بقیع 1400سال است که با روضههای امالبنین گریه میکند

حتما بقیع به خود میبالد که جانپناه پیکر بانویی شده، که فرزندش دستگیر عالم است؛ بانویی از طایفه کلاب، به نام فاطمه کلابیه، مشهور به امالبنین؛ بانویی که هم خودش دستگیر است و هم قمرش عباس؛ بابالحوائج است و گرهگشا و دستگیر دردمندان دو عالم...
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی حج، در شرافت بقیع همین بس که پیامبر خدا(ص) درباره آن فرمود: «در روز قیامت گوشههای بقیع ( و قبرستان ابوطالب) را می گیرند و روی بهشت تکان میدهند.»
در حدیثی دیگر درباره بقیع آمده که: «در قیامت 70 هزار نفر از بقیع برمیخیزند که بیحساب وارد بهشت میشوند.»
این قداست و عظمت باعث شده که در کتب آداب و اعمال زیارت از زائران خواسته شود، هنگام زیارت بقیع که بهترین اولیای خدا در آن مدفون شدهاند، با پاهای برهنه وارد شوند.
شاید که نه! حتما و قطعا بخشی از این قداست و عظمت، مربوط به بانویی است که در شمال غربی بقیع درون یک سنگچین چهارگوشه کوچک ( در کنار دو بانوی بزرگ دیگر) آرمیده است.
حتما بقیع به خود میبالد که جانپناه پیکر پاک بانویی شده، که فرزندش دستگیر عالم است. بانویی از طایفه کلاب، به نام فاطمه، مشهور به امالبنین.
فاطمه دختر حزام بن خالد و از نوادگان کلاب بود. پدرش یعنی حزام، دلیر و شجاع و راستگو بود و سفرهدار و میهماننواز، پس بیشک دخترش فاطمه نیز ارثی از پدر برده و به این صفات آراسته بود.
این دلایلی بود که عقیل برای برادرش علی(ع) آورده بود تا راضی شود پس از شهادت فاطمه (س)، فاطمه کلابیه را به عقد خود درآورد، چراکه علی(ع) به برادرش عقیل که علم انساب میدانست، گفته بود از میان دختران قبایل و از نسل دلیرمردان عرب، برای من دختری بیاب که دلیر و شجاع باشد و خود فرزندانی شجاع و اسبسوار به دنیا بیاورد. ( و علی(ع) میدانست روزی دلبندش حسین(ع) در صحرای کربلا یار و یاور میخواهد و چه یاوری بهتر از عباس دلیر(ع ...
وقتی فاطمه کلابیه، فاطمه امالبنین شد
عقد علی (ع) و فاطمه کلابیه را عقیل با 500 درهم میخواند و فاطمه پا به منزل علی(ع) میگذارد؛ جایی که هنوز عطر فاطمه(س) در هوای آن جاری است و حسن(ع) و حسین(ع) و زینب(ع) و ام کلثوم(ع) هنوز داغدار جدایی از مادرشان زهرا(س) هستند.
فاطمه کلابیه چهار فرزند برای علی(ع) به دنیا میآورد؛ یکی از دیگری دلیرتر و شجاعتر. برای همین به او لقب امالبنین دادند، یعنی مادر پسران.
در این میان یک پسر اما مثل ماه درخشید؛ بلندقامت و زیبا بود و در میان اعراب به قمر بنیهاشم شهره شد، محترم بود و با فضل و ادب و به ابوالفضل (پدر فضل و ادب) معروف شد. و درنهایت اینکه وفادار بود و تا آخرین لحظه در کنار برادرش؛ حسین (ع) ماند و علمدار و سقای او بود و به شهادت رسید و بابالحوائج شد؛ آنقدر که از مسلمان (شیعه و سنی) گرفته تا غیرمسلمان (مسیحی و زرتشی و ...) به او دخیل میبندند و حاجت میگیرند و نامش با افسانهها درآمیخته است.
شهادت پسران در کربلا
نه فقط عباس(ع)، که فرزندان دیگر امالبنین یعنی جعفر و عبدالله و عثمان نیز در کربلا و در کنار برادر و مولای خود به شهادت رسیدند تا فاطمه بیپسر شود و پس از کربلا در شعرهایش بخواهد که دیگر کسی او را امالبنین خطاب نکند، که یاد پسران دلیرش میافتد؛ پسرانی که دیگر نیستند و جای خالیشان آتش به دلش میافکند.
هرچند داغ شهادت پسران برای او کمتر از داغ سنگین شهادت حسین(ع) بود، کمااینکه وقتی کاروان اسیران کربلا به مدینه بازگشتند و از شهادت پسرانش باخبر شد، از سرنوشت حسین(ع) پرسید و هنگامی که خبر شهادت حسین(ع) را هم شنید، گفت: ای کاش فرزندانم و تمام آنچه در زمین است، فدای حسین میشد و او زنده میماند.
بقیع نالههای جانسوز فاطمه را از یاد نمیبرد
چندان اطلاع دقیقی از سال تولد فاطمه کلابیه نیست، ( برخی منابع شیعی میگویند با توجه به سال تولد فرزند ارشدش عباس(ع)، در سال 26 هجری، باید تولد او نیز در سالهای 5 تا 9 هجری باشد.) اما زمان فوت او تا حدی مشخص است. طبق روایات فاطمه امالبنین(ع) در 13 جمادیالثانیِ سال 64 یا سال 70 هجری یعنی 9 سال پس از واقعه جانسوز کربلا در حالی که داغدار شهادت پسرانش و حسین (ع) و فرزندانش بود، و هر روز به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا سرودههای خود را میخواند و دردمندانه میگریست و دیگران را هم به گریه میانداخت، از دنیا رفت و در بقیع به خاک سپرده شد.
در تاریخ آمده که فاطمه امالبنین پس از شهادت امیرمومنان با مرد دیگری ازدواج نکرد و حتی هنگامی که برخی از همسران علی(ع) برای مشورت درباره ازدواجشان به او مراجعه میکردند، به آنان میگفت سزاوار نیست پس از علی(ع) با مرد دیگری پیمان همسری ببندید.
مادری که مثل پسر حاجت میدهد
فاطمه امالبنین از چنان منزلتی در میان شیعیان برخوردار است، که او را هم مانند پسرش عباس(ع) دارای مقام اجابت میدانند و برای برآورده شدن حوائج خود به او متوسل میشوند و با پهن کردن سفره نذری و فرستادن صلوات و خیرات خرما و آش و حلوا و ... حاجت خود را به او میسپارند تا به خداوند عرضه کند و حاجت روا باشند.