حاجی نوشت؛
غفارم! آنچه از گناه بر تنم روییده، آب کن

یک آن دیدم مردی کنار رکن ایستاده و دستان تنومندش را حائل کرده جلوی جمعیت مردان و اشاره می کند بیا....
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، خانم بزاززاده که در سرزمین وحی حضور دارد در دلنوشته ای نوشت:
امروز شش ذی الحجه است و دیروز خدمات اتوبوس های شهری تمام شده.فاصله هتل تا حرم را صبح پیاده آمدم، با نفس های حق حاج آقا سعادت فر در گوشم، شارع به شارع...شیب و نشیب ها را رد کردم و رسیدم به امنیتِ مطلق....
مطاف نسبتاً خلوت بود، بعد از طواف، دلم له له میزد برای رکن یمانی...سیلاب دلدادگان است که آنجا غلیان دارد و ازدحام بالا..
ذکر "یا حفیظ یا علیم" گفتم و رفتم جلوتر... یک پا به جلو می رفتم که مسح کنم رکن بهشتی را، و دو پا به عقب که مبادا با نامحرمی برخورد کنم.
سرانگشتانم هم نرسیده بود به خانه خدا، که خودش راضی ام کرد بین نامحرمان جلو نروم...همانجا ایستادم و دانه دانه صلوات ها را با "وعجِّل فرجهم" تقدیم میکردم به فرشته هجیر....
یک آن دیدم مردی کنار رکن ایستاده و دستان تنومندش را حائل کرده جلوی جمعیت مردان و اشاره می کند بیا....نمیدانی من با چه حالی! با چه رویی! با چه دلی! رفتم بغل کردم دیوار مبارکش را !!بوسیدم و بوییدم و دل دادم به رکن یمانیِ عزیزم...
الحمدلله کما هو اهله........
الان ساعت ۷ عصر است و پیاده راهی ام تا هتل...
غفارم! آنچه از گناه بر تنم روییده،آب کن و از من بریز در این رفت و آمدهای عاشقانه پیاده تا حرمت.........