ابوسفیان بن حارث

ابوسفیان بن حارث: پسر عمو و برادر رضاعی پیامبر (ص) در نام او اختلاف است. بیشتر مورخان او را مغیره نامیده‌اند.[1] برخی ابوسفیان را نام او و مغیره را برادر ابوسفیان دانسته‌اند.[2] او شاعر، پسر عمو، برادر رضاعی و همسال رسول خدا(ص) بود که حلیمه س

ابوسفيان بن حارث: پسر عمو و برادر رضاعي پيامبر (ص)

در نام او اختلاف است. بيشتر مورخان او را مغيره ناميده‌اند.[1] برخي ابوسفيان را نام او و مغيره را برادر ابوسفيان دانسته‌اند.[2] او شاعر، پسر عمو، برادر رضاعي و همسال رسول خدا(ص) بود كه حليمه سعديه مدتي او را شير داد.[3] او از نظر ظاهري شبيه پيامبر بود.[4] مادرش غزيّه دختر قيس بن طُريف از خاندان حارث بن فهر كناني[5] و به سخن ديگر كنيزي به نام سميه بود.[6] خانه ابوسفيان ديوار به ديوار خانه علي بن ابي‌طالب(ع) و نزديك خانه عقيل بن ابي‌طالب بود كه در مدينه به دار الكراحي شهرت داشت.[7]

ابوسفيان در دوران كودكي و جواني با رسول خدا(ص) مأنوس بود؛ اما پس از بعثت با او به ستيزه برخاست و همراه ديگر شاعران قريش ضدّ پيامبر اقدام نمود و ايشان را هجو كرد. هجويات آنان به جهت جسارت به مقام نبوت و نيز به سبب اسلام آوردنشان، از ميان رفته است.[8] او پس از خودداري قريش از حضور در بدر الموعد به سال چهارم ق. و مذمت آنان از سوي حسان بن ثابت، شاعر پيامبر، در دفاع از قريش شعر سرود. برخي از شاعران مسلمان نيز در پاسخ ابوسفيان، با اجازه پيامبر به هجو او پرداختند.[9] ابوسفيان در همه جنگ‏هاي قريش بر ضدّ مسلمانان و رسول خدا(ص) شركت داشت.[10] او پس از جنگ بدر و در وصف‌كردن آن براي ابولهب، از شكست قريش و امدادهاي غيبي خبر داد.[11]

ابوسفيان در اوايل سال هشتم ق. مسلمان شد. او همراه عبدالله برادر ام سلمه پيش از فتح مكه به طرف مدينه حركت كرد و در مسير راه[12] به رسول خدا(ص) پيوست. پيامبر به‌ رغم شفاعت ام‌ سلمه[13] از پذيرش آنان خودداري كرد[14] و از بي‌حرمتي‌هاي ابوسفيان به خود ياد نمود. ابوسفيان بر آن شد كه در صورت ادامه مخالفت رسول خدا(ص) با ديدار او، همراه فرزند خردسالش سرگردان صحرا شود تا از گرسنگي بميرد.[15] برخي گزارش‌ها از پذيرش شفاعت ام سلمه خبر داده‌اند.[16] بر پايه گزارشي، وي با راهنمايي امام علي(ع) با تلاوت آيه 91 يوسف/12: {تَاللهِ لَقَد ءَاثَرَكَ اللهُ عَلَينَا} خدمت پيامبر رفت و ايشان نيز ضمن خواندن آيه 92 اين سوره: {لاَ تَثرِيبَ عَلَيكُمُ...} وي را بخشيد.[17] پس از مسلمان شدن او، حضرت علي(ع) به دستور رسول خدا(ص) در ميان مسلمانان ندا داد كه خدا و پيامبرش از ابوسفيان درگذشته‌اند و آنان نيز از وي درگذرند.[18]

ابوسفيان پس از اسلام آوردن، در پشيماني ازگذشته خويش و شادماني از هدايتش به دست پيامبر(ص) ابياتي سرود.[19] در اين ابيات، خود را در زمان جاهليت همچون شبگردي سرگردان در سياهي شب خوانده و روز اسلام آوردنش را روز هدايت خويش ناميده است. وي پس از اسلام آوردن اشعار حماسي فراوان سرود.[20] سپس رسول خدا(ص) دستور داد تا علي(ع) به او و پسرش جعفر آداب ديني را بياموزد.[21] او تحت تأثير رفتار پيامبر(ص) از شرمساري در برابر ايشان سر به زير مي‌افكند.[22]

ابوسفيان در غزوه حنين به سال هشتم ق. زمام استر پيامبر را در دست داشت و پس از فرار ابتدايي مسلمانان همراه پايداران در كنار پيامبر بود[23] و ايشان او را دعا كرد.[24] برخي مفسران آيه {ثُمَّ أَنزَلَ اللهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى المُومِنِينَ} (توبه/9، 26) را درباره ابوسفيان و كساني دانسته‌اند كه در اين جنگ پايداري كردند.[25] پس از غزوه طائف، پيامبر او را براي جمع‏آوري‏ زكات به نجران فرستاد.[26] از وي در رخدادهاي پس از رحلت پيامبر(ص) گزارشي در دست نيست.

به نقل مشهور، او در سال 20[27] و به ديگر قول 15ق.[28] در مدينه درگذشت و عمر بن خطاب بر او نماز گزارد.[29] وي را در بقيع كنار خانه عقيل بن ابي‌طالب به خاك سپردند.[30] به گزارشي او سه روز پيش از مرگش در بقيع براي خود قبري آماده كرد.[31] سبب مرگ او بريده شدن زگيلي در سرش هنگام تراشيدن موي سر در ايام حج بود.[32] رفعت پاشا كه مشاهدات خود را از بقيع نوشته، ابوسفيان بن حارث را در شمار كساني دانسته كه در بقيع داراي قبر مشخص بوده و بر قبرش گنبدي قرار داشته است.[33] از وي احاديثي نيز نقل شده است.[34]

ابوسفيان از همسرش جمانه، خواهر تني علي(ع) دو فرزند به نام جعفر و ابوالهَيّاج داشت[35]؛ اما از وي نسلي نماند.[36] همسر ديگر وي ام‏عمرو دختر مقوم بن عبدالمطلب بود.[37] زنان و فرزندان ديگر نيز براي او گزارش شده است.[38]

منابع

الآحاد و المثاني: ابن ابي‌عاصم (م.287ق.)، به كوشش فيصل، رياض، دار الدرايه، 1411ق؛ الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّة النميري (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعه: سيد علي خان مدني (م.1120ق.)، مكتبة بصيرتي، قم، 1397ق؛ ذخائر العقبي: احمد بن عبدالله الطبري (م.694ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1974م؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش السقاء و ديگران، بيروت، المكتبة العلميه؛ شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار:: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش جلالي، قم، نشر اسلامي، 1414ق؛ الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ شواهد التنزيل: الحاكم الحسكاني (م.506ق.)، به كوشش محمودي، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق؛ المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ معجم الشعراء: ابوعبيدالله بن محمد المرزباني (م.384ق.)، دار النشر؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معرفة الصحابه: ابونعيم الاصفهاني (م.430ق.)، به كوشش العزازي، رياض، دار الوطن، 1419ق؛ المغازي: الواقدي (م.207ق.)، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق؛ المنتظم: ابن جوزي (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1412ق.

رمضان محمدي

 
[1]. السيرة النبويه، ج2، ص483؛ الطبقات، ج4، ص36؛ جمهرة انساب العرب، ص70.

[2]. الاستيعاب، ج4، ص1445؛ اسد الغابه، ج4، ص470؛ ذخائر العقبي، ص241.

[3]. الاستيعاب، ج4، ص1673-1674.

[4]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص117؛ فتح الباري، ج7، ص76.

[5]. الطبقات، ج4، ص49؛ الآحاد و المثاني، ج1، ص316؛ الاستيعاب، ج4، ص1673.

[6]. معجم الشعراء، ص85.

[7]. الطبقات، ج4، ص53-54.

[8]. الطبقات، ج4، ص49-50.

[9]. المغازي، ج2، ص806-807؛ شرح الاخبار، ج3، ص217؛ المستدرك، ج3، ص45.

[10]. المغازي، ج2، ص807؛ الطبقات، ج4، ص50.

[11]. الطبقات، ج4، ص73-74؛ تاريخ طبري، ج2، ص462؛ المنتظم، ج3، ص122-123.

[12]. المستدرك، ج3، ص254؛ الشرح الكبير، ج7، ص597-598.

[13]. السيرة النبويه، ج2، ص400؛ تاريخ طبري، ج3، ص50؛المعجم الكبير، ج8، ص10.

[14]. السيرة النبويه، ج2، ص400؛ معرفة الصحابه، ج5، ص2586؛ اسد الغابه، ج5، ص145.

[15]. المستدرك، ج3، ص43-44.

[16]. تاريخ طبري، ج3، ص50-51.

[17]. الاستيعاب، ج4، ص1674؛ الاصابه، ج7، ص152.

[18]. المغازي، ج2، ص807؛ الطبقات، ج4، ص52.

[19]. الطبقات، ج4، ص51-52؛ اسد الغابه، ج5، ص145-146.

[20]. الطبقات، ج4، ص51-52.

[21]. الطبقات، ج4، ص52.

[22]. الاصابه، ج7، ص153؛ الدرجات الرفيعه، ص165.

[23]. المصنف، ج5، ص380؛ صحيح مسلم، ج5، ص168؛ تاريخ طبري، ج3، ص74.

[24]. الآحاد و المثاني، ج1، ص322.

[25]. شواهد التنزيل، ج1، ص331.

[26]. تاريخ دمشق، ج45، ص477.

[27]. الطبقات، ج4، ص53؛ تاريخ طبري، ج11، ص503؛ الاستيعاب، ج4، ص1677.

[28]. الاستيعاب، ج4، ص1677.

[29]. المستدرك، ج3، ص255؛ الاصابه، ج7، ص153.

[30]. الطبقات، ج4، ص52 - 53؛ تاريخ المدينه، ج1،
ص127-128.

[31]. تاريخ المدينه، ج1، ص128.

[32]. الاستيعاب، ج4، ص1676؛ الاصابه، ج7، ص152.

[33]. مرآة الحرمين، ج1، ص426.

[34]. المغازي، ج1، ص202؛ الاصابه، ج7، ص153؛ كنز العمال، ج3، ص72.

[35]. الطبقات، ج4، ص49؛ ج8، ص48.

[36]. الطبقات، ج4، ص49.

[37]. الطبقات، ج4، ص49؛ ج8، ص50؛ الاصابه، ج8، ص228.

[38]. الطبقات، ج4، ص49.


| شناسه مطلب: 12518