حفصه، دختر عمر بن خطاب

حفصه، دختر عمر بن خطاب، همسر گرامی پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله) است. مادرش، زینب دختر مظعون، خواهر عثمان ‌بن مظعون می‌باشد. وی پیش از ازدواج با پیامبر(صلی الله علیه و آله)، همسر خنیس بن حذافة سَهمی بوده که درباره شخصیت ایشان در نوشتار‌های

حفصه، دختر عمر بن خطاب، همسر گرامي پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) است. مادرش، زينب دختر مظعون، خواهر عثمان ‌بن مظعون مي‌باشد. وي پيش از ازدواج با پيامبر(صلي الله عليه و آله)، همسر خنيس بن حذافة سَهمي بوده كه درباره شخصيت ايشان در نوشتار‌هاي آغازين، توضيح مفصّل داديم. خنيس كه در گذشته از او ياد كرديم، در سال سوم هجرت در مدينه وفات يافت و در بقيع به خاك سپرده شد و پيامبرخدا(صلي الله عليه و آله) بر وي نماز گزارد.

پس از گذشت زمان عدّه، عمر نزد ابوبكر آمد و ازدواج با حفصه را به وي پيشنهاد كرد. ابوبكر پاسخي نداد. وي همچنين از عثمان خواست تا حفصه را به ازدواج خويش در آورد، عثمان هم گفت: فعلاً قصد ازدواج ندارم. ... پيامبر(صلي الله عليه و آله) دستور داد تا حفصه را براي حضرتش خواستگاري كنند و دخترش اُم‌كلثوم را به عقد عثمان در آورد. اين ازدواج در سال سوم هجرت واقع شد... پس از اين داستان، ابوبكر به عمر گفت: از من دلگير نباش، زيرا شنيده بودم كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) حفصه را نام مي‌برد و نمي­خواستم راز آن حضرت را فاش سازم... .[1]

حفصه و داستان تحريم

پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) هر روز صبح بعد از نماز، به خانه يك‌يك همسرانش مي‌رفتند و از آنان دلجويي مي‌كردند. يكي از روز‌ها براي زينب بنت جحش ـ كه علاقه فراواني به آن حضرت داشت‌ـ ظرف عسلي بردند. آن روز زينب مانند هميشه از پيامبر(صلي الله عليه و آله) خواست بنشينند و از عسل تناول نمايند و در نتيجه توقف حضرت در خانه وي طولاني‌تر شد. اين مسأله بر حفصه و عايشه گران آمد. بار ديگر آن دو تصميم گرفتند از پيامبر(صلي الله عليه و آله) اظهار نگراني و گله كنند كه گويا معافير[2] خورده‌اند و بوي دهانشان نامناسب است! حضرت وقتي نزد آنها رفت، اين سؤال را طرح كردند. در پاسخشان فرمود: نه، معافير نخورده‌ام، بلكه زينب به من عسل داده است. حفصه گفت: بايد زنبور عسل روي درخت معافير نشسته باشد كه چنين ناخوشايند است! لذا پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي خوشنودي ايشان عسل را بر خود تحريم نمودند. پس از اين تحريم بود كه آيات زير بر آن حضرت نازل گرديد:

(يا أَيُّها النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ) (تحريم: 1)

اي پيامبر، چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال فرموده، به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‌كني؟

پيامبر(صلي الله عليه و آله) خطاب به ايشان فرمودند: اين را بر كسي فاش مسازيد، اما آنها به اين تعهد وفا نكردند و راز پيامبر(صلي الله عليه و آله) را فاش ساختند و آن خبر را در ميان مردم انتشار دادند. خداوند به وسيله جبرئيل، پيمان‌شكني آنها را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) اطلاع داد و آنها را تهديد به مجازات فرمود و به پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: آنچه را كه بر خود حرام كرد‌ه‌اي حلال است و مي‌تواني استفاده كني و آيه توبيخ آنها چنين است:

(وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَ‌ها بِهِ قالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هذا قالَ نَبَّأَنِيَ الْعَليمُ الْخَبيرُ) (تحريم: 3)

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از راز‌هاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتي از آن را براي او بازگو كرد و از قسمت ديگر خودداري نمود. هنگامي كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه كسي تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالِم و آگاه مرا با خبر ساخت!

سپس اين آيه براي آنها نازل گرديد.

(إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ) (تحريم: 4)

اگر شما دو همسرِ پيامبر، از كار خود توبه كنيد (به نفع شما است؛ زيرا) دل‌هايتان (از ياد حق) منحرف شده و اگر بر ضدّ او هم­داستان شويد (كاري از پيش نخواهيد برد)؛ زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

البته برخي از مفسران، نظير طبرسي در مجمع البيان، مطلب را به‌گونه ديگري نقل كرده‌اند؛ چنان‌كه طبرسي نوشته است:

يكي از روز‌هايي كه نوبت پذيرايي پيامبر(صلي الله عليه و آله) با حفصه بود، به اتاق وي رفت، حفصه اظهار داشت با پدرم كاري دارم، اجازه دهيد به خانه پدرم بروم. حضرت هم اجازه دادند. هنگامي كه اتاق خلوت شد، پيامبر به سراغ ماريه قبطيه فرستاد و در اتاق حفصه با وي همبستر گرديد. حفصه كه از خانه پدر بازگشت، در را بسته ديد! پشت در نشست تا در باز شد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله) درحالي‌كه عرق از جبين مباركش مي‌ريخت، از اتاق بيرون آمد. حفصه ماريه را نيز در اتاق خود مشاهده كرد. حفصه پرخاش كرد: آري، براي چنين منظوري به من اجازه دادي و گرنه اجازه نمي‌دادي! كنيز خود را به خانه آوردي در روزي كه مخصوص من است. آن هم در بستر من با وي همبستر گشته و احترام مرا ريختي؟! پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي اينكه صداي او را كوتاه كند و جار و جنجالي به راه نيفتد، فرمود: خاموش باش، براي رضا و خشنودي تو ماريه را بر خود حرام كردم، ولي اين مطلب، نزد تو امانت باشد و به كسي باز مگو. در اين هنگام بود كه سوره تحريم نازل گرديد.[3]

تهديد الهي به حفصه و عايشه

در ماجراي اين فاش‌سازي خبر، خداوند متعال در سوره تحريم آنان را به طلاق تهديد كرده و اينكه همسراني مؤمن، صالح، عابد، و بكر روزي‌اش خواهد كرد:

(عَسي رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً) (تحريم: 5)

اي همسران پيامبر، اگر او شما را طلاق دهد، اميد است پروردگار به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد؛ همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه‌كننده، عابد، اهل هجرت؛ زناني غير باكره و باكره.

و بدين‌صورت، خداوند آنان را تهديد به طلاق نمود؛ تهديدي كه براي هر زني بدترين تهديد و خبر و ناخوشترين ماجراي زندگي است.

سيوطي در درّ المنثور از ابن عباس نقل نموده است:

عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: بعد از اين ماجرا پيامبر از همسرانش كناره‌گيري كرد و ماريه را به مشربه امّ ابراهيم فرستاد و خود نيز براي مدتي در آنجا اقامت گزيد.[4]

تجمّل‌گرايي حفصه

همسران پيامبر(صلي الله عليه و آله) ـ به ويژه حفصه ـ از آن حضرت چيز‌هايي را مطالبه مي‌كردند و گرايش به تجمل و زينت‌‌هاي دنيايي داشتند تا جايي كه گاهي اين مطالبات به بگو مگو منتهي مي‌شد؛ به حدّي كه روزي ميان پيامبر(صلي الله عليه و آله) و حفصه، مشاجره و نزاعي طولاني روي داد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) خطاب به حفصه فرمودند: اگر مايلي، كسي را ميان خود حَكَم قرار دهيم. حفصه گفت: آري بايد چنين شود. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فردي را به سراغ عمر فرستادند، چون وارد شد، به حفصه فرمودند: حرف بزن و ادعاي خود را بگو، حفصه اظهار داشت: شما سخن بگوييد و راست بگوييد. عمر با شنيدن اين جمله، سيلي محكمي به صورت دخترش نواخت، همين­كه سيلي دوم را زد، پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: عمر! دست نگهدار، سپس عمر به دخترش گفت: پپامبرخدا(صلي الله عليه و آله) جز كلمه راست نمي‌گويد. اگر در محضر پيامبر(صلي الله عليه و آله) نبود، تو را آن قدر مي‌زدم كه بميري. با همه اينها حفصه و همراهانش دست از گفته و تقاضاي خود برنداشتند و پيامبر(صلي الله عليه و آله) يك ماه تمام در يك اتاق كوچك، تنها و دور از دسترس زنان به سر ‌برد، تا اينكه آيات زير نازل گرديد:[5]

(يَا أَيُّها النَّبِيُّ قُلْ لأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً * وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما) (احزاب: 28 و 29)

اي پيامبر، به همسرانت بگو: اگر دنيا و زرق و برق آن را مي‌خواهيد، بياييد با هديه‌اي شما را بهره‌مند ساخته و به نيكويي رهايتان سازم، ولي اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‌خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداشي عظيم را قرار داده و آماده فرموده است.

در اين آيات هم، حفصه و همسران ديگر پيامبر(صلي الله عليه و آله) كه چنين مطالباتي از حضرت داشتند، تهديد به جدايي شده‌‌اند.

نامه عايشه به حفصه

در ماجراي جنگ جمل، عايشه نامه‌اي بدين مضمون به حفصه مي‌نويسد:

به تو خبر دهم كه علي بن ابي‌طالب در ذي‌قار فرود آمده و از ترس در آنجا توقف دارد! زيرا او شنيده است كه جمعيت ما زياد است؛ نه مي‌تواند پيش برود و نه مي‌تواند برگردد![6]

حفصه زناني را گرد هم جمع كرد و همگي اين شعر را مي‌خواندند:

مَا الْخَبَرُ مَا الْخَبَرُ
 
عَلِيٌّ فِي السَّفَرِ كَالْفَرَسِ الأَشْقَرِ
 
إِنْ تَقَـدَّمَ عُقِــرَ
 
وَ إِنْ تَأَخَّـرَ نُحِـرَ[7]
 
 

چه خبر؟! چه خبر؟! علي در سفر است، همچون اسب ابلق (بنفشِ) افتاده، كه اگر پيش برود كشته مي‌شود و اگر عقب بماند، از پهلو به قتل مي‌رسد.

دختراني بر حفصه وارد مي‌شدند و به صداي ساز و آواز و سرود گوش مي‌كردند. اُمّ كلثوم، دختر علي(عليه السلام) آن‌گاه كه از ماجرا آگاهي يافت، ناشناس وارد خانه حفصه شد و ناگهان پرده از صورت برگرفت. حفصه شرمنده شد و كلمه استرجاع بر زبان جاري كرد. اُمّ كلثوم گفت:

تظاهر شما بر ضدّ اميرمؤمنان علي(عليه السلام) تازگي ندارد. تو و عايشه كساني هستيد كه بر برادرش، پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) تظاهر نموديد، تا آن­كه خداوند درباره شما آياتي نازل كرد.

حفصه گفت: «خدا تو را رحمت كند، بس است از بدگويي من دست بردار. من توبه كردم. در اين هنگام شروع به استغفار نمود و دستور داد نامه عايشه را
پاره كردند».[8]

حفصه، ام المؤمنين و راوي احاديث نبوي

به‌ يقين، براي حفصه حرمتي است؛ زيرا همسر پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و طبق آيه كريمه قرآن، امّ ‌المؤمنين است. از ايشان روايات فراواني از قول پيامبر(صلي الله عليه و آله) نقل گرديده است. كه به دليل پرهيز از طولاني شدن اين بخش، از آنها خودداري مي‌كنيم.

وفات حفصه و دفن در بقيع

حفصه تا سال 45ه‍ .ق در قيد حيات بود و حوادث تاريخي مهمي را شاهد و ناظر بود. او عاقبت در سال 45 ه‍ .ق در مدينه منورّه دار فاني را وداع گفت و به ديار باقي شتافت. مروان حكم بر جنازه وي نماز گزارد و در كنار ديگر همسران پيامبر در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.[9]

 
[1]. اسدالغابة، ج5، ص425.

[2]. معافير، صمغ و شيره درختي است در حجاز به نام عرفط كه بوي نامناسبي دارد و اگر زنبور عسل هم روي آن بنشيند، عسل به دست آمده از آن، بو خواهد داد!

[3]. مجمع البيان، ج10، ص313.

[4]. درّالمنثور، ج6، ص243.

[5]. مجمع البيان، ج8، ص352.

[6]. پيغمبر و ياران، ج2، ص271.

[7]. همان، به نقل از سفينة البحار، شيخ عباس قمي...

[8]. پيغمبر و ياران، ج2، ص272.

[9]. مستدرك، حاكم، ج4، ص15.