رهبر معظم انقلاب؛ حاج احمد آقا شخصیتی ممتاز و بی‌بدیل بود

رهبر معظم انقلاب درباره مرحوم حاج احمد آقا فرموده‌اند: من همین‌قدر مى‌توانم بگویم که ایشان شخصیت ممتاز و بى‌بدیلى بودند، ایشان خصوصیاتى داشتند که هیچ‌کس دیگر ندارد و نخواهد داشت. جاى ایشان را هیچ چیزى پر نمى‌کند.

به گزارش پايگاه اطلاع‌رساني دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري، رهبر معظم انقلاب اسلامي طي گفتگويي در تاريخ 1374/03/11 توسط حجت‌الاسلام مسيح بروجردي در مورد مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمين حاج احمد آقا خميني بياناتي داشتند كه بازخواني متن كامل اين بيانات قابل توجه است.

*لطفاً از سابقه‌ي آشنايي خودتان با حاج احمد آقا توضيحاتي بفرماييد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم؛
ابتدا كه من ايشان را ديدم، حدود سال چهل و يك بود كه ما به منزل امام در قم، زياد رفت و آمد مي‌كرديم. ايشان ظاهراً در آن ايام به دبيرستان مي‌رفتند. من ايشان را مي‌ديدم كه با دوچرخه از درِ اندروني بيت رفت و آمد مي‌كردند. البته ما از در بيروني رفت و آمد مي‌كرديم. من اوّل ايشان را نمي‌شناختم. بعد گفتند آقازاده امامند. بعد از آن ديگر ايشان را نديدم. در جريانات سال چهل و دو من هيچ از ايشان يادم نيست و خبر ندارم كه چه مي‌كردند و كجا بودند. تا اين‌كه گمان مي‌كنم در سال چهل و چهار يا چهل و پنج شنيدم ايشان طلبه‌ي خوبي شده‌اند و بسيار جدّي مشغول تحصيلند. گفته مي‌شد كه امام در آن ايام به ايشان فرموده‌اند كه اگر شما مي‌خواهي به دانشگاه بروي، هزينه‌هايت به عهده خودت است؛ اما اگر طلبه بشوي من شهريّه‌اي به تو مي‌دهم. يعني امام به اين وسيله تشويق مي‌كردند كه ايشان به سمت طلبگي بروند. بعدها كم‌كم آشنايي ما با ايشان بيشتر و از نزديك شد. من حتّي يك بار به منزل ايشان در قم رفتم كه آن روزها در كوچه‌اي، عمود بر خيابان بيمارستان و موازي با صفائيّه واقع شده بود. نام آن كوچه را نمي‌دانم؛ ولي بالاي شهر قم محسوب مي‌شد و جاي خوبي بود.
زماني‌كه ايشان تازه ازدواج كرده بودند، من در سفري از مشهد به قم آمده بودم و گفتم بروم فرزند امام را ببينم. به ديدار ايشان رفتم و از نزديك با هم آشنا شديم. اين، اوايل آشنايي ماست. بعداً كه ايشان به نجف رفتند و از نجف به قم برگشتند، يك بار ايشان را گرفتند و به زندان انداختند. وقتي از زندان آزاد شدند. -اتّفاقاً من در تهران بودم- براي ديدنشان به منزل مرحوم آقاي ثقفي رفتم. ايشان در آن‌جا وارد بودند و جماعتي هم از دوستان آمده بودند.
بعد ايشان در بعضي از كارها -مثل كارهاي مربوط به مبارزه- با ما ارتباط پيدا كردند. مثلاً چند مورد از اعلاميه‌هايي كه از نجف آمده بود، ايشان لاي جلد كتاب جاسازي و صحافي مي‌كردند و براي من به مشهد مي‌فرستادند. بنابراين، ارتباط ايشان با ما، هم در زمينه‌هاي مربوط به مبارزه و هم در بعضي زمينه‌هاي روشنفكري بود. مثلاً ايشان براي چاپ كتاب «روشنفكرانِ» آل احمد كه تازه درآمده بود و دستگاه نمي‌گذاشت چاپ شود، اقدام كردند. اين‌كه در اين زمينه با چه اشخاصي در ارتباط بودند، درست يادم نيست. بعد ايشان براي اين‌كه از جهات گوناگون اطمينان پيدا كنند، يك نسخه براي من فرستادند و من نظراتي دادم. به‌هرحال، ارتباطاتي از اين نوع داشتيم، تا وقتي كه زمان پيروزي انقلاب شد. سوابق آشنايي ما با ايشان اينهاست.

*جمع‌بندي و برداشت كلّي حضرت‌عالي از شخصيّت و خصوصيّات ايشان چيست؟
حاج احمد آقا عنصر قابل و لايقي بودند. اوّلاً ايشان خيلي باهوش بودند. به نظر من در بين خصوصيّات ذاتي و صفاتي كه در يك انسان، برجسته است، اگر بخواهيم يكي را براي حاج احمد آقا از همه برجسته‌تر حساب كنيم، آن هوش ايشان بود. بسيار مرد باهوش و تيز و زيركي بودند. بعضي از صفات خوب امام را هم من در ايشان ديدم. مثلاً آدم بي‌رودربايستي‌اي بودند. امام نيز همين‌گونه بودند. مرحوم حاج آقا مصطفي نيز همين‌گونه بودند. من با ايشان هم از نزديك معاشرت و رفاقت داشتم. جاهايي كه لازم بود اصلاً هيچ رودربايستي نداشتند. ايشان يك حالت صراحتِ خوبي را البته در مواردي -نمي‌گويم در همه‌جا- داشتند كه تعبير درستش همان رودربايستي نداشتن است.
ايشان مرد عاقلي محسوب مي‌شدند. به شدّت به امام عشق مي‌ورزيدند و علاقه‌مند ايشان بودند. علاوه بر اين، از بُن دندان به اين انقلاب اعتقاد داشتند و براي همين هم بود كه آن هوش سرشار در خدمت انقلاب و امام به كار مي‌رفت. اصل براي ايشان، همينها بود. من بعداً ديدم در وصيتنامه‌شان هم همين را تصريح كرده‌اند. اين راست است. اين را من خودم ديدم كه براي ايشان در درجه‌ي اوّل، امام و انقلاب مطرح بود. رفاقتها، دوستيها، جبهه‌ها، باندها و گروهها، هيچ مطرح نبود.
اين، جهات بسيار خوبي بود كه ايشان داشتند. علاوه بر اين، ايشان هم در قم و هم در نجف درس خوانده بودند. من از خصوصيّات و ميزان معلومات ايشان مطّلع نيستم. علّت هم اين است كه در اين چند سالِ بعد از انقلاب كه ما با ايشان ارتباطات كاري مختلفي داشتيم، بحث علمي مطرح نشد تا من بتوانم بفهمم ايشان در چه حدّي بودند. اما مي‌دانم كه ايشان درس خوانده بودند. خيال مي‌كنم خود ايشان يك وقت به من گفتند كه من در نجف «مكاسب» درس مي‌گفتم. خوب؛ اين يك سطح علمي خوبي است. به‌هرحال ايشان شخصيت ارزنده‌اي بودند. انصافاً شخصيّت مفيد و باارزشي بودند.
آن نكته‌اي كه شما اشاره كرديد، شايد الان جايش باشد بگويم. من در پيام تسليتِ ايشان هم نوشتم. ايشان واقعاً در كنار امام عنصري لازم و بي‌بديل بودند. هيچ‌كسِ ديگر در كنار امام نمي‌توانست اين نقش را ايفا كند؛ به خاطر اين‌كه خبر دادن به امام، كار آساني نبود. گاهي خبر تلخي بود كه كسي بايد به امام مي‌داد. نه فقط خبرهايي مانند مرگ و مير؛ بلكه حوادثي بود، اشكالاتي بود در دولت، در مسؤولان و در اشخاص كه بايد يك نفر به امام منتقل مي‌كرد. همه كس نمي‌توانست اين كار را بكند؛ چون ممكن بود بعضي منتقل كنند؛ بعد امام ندانند كه اينها خودشان جزو چه گروه و باندي هستند و اين خبر چقدر اتقان دارد. فردي بايد اين كار را انجام مي‌داد كه به امام نزديك مي‌بود و اين فرد حاج احمد آقا بودند.
ايشان، هم در انتقال خبرها و هم در انتقال نظرات امام به بيرون - چه به بنده و دو سه نفر ديگر كه مسؤولان سطح بالاي نظام بوديم و چه به مردم يا بعضي ديگر از مسؤولان - تبحّر خاصي داشتند و نظرات امام را خوب منعكس مي‌كردند. همچنين در موارد متعدّدي به امام مشورت مي‌دادند. امام هم آدمي نبودند كه تحت تأثير عواطف قرار گيرند و مسأله‌ي پدر و فرزندي تأثير ناروايي در ايشان داشته باشد. از مشورت حاج احمد آقا استفاده بهينه را مي‌كردند. يعني چنين نبود كه هر چه حاج احمد آقا مي‌گويند، گوش كنند؛ بلكه مواردي اتّفاق افتاد كه امام نظري داشتند و شايد خود ما هم خيال مي‌كرديم اين نظر را حاج احمد آقا به ايشان منعكس كرده‌اند. بعد خداي متعال مسائل را طوري پيش مي‌آورد كه مي‌فهميديم نظر امام در اين مورد چيزي ديگر است و نظر حاج احمد آقا به جز اين بوده است. حتّي در يك مورد، نظري از قول امام براي من نقل شد. من، هم تعجّب كردم كه چطور امام اين نظر را بايد بدهند و هم آن را قبول نداشتم؛ ولي هم حاج احمد آقا و هم آقاي هاشمي بر آن نظر مصر بودند و چون به عنوان نظر امام نقل شده بود، جلسه‌اي برگزار كرديم كه تصميم‌گيري كنيم. امر بسيار مهمّي بود. من گفتم بايد خدمت امام برويم و ببينيم ايشان چه مي‌گويند. چون احتمال دادم شايد بعضي از حواشي و واقعيّات را امام درست ندانند.
خدمت امام رفتيم و آن‌جا بعد از آن ‌كه حرف‌ها مطرح شد، من ديدم امام به همان نظري كه بنده داشتم گرايش پيدا كردند. در آن لحظه فوري اين مطلب به ذهن رسيد كه پس چگونه حاج احمد آقا از امام چيز ديگري نقل كردند؟ حاج احمد آقا ملتفت شدند كه اين‌جا، جاي توجّه به چنين گماني است. فوري جلو همه‌ ما با امام روبه‌رو كردند و گفتند: آقا! من صبح پيش شما آمدم، شما اين‌گونه نگفتيد؟ آن‌وقت جزئيّات را گفتند. امام تأمّلي كردند و گفتند: بله؛ همين‌گونه است. يعني معلوم شد كه حاج احمد آقا در معرض اين بودند كه گاهي در تبدّل نظر با رأي امام متبدّل شوند. مي‌خواهم اين را عرض كنم كه حرفهاي امام، مشورتهاي حاج احمد آقا نبود. امّا از حاج احمد آقا هم استفاده مي‌كردند. حاج احمد آقا در موارد متعدّدي، نظرات پخته خوبي را به امام منعكس كرده بودند. البته گاهي چيزهايي هم مي‌گفتند كه امام قبول نمي‌كردند.
ما خودمان اين را در قضيه‌ جنگ، در قضاياي سياست خارجي و در موارد متعدّدِ ديگر ديده بوديم كه نظر امام يك چيز بود، نظر حاج احمد آقا به‌كلّي چيزِ ديگري بود.
همان‌طور كه گفتم، ايشان مشاوري امين براي امام بودند. امام هم زماني جمله‌اي با اين مضمون گفتند كه احمد هيچ چيزي را به من نسبت نمي‌دهد كه من نگفته باشم. اين گواهي امام بسيار با ارزش و مهم است. همين‌گونه هم بود. ما هم تا آن مقداري كه ديديم، همين را حس كرديم.

*حضرت‌عالي اشاره فرموديد كه امام بارها به حاج احمد آقا ابراز علاقه كردند؛ آيا ارتباط امام با ايشان ارتباطي عاطفي بود؟

به ياد دارم كه امام دو مرتبه گفتند: احمد براي من اعزّ اشخاص است. آقاي هاشمي نيز اين مطلب را همان وقت در خطبه‌هاي نماز جمعه نقل كردند؛ چون اتّفاقاً هر دو دفعه با هم بوديم كه اين حرف را از امام شنيديم. بار اوّل در سال پنجاه و هشت، به مناسبت جرياني كه پسر يكي از آقايان، مشكل عاطفي براي پدرش درست كرده بود، امام سخني به اين مضمون گفتند كه هر چند من احمد آقا را بسيار دوست دارم، اما چنانچه او را بگيرند يا بكشند، در باطن قلبم متاثر نمي‌شوم يا تكان نمي‌خورم. حرف عجيبي بود كه قوّت قلب امام را نشان مي‌داد.
بار دوم، همين اواخر بود كه ايشان به مناسبتي در خلال صحبت گفتند: رسم امام اين بود كه حرفهايي را كه مي‌خواستند بزنند، گاهي مستقيم نمي‌گفتند؛ بلكه در خلال صحبت به شكلي وارد مي‌كردند؛ احمد كه اعزّ اشخاص در نظر من است، اگر مثلاً چنين كند، با او برخورد مي‌كنم. به‌هرحال، اعزّ اشخاص بودند.

*درباره‌ي نقش مشورتي حاج احمد آقا با مسؤولان توضيح بفرماييد.

آن هم يك مقوله است. شايد مي‌دانيد كه ايشان در چند جلسه شركت مي‌كردند. يكي در جلسه شوراي مصلحت بود كه به نظرم خود امام فرمودند يا ما از امام خواستيم و ايشان اجابت كردند كه حاج احمد آقا در جلسه باشند؛ چون مسأله‌ تشخيص مصلحت است، بسيار مهّم است. يك وقت لازم بود كه مثلاً خبرهايي خدمت امام داده شود يا بالعكس. اما مهمتر از همه‌ اين جلسات، جلسه‌ رؤساي سه قوّه بود كه ايشان مرتّب در آن شركت مي‌كردند. جلسه رؤساي سه قوّه اوائل هفته‌اي دو بار و بعد هفته‌اي يك بار تشكيل مي‌شد. بعد در مقطعي من گفتم كارمان زياد است، دفعات جلسه را زياد كنيم؛ مجدّداً هفته‌اي دو بار برگزار مي‌شد. در بعضي از جلساتِ ديگر مثل شوراي عالي دفاع هم گاهي ايشان شركت مي‌كردند. اما جلسه‌اي كه ايشان به عنوان عضو شركت مي‌كردند، جلسه‌ رؤساي سه قوه بود.
جلسه‌ مذكور سيار بود. البته اوائل هر هفته در دفتر بنده تشكيل مي‌شد؛ بعد براي تنوّع و اينكه جلسه حالت خشك پيدا نكند، بنا گذاشتيم سيّار باشد. هر چند هفته يك شب هم به منزل حاج احمد آقا مي‌رفتيم. در آن شب ما اين اقبال را داشتيم كه خدمت امام هم مي‌رسيديم. همان شبي كه منزل حاج احمد آقا مي‌رفتيم، امام هم مي‌آمدند. حتّي آن‌ وقتي كه ايشان كسالت داشتند و حال نداشتند، آن‌جا آمدند چند دقيقه‌اي نشستند و رفتند. يعني آمدن ايشان به يك رسم تبديل شده بود. در آن جلسه ما درباره‌ مهمترين موضوعات كشور تبادل‌نظر مي‌كرديم. مطالب مهمّ بعضي از جلساتِ آن شورا را من يادداشت مي‌كردم. علّت هم اين بود كه گاهي تصميم‌گيري مي‌كرديم، چون كسي يادداشت نمي‌كرد، بعد اختلاف پيدا مي‌شد. براي اين‌كه دقيق باشد، من بنا گذاشتم كه يادداشت كنم. اگر كسي به آن يادداشت‌ها كه البته بسيار كم است - مراجعه كند، مي‌فهمد چقدر آن جلسه مهم بوده است. در آن‌جا حاج احمد آقا به عنوان يك عنصر خوشفكر و باهوش و باتجربه انصافاً خيلي به درد ما مي‌خوردند. وقتي در مسائل مختلف بخصوص مسائل جهاني بحث مي‌شد ذهنشان باز بود و نظرشان در بين نظرها خوب و پخته مي‌نمود و در پيش بردن جلسه‌ ما تأثير داشت.

*جايگاه ايشان در سيستم اداري كشور چگونه بود؟

واقعاً بسيار سخت است كه آدم بخواهد جايي براي ايشان معيّن كند؛ چون ايشان موقعيتي رسمي نداشتند. من همين‌قدر مي‌توانم بگويم كه ايشان شخصيت ممتاز و بي‌بديلي بودند و واقعاً جايشان خالي شد. ايشان خصوصياتي داشتند كه هيچ‌كس ديگر ندارد و نخواهد داشت. واقعاً چنين بود. يعني ارتباط با امام، نزديكي به امام، دانستن نظرات امام. ايشان چيزهايي را از امام مي‌دانستند و گاهي اوقات مي‌گفتند كه شايد هيچ‌كس ديگر نمي‌دانست. قدرت بر انتقال نظرات رهبري مثل امام به مسؤولين، مسأله‌ بسيار مهمّي است. گاهي اوقات است كه مصلحت نيست رهبري در امري اقدام كند؛ لكن خوب است نظرش دانسته شود تا كساني كه مي‌خواهند مسائلي را رعايت كنند، حواسشان باشد كه نظر رهبري اين است.
حاج احمد آقا ناقل امين و باهوشي بودند كه دقيق مي‌فهميدند و همان را كه نظر شريف امام بود، منعكس مي‌كردند. با ما كه اين‌گونه بودند. ببينيد چه نقشي مي‌توانستند داشته باشند. موارد متعدّدي اتّفاق افتاد كه انسان درباره‌ انجام امري تصوّر مي‌كرد كار خوبي است و نظر امام نيز همين است. بعد معلوم مي‌شد كه نه؛ امام نظرشان اين نيست. در قضايايي كه اواخر عمر شريف ايشان پيش آمد، اين‌گونه بود. ما دچار اشتباهي بوديم و خيال مي‌كرديم كه شايد امام مثلاً ته دلشان نيز همين باشد. بعد معلوم شد كه نه، اين‌گونه نبوده است؛ ما نمي‌دانستيم. البته در خدمت امام، مكرّر مذاكره شده بود؛ اما انسان، تنها ديدگاههاي صريح و لبّ نظر امام را مي‌دانست. شايد در بعضي از مسائل به شكل ديگري عمل مي‌كرد. به‌هرحال، حاج احمد آقا اين نقش را داشتند كه نظر امام را مي‌دانستند و به بيرون منعكس مي‌كردند. نه در زمان حيات ايشان و نه بعد از ايشان، هيچ‌كسِ ديگر حائز اين خصوصيّات نيست. علاوه بر جهات شخصي و غير از آنچه كه در شخص خود ايشان بود، در وضع و محاذات تاريخي و جغرافيايي و انساني هم خصوصيّاتي داشتند كه مخصوص خودشان بود؛ نسبت نزديك به امام، قرب جوار با امام، طول زمان معاشرت با امام و آگاهي از مسائل انقلاب. ايشان از اغلب مسائل كشور يك نوع حضور و اطّلاعي -هر چند اجمالي- داشتند. البته در بسياري از مسائل، به‌طور تفصيلي وارد نمي‌شدند.
در بعضي موارد آدم پرحوصله‌اي هم نبودند؛ اما في‌الجمله از بسياري از امور كشور اطّلاع داشتند. به‌هرحال ايشان نقش بي‌بديلي داشتند. آنچه مي‌توانم بگويم اين است كه جاي ايشان را هيچ چيزي پر نمي‌كند.

*با توجّه به اين‌كه مي‌فرماييد خود ايشان هميشه نظراتي داشتند، ولي بعد از رحلت امام مي‌بينيم از جانب ايشان هيچ مطلبي مخالف نظرات شما اعلام نشده است. لطفاً در اين‌باره توضيح بفرماييد.

حاج احمد آقا بعد از رحلت امام، در رابطه با مسائل رهبري و بعد هم در درجه‌ي دوم در رابطه با مسائل دولت، موضعي اتّخاذ كردند كه بسيار تحسين برانگيز بود. ايشان انتقادهايي هم به بعضي از امور داشتند؛ اما اين انتقادها در مورد مسائل دولت منعكس نمي‌شد يا بسيار كم منعكس مي‌شد. در مورد مسائل رهبري هم نظر ايشان با آنچه كه از طرف رهبري ابراز مي‌شد، كاملاً موافق اعلام مي‌شد و موافق هم بودند.
حاج احمد آقا در برهه‌ بعد از رحلت امام، يكي از بهترين مواضعي را كه ممكن است كسي مثل ايشان داشته باشد، در دفاع از اصول و موازين انقلاب و آن چهره‌ حقيقي خط امام اتّخاذ كرده بودند. ايشان واقعاً از جان و دل از آن مواضع و از جمله از رهبري، دفاع مي‌كردند. دفاع بسيار جانانه‌اي كه ايشان چه از اساس و اصل رهبري و چه از شخص حقير مي‌كردند، در بعضي از روحيه‌هايي كه ممكن بود به گونه‌ ديگري فكر كنند يا احساس ديگري داشته باشند، تأثيرات زيادي داشت.
به ‌هرحال موضع بعد از رحلت امام كه ايشان اتّخاذ كرده بودند، بسيار موضع ارزشمندي بود. من معتقدم يكي از بهترين فصول زندگي ايشان، عنداللَّه، همين فصل اخير است كه ايشان واقعاً راه خدا، راه حق و راه صحيح را متقرّباً الي‌اللَّه برگزيده بودند. با اين‌كه يقيناً توقّعات گوناگوني از ايشان بود؛ همان‌گونه كه وسوسه‌هايي هم بود. آدم مي‌بيند در اطراف بعضي از افراد، وسوسه‌هايي مي‌شود. يقيناً در اطراف ايشان هم وسوسه‌هايي وجود داشت. در اين شكّي نيست. لكن ايشان قرص و محكم ايستاده بودند و همان اصولي را كه مورد نظر شريف امام رضوان‌اللَّه‌عليه بود، با قاطعيت تمام ابراز مي‌كردند.


| شناسه مطلب: 17541