زیارت در بقیع| بر مزار حلیمه؛ دایه پیامبر مهربان(ص) +فیلم

در کودکی در کتا‌ب‌های درسی‌ خواندیم حلیمه؛ دایه مهربان پیامبر(ص) ... اما مگر حلیمه غیر از این می‌توانست باشد، وقتی وجود نازنین محمد(ص)، نعمت و برکت و عشق را به زندگی فقیرانه‌اش سرازیر کرده بود؟! حلیمه در بقیع آرمیده، که تا قیامت نظاره‌گر محمدش باشد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی حج، بقیع، ساکت است و خلوت و  غریب، اما این ظاهر آرامستان است، خوب که گوش کنی شور و حال و هیاهویی به عظمتِ تاریخ باشکوه صدر اسلام و زمزمه بزرگان و نامدارانی که در آن آرمیده‌اند، به گوش می‌رسد.


سراغ هر تکه از این آرامستان بزرگ و مقدس مدینه که می‌روی، به تعدادی از شهدای غزوات صدر اسلام، به بستگان و اصحاب و یاران پیامبر(ص)، به فرزندان و همسران ایشان و ... می‌رسیم که قبر برخی باوجود خاکی بودن مشخص است و از بسیاری از آنها حتی به اندازه تکه سنگی کوچک، نشانی نیست.


در ادامه معرفی قبور بقیع و به نقل از نشریه زائر سراغ یکی دیگر از قبور مطهر بقیع می‌رویم که اگرچه نام و  عنوانی ندارد، اما منسوب به حلیمه؛ دایه مهربان پیامبر(ص) است. 


حلیمه؛ دایه مهربان پیامبر (ص) و کودکی‌های ما


ما ایرانی‌ها در میان انبوه نام‌های زنان و مردان بزرگ صدر اسلام، یک نام را خوب به خاطر سپرده‌ایم، چراکه ریشه در کودکی‌هایمان دارد؛ وقتی دانش‌آموز دبستانی بودیم و با درس حلیمه؛ دایه مهربان پیامبر(ص) مشق فارسی می‌کردیم و نم‌نمک با زندگی پیامبر خدا(ص) و اخلاق زیبای ایشان آشنا می‌شدیم. در بخشی از کتاب‌های آن دوران و همچنین در کتاب هدیه‌های آسمانیِ دبستان که این روزها کودکان ما می‌خوانند، قصه‌ای نقل شده که نام حلیمه در کنار نام رسول خدا(ص) بارها آمده است.


آنجا که می‌گوید: «محمد (ص) هنوز کوچک است و برایش ممکن نیست همراه با فرزندان حلیمه به صحرا برود و  مانند آن‌ها کار کند، اما دل مهربان او نگران برادرانی است که در صحرا با سختی‌ها دست به گریبان هستند. او این نگرانی را با حلیمه در میان می‌گذارد. حلیمه دلسوز و مهربان می‌خواهد محمد خردسال را همراه فرزندانش روانه صحرا کند، اما نگران است که آسیبی به او برسد. او سفارش‌های لازم را به فرزندانش کرده است، ولی باز نگران امانتی است که آمنه؛ مادر پیامبر (ص) به او سپرده است. حلیمه برای حفاظت از جان محمد (ص) مهره‌ای را به گردن او می‌آویزد، ولی محمد (ص) گردنبند را باز می‌کند و با ادب می‌گوید: مادر! از این گردنبند هیچ کاری برنمی‌آید. من کسی را دارم که همیشه و در همه جا با من است. او مرا از خطرها حفظ می­‌کند.»


قبر حلیمه سعدیه در شمال شرقی قبرستان است که با سنگچین مشخص شده است. حلیمه پیامبر (ص) را در همان نخستین روزهایی که به دنیا آمده بود، به رسم معمول در میان قریش همراه خود به صحرا و قبیله برد و او را شیر داد و بزرگ کرد. چهار یا پنج سال برای پیامبر اکرم(ص) مادر بود و از کرامت‌های وجود ایشان، خود و خانواده‌اش بهره‌مند شدند، و چه افتخاری بالاتر از این که دایه بزرگترین آفریده خدا باشد. بی‌شک او این لیاقت را در خود پدید آورده بود.


محمد(ص) که آمد، برکت به زندگی‌مان سرازیر شد


ظاهراً و آنطور که در تاریخ آمده: بزرگان قریش و اشراف مکه معمولا بچه‌هاى نوزاد خود را براى شیر دادن و بزرگ کردن به زنان قبایل بادیه‌نشین مى‌سپردند. براى این عمل آنها علل و جهاتى ذکر شده است، از جمله اینکه هواى آزاد و محیط بى‌سروصداى صحرا موجب محکم شدن استخوان و رشد و تربیت سالم جسم و جان بچه مى‌شد و افرادى که در آن هواى آزاد تربیت مى شدند روحشان نیز همانند هواى آزاد بیابان، پرورش مى‌یافت.


ابن هشام؛ مورخ مشهور در سیره خود از زبان خود حلیمه چنین نقل مى‌کند: «سالى که ما به قحطى و خشکسالى دچار شده بودیم به همراه شوهر و کودک شیرخوار خود با زنان بنى‌سعد به مکه رفتیم تا هر کدام کودکى از قریش گرفته و براى شیردادن و بزرگ کردن به میان قبیله آوریم. مرکب ما الاغ خاکسترى رنگ لاغر و ضعیفی بود که توان راه رفتن نداشت و شتر پیرى نیز همراه داشتیم که به خدا قسم قطره‌اى شیر نداشت.


شبى که در راه مکه بودیم از بس کودک گرسنه ما گریه کرد، خواب نرفتیم، نه من شیر داشتم و نه شتر که به کودک‌مان بدهیم، تنها امید به آینده بود که ما را به سوى مکه پیش مى‌برد.


به هر ترتیبى بود خود را به شهر مکه رساندیم و به دنبال بچه‌هاى شیرخوار قریش رفتیم. زنان بنى‌سعد در کوچه‌هاى مکه به راه افتادند و مردان قریش نیز از آمدن ما با خبر شدند و هر کس نوزادى داشت، به نزد ما مى‌آمد و براى سپردن بچه خود با ما به گفت‌وگو مى‌پرداخت. 


با هر یک از زنان بنى‌سعد درباره شیردادن و پرستارى محمد (ص) گفت‌وگو مى‌کردند، همین که مى‌فهمید آن کودک یتیم است از نگهدارى و پذیرفتن او خوددارى مى‌کرد و مى‌گفت: کودکى که پدرش مرده چه سود و بهره‌اى از او مى‌توان داشت و فقط مادر و جدش درباره او چه مى‌خواهند بکنند؟


هر یک از زنان بنى‌سعد کودکى پیدا کرده و آماده بازگشت به صحرا شدند و تنها من بودم که دسترسى به کسى پیدا نکردم ... به ناچار تصمیم گرفتم که محمد(ص) را قبول کنم. سپس به نزد عبدالمطلب رفته و آن حضرت را گرفتم و با خود آوردم. چون براى نخستین بار آن طفل را در دامان خود گذاردم، مشاهده کردم که شیر دارم به قدری که هم محمد(ص) و هم فرزندم عبدالله هر دو سیر خوردند و خوابیدند.


شوهرم نیز برخاست به نزد شتر رفت و مشاهده کرد شتر نیز برخلاف انتظار شیر دارد و هر دو از آن شیر خوردیم و سیر شدیم.  صبح که شد شوهرم گفت: اى حلیمه به خدا سوگند که کودک بابرکتى نصیب تو شده است! گفتم: آرى من نیز چنین خیال مى‌کنم.


در مسیر بازگشت مشاهده کردیم همان الاغى که به زحمت راه مى‌رفت، چنان تند به راه افتاد که هیچ یک از الاغ‌هاى دیگر به تندى او راه نمى‌رفت ....


و چون به سرزمین بنى‌سعد و خانه و دیار خود رسیدیم در آن سرزمینى که من جایى را مانند آن جا بى‌آب و علف سراغ نداشتم، از آن روز به بعد هنگامى که گوسفندان ما از چراگاه باز مى‌گشتند، شکم‌شان سیر بود و این موضوع اختصاص به گوسفندان ما داشت و سایر گوسفندان به این گونه نبودند. بارى روز به روز خیر و برکت در خانه ما رو به ازدیاد بود تا آن حضرت دو ساله شد و من او را از شیر گرفتم و رشد او با دیگران تفاوت داشت، به آن سان که در سن دو سالگى کودکى درشت اندام و نیرومند شده بود.


و پس از این که دو سال از عمرش گذشت، او را به نزد مادرش آمنه بازگرداندیم اما به واسطه خیر و برکتى که در مدت توقف او در زندگى خود دیده بودیم، مایل بودم به هر ترتیبى شده دوباره او را از مادرش بازگرفته به میان قبیله خود ببریم، از این رو به آمنه گفتم: خوب است این فرزند را نزد ما بگذارى تا بزرگ شود زیرا من از وباى شهر مکه (و هواى ناسازگار این شهر) بر او بیمناکم، و در این باره اصرار ورزیدم، تا سرانجام آمنه راضى شد و او را به ما بازگرداند.»


مورخین عموماً نوشته‌اند رسول خدا تا سن 4 یا 5 سالگى در میان قبیله بنى‌سعد زندگى کرد و سپس حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش آمنه بازگرداند و به وى سپرد.


اینجا ابواء است؛ مزار آمنه(س)، مادر اشرف مخلوقات


رسول خدا (ص) تا پایان عمر گاهى از زمان کودکی خود یاد کرده و از حلیمه سعدیه و فرزندانش قدردانى مى‌کرد. در بحارالانوار از کازرونى نقل شده که حلیمه پس از آن که رسول خدا (ص) با خدیجه(س) ازدواج کرده بود، به مکه آمد و از خشکسالى و تلف شدن اموال و چهارپایان به آن حضرت شکایت برد، رسول خدا با خدیجه در این باره گفت‌وگو کرد و خدیجه (س) چهل گوسفند و یک شتر به حلیمه داد و به این ترتیب حلیمه با مالى بسیار به سوى قبیله خود بازگشت و سپس بار دیگر پس از ظهور اسلام و بعثت پیغمبر(ص)، به مکه آمد و با شوهرش اسلام را اختیار کرد و مسلمان شدند.


 



 


| شناسه مطلب: 127941




حج تمتع حج 1404