در اتوبوس حرم با روحانی چینی//// بماند

یییب

این روایت گفت‌وگوی سرپایی خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی حج با یک مدرس امور دینی در چین و یک زائر افغانستانی است:


 


صبح جمعه بعد از نماز صبح و یک طواف که دور به دور متراکم‌تر شد، از اتوبوس‌های نقل صلوات به سمت ایستگاه محبس جن حرکت می‌کنم. یک زائر چینی جوان می‌بینم و با او هم کلام می شوم.


چینی که بلد نیستم؛ ولی از آنجا که جوان است، تصور می‌کنم انگلیسی بلد باشد. از او می‌پرسم: Can you speak English? می‌گوید نه؛ اما پاسخ می‌دهد که عربی بلد است، باز جای شکرش باقی است! با او مشغول صحبت می‌شوم.


می‌گوید اهل یکی از شهرهای جنوب چین است؛ از بس اسامی چینی شبیه هم هستند، اسم شهر به خاطرم نمی‌ماند؛ اما می‌گوید تجار ایرانی هم به شهرشان رفت و آمد دارند. وقتی می‌فهمد ایرانی هستم، چشمانش برق می‌زند و می‌گوید: مسلمانان در ایران قوی هستند. از او درباره میزان مسلمانان در چین می‌پرسم. می‌گوید ۵۰، ۶۰ میلیون نفری هستند؛ اما شاید در شناسنامه کمتر بیان کنند و در آمار فقط بیست، سی میلیون نفر باشند. آقای ویکی پدیا هم البته تایید می‌کند که جمعیتی حدود ۶۰ میلیون در چین مسلمانند.


از او می‌پرسم آیا مسلمانان چین در انجام مناسکشان آزاد هستند؟ پاسخ می‌دهد مساجد باز است و هر سال حجاج زیادی با خدمات دولت و اداره امور حج به حج می‌آیند؛ البته تعداد کل حاجیان چین را نمی‌داند.


از شغلش می‌پرسم و می‌گوید مدرس است؛ چه رشته ای؟ شریعت. مذهبش هم حنفی است. به او می‌گویم در ایران هم از دو مذهب حنفی و شافعی داریم. او هم از شهر من می‌پرسد و وقتی می‌گویم تهران، با لبخند می‌گوید پایتخت!


از عربی صحبت کردن من خوشش می‌آید، به او می گویم عربی جزو دروس مدارس ایران است. درباره عربی یاد گرفتن خودش می‌گوید در کودکی در دمشق بوده و آنجا صرف و نحو عربی آموخته است. می‌گوید شیعیان ایرانی در سوریه زیاد هستند، به او می‌گویم شیعه هستند، اما ایرانی نه! ذکر خیری هم از زینبیه و صفای حرم حضرت زینب(س) می‌کند که به او می‌گویم آنجا حرم خواهر امام حسین علیه السلام است.


بعد می‌گوید ایرانیان به آثار اسلامی توجه دارند، در حالی که اینجا چندان توجه می‌کنند. این یکی را با او موافقم. در خیلی از روستاهای ایران برای هر امامزاده ای که با چندواسطه به ائمه علیهم السلام می رسد، بقعه و بارگاه درست کرده اند و اینجا مدفن 4 امام و چندین شخصیت با خاک یکی است و قابل تشخیص نیست.


تازه صحبتمان گل انداخته که اتوبوس به ایستگاه می‌رسد. می‌گوید هتلشان سمت چپ خیابان است. هر دو به تب و تاب پیاده شدن می افتیم و بدون خداحافظی جدا می شویم؛ طوری که حتی فرصت گرفتن یک عکس از او هم نمی شود. او با چند خانم هموطنش به سمت چپ خیابان می رود.ساعت نزدیک ۲ بامداد است و در اتوبوس در حال برگشت به ایستگاه محبس الجن.


 


زائر افغانستانی: 


شامگاه جمعه باز هم در مسیر بازگشت از خانه خدا این بار با یک جوان افغانستانی احرام پوش در اتوبوس هم کلام می‌شوم.


آن طور که این زائر افغانستانی می‌گوید، افغانستان حدود ۳۰ هزار سهمیه سالانه برای حج تمتع دارد و برای هر سهمیه ۴۰۰۰ دلار باید پرداخت کنند. اگر اشتباه نکنم گفت به واحد پول افغانستان 285 هزار افغانی است. از او درباره حج رفتن افغانستانی‌های مقیم ایران می‌پرسم که او هم تایید می‌کند آنها باید از افغانستان و با ظرفیت همین کشور به حج اعزام شوند.


رفیق افغانستانی اتوبوسی ما در یک شرکت شن و ماسه کار می‌کند و کنار دستی‌اش جوشکار است. تاکید دارد که پول افغانستان در حال رشد است و کلاً از اوضاع امنیت و کسب و کار افغانستان تعریف می‌کند. می‌گوید سال ۱۴۰۰ که طالبان تازه قدرت را در افغانستان به دست گرفته بود، یک سالی در قیامدشت ساکن شده بوده و کمی که آب‌ها از آسیاب افتاده، به افغانستان بازگشته است.


 



 


با هم در ایستگاه محبس الجن پیاده می‌شویم و آنها مرا به صبحانه در هتلشان که روبروی همین ایستگاه است دعوت می‌کنند. این فضای حج را باید قدر شناخت و کاش بعد حج هم بتوان با هموطن و غیر هموطن این طور همدل و هم سخن بود.