احوال حج_27/ مشعر، قیامت زمین؛ و اذانی که صور اسرافیل مردگان شد +فیلم

شب عرفه جان دادیم و روز عرفه متولد شدیم. در مشعر در آستانه قیامت زمینیمان هستیم و فقط مانده یک صور اسرافیلی، تا این جماعت آرام گرفته در مشعر را بشوراند و بلندشان کند و سکینه توی دلهایشان را ببرد چنانکه از دل ابراهیم برد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی حج، سجاد محقق نویسنده کتاب «حاجی غیربازاری» در ادامه روایت سفر حج و نگارش سفرنامه گفت:
روزی که از حج برگشتم سفرنامه من آماده بود، قرار بود بعضی دوستان نظراتی بدهند اما بعد گفتم همونطور خالص بماند بهتر است. سوانح نوشتن در این سفر خیلی برای من زیاد بود، مثلا یکی از روزها وقتی یادداشتم را خواستم برای دوستم ارسال کنم، از فرط خستگی به اشتباه آن را پاک کردم و مجبور شدم دوباره بنویسم.
یا اینکه وقتی از مزدلفه و مشعر میخواستیم به منا برویم، چون جوانِ کاروان بودم، در حالی که پرچم کاروان، کوله پشتی خودم و کولهپشتی دو زائر مسن روی دوشم بود، در گرمای مرداد عربستان با موبایل مشغول یادداشتنویسی بودم. میدانستم وقتی به منا برسیم دیگر فرصتی برای نوشتن ندارم.
خیلی جالب بود وقتی برگشتم هر کار میکردم سه چهار صفحه مقدمه سفرنامه را بنویسم، نمیشد تا اینکه این مقدمه را که بخش پایانی آن را میخوانم نوشتم:
امروز سه شنبه است فقط ۴۸ ساعت از تسویه وامی که برای حج گرفته بودم گذشته و من در دمشق حوالی زینبیه در ایامی که به زمان حج نزدیک میشود لپتاپ را جلوی رویم باز کردم و بدون مکث جملات این مقدمه را پشت سر هم نوشتم. اگر نظرتان این است که نثر خوبی ندارد با شما همرأیم، هم به شما حق میدهم و هم به خودم، میشود متن را نگه دارم و دوباره دستی به سرش بکشم اما نمیخواهم، دوست دارم مثل خود یادداشتهای حج بکر باشد و ناب و دست نخورده.
زیارت حرم حضرت زینب دعای عصر عرفات حج من بود و حالا بعد از ۱۸ سال دوباره به دمشق آمدم. مقدمهای که دو سال بود نمیتوانستم بنویسم را نوشتم و باید حاضر شوم تا برای نماز مغرب به حرم بانوی بزرگوار بروم شاید شما هم اگر جای من بودید دستتان میلرزید و همینطور مینوشتید.
۱۷ تیر ماه ۹۹ هست و اوج کرونا در شرایطی که سوریه وضعیت نیمه جنگی داشت و من دقیقاً فردای روزی که قسط آخر سفر حج رو دادم برای یک پروژه کاری دعوت شدم و خیلی باعجله رفتم سوریه که حدود چهار ماه طول کشید.
این استجابت دعای حج است که وقتی اتفاق میافتد آدم باورش میشود که حرفهایش شنیده شده و این خیلی به آدم آرامش میدهد.
بخش دیگری هم در مورد روز بعد از عرفه هست که پشت جلد کتاب آوردم و خیلی کوتاه است و دوستش دارم:
شب عرفه جان دادیم و روز عرفه متولد شدیم. در مشعر در آستانه قیامت زمینیمان هستیم و فقط مانده یک صور اسرافیلی، تا این جماعت آرام گرفته در مشعر را بشوراند و بلندشان کند و سکینه توی دلهایشان را ببرد چنانکه از دل ابراهیم برد. صور دمیده شد، صدای اذان مردهها را زنده کرد ولی این جماعت دل نگران نیستند. خدا لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی را دیروز در عرفه به دل همه ما نشاند. نماز را که بخوانیم آفتاب که بزند، آفتاب بخت ما هم خواهد زد، عازم منا خواهیم شد همین امروز