اَبواَیمن خُرَیم بن فاتک

اَبواَیمن خُرَیم بن فاتک: از شهیدان اُحد خُرَیْم بن اَخْرَم بن شداد بن عَمرو بن فاتک بن اَزْدی[1] معروف به خُریم بن فاتک[2] یکی از سه صحابی مکنّا به اَبواَیمن و مشهورترینِ آن‌هاست. کنیه‌های دیگر او ابوعبدالله[3] و ابویحیی[4] است. درباره خانوا

اَبواَيمن خُرَيم بن فاتك: از شهيدان اُحد

خُرَيْم بن اَخْرَم بن شداد بن عَمرو بن فاتك بن اَزْدي[1] معروف به خُريم بن فاتك[2] يكي از سه صحابي مكنّا به اَبواَيمن و مشهورترينِ آن‌هاست. كنيه‌هاي ديگر او ابوعبدالله[3] و ابويحيي[4] است. درباره خانواده و نسب او اختلاف بسيار است. برخي او را فرزند عَمرو بن جَموح خَزْرجي[5] يا غلام وي[6] دانسته‌اند. او از راويان احاديث پيامبر(ص)[7] و نيز از شركت‌كنندگان در جنگ بدر همراه برادرش سبره[8] و از شهيدان احد دانسته شده است.[9] آورده‌اند كه به نوعي عارضه پوستي (برص) مبتلا بوده است.[10] رسول خدا(ص) او را به سبب دستگيري‌اش از بيماران و مستمندان دعا كرده است.[11]

درباره چگونگي اسلام آوردنش داستاني عجيب نقل شده است. گويند: براي يافتن شتر گمشده‌اش به جنّيان پناهنده گشت و در پي ديدار با فرستاده پيامبر(ص) به سوي جنّيان نَجد مسلمان ‌شد.[12] برخي بر اين باورند كه آيه شش سوره جنّ/72 كه پناه بردن به جنّيان را مايه گمراهي دانسته، ناظر به اين سنّت جاهلي است.[13] اين ديدار در «اَبْرق العَزاف» رخ داد كه مكاني بلند و داراي سنگ و گل و ريگ (اَبرق)[14] بود و گمان مي‌بردند هياهوي جنيان در آن بسيار شنيده مي‌شود (عَزاف).[15] اين محل در فاصله 12 ميلي مدينه به سوي بصره[16] و متعلّق به بني‌اَسد بود.[17]

برخي او را از مَوالي عَمرو بن جَموح[18]، ديگر شهيد جنگ اُحد، دانسته‌اند. با آن كه جز قبر حمزه سيدالشهداء، قبور ديگر شهيدان اُحد معين نبوده[19] و تنها سنگ‌نوشته‌اي مكان عمومي دفن شهدا را مشخص مي‌كرده[20]، گزارشي از سده دهم در دست است كه به مكاني بلند در بخش غربي مرقد حمزه اشاره مي‌كند و آن را مدفن هشت تن از شهداي احد، از جمله ابواَيمن و عَمرو بن جَموح، مي‌داند كه نزديك آن، چشمه‌اي جاري بوده است.[21]

گزارش‌هاي مربوط به سه ابواَيمن صحابي در منابع با يكديگر آميخته‌اند و نمي‌توان به صورت قطعي گزارش‌هاي هر يك را تفكيك كرد. آن دو صحابي ديگر، يكي رَباح غلام سياه‌پوست رسول خدا(ص) است كه مؤذّن پيامبر بود[22] و ديگري سُفيان بن وَهَب كه به عَفان بن وَهب تصحيف شده و متوفاي 48 يا 82ق. است.[23] در اين گزارش‌ها از حضور ابوايمن در رخداد صلح حُديبيه[24]، اسلام آوردنش در روز فتح مكه[25]، حضور او در دمشق و مدفون شدنش در قبرستان باب الصغيرآن شهر[26] سخن به ميان آمده است. پيداست كه تنها گزارش‌هايي را مي‌توان درباره او محتمل دانست كه با ايمان او پيش از جنگ بدر و شهادتش در جنگ احد سازگار باشند. مي‌توان گزارش‌هاي مربوط به اَبواَيمن پس از رحلت پيامبر(ص) همچون شركت در فتح شام و پذيرفتن مسئوليت تقسيم اموال در دمشق[27]، سكونت در كوفه[28]، دمشق[29] يا رقّه[30]، رويكرد بيطرفانه در جنگ‌هاي جمل و صفين و حضور نيافتن در آن‌ها[31]، حمايت از امام علي(ع) در امين نشمردن ابوموسي اشعري در ماجراي حكميت[32] و درگذشت به سال 48ق.[33] در دوره خلافت معاويه[34] يا سال 82ق.[35] را مربوط به دو ابوايمن ديگر به ويژه اَبواَيمن خُولاني دانست كه برخي او را از تابعين به شمارآورده‌اند، نه از صحابه.[36]

درباره فرزندش اَيمن گفته‌اند كه صحابي[37] و شاعر[38] بوده و پس از رحلت رسول خدا(ص) تحولات سياسي مختلف را تجربه كرده است كه از آن جمله است: ستودن بني‌هاشم[39] و تقبيح عبدالله بن زبير*[40] در اشعارش و دلسرد‌كردن سپاهيان معاويه از شركت در جنگ صفين[41] به‌ رغم پيشنهاد معاويه براي حكومت او بر فلسطين[42] و نيز در مقابل، سرودن اشعاري در رثاي معاويه[43] و برقراري روابط دوستانه با امويان به ويژه بني‌مروان.[44]  نيز در دمشق مسجدي به وي منسوب است.[45]

منابع

الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛ الاصابه: ابن حجر (م.852ق.)، به كوشش عادل احمد عبدالموجود وعلي محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاغاني: ابوالفرج اصفهاني (م.356ق.) بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق؛ انساب الاشراف: بلاذري (م.279ق.)، به كوشش سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ بحار الانوار: مجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، دار الفكر، 1407ق؛ البلدان: ابن الفقيه (م.365ق.)، به كوشش يوسف الهادي، بيروت، عالم الكتب، 1416ق؛ تاريخ الاسلام: ذهبي (م.748ق.)، به كوشش عمرعبدالسلام تدمري، بيروت، دار الكتاب العربي، 1413ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تهذيب الاسماء: محيي الدين نووي (م.676ق.)، به كوشش مصطفي عبدالقادر، مصر، ادارة الطباعة المنيره؛ الثقات: ابن حبان (م.354ق.)، بيروت، دار الفكر، 1420ق؛ خلاصة الوفاء باخبار دار المصطفي: سمهودي (م.911ق.)، قاهره، مكتبة الثقافه، 1427ق؛ الدرة الثمينة في اخبار المدينه: محمد بن محمود بن الحسن بن النجار (م.643ق.)، مركز بحوث و دراسات المدينة المنوره، 1427ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.218ق.)، به كوشش المصطفي السقا و ديگران، بيروت، دار المعرفه؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛ الفائق في غريب الحديث: جار الله الزمخشري (م.538ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق؛ الفتوح: ابن اعثم (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1410ق؛ العين: الفراهيدي (م.170ق.)، به كوشش المخزومي و السامرائي، دار الهجره، 1409ق؛ المبسوط: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش محمد باقر بهبودي، المكتبة المرتضويه، 1351ش؛ المحبّر: ابن حبيب (م.245ق.)، به كوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده؛ معجم البلدان: ياقوت الحموي (م.626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م؛ المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛ معجم قبائل العرب: عمر كحاله، بيروت، الرساله، 1414ق؛ الوافي بالوفيات: الصفدي (م.764ق.)، به كوشش الارنؤوط و تركي مصطفي، بيروت، دار احياء التراث، 1420ق؛ وقعة صفين: نصر بن المزاحم (م.212ق.)، به كوشش عبدالسلام، قاهره، مؤسسة العربية الحديثه، 1382ق؛ الهواتف: ابن ابي‌الدنيا (م.281ق.)، مؤسسة الكتاب الثقافيه، 1413ق.

حامد قرائتي

 
[1]. الطبقات، ج6، ص38؛ الاصابه، ج2، ص276.

[2]. الاغاني، ج11، ص253.

[3]. المعجم الكبير، ج4، ص205.

[4]. تهذيب الاسماء، ج1، ص246؛ الاصابه، ج2، ص236.

[5]. الاستيعاب، ج2، ص452.

[6]. السيرة النبويه، ج2، ص126.

[7]. المعجم الكبير، ج4، ص205-209؛ المبسوط، ج8، ص164.

[8]. اسد الغابه، ج5، ص24.

[9]. السيرة النبويه، ج2، ص126؛ اسد الغابه، ج5، ص24.

[10]. المحبّر، ص302.

[11]. انساب الاشراف، ج11، ص197؛ الفائق، ج3، ص29-30.

[12]. الهواتف، ص71؛ بحار الانوار، ج60، ص305.

[13]. تاريخ دمشق، ج16، ص348.

[14]. تاريخ الاسلام، ج2، ص617.

[15]. العين، ج1، ص360.

[16]. معجم البلدان، ج1، ص68.

[17]. البلدان، ص90؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص21.

[18]. السيرة النبويه، ج2، ص126؛ اسد الغابه، ج5، ص24.

[19]. خلاصة الوفاء، ج2، ص118.

[20]. الدرة الثمينه، ص213.

[21]. خلاصة الوفاء، ج2، ص118.

[22]. المحبّر، ص128؛ انساب الاشراف، ج2، ص127.

[23]. البداية و النهايه، ج9، ص44.

[24]. الاصابه، ج2، ص236.

[25]. اسد الغابه، ج1، ص607.

[26]. تاريخ دمشق، ج2، ص419.

[27]. تاريخ دمشق، ج16، ص344.

[28]. الثقات، ج3، ص114.

[29]. تاريخ دمشق، ج16، ص340.

[30]. الاصابه، ج2، ص236.

[31]. الاغاني، ج20، ص421.

[32]. الفتوح، ج4، ص199؛ بحار الانوار، ج33، ص314.

[33]. الوافي بالوفيات، ج13، ص189.

[34]. تاريخ دمشق، ج16، ص354.

[35]. الاصابه، ج3، ص110.

[36]. تاريخ دمشق، ج21، ص364.

[37]. اسد الغابه، ج1، ص188.

[38]. الاغاني، ج20، ص425.

[39]. الاغاني، ج20، ص423.

[40]. انساب الاشراف، ج4، ص42.

[41]. انساب الاشراف، ج4، ص42.

[42]. وقعة صفين، ص503.

[43]. انساب الاشراف، ج5، ص157.

[44]. انساب الاشراف، ج6، ص304، 333.

[45]. تاريخ دمشق، ج2، ص289.


| شناسه مطلب: 12537