حاجی نوشت؛
خدای دل های لرزان، خریدار عقده های دلم میشوی!؟

مناسک حج هنوز تموم نشده، دلتنگی حجاج برای ایام رویایی حضور در مشاعر هم آغاز می شود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی حج، حاجیه خانم بزاززاده در متنی از جوار خانه خدا نوشت:
طبیعی است که تا دورم خلوت می شود، خودم را پَرت میکنم وسط چادر مِنا؟ پای همان ستون مرکز خیمه که جای من بود...
از توی خانه برای این ایام، چه خوراک هایی که مهیا نکرده بودم! برای سلیقه ی لحظه ای ام،تمام ذائقه ها را فراهم کرده بودم که به هر چه هر وقت دل، مایل بود، بخورانمش..
از نماز گرفته تا ادعیه، پادکست، کتاب، ساعت خلوت تفکری... اما چه شد!
فاصله جمرات تا چادرها به قدری زیاد بود، که تا چند ساعت پس از برگشت حالم جا نمی آمد! فضای چادر ها هم غالباً هم صحبتی بود و معاشرتی! فضای بین چادرها هم، تنگ و محل تردد آقایان بود! نمیشد مثل عرفات سر دلِ خوش بروم بساط پهن کنم در کوچه!
غروب که می شد غصه می افتاد به جانم که آخر چطور گذشت! به دل می گفتم نگران نباش! شب که شد هیاهو که خوابید،من و تو نمی خوابیم..ولی چه می شد! دو ساعت خواب در شبانه روز گذشته، نمی گذاشت رویایم محقق شود! ذکرشمارم به ۴۵ نرسیده ،روحم از چادر پر می کشید.و دوباره فردا تکرار همین پِلان!
از وقتی برگشتم شدم مادرِ حسرت متولد شده از مِنا! اما دیگر نمی خواهم این طفل را بکِشانم با خودم به هر طرف!
من سعی کردم رنگ ابر و آسمانش را بریزم توی چشم هایم! عطر خاک و نمش را استشمام کنم! آفتاب پر زورش را بِکِشم زیر پوستم! طعم طلوعش را بچشم! با سنگ هایم حرف بزنم!
گاهی انگار عبادت آن چیزی نیست که حالِ خوشش، به دلت بنشیند! گاهی انگار تعبد در رضایت است...همان سکوتِ سرشار از تسلیم..همان چَشم قربانِ از دل و جان...
خدای دل های لرزان!خدای اشک های زیر پَتو! خریدار عقده های دلم می شوی!؟