ابراهیم بن محمد (ص)

ابراهیم بن محمد (ص): فرزند رسول خدا (ص)، مدفون در بقیع ابراهیم فرزند رسول خدا(ص) و مادرش ماریه قِبطِیه*، کنیزی بود که مُقَوْقِس، حاکم اسکندریه، در سال ششم ق. به پیامبر اکرم (ص) هدیه کرد.[1] ماریه کنیزی سفید و زیباروی و مورد علاقه رسول خدا (ص)

ابراهيم بن محمد (ص): فرزند رسول خدا (ص)، مدفون در بقيع

ابراهيم فرزند رسول خدا(ص) و مادرش ماريه قِبطِيه*، كنيزي بود كه مُقَوْقِس، حاكم اسكندريه، در سال ششم ق. به پيامبر اكرم (ص) هديه كرد.[1] ماريه كنيزي سفيد و زيباروي و مورد علاقه رسول خدا (ص) بود[2] و پس از اسلام آوردن، رسول خدا(ص) او را به همسري برگزيد و او را در نخلستاني كه امروز به «مَشْرَبه اُمّ ابراهيم*» معروف است و از اموال بني‌نضير بود، جاي داد.[3] مشربه امروز در شارع علي بن ابي‌طالب(ع) جاي دارد و با ديواري سيماني محصور شده است. ابراهيم در ذي‌حجه سال هشتم ق. در مدينه از ماريه زاده شد.[4] خبر ولادت او را قابله ماريه، سَلَمي، كنيز آزاد شده رسول خدا(ص) براي شوهرش ابورافع آورد. ابورافع مژده تولد ابراهيم را به پيامبر داد و ايشان غلامي را براي مژدگاني به ابورافع بخشيد[5] و فرمود: امشب داراي فرزندي شدم. نام پدرم ابراهيم را بر او نهادم.[6] نيز فرمود: اين پسر، مادرش را از بردگي آزاد كرد.[7] بعد از تولد ابراهيم، جبرئيل با كنيه «ابو ابراهيم» نزد رسول خدا(ص) آمد و بر ايشان سلام داد.[8] روز هفتم ولادت ابراهيم، رسول خدا(ص) گوسفندي را به رسم عقيقه، قرباني كرد و به وزن موهاي سر او ميان فقيران نقره قسمت كرد. سپس دستور داد آن موها را دفن كنند.[9] اين كار رسول خدا(ص) به عنوان سنت ايشان، تأكيدي بر استحباب اين رسم هنگام ولادت فرزند است.

بعد از تولد ابراهيم، زنان انصار بسيار مشتاق بودند تا به وي شير دهند. پيامبر او را به أم برده، دختر مُنذِر بن زيد از طايفه بني‌نجار[10] و همسر بَراءِ بن اوس[11] سپرد. ايشان هر روز براي ديدن فرزندش ابراهيم به قبيله بني‌‌نجار مي‌رفت و خواب قيلوله نيمروز خود را كنار پسرش ابراهيم انجام مي‌داد.[12]

رسول خدا(ص) ابراهيم را شبيه خود مي‌دانست. ابن سعد در روايتي از عايشه آورده است: روزي رسول خدا(ص) ابراهيم را همراه خود نزد عايشه برد و به او فرمود: «انظُري إلى شَبَهِه بِى»؛ «شباهتش را به من بنگر». عايشه گفت: شباهتي نمي‌بينم. وي فرمود: مگر سفيدي او را نمي‌بيني؟ عايشه پاسخ داد: هر كودكي كه دوران جنيني‌اش كوتاه باشد، سفيد و فربه مي‌شود.[13]

باردار شدن ماريه از پيامبر، سبب ناخوشايندي برخي از همسران ايشان شد.[14] نيز در روايتي از امام باقر(ع) نقل شده است كه رسول خدا(ص) به ماريه دستور حجاب داد. اين بر زنان ايشان ناخوش آمد و سبب حسادت آنان به ماريه شد.[15] گويا همين سبب انتقال ماريه به بيرون مدينه گشت.

ابراهيم پس از يك سال و اندي، روز سه‌شنبه دهم ربيع الاول سال دهم ق. وفات يافت.[16] برخي وفات او را در 18 رجب همان سال دانسته‌اند.[17] مدت عمر وي را به اختلاف 16 يا 18[18] يا 22 ماه گفته‌اند.[19] بنا بر اين كه او در ذي‌حجه سال هشتم زاده شده و در ربيع الاول سال دهم رحلت كرده باشد، 16 ماه زنده بوده است. رسول خدا(ص) بعد از درگذشت او فرمود: او در بهشت دايه‌اي دارد كه باقيمانده مدت شيرخواري‌اش را كامل خواهد كرد.[20]

هنگام مرگ او خورشيد گرفت و مردم پنداشتند كه خورشيد گرفتگي به سبب درگذشت او است. رسول خدا(ص) دستور داد مردم در مسجد گرد آيند. سپس فرمود: خورشيد و ماه دو نشانه خدايند كه براي مرگ يا زندگي كسي نمي‌گيرند.[21] پيامبر در مرگ فرزندش ابراهيم سخت اندوهگين شد و ‌گريست. از ايشان پرسيدند: آيا شما هم گريه مي‌كنيد؟ فرمود: دل مي‌سوزد و چشم اشك مي‌ريزد؛ اما سخني نمي‌گويم كه خدا را به خشم آورد. اين گريه از سر مهرباني و دلسوزي است.[22] بعد از درگذشت ابراهيم، رسول خدا(ص) دستور داد تا علي ‌بن ابي‌طالب(ع) او را براي دفن آماده كند. امام علي(ع) او را غسل داد و كفن كرد.[23] سپس پيامبر فرمود: او را در كنار يار پيشگام خود، عثمان بن مظعون* دفن مي‌كنيم: «نَدفِنُه عند فَرَطنا عثمان بن مظعون». عثمان از اين جهت پيشگام خوانده شده كه نخستين دفن شده در بقيع بود. به دستور پيامبر گرامي(ص) ابراهيم را در قبرستان بقيع و كنار قبر عثمان بن مظعون كه رسول خدا به او علاقه بسيار داشت، دفن كردند.[24] هنگام دفن ابراهيم، پيامبر(ص) به علي ‌بن ابي‌طالب(ع) دستور داد تا وارد قبر شود و سنگ لحد را بگذارد. مردم گمان كردند جايز نيست كسي وارد قبر فرزند خود شود. پيامبر فرمود: حرام نيست كه در قبر فرزندان خويش وارد شويد؛ اما از اين بيمناكم كه وقتي در قبر وارد شويد و كفن را از صورت فرزندتان كنار زنيد، شيطان با شما بازي كند تا در بي‌تابي افراط ورزيد و اجر و پاداش شما تباه شود.[25] بعد از دفن ابراهيم، پيامبر دستور داد بر روي قبر وي آب بپاشند.[26]

پس از مرگ ابراهيم، برخي از زنان رسول خدا(ص) طعنه زدند كه اگر محمد پيامبر بود، فرزندش نمي‌مرد.[27] برخي نيز ايشان را ابتر ناميدند.[28] عده‌اي از مردم گفتند: رسول خدا از شدت بي‌تابي و ناراحتي فراموش كرد بر فرزندش نماز بگزارد. جبرئيل فرود آمد و سخنان مردم را به رسول خدا خبر داد. پيامبر روبه‌روي جمعيت ايستاد و فرمود: جبرئيل سخنان شما را به من خبر داد. اما چنان نيست كه گفتيد. خداوند متعالي پنج نماز بر شما واجب كرده و امر فرموده كه نماز ميت نخوانم مگر بر جنازه‌اي كه نماز خوانده باشد يا به صورت تمريني بتواند نماز بخواند.[29] مقصود از اين جمله اخير آن است كه دست كم آن كودك به هفت سالگي رسيده باشد. از اين رو، در فقه شيعه نماز ميت تنها بر جنازه كودكي واجب است كه شش سال او تمام شده باشد.[30] بر پايه روايتي از امام كاظم(ع) پس از درگذشت ابراهيم سه سنت جريان يافت كه مستند فقها براي سه حكم فقهي شد؛ از جمله استحباب نماز ميت بر كودك، و نه وجوب آن.[31]

از رسول خدا(ص) نقل شده است: اگر ابراهيم زنده مي‌ماند، جزيه را از هر قبطي برمي‌داشتم و هيچ يك از دايي‌هاي او برده نمي‌شدند. نيز نقل كرده‌اند كه امام حسن مجتبي(ع) با معاويه گفت‌وگو كرد تا در گرفتن جزيه از اهالي حَفْن از منطقه اَنِصنا[32] زادگاه مادر ابراهيم تسامح ورزد.[33]

 مقبره ابراهيم: بنا بر گزارش مورخان، افرادي برجسته از خاندان پيامبر و صحابه رسول خدا(ص) در بقيع گنبد و بارگاه‌هايي داشتند كه به دست وهابي‌ها ويران شد. از جمله اين گنبدها كه از گنبدهاي ديگر بلندتر و بزرگ‌تر بوده، گنبد ابراهيم بوده است.[34] ابن بطوطه (م.779ق.) كه خود در سال 725ق. از بقيع ديدار كرده، مشاهدات خود را از گنبد ابراهيم چنين وصف مي‌كند: از جمله مشاهد متبركه، بقيع غَرْقَد است كه در شرق مدينه جاي دارد و راه آن از دروازه مشهور به باب البقيع است. وقتي از دروازه مزبور خارج مي‌شوي، در سمت چپ، قبر صفيه و روبه‌روي آن، قبر مالك بن انس است كه گنبدي كوچك دارد و در جلو آن قبر فرزند گرامي رسول خدا9 ابراهيم است كه گنبدي سفيد دارد.[35]

قبه‌ها و گنبدهاي بقيع تا زمان حكومت سعودي‌ها برقرار بوده است. سمهودي نيز از اين گنبدها، به‌ ويژه گنبد و بارگاه ابراهيم، چنين گزارش مي‌دهد: ضريح ابراهيم مانند ضريح امام حسن مجتبي و عباس و چسبيده به ديوار جنوبي حرم است و در ديوار آن شبكه‌هايي ديده مي‌شود.[36] ظاهراً اين گنبدها تجديد بنا مي‌شده است. با وجود گزارش‌هايي از سده‌هاي پيشين از گنبد ابراهيم، رفعت پاشا گفته است: اين گنبد بالاي قبر ابراهيم در سال 1233ق. به دست سلطان محمود عثماني بنا گرديده است.[37]

منابع

الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ اسد الغابه: ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، به كوشش علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ انساب الاشراف: البلاذري (م.279ق.)، به كوشش زكار، بيروت، دار الفكر، 1417ق؛ تاريخ طبري (تاريخ الامم و الملوك): الطبري (م.310ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق؛ تاريخ اليعقوبي: احمد بن يعقوب (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق؛ تاريخ مدينة دمشق: ابن عساكر (م.571ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛ تذكرة الفقهاء: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل‌ البيت:، 1414ق؛ الجامع الصغير: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛ الحدائق الناضره: يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛ الخلاف: الطوسي (م.460ق.)، به كوشش سيد علي خراساني و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1418ق؛ رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، به كوشش علي منتصر، بيروت، الرساله، 1405ق؛ السيرة النبويه: ابن هشام (م.8-213ق.)، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح و اولاده، 1383ق؛ الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛ الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛ كتاب سليم بن قيس: الهلالي (م.76ق.)، به كوشش انصاري، قم، الهادي، 1420ق؛ المجموع شرح المهذب: النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛ المحاسن: ابن خالد البرقي (م.274ق.)، به كوشش حسيني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1326ش؛ مرآة الحرمين: ابراهيم رفعت پاشا، قاهره، دار الكتب المصريه، 1344ق؛ مسند ابي‌يعلي: احمد بن علي بن المثني (م.307ق.)، به كوشش حسين سليم، بيروت، دار المأمون للتراث؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛ مصباح المتهجد: الطوسي (م.460ق.)، بيروت، فقه الشيعه، 1411ق؛ المصنّف: عبدالرزاق الصنعاني (م.211ق.)، به كوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي؛ المعارف: ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش ثروت عكاشه، قم، شريف رضي، 1373ش؛ مغني المحتاج: محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛ النوادر: احمد بن عيسي اشعري، قم، مدرسة الامام المهدي (عج)، 1408ق؛ وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش قاسم السامرائي، مؤسسة الفرقان، 1422ق.

رمضان محمدي

 
[1]. السيرة النبويه، ج1، ص123؛ المعارف، ص143؛ الاستيعاب، ج1، ص54.

[2]. الطبقات، ج1، ص107.

[3]. الطبقات، ج1، ص107.

[4]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص87؛ تاريخ طبري، ج2، ص362.

[5]. انساب الاشراف، ج2، ص119؛ المجموع، ج5، ص111.

[6]. الاستيعاب، ج1، ص54.

[7]. الطبقات، ج1، ص108.

[8]. الطبقات، ج1، ص108.

[9]. الاستيعاب، ج1، ص54.

[10]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص87؛ انساب الاشراف، ج2، ص86.

[11]. اسد الغابه، ج1، ص39؛ ج5، ص568.

[12]. الطبقات، ج1، ص108؛ الاصابه، ج7، ص167.

[13]. الطبقات، ج1، ص109؛ انساب الاشراف، ج2، ص86.

[14]. الطبقات، ج1، ص108.

[15]. الطبقات، ج1، ص108.

[16]. الطبقات، ج1، ص115.

[17]. مصباح المتهجد، ص812.

[18]. الطبقات، ج1، ص112؛ انساب الاشراف، ج2، ص88.

[19]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص87.

[20]. الطبقات، ج1، ص111؛ مسند ابي يعلي، ج3، ص251؛ فتح الباري، ج3، ص195.

[21]. مسند احمد، ج4، ص245؛ جمهرة انساب العرب، ج5، ص97.

[22]. المصنف، ج3، ص553؛ جمهرة انساب العرب، ج5، ص146.

[23]. الكافي، ج3، ص208.

[24]. الطبقات، ج3، ص300؛ انساب الاشراف، ج1، ص243؛ ج10، ص253.

[25]. الكافي، ج3، ص209؛ المحاسن، ج2، ص314.

[26]. الطبقات، ج1، ص113؛ الاستيعاب، ج1، ص157.

[27]. تاريخ دمشق، ج3، ص176؛ النوادر، ص103.

[28]. كتاب سليم بن قيس، ص278.

[29]. المحاسن، ج2، ص313؛ الكافي، ج3، ص208-209.

[30]. الحدائق، ج10، ص371؛ نك: جواهر الكلام، ج12، ص8.

[31]. تذكرة ‌الفقهاء، ج4، ص167؛ الخلاف، ج1، ص678.

[32]. الطبقات، ج1، ص107.

[33]. الطبقات، ج1، ص115؛ مغني المحتاج، ج4، ص259؛ الجامع الصغير، ج2، ص433.

[34]. مرآة الحرمين، ج1، ص426.

[35]. رحلة ابن بطوطه، ص143.

[36]. وفاء الوفاء، ج3، ص303.

[37]. مرآة الحرمين، ج1، ص426.


| شناسه مطلب: 12557