آل اَبی نُمَیّ
آل اَبی نُمَیّ: از اشراف و سادات حسنی حاکم بر مکه (حک: 667-1079ق.) آل ابی نُمَی از نسل شریف ابونمی محمد بن ابی سعد حسن بن علی از زیر شاخه‌های آل‌قَتاده* هستند[1] و با عنوان نُمَویین و نُمَوی شناخته می‌شوند.[2] آنان با 18 واسطه به امام حس
آل اَبي نُمَيّ: از اشراف و سادات حسني حاكم بر مكه (حك: 667-1079ق.)
آل ابي نُمَي از نسل شريف ابونمي محمد بن ابي سعد حسن بن علي از زير شاخههاي آلقَتاده* هستند[1] و با عنوان نُمَويين و نُمَوي شناخته ميشوند.[2] آنان با 18 واسطه به امام حسن مجتبي7 نسب ميبرند.[3] حكومت اين دسته از اشراف حسني بر مكه از زمان حكمراني مستقل ابونمي از نيمه دوم قرن هفتم (667ق.) آغاز و سپس در خانداني از نسل او با عنوانهاي ديگر مانند آلعِجلان* و آلبَرَكات* تا اواخر نيمه اول قرن 14ق. و تسلط آلسعود بر مكه، ادامه يافت.[4]
برخي منابع، آل ابينمي را طبقه چهارم اشراف[5] دانسته، آنان را به دو شاخه ابونمي اول و ابونمي دوم تقسيم و مدت حكمراني هر يك را جداگانه بررسي كردهاند.[6] دوران حكومت آلابينمي بر مكه، با تحولاتي مهم در جهان اسلام همزمان بود؛ از جمله سقوط سلسله ايوبيان در مصر و شام و روي كار آمدن دولت مماليك (648ق.)، سقوط دستگاه عباسي (656ق.) با حمله مغولان به بغداد و نيز تسلط عثماني بر حجاز. هر يك از اين رخدادها در رويدادهاي حرمين شريفين نيز اثرگذار بود.
آلابينمي اول
1. ابونمي محمد: وي سرسلسله اين خاندان و از برجستهترين اميران مكه بود كه پدرش او را از اوان جواني در حكمراني شريك كرد، پس از آن كه اشراف حسيني را كه به دعوت راجِح بن قَتاده، از مدينه به مكه حمله كرده بودند، ناكام گذاشت.[7] ابونمي پس از درگذشت پدرش، در پي نبردي كه با غانم بن راجح بن قتاده از اشراف حسني حاكم بر مكه داشتند، در سال 652ق. به طور مشترك همراه با عمويش ادريس، حكمراني اين شهر را بر عهده گرفتند.[8] در سال بعد، ابن برطاس، فرمانده سپاهيان ملك مظفر (حاكم يمن)، با غلبه بر ايشان مدتي بر شهر چيره شد؛ اما ديگربار در محرم همان سال، ابونمي و ادريس به حكومت مكه دست يافتند. در اين نبرد، خونهاي بسيار در مسجدالحرام ريخته شد و ابن بَرطاس پس از اسارت و پرداخت فديه به اتفاق همراهانش از مكه بيرون رفت.[9] از اين پس حكمراني ابونمي و ادريس فراز و فرودهايي داشت.
ابونمي در سال 654ق. هنگامي كه ادريس نزد برادرش راجح بن قتاده به مدينه رفت، به تنهايي والي مكه شد تا آنگاه كه ديگربار ادريس بازگشت و با ميانجيگري راجح در حكمراني ابونمي شريك شد. در سال 656ق. برادران ادريس چند روزي بر مكه مسلط شدند؛ اما دوباره ابونمي بر شهر تسلط يافت. او در بيشتر دوران حكومتش با عمويش ادريس در حكمراني مكه شراكت داشت.[10]
ابونمي خطبه را گاه به نام مماليك مصر و گاه به نام سلاطين يمن ميخواند. با دعوت او بَيْبَرَس، پادشاه مملوكي مصر و شام، درسال 667ق. حج به جا آورد[11] و اموالي فراوان در حرمين پخش نمود و به اميران حجاز نيكي كرد. او هر سال براي ابونمي و عمويش ادريس مقداري پول و غله ميفرستاد؛ زيرا آنان ورود به مسجدالحرام را رايگان كرده بودند.[12] براساس گزارشي، اختلاف ميان ادريس و ابونمي با پادرمياني بيبرس فروكش كرد؛ اما پس از چندي، باز اختلاف ميان آن دو آغاز شد. ادريس به باديه رفت و با دعوت برخي قبيلهها، همراه با جنگجويان فراوان به مكه بازگشت. نبرد اين دو در وادي خُلَيص، نزديك عُسفان در شمال جده، به كشته شدن ادريس و بازگشت ابونمي به مكه و حكومت او بر اين شهر انجاميد.[13] با گذشت مدتي از حكمراني مستقل ابونمي، پسرعمويش غانم بن ادريس به خونخواهي پدرش برخاست و با كمك گرفتن از جماز بن شيحه، امير مدينه، ابونمي را بيرون راند و بر مكه سلطه يافت. اما پس از 40 روز ديگربار ابونمي روي كار آمد.[14] جماز كه قَلاوون، سلطان مصر، ولايت مكه را نيز در سال 668ق. بدو داده بود، با يورش به مكه چند روزي بر آن سلطه يافت؛ اما پس از بازگشت او به مدينه، حكمراني مكه همچنان در دست ابونمي ماند.[15]
از رويدادهاي زمان او، لشكركشي حاكم يمن به مكه بود كه به فرار ابونمي و ادريس از مكه انجاميد[16]؛ اما آنان ديگربار بر مكه چيره شدند. حكومت مشترك ابونمي و ادريس در پي اختلاف آن دو و كشته شدن ادريس در سال 669ق.[17] به پايان رسيد و از آن پس ابونمي به تنهايي امير مكه شد.
از ديگر رويدادهاي دوران حكمراني ابونمي ميتوان به اين موارد اشاره كرد: در سال 674ق. حجگزاران مدت 18 روز در مكه و 10 روز در مدينه اقامت كردند كه تا آن زمان بيسابقه بود.[18] اختلاف او با اميرالحاج مصريان و سربازان مصري، به درگيري ميان ايشان ميانجاميد. به سال 683ق. در يكي از اين نبردها، ابونمي فرمانده مصريان را كشت و آنان متواري شدند. آنگاه كه قلاوون، يكي از مماليك مصر، به اين ماجرا پي برد، بر آن شد كه لشكري را به مكه گسيل كند؛ اما از اين تصميم بازگشت و در سال 688ق. حكمراني مكه را به امير مدينه، جماز بن شيحه حسيني، واگذاشت. البته حكمراني او دوام نياورد و ابونمي وي را از مكه بيرون راند. در سال 689ق. مصريان بر سر اسبي با هم درگير شدند و فتنهاي ميان حاجيان و اهالي مكه بر پا شد و اموال مردم به غارت رفت و حدود 40 نفر كشته شدند.[19]
در سال 697ق. ابوالعباس احمد بن امير حسن بن علي، ملقب به الحاكم بامر الله از خلفاي عباسي و خليفه تشريفاتي از سوي مماليك مصر، به حج رفت. در سال بعد، حاجيان در عرفات گرفتار آشوب شدند و در پي آن، گروهي كشته و مجروح گشتند.[20]
ابونمي كه از سال 667/669ق. امير مكه بود، در سال 701ق.[21] به نفع فرزندانش رُميثَه و حُميضَه از حكمراني كناره گرفت و در چهارم صفر همان سال در 90 سالگي[22] درگذشت. او را پس از طواف در المَعْلات (قبرستان ابوطالب) به خاك سپردند و بر مزارش قبهاي ساختند.[23] حكمراني وي در مجموع با احتساب شراكتش در حكومت مكه، حدود 50 سال به درازا انجاميد. وي را در شجاعت بينظير دانستهاند.[24]
2. ابوالغيث: پس از در گذشت ابونمي اول (م.701ق.) به رغم آن كه جانشين خود را در زمان حياتش برگزيده بود، فرزندانش با يكديگر درگير شدند و سر انجام ابوالغيث با غلبه بر برادرانش رُمَيثه و حُميضَه و با تأييد بيبرس، پادشاه مصر[25]، حكمراني مكه را در دست گرفت. در دوران حكمراني او، امير سيفالدين سلار، نايبالسلطنه مصر، همراه 25 شاهزاده به حج رفت. در سال 705ق. در منا آشوبي ميان مصريان و حجازيها رخ داد و خونهاي بسيار ريخته شد و اهالي مكه به كوهها گريختند. نيز ناصر بن محمد قلاوون، پادشاه مصر، همراه40 تن از شاهزادگان و ويژگان دربار خود در سال 712ق. حج به جا آورد.[26] سفر هيئتهاي سياسي مصر بيانگر امنيت مكه در اين دوره است.
ابوالغيث فرزندان بسيار داشت. ابنعنبه و فاسي تعداد پسران او را 30 و برخي 18 نفر برشمردهاند.[27] نسل او از پسرانش رميثه، سيف و راجح استمرار يافت. سرانجام در سال 714ق. برادرش حميضه بر او غلبه كرد و جانش را گرفت.[28]
3. حُميضة بن ابي نمي: وي از سال 714ق. امير مكه بود. در سال 718ق. رميثه بر او غلبه كرد و حُميضه از بيم جان از مكه گريخت و به ايلخانان مغول در ايران پناه آورد و پاي دولت ايلخاني را به حوادث مكه باز كرد. سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) و فرزندش ابوسعيد ايلخاني به دفاع از حميضه در برابر ديگر برادرانش پرداختند. به دنبال آن، در سالهاي 716 تا 717ق. شماري فراوان از مغولان راهي مكه شدند.[29] به گزارشي، اولجايتو سپاهي به فرماندهي اميرطالب دلقندي اَفْطَسي، در اختيار شريف حميضه قرار داد تا به شام و حجاز لشكركشي كند. حميضه با دعوت قبايل در مسيرش، سپاهي بزرگ فراهم آورد؛ اما در پي مرگ اولجايتو اين اقدام به نتيجه نرسيد. خواجه رشيدالدين فضلالله وزير كه با اميرطالب دشمني داشت، از او خواست سپاه را پراكنده كند و حميضه پس از نبردي جانانه و غارت سپاهش به دست اعراب، ناچار به عراق رفت.[30]
ابوسعيد ايلخاني در سال 718ق. دو حلقه طلاي گرانبها براي آويختن بر در كعبه فرستاد.[31] در سال 720ق. موقعيت ابوسعيد در مكه اوج گرفت و نامش را پس از نام سلطان مصر، در خطبه آوردند و برايش دعا خواندند.[32] به نظر ميرسد روابط دوستانه ابوسعيد با الملك الناصر، پادشاه مملوكي مصر، و نيز پيوند مثبت با شرفاي مكه سبب شد تا در طول حكومت ايلخانان بهترين دوره در زمينه حج رقم بخورد.
امير چوپان، سردار ارغون خان از ايلخانان مغول نيز در دوران حكمراني رميثه، خدمات بسيار به حجاج داشت؛ از جمله: آب رساندن به مكه با لايروبي چشمه عرفه[33] و بازسازي چشمه بازان در سال 726ق.[34]
در حكمراني رميثه، پسرش احمد نزد سلطان ابوسعيد ايلخاني در ايران رفت و از اكرام او بهره برد. پس از مدتي، با مردان، سلاحها و پولهايي كه به نام ابوسعيد فراهم آورده بود، به مكه بازگشت. در عرفات محمل وي را بر محمل مصري مقدم داشتند كه پس از انقراض بنيعباس سابقه نداشت. با سفر دوم او نزد ابوسعيد، امارت عراق عرب به وي واگذار شد. شريف احمد در حله اقامت كرد و با بيرون راندن امير علي بن امير طالب در پي مرگ ابوسعيد، چند سالي بر حله و پيرامون آن حكم راند. اين مرد به حسن سيرت موصوف بود و عراقيان از او رضايت داشتند. بعدها شيخ حسن پادشاه عراق، احمد بن رميثه را دستگير و شكنجه كرد و پس از كشتن او داراييها و ذخائري را كه گرد آورده بود، به تصرف خود درآورد.[35]
4. رميثة بن ابيالغيث: وي هفت بار به طور ناپيوسته حكمراني مكه را بر عهده گرفت. در حكومت او سپاهيان مصري با يورش به مكه، وي را دستگير كردند و به پادشاه مصر، ملك ناصر، تحويل دادند. او شريف عطية بن ابي نمي را امير مكه كرد.[36] در سال 722ق. رميثه آزاد و در حكمراني با برادرش شريك شد. پس از مرگ عطيه كه هنگام حضورش در مصر رخ داد، رميثه به تنهايي امير مكه گشت تا آنگاه كه ملك صالح، سلطان يمن، در سال 746ق. ولايت مكه را در اختيار فرزند رميثه، عجلان، قرار داد. سر انجام رميثه در سال 746ق. درگذشت. دنباله او به ذوي رميثه شناخته ميشوند.
رميثه شش پسر از خود برجاي گذاشت كه چهار تن از ايشان به حكمراني مكه رسيدند. ثقبة بن رميثه در سال 754ق. به حكمراني مكه رسيد. وي ابتدا با عمويش عجلان مدتي حكمراني مشترك داشتند؛ اما اختلافهاي آنها موجب آزار حجاج شد تا اين كه ثقبه در موسم حج 754ق. به دست برادرش دستگير و روانه زندان مصر شد؛ اما با شفاعت فياض بن مهنا در سال 756ق. آزاد گشت. او در سال 761ق. پس از بازگشت حجگزاران از منا به مكه هجوم آورد و مصريان را غارت و اميرالحاج مملوكان مصر را اسير كرد و حكمراني مكه را مستقلاً در اختيار گرفت. وي در سال 762ق. درگذشت و در قبرستان مَعْلات به خاك سپرده شد.[37] ثقبه تعصب مذهبي فراوان از خود نشان ميداد و به غلامانش دستور داده بود كه اگر خطيبي نام شيخين را در خطبه ذكر كند، وي را سنگباران كنند.[38] برخي از فرزندانش نيز به حكمراني رسيدند و نسل او به ذوي ثقبه مشهورند. برخي فرزندان مبارك بن رميثه، حاكم مكه شدند و نسل او تا قرن دهم ادامه يافت كه به ذوي مبارك شناخته ميشوند.
5. مغامس بن رميثه: وي به سال 764ق. به حكمراني مكه رسيد و نسلش از عنان امير مكه تا سال 778ق. استمرار يافت كه به ذوو عنان مشهورند و در روزگار كنوني در شمال مكه، در وادي خوار ساكناند.[39]
6. عجلان بن رميثه: او كه از سال 745ق. حدود 30 سال حكمراني مكه را بر عهده داشت، در سال 777ق. درگذشت و در قبرستان مَعْلات به خاك سپرده شد.[40] وي را عادل و خوش سيرت وصف كردهاند و مجاوران مكه سپاسگزارش بودند.[41] برخي از فرزندانش نيز به حكمراني رسيدند؛ از جمله احمد بن عجلان كه پس از پدر حكمران شد[42] و نيز حسن بن عجلان كه در سال 798ق. امير مكه گشت. فرزندانش، ابوالقاسم، ابراهيم و علي و بركات، همگي از حاكمان مكه بودند. تبار سه نفر نخست به ذوي حسن شناخته ميشوند.
7. راجح بن ابي نمي: وي يك ماه به طور مستقل حكمراني مكه را بر عهده داشت. پس از آن در سال 733ق. براي ديدار سلطان قلاوون به مصر رفت. نسل او به ذوي راجح شناخته ميشوند كه در مكه و خيف بنيشديد حضور دارند.آنان در رخدادهاي سياسي، نظامي و اجتماعي تا قرن دهم نقشي برجسته داشتند.[43]
8. سيف بن ابينمي: وي به سال 776ق. درگذشت. برخي از فرزندان او در قرن نهم به خراسان و هرات مهاجرت كردند. نسل او در مكه از طريق شريف محمد المجاشي بن حسن بن سيف، جد اشراف مجايشه، ادامه يافت. در روزگار كنوني برخي از آنان در قريه بلهاء در جنوب ليث ساكناند.[44]
9. بركات بن حسن: وي در سال 810ق. حكمراني مكه را برعهده گرفت و امارت اشراف از طريق فرزندش شريف محمد ابي نمي دوم، در نسل او استمرار يافت. اينان به آلابي نمي ثاني مشهورند.
ابودعيج بن ابينمي هرگز به حكمراني نرسيد و نسلش از دو پسرش ابوسويد و عاطف ادامه يافت كه دودمانش در وادي فاطمه و مكه به ذوي ابيسويد شناخته ميشدند و نقشي برجسته در رويدادهاي نظامي مكه تا قرن هشتم داشتند.[45] دانسته نيست كه نسل اينان ادامه يافته باشد؛ اما عاطف بن ابيدعيج داماد عمويش رميثه بود و دو تن از نسلش به نامهاي عميد بن عاطف و محمد بن عاطف به حكومت رسيدند.[46]
در اين روزگار اشراف آل ابينمي اول به شاخههاي بسياري تقسيم شدهاند و در مكه مكرمه و نواحي و واديهاي آن، به ويژه وادي فاطمه، و برخي نيز در طائف و واديهاي آن، به ويژه وادي ليّه، ساكناند. ليث و اوديه، منطقه جازان و شهرهاي بالا دست نَجد و مخصوصا تُرْبَه و برخي ديگر از مناطق آن، سكونتگاههاي ايشاناند. شمار كمي از ايشان هم در مدينه، مصر، اردن و يمن ساكن هستند.[47]
در فاصله ميان حكمراني آل ابينمي اول و دوم، كساني چون سيد علي بن عنان بن مغامس از جانب برسباي، پادشاه مصر، عهدهدار حكومت شدند و پس از او حسن بن عجلان در سال 828ق. به حكومت رسيد.[48]
آل ابينمي دوم: آنان فرزندان شريف محمد ابينمي ثاني بن بركات و از زيرمجموعههاي اشراف آل ابينمي اول هستند. به آنان ذوو نمي و آل ابينمي بن بركات گفته ميشود و افراد اين خاندان را نُمَوي ميخوانند.[49] حكومت آل ابينمي ثاني از نيمه اول قرن دهم تا اواخر نيمه اول قرن چهاردهم ادامه داشت. بنيبركات و بنيثقبه همه از نسل اويند.[50]
ابونمي دوم در سال 911ق. زاده شد. مادرش غبيه بنت حميدان بن شامان حسيني بود. او به سال 918ق. در سنين كودكي با پدرش بركات در حكمراني مكه، از سوي سلطان غوري شريك بود[51] و پس از درگذشت پدر، مستقلا به حكمراني پرداخت.[52] عثمانيان نيز كه در اين زمان با فتح شام و مصر و برانداختن مماليك مصر (923ق.) بر حجاز سلطه يافته بودند، ابونمي را در حكمرانياش باقي نهادند.[53] وي پيش از اين، ازسوي پدرش براي تبعيت از عثماني با كليدهاي مكه و هداياي قيمتي به قاهره فرستاده شده بود و سلطان سليم از وي استقبال كرده، او را بسيار گرامي داشته و مبالغي براي توزيع ميان اهالي حرمين در اختيار او نهاده بود.[54] ابونمي در سال 945ق. پسرش احمد را با تأييد سلطان سليم عثماني* شريك حكمراني خود كرد؛ اما وي در روزگار حيات پدر به سال 961ق. از دنيا رفت. از اين رو پسر ديگر خود حسن بن محمد را كه بزرگترين فرزندش بود، در حكومت مكه شريك ساخت. دولت عثماني در سال 974ق. افزون بر مكه، حكومت جده، مدينه، ينبع و تمام حجاز از خيبر تا حَلْي و نجد را به ابونمي تفويض كرد. مدت حكومت وي اعم از مشترك و مستقل حدود 73 سال به درازا انجاميد.[55] وي نزد اهل مكه به صاحب قانون معروف بود؛ زيرا انساب را گرد آورده و براي آن قانون وضع كرده بود.[56] او در ميان اشراف از نظر عقل، فضل، دانش و تدبير امور در مقامي بس نيكو قرار داشت.[57] مردم از وي حساب ميبردند و صاحب منصبان عثماني نيز منزلتش را پاس ميداشتند و تدبير او را در رفع فتنهها و پايين نگاه داشتن قيمتها تأييد ميكردند. در روزگار حكومت او، مكه در آرامش كامل به سر ميبرد و هيچگونه آشوب و هيجاني را شاهد نبود.[58] از رويدادهاي مهم زمان او، حمله سپاهيان پرتغال به جده بود كه ابونمي با اعلان جهاد، لشكري انبوه فراهم آورد و مانع ورود آنان شد كه نزديك جده موضع گرفته بودند. گزارش كردهاند كه ابونمي، خود، در صفوف نخست مدافعان جاي داشت.[59]
عزالدين جماز بن شيحه حسيني، امير مدينه، با ابونمي دشمني داشت و ميان ايشان درگيريهاي فراوان رخ داد. در اين درگيريها عزالدين بسياري از بنيحسن و بنيحسين را كشت.[60] از ديگر رويدادهاي عصر او، كشته شدن دانشمند ايراني حسين استرآبادي است كه در پي گفتوگويي علمي با ملا عارف و ابوالمعين سمرقندي در مدرسه كلبرجه در مجاورت باب صفا رخ داد. با اوج گرفتن گفتوگو، او را نزد قاضي بردند و شهادت دادند كه ضدّ خليفه دوم سخن گفته است. از اين رو به رغم ميل قاضي، با تحريك آن دو، عوام حسين استرآبادي را كشتند و بر پايه برخي گزارشها جنازهاش را سوزاندند.[61] از واكنش ابونمي در اين ماجرا گزارشي در دست نيست.
سرانجام ابونمي در نهم محرم 992ق. درگذشت و در مكه به خاك سپرده شد. محدوده حكومت او در ساير مناطق حجاز و نيز بخشي از نجد امتداد داشت.[62] وي فرزنداني بسيار داشت. بنيحسن، بنيزيد، بنيبركات و بنيثقبه همه از نسل اويند.[63]
پس از ابونمي دوم، فرزندش شريف حسن در سال 992ق. حكمراني را به دست گرفت. او را به علم و ادب و اجراي عدالت در كارهاي خود و صفات برجسته اخلاقي ستودهاند.[64] او سرسلسله اشراف حسني حكومتگر پس از خود است.[65] از خدمات او بناي دارالسعاده مكه است كه آن را جايگاهي براي حكمراني خويش و جانشينان پس از خود قرار داد.[66] در زمان او ساكنان مكه چند برابر شدند و كاروانهاي حج و مهاجران و مجاوران مكه رو به فزوني نهادند.[67]
پس از درگذشت شريف حسن در سال 1010ق. فرزندش ابوطالب در همان سال به حكومت مكه رسيد و تا سال 1012ق. حكمراني كرد. اختلاف او با شريف ادريس بن حسن موجب شد تا از سال 1010ق. حكومت مكه به تناوب ميان او، ادريس، محسن بن حسين و احمد بن عبدالمطلب بن حسن دست به دست شود. با وجود اين، ادريس 22 سال حكومت كرد و پس از بركناري در 1034ق. درگذشت. برادرش فهيد بن حسن مدتي در حكمراني با او شريك بود. در سال 1034ق. اشراف بر حكمراني محسن كه پيش از آن نيز با ادريس شراكت داشت، سازش كردند و سلطان عثماني نيز حكومتش را پذيرفت. او تا سال 1037ق. بر مكه حكومت كرد و سال بعد در يمن درگذشت و در صنعا به خاك سپرده شد.
با عزل محسن، احمد بن عبد المطلب از سوي احمد پاشا، والي يمن، به حكومت مكه رسيد؛ اما در سال 1039ق. بهدست قناصوه كشته شد. آنگاه مسعود بن ادريس به حكمراني رسيد كه وي نيز بيش از يك سال و اندي حكومت نكرد. پس از درگذشت او، عبدالله بن حسن به حكومت رسيد و نُه ماه بعد، به نفع فرزندانش محمد و زيد بن محسن كه آن زمان در يمن بود، كنارهگيري كرد.آن دو براي مدتي كوتاه به صورت مشترك بر مكه حكم راندند[68]؛ اما اختلافهايي كه از سوي خويشاوندان آن دو دامن زده ميشد، موجب قتل محمد و فرار زيد از مكه شد. در پي اين ماجرا، در سال 1041ق. نامي بن عبدالمطلب به حكمراني رسيد. اما زيد ديگربار در سال 1043ق. بر حكومت مكه دست يافت و تا 1077ق. كه درگذشت، 36 سال به حكومت پرداخت.[69] او شخصي بلند همت و شجاع بود و در اداره امور از خود شايستگي نشان داد. از رويدادهاي زمان حكومت او، وقوع سيلي مهيب در عرفه بود كه از ظهر تا شب ادامه يافت و مانع ورود حاجيان به حرم شد و سبب شد كه حجگزاران به ناچار بخشي از شب را در آنجا بمانند. از ديگر رويدادهاي زمان او، منع ايرانيان از اداي حج بود كه از سوي عثماني در موسم 1043ق. ابلاغ شد. شايد علت اين اقدام آن بود كه صفويان ميخواستند بغداد را از عثماني بازپس گيرند و عثماني ميكوشيد تا بدين طريق بر ايران فشار وارد كند.[70] مجلس او سرشار از عالمان بود و در موسم حج با علماي بزرگ مباحثه داشت. او توانست عثمانيها را قانع كند تا واردات جده كه به خزانه عثماني سرازير ميشد، به امارت مكه بازگردانده شود. وي مانند خاندانش زيدي بود؛ اما به مذهب حنفي گرويد.[71] در سال 1077ق. پس از حدود 53 سال حكومت درگذشت و فرزندش شريف سعد عهدهدار ولايت شد. آغاز حكمراني او با اختلافهاي اشراف بر سر حكومت مكه همراه گشت. غارتگران و راهزنان از اين فرصت استفاده كردند تا آنگاه كه تأييد حكمراني سعد از عثماني رسيد.[72] در سال 1080ق. سعد برادرش احمد بن زيد را به مشاركت در حكومت مكه فراخواند.[73] در همين سال، چون آنان از تصميم اميرالحاج عثماني براي دستگيري خود آگاه شدند،
مكه را ترك گفته، پس از مدتي به استانبول رفتند.[74]
مكه را ترك گفته، پس از مدتي به استانبول رفتند.[74]
از آن پس حكمراني مكه از آلزيد به بركات بن محمد بن ابراهيم بن ابي نمي انتقال يافت. حكمراني او به همت محمد بن سليمان روداني كه از نزديكان صدر اعظم عثماني، احمد كوپريلي، بود و با ذوو زيد دشمني داشت، تحقق يافت. بركات به تشويق محمد روداني اصلاحاتي به سود مهاجران ساكن مكه و طبقات فقير صورت داد.[75]
از آن هنگام، يعني از نيمه اول قرن
يازدهم، تا قرن چهاردهم نوادگان ابونمي دوم بر سر مقام شريفي مكه با يكديگر رقابت داشتند و با هويتي جز آل ابينمي شناخته ميشدند.
يازدهم، تا قرن چهاردهم نوادگان ابونمي دوم بر سر مقام شريفي مكه با يكديگر رقابت داشتند و با هويتي جز آل ابينمي شناخته ميشدند.
از زير مجموعهها و شاخههاي آل ابينمي دوم ميتوان به آلبشير بن محمد ابينمي اشاره كرد. خانه او مقابل باب ام هاني بود و به «باب مولانا السيد بشير بن ابينمي» شناخته ميشود.[76] آلبشير در قرن دهم نقشي برجسته در رخدادهاي مكه داشتند. شريف خيرات، يكي از همين خاندان، در سال 1037ق. به مِخْلاف (روستا) سليماني در يمن رفت و نسلش از محمد بن خيرات استمرار يافت. حكمراني ايشان در همين مخلاف از 1141ق. آغاز شد و 12 نفر از اميران مشهور اين خاندان بر شهر ابيعريش در شرق جازان حكومت كردند و به شاخههايي قسمت شدند. اكنون باقي ماندگان اين خاندان در يمن به اشراف آل خيرات مشهورند.[77]
منابع
اتحاف الوري: عمر بن محمد فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق؛ الارج المسكي: علي بن عبدالقادر الطبري(م.1070ق.)، مكه، المكتبة التجاريه، 1416ق؛ اشراف الحجاز في القرن الثاني عشر: صبري صالح الحمدي، به كوشش طارق نافع الحمداني، المختار، قاهره، 1430ق؛ الاصيلي في انساب العلويين: ابن الطقطقي (م.709ق.)، قم، مكتبة النجفي، 1418ق؛ الاعلام: الزركلي (م.1396ق.)، بيروت، دار العلم للملايين، 1997م؛ اعيان الشيعه: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش حسن الامين، بيروت، دار التعارف؛ البداية والنهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛ تاريخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خليل شحاده، بيروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاريخ امراء البلد الحرام عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح حسين راوه، الطائف، مكتبة المعارف؛ تاريخ امراء مكه: عارف عبدالغني، دار البشائر؛ تاريخ اولجايتو: عبدالله بن محمد الشاشاتي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1348ش؛ تاريخ مكة المشرفة و المسجدالحرام: محمد بن احمد بن ضياء، به كوشش علاء بن ابراهيم و الازهري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1424ق؛ تاريخ مكه (اتحاف فضلاء الزمن): محمد بن علي الطبري (م.1173ق.)، به كوشش محسن محمد، قاهره، دار الكتاب الجامعي؛ تاريخ مكه از آغاز تا پايان دولت شرفاي مكه: احمد السباعي (م.1404ق.)، ترجمه: جعفريان، مشعر، تهران، 1385ش؛ تحصيل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به كوشش ابن دهيش، مكه، 1424ق؛ الجامع اللطيف: ابن ظهيره، به كوشش علي عمر، قاهره، مكتبة الثقافة الدينيه، 1423ق؛ خلاصة الكلام في بيان امراء البلد الحرام: احمد بن زيني دحلان (م.1304ق.)، مصر، المطبعة الخيريه، 1305ق؛ الدرر الفرائد المنظمة في اخبار الحاج: عبدالقادر بن محمد عبدالقادر انصاري (م.977ق.)؛ سفرنامه ابن بطوطه (رحلة ابن بطوطه): ترجمه: موحد، آگاه، 1370ش؛ سفرنامه حجاز: محمد لبيب البتوني، ترجمه: انصاري، تهران، مشعر، 1381ش؛ السلوك: احمد بن علي بن عبدالقادر، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ سمط النجوم العوالي: عبدالملك بن حسين العصامي (م.1111ق.)، به كوشش عادل احمد و معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛ الضوء اللامع: شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛ العقد الثمين في تاريخ البلد الامين: محمد الفأسي (م.832ق.) به كوشش فؤاد سير، مصر، الرساله، 1406ق؛ عقد الجمان في تاريخ الزمان: محمود بن احمد بدرالدين العيني (م.855ق.)؛ عمدة الطالب: ابن عتبه (م.828ق.)، قم، انصاريان، 1417ق؛ غاية المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزيز بن فهد المكي (م.920ق.)، به كوشش شلتوت، 1406ق؛ في رحاب البيت العتيق: محييالدين احمد امام، اندلس، دار القرطبه؛ معجم قبائل الحجاز: عاتق بن غيث البلادي، دار مكه، 1403ق؛ منائح الكرم في اخبار مكه: علي بن تاج الدين السنجاري (م.1125ق.)، مكه، جامعة ام القري، 1419ق؛ موسوعة مكة المكرمة والمدينة المنوره: احمد زكي يماني، مؤسسة الفرقان، 1429ق؛ النجوم الزاهره: ابن تغري بردي الاتابكي (م.874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومي.
سيد محمود ساماني
[1]. عمدة الطالب، ص128-129؛ الاصيلي، ص102-106؛ النجوم الزاهره، ج8، ص199.
[2]. الضوء اللامع، ج2، ص176؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص109.
[3]. النجوم الزاهره، ج8، ص199-200؛ اعيان الشيعه، ج3، ص176.
[4]. نك: البداية والنهايه، ج14، ص21؛ تاريخ ابن خلدون، ج4، ص137؛ تاريخ امراء البلد الحرام، ص159 به بعد.
[5]. تاريخ امراء البلد الحرام، ص159.
[6]. عمدة الطالب، ص129؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص109-110.
[7]. عمدة الطالب، ص129.
[8]. شفاء الغرام، ج2، ص344؛ تاريخ امراء البلد الحرام، ص159.
[9]. شفاء الغرام، ج2، ص345؛ الجامع اللطيف، ص274.
[10]. العقد الثمين، ج1، ص176؛ غاية المرام، ج1، ص640-641.
[11]. شفاء الغرام، ج2، ص406؛ سفرنامه حجاز، ص181.
[12]. شفاء الغرام، ج2، ص406.
[13]. تاريخ مكه، سباعي, ص317.
[14]. تاريخ امراء البلد الحرام، ص160-161.
[15]. تاريخ امراء البلد الحرام، ص529.
[16]. تاريخ امراء البلد الحرام، ص159.
[17]. شفاء الغرام، ج2، ص346.
[18]. شفاء الغرام، ج2، ص406-407.
[19]. شفاء الغرام، ج2، ص408.
[20]. شفاء الغرام، ج2، ص410.
[21]. شفاء الغرام، ج2، ص346؛ السلوك، ج1، ص322؛ تاريخ امراء البلد الحرام، ص164.
[22]. عمدة الطالب، ص129.
[23]. خلاصة الكلام، ص28.
[24]. عمدة الطالب، ص129.
[25]. تاريخ ابن خلدون، ج4، ص137.
[26]. سفرنامه حجاز، ص181.
[27]. عمدة الطالب، ص129؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص109-110.
[28]. عمدة الطالب، ص130؛ سفرنامه حجاز، ص181.
[29]. نك: تاريخ اولجايتو، ص199-200.
[30]. عمدة الطالب، ص130.
[31]. شفاء الغرام، ج1، ص118؛ تحصيل المرام، ج1، ص150.
[32]. الدرر، ج1، ص393.
[33]. اتحاف الوري، ج4، ص527.
[34]. العقد الثمين، ج3، ص447.
[35]. سفرنامه ابن بطوطه، ج2، ص56.
[36]. سفرنامه حجاز، ص181.
[37]. سمط النجوم، ج2، ص249-251.
[38]. سمط النجوم، ج2، ص251.
[39]. معجم قبائل الحجاز، ص357؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص110.
[40]. النجوم الزاهره، ج3، ص290؛ السلوك، ج2، ص393.
[41]. النجوم الزاهره، ج3، ص290.
[42]. الاعلام، ج1، ص168.
[43]. اتحاف الوري، ج3، ص369، 385، 394، 512.
[44]. معجم قبائل الحجاز، ص467؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص110.
[45]. الضوء اللامع، ج5، ص230؛ ج6، ص149.
[46]. الضوء اللامع، ج6، ص149.
[47]. معجم قبائل الحجاز، ص470؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص112.
[48]. الضوء اللامع، ج5، ص272؛ سمط النجوم، ج4، ص274-275.
[49]. الضوء اللامع، ج3، ص164، 223؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص115.
[50]. سفرنامه حجاز، ص183.
[51]. سمط النجوم، ج2، ص455.
[52]. اشراف الحجاز، ص36.
[53]. سمط النجوم، ج2، ص455.
[54]. اشراف الحجاز، ص30.
[55]. سمط النجوم، ج2، ص252؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص117.
[56]. الاعلام، ج6، ص52.
[57]. سفرنامه حجاز، ص183.
[58]. اتحاف فضلاء الزمن، ج2، ص560، 565.
[59]. تاريخ مكه، سباعي، ص417.
[60]. عقد الجمان، ج1، ص280.
[61]. تاريخ مكه، سباعي، ص416-417.
[62]. منائح الكرم، ج3، ص346-349؛ تاريخ مكه، طبري، ج1، ص559.
[63]. سفرنامه حجاز، ص183.
[64]. سمط النجوم، ج2، ص462؛ تاريخ امراء مكه، ص218؛ موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص117.
[65]. سفرنامه حجاز، ص183.
[66]. سفرنامه حجاز، ص184.
[67]. في رحاب البيت العتيق، ج1، ص43.
[68]. تاريخ امراء البلد الحرام، ص227-233.
[69]. تاريخ امراء البلد الحرام، ص240.
[70]. خلاصة الكلام، ص75؛ تاريخ مكه، سباعي، ص444.
[71]. تاريخ مكه، سباعي، ص446.
[72]. تاريخ مكه، سباعي، ص446-447.
[73]. تاريخ مكه، سباعي، ص450، 453.
[74]. تاريخ مكه، سباعي، ص452-453.
[75]. تاريخ مكه، سباعي، ص446، 453؛ تاريخ امراء البلد الحرام، ص248.
[76]. الارج المسكي، ص182.
[77]. موسوعة مكة المكرمه، ج1، ص133.