. خلاصة الكلام، ص16.
[3]. تاريخ الاسلام، ج27، ص9-10؛ البداية و النهايه، ج11، ص354.
[4]. خلاصة الكلام، ص17؛ تاريخ الاسلام، ج27، ص9-10.
[5]. المنتظم، ج14، ص357؛ تاريخ الاسلام، ج27، ص10؛ البداية و النهايه، ج11، ص354.
[6]. تجارب الامم، ج7، ص280-281.
[7]. تجارب الامم، ج7، ص280؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص101-102.
[8]. تجارب الامم، ج7، ص281-282؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص101-102.
[9]. تجارب الامم، ج7، ص282؛ خلاصة الكلام، ص17.
[10]. المنتظم، ج15، ص154؛ تاريخ الاسلام، ج28، ص248.
[11]. امتاع الاسماع، ج14، ص626.
[12]. تاريخ مكه، ص251.
[13]. خلاصة الكلام، ص18؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص101-102؛ الكامل، ج9، ص446.