عایشه، دختر ابو‌بکر ‌بن ابی‌قحافه

عایشه، دختر ابی‌بکر بن ابی‌قحافة‌ بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن مرّة بن کعب ابن لؤی، ملقّب به «اُم‌المؤمنین» و مادرش رومان، دختر عامة بن عویمر است. وی در سال چهارم بعثت در مکه از مادرش رومان، در خانه ابی‌بکر بن ابی

عايشه، دختر ابي‌بكر بن ابي‌قحافة‌ بن عامر بن عمرو بن كعب بن سعد بن مرّة بن كعب ابن لؤي، ملقّب به «اُم‌المؤمنين» و مادرش رومان، دختر عامة بن عويمر است.
وي در سال چهارم بعثت در مكه از مادرش رومان، در خانه ابي‌بكر بن ابي‌قحافه،
متولد شد.

عايشه و مسلماني

عايشه در خانه ابوبكر، با آيين مسلماني آشنا گرديد و طبق قاعده، به سنت مسلماني نشو و نما يافت و بر اين اساس با رويكرد مسلماني متولد گرديد و اسلام را با علاقه‌اي دروني، آيين خود قرار داد.

ازدواج پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) با عايشه

به گفته و نقلي كه از خود عايشه وجود دارد، پيامبر(صلي الله عليه و آله) با ايشان در سال دهم بعثت، ازدواج كرده‌اند. البته زندگي رسمي عايشه با آن حضرت هشت يا ده ماه پس از هجرت، در ماه شوال، در مدينه آغاز گرديد.

پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش از هجرت در ماه شوال، عايشه را به عقد خود درآورد و خانه‌اي را با اساس‌البيت كه در حدود پنجاه درهم قيمت داشت صداقش قرار داد و ده ماه پس از هجرت به مدينه، زفاف انجام گرديد.[1]

پيامبر(صلي الله عليه و آله) پس از وفات حضرت خديجه(عليها السلام)، با وساطت خوله بنت حكيم بن اوقص، همسر عثمان بن مظعون و با خواست پدرش ابوبكر، عايشه را با مهريه چهارصد
درهم، به عقد خود در آورد و چنان‌كه اشاره شد زندگي رسمي آن حضرت
با عايشه، پس از هجرت به مدينه و هشت ماه يا ده ماه توقف در آن شهر، آغاز
گرديد.

عايشه در خانه پيامبر(صلي الله عليه و آله)

عايشه، تا هنگام رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله)، در كنار او و در خانه‌اش بود و دوران پرنشاط زندگي‌اش را در كنار آن حضرت سپري كرد. شاهد نزول آيات فراوان وحي بر پيامبر(صلي الله عليه و آله) و شاهد حوادث، رنج‌ها، تلاش‌ها، كاميابي‌ها و ناكامي‌‌هاي فراوان مسلمانان و در رأس آنها، پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله) بوده است.

عايشه، راوي احاديث نبوي

طبق معمول، عايشه با ذهن بازي كه داشته و شاهد حوادث فراوان بوده و چند سالي را در مجالست و همنشيني پيامبر(صلي الله عليه و آله) سپري كرده، احاديث فراواني را از آن حضرت، هم شنيده و هم نقل كرده است. براي نمونه، چند حديث را از او نقل مي‌كنيم:

1. «هرگاه پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) از سفر مي‌آمد، زير گلوي فاطمه را مي‌بوسيد و مي‌فرمود: بوي بهشت را از وجود او استشمام مي‌كنم».

2. پيامبر فرمودند: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَا‌ها فَقَدْ آذَانِي»؛ «فاطمه پاره تن من است، هركه او را آزار دهد، مرا آزرده است».

3. «از پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) شنيدم كه مي‌فرمود: علي بن ابي‌طالب بهترين افراد بشر است. هركس مقام و منزلت او را ناديده بگيرد، راه كفر و الحاد را پيشه كرده است».

ابن سعد، بخاري، ذهبي وحاكم نيشابوري نوشته‌اند: عايشه ‌گويد حضرت زهرا(عليها السلام) هنگام رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيش آن حضرت رفت و پيامبر به وي چيزي گفت كه فاطمه گريان شد و سپس چيزي فرمود كه اين بار حضرت زهرا خندان شد! عايشه مي‌افزايد: دليل اين كار را از وي جويا شدم. حضرت فاطمه در اين هنگام گفت: راز رسول الله را فاش نمي‌كنم. بعد از رحلت حضرت رسول، بار ديگر همان پرسش را تكرار كردم، فاطمه(عليها السلام) در پاسخ گفت: پيامبر فرمود: جبرئيل هر سال يك بار بر من نازل مي‌شد تا قرآن را عرضه كند، ولي امسال دو بار نازل شد؛ چرا كه مرگم نزديك است! من از اين سخن گريستم. حضرت پرسيدند: چرا گريه مي‌كني؟ «أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ أَوْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ؟»[2]؛ «آيا راضي نيستي كه سرور زنان امت من يا سرور زنان عالم باشي؟».

ابن حجر عسقلاني در مسند خود 1081 حديث از عايشه گرد آورده كه به «مسند عايشه» معروف گرديده است. احاديث گردآمده در اين مجموعه از ابن حجر، بر پايه مسند احمد بن حنبل و فرزندش عبدالله فراهم آمده است. ترتيب روايات براساس ترتيب الفبايي نام راويان از عايشه مي‌باشد. اين اثر از جهت موضوعي چنان‌كه در فهرست پايان كتاب آمده، شامل تمامي ابواب فقه و ساير معارف است.[3]

و از اين نوع جمع‌آوري‌‌ها فراوان است؛ مانند موسوعة امّ ‌المؤمنين، عبدالصبور شاهين يا مانند الاجابة لايراد ما استدركته عايشة علي الصحابة، الزركشي، دمشق، مطبعة الهاشمية، 1939م. كه نود حديث را از عايشه آورده كه بر سي تن از صحابه ايرادات بزرگي را وارد كرده و آنها را توبيخ نموده است.

در هرحال، نوع زندگي عايشه و مدّت 10 سال را كه در حضور پيامبر(صلي الله عليه و آله) بوده، نمي‌توان انكار كرد و از نظر دور داشت كه بايستي روايات فراواني را نقل نموده باشد و چنين هم هست.

تنزيه عايشه در قرآن در جريان افك

از داستان‌‌هايي كه در آيات 11 تا 16 سوره نور آمده، داستان پر ماجراي افك است (يعني تهمت ناروا به عايشه امّ ‌المؤمنين) كه از سوي منافقان اين تهمت زده شد كه در نتيجه، قرآن مجيد، عايشه، همسر پيامبر گرامي اسلام را پاك و منزّه شمرده، اصل ماجرا از ديدگاه اهل‌سنت و شيعه چنين است.

از ديدگاه اهل‌سنت

عايشه گويد: هرگاه پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي‌خواست عازم سفري شود، در ميان همسران خود قرعه مي‌انداخت پس به نام هركس كه مي‌افتاد او را با خود مي‌برد. در جنگ بني‌المصطلق كه در سال پنجم هجرت رخ داد، قرعه به نام من افتاد، من با پيامبر همراه شدم. چون آيه حجاب نازل شده بود، در هودجي پوشيده بودم، جنگ به پايان رسيد و ما بازگشتيم، من در بازگشت در هودجي بودم و صفوان شترم را مي‌راند و اين موجب شد تا عبدالله بن ابي‌سلول ما را به تهمتي بزرگ متهم كند. وارد مدينه كه شديم، مردم پيرامون آن تهمت سخن مي‌گفتند، يك ماه در بستر بيماري افتادم، پيامبر در اين يك ماه به من بي‌اعتنا بود، اين بي‌اعتنايي رنجم مي‌داد. گاه مي‌آمد و سلامي مي‌كرد و گاه مي‌گفت: «كَيْفَ تِيكُمْ» جريانت چگونه است؟ و برمي‌گشت. اين سخن پيامبر مرا بيشتر نگران مي‌كرد. اما نمي‌دانستم چه نسبت زشتي به من داده‌اند. شبي مادر مسطح را ديدم، گفت: هلاك باد مسطح! گفتم: چرا؟ آيا مردي را كه در جنگ بدر شركت كرده دشنام مي‌دهي؟ مادر مسطح گفت: آيا ساده و بي‌اهميت مي‌شماري تهمتي را كه به تو زده‌اند؟ گفتم چه تهمتي؟ ماجرا را گفت و گفت: اولين بار اين تهمت را مسطح براي من نقل كرده، با شنيدن اين خبر، مريضي‌ام شدت يافت، به پيامبر عرض كردم:

أَتَأْذَنُ لِي أَنْ آتِيَ أَبَوَيَّ... فَأَذِنَ لِي رَسُولُ اللهِ(صلي الله عليه و آله) فَجِئْتُ أَبَوَيَّ فَقُلْتُ لأُمِّي، يَا أُمَّتَاهْ! مَا يَتَحَدَّثُ النَّاسُ؟ فَقَالَتْ أَيْ بُنَيَّةُ هَوِّنِي عَلَيْكِ فَوَاللهِ لَقَلَّمَا كَانَتْ امْرَأَةٌ قَطُّ وَضِيئَةً عِنْدَ رَجُلٍ يُحِبُّها وَ لَها ضَرَائِرُ إِلاَّ كَثَّرْنَ عَلَيْها قَالَتْ: قُلْتُ سُبْحَانَ اللهِ أَوَقَدْ تَحَدَّثَ النَّاسُ بِهَذَا قَالَتْ فَبَكَيْتُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ حَتَّي أَصْبَحْتُ لاَ يَرْقَأُ لِي دَمْعٌ وَلاَ أَكْتَحِلُ بِنَوْمٍ ثُمَّ أَصْبَحْتُ أَبْكِي... .[4]

آيا اجازه مي‌دهيد به خانه پدرم بروم؟ پيامبر به من اجازه دادند. نزد پدر و مادرم رفتم. به مادرم گفتم: مردم چه مي‌گويند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زني را كه شوهرش او را دوست دارد، هووهايش زياد نسبت به او تهمت مي‌زنند، تا صبح گريستم و چشمم به خواب نرفت و... .

و بالأخره اهل سنت، نقل مي‌كنند كه در اين جريان، آيات 11 تا 17 سوره نور نازل شد و امّ ‌المؤمنين عايشه، تنزيه گرديد.

آيات افك از ديدگاه شيعه

نقل شيعه در مورد آيات افك، همسويي كامل و دقيقي با روايات اهل سنت دارد و تمام بزرگان و عالمان شيعه، عايشه را منزّه از تهمت ناروايي كه به وي، به عنوان «امّ المؤمنين و همسر پيامبر گرامي اسلام» زده‌اند، مبرا كرده و او را پاك مي‌دانند؛ چنان‌كه صريح آيات كريمه قرآن است. البته داستان افك را برخي از شيعيان درباره ماريه دانسته‌ و گفته‌اند كه اين واقعه اصلاً درباره عايشه نيست تا خداي ناخواسته اتهامي به ايشان وارد شود. ما براي پرهيز از اطناب و تفصيل، از نقل ماجرا خودداري مي‌كنيم.

تنزيه عايشه از سوي شيعه

عموم شيعيان عايشه را منزه شمرده و تهمت ياد شده را مردود مي‌دانند و معتقدند كه اهانت به ايشان حرام است و دامن وي را از چنين نسبت‌‌هايي مبرا شمرده‌اند. علماي بزرگ شيعه بر اين عقيده‌اند كه تهمت به هر يك از زنان پيامبر(صلي الله عليه و آله)، از جمله عايشه حرام است. جا دارد در اين مورد به فتواي رهبر معظم انقلاب اسلامي،
حضرت آيت الله خامنه‌اي اشاره ‌شود.

وقتي فردي به نام ياسر الحبيب، طلبه جوان كويتي سخنان توهين‌آميزي را نسبت به عقايد برادران اهل سنت مطرح ساخت، اين ماجرا باعث شد كه برخي از مقام معظم رهبري استفتا كنند و نظر ايشان را جويا شوند. فردي كه استفتا نموده، از معظم‌له خواسته است كه نظرشان را در اين زمينه مرقوم فرمايند و معظم له اين‌گونه مرقوم فرموده‌اند:

اهانت به نماد‌هاي برادران اهل سنت؛ از جمله اتهام‌زني به همسر پيامبر اسلام (عايشه) حرام است. اين موضوع، شامل زنان همه پيامبران به ‌‌ويژه سيد الأنبيا،
پيامبر اعظم، حضرت محمد(صلي الله عليه و آله) مي‌شود.[5]

البته ناگفته نماند كه ياسر الحبيب، علاوه بر عقايد برادران اهل سنت، به عقايد شيعه هم اهانت كرده است، به خصوص به تقيه كه مورد وفاق عقايد شيعي است تاخته و آن را مانع بزرگي بر سر راه پيشرفت اسلام دانسته است. چنين مي‌نمايد كه اين فرد، خود مشكوك است و ظاهراً از دشمنان تأثير مي‌گيرد.

نگاهي به آيات افك

(إِنَّ الَّذينَ جاؤُ بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الإِثْمِ وَ الَّذي تَوَلَّي كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظيمٌ) (نور: 11)

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند، گروهي (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند اما گمان نكنيد اين ماجرا براي شما به زيان شما است، بلكه خير شما در آن است. آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند، دارند و از آنان كسي كه بخش مهم آن را بر عهده داشت، عذاب عظيمي براي اوست!

(لَوْ لاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ) (نور: 12)

چرا هنگامي كه اين تهمت را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به كسي كه از خودشان بود، گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغ بزرگ آشكاري است.

(لَوْ لا جاءُو عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ) (نور: 13)

چرا چهار شاهد بر آن نياورند و هنگامي كه گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويان‌اند.

(وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ) (نور: 14)

و اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت، شامل حال شما نمي‌شد، به‌خاطر اين گناهي كه كرديد عذاب سختي به شما مي‌رسيد.

و در آخر قرآن كريم مي‌فرمايد: (يَعِظُكُـمُ اللهُ أَنْ تَعُـودُوا لِمِثْلِـهِ أَبَـداً إِنْ كُنْـتُمْ مُؤْمِنِينَ)؛ «خداوند اندرزتان مي‌دهد كه اگر ايمان داريد، هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد». (نور: 17)

البته در تاريخ، حوادث فراواني درباره عايشه، بعد از رحلت حضرت رسول(صلي الله عليه و آله) نقل شده كه براي پرهيز طول كلام، از آن خودداري مي‌كنيم.

پاسخ به نداي الهي و دفن در بقيع

ابن خلكان مي‌نويسد: «عايشه در زمان سلطنت معاويه، در سال 58 هجري و در سن 67 سالگي در گذشت و در بقيع مدفون گرديد».[6]

عايشه، همچون پدرش ابوبكر شبانه به خاك سپرده شد.

امام بخاري و غير او، به سندي اشاره مي‌كنند كه براساس آن، عايشه اُم‌ّ المؤمنين به عبدالله بن زبير وصيت كرد؛ «ادْفِنِّي مَعَ صَوَاحِبِي بِالبَقِيعِ».[7]

حاكم در المستدرك به نقل از هشام‌ بن عروه مي‌نويسد: «مادر مؤمنان در شب روز سه‌شنبه درگذشت و ابوهريره برجنازه‌اش نماز گزارد».[8]

 
[1]. پيغمبر و ياران، ج4، ص63.

[2]. سير اعلام النبلاء، ج2، ص130؛ مستدرك، حاكم، ج1، ص151.

[3]. ر.ك: مسند عايشه، ابن حجر عسقلاني، تحقيق: ابومطيع عطاء ابن عبدالله عبدالغفار، مكتبة النساء، قاره، 1416ه‍ .ق/ 1995م، ص1.

[4]. المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص476.

[5]. استفتاء از مقام معظم رهبري، 1390ه‍ .ش.

[6]. وفيات، ابن خلكان، ج3، ص16.

[7]. المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص4.

[8]. همان، ص5.