زندگانی امام هشتم علیه السلام

حضرت حجت الاسلام و المسلمین کازرونی .
پيرامون زندگاني امام هشتم عليه السلام مي توان مطالبي بيان كرد و با اشاره به اينكه خداوند در قرآن به همة انسانها دستور مي دهد كه از دانشمندان و اهل علم سؤال كنند و بپرسند. آنجا كه فرمود: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. و پيش از تو [هم] جز مرداني كه بديشان وحي ميكرديم گسيل نداشتيم پس اگر نميدانيد از پژوهندگان كتابهاي آسماني جويا شويد.1ين آيه در سوره انبياء هم تكرار شده با حذف كلمه من و ما ارسلنا قبلك الا رجالاً نوحي اليهم فسألوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون.2 در اين آيه خداوند به منكران نبوت پيامبراسلام كه مي گفتند هل هذا الا بشر مثلكم 3 مي فرمايداينكه شما فكر مي كنيد خداوند بشري را بعنوان رسول نفرستاده بدانيد كه جميع انبياء و رسولان الهي همگي مرداني بودند كه به آنان وحي مي فرستاديم مثل نوح و ابراهيم و موسي و عيسي چه اينكه غرض از فرستادن رسول محقق نمي شود مگر به اينكه رسول ازجنس خود مردم باشد. حتي با زبان خود آنان و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه.4 سپس دستور مي دهد كه از اهل دانش بپرسيد اگر نمي دانيد مراد از اهل ذكر اهل علم منصف است چه اهل كتاب يا غير آنان.اين حقيقت در نهاد آدمي تعبيه شده كه بسوي عالمان و دانايان جهت رفع جهل خود گام بر مي دارد و تبعيت عالم از جاهل امري فطري و طبيعي است ما در هر كاري كه تخصص نداريم رجوع به متخصص مي كنيم و نوعي آرامش خيال براي آدمي فراهم مي شود در بحث تقليد كه فقهاء مطرح مي كنند مهم ترين دليل همين معني است لذا پيروي جاهل از عالم امر زشتي نيست آنچه زشت است در صورتهاي ديگر مسئله است مثل تبعيت جاهل از جاهل.بگفته شاعر«كوري ببين عصاكش كور دگر بود».و يا بدتر از آن تبعيت عالم از جاهل كه سخيف ترين صورت مسأله است و البته تبعيت عالم از عالم هم معني ندارد از اين چهار صورت فقط تبعيت جاهل از عالم مطرح است اين معني يك معناي سيّاري است كه در همه امور بشري چه دنيائي و چه آخرتي مطرح است در نفي سخن كساني كه نبوت بشر را به اين دليل كه بشر است انكار مي كنند علاوه بر پاسخ ضرورت هم جنس بودن رسول با مرسل اليهم اين پاسخ نيز مطرح است كه شما از عالمان منصف بپرسيد تا پاسخ شما را بدهند كه تمام انبياء بشر بودند.ولي كليّت فاسألوا اهل الذكر خلاصه به اين مورد نمي شود لذا در روايات ما نوعي تطبيق ديده مي شود كه عقلاً ما را موظف مي كند در امور ديني و الهي سراغ عالمان برويم و در رأس همة عالمان ديني ائمه معصوم مي باشند. از كتاب شريف كافي و بصائر الدرجات از امام باقر و امام صادق عليه السلام چنين نقل شده :في ائمه آل محمد عليهم السلام انهم اهل الذكر الذين امر الله بسؤالهم و الأمر اليهم ان شأووا اجابوا و ان شاؤوا لم يجيبوا. ائمه اهل بيت همان كساني هستند كه خداوند همگان را مأمور كرد كه ازآنان سوال كنند.5
و فرموده اند الذكر القرآن و اهله آل محمد صلوات الله عليهم. مراد از ذكر قرآن و اهل آن دودمان پيامبر هستند.6
امامان معصوم همگي مصداق اهل الذكر هستند كه ما موظف به سوال از آنان مي باشيم و امام هشتم در اين ميان ويژگي خاص خود را دارد او بعنوان عالم آل محمد عليه السلام معروف است كه اين لقب حكايت از جايگاه والاي علمي امام مي كند.
اين لقب را دو امام معصوم به امام هشتم دادند.
در حديثي امام صادق عليه السلام به فرزندش موسي بن جعفر عليه السلام فرمود:
ان عالم ال محمد عليه السلام لفي صلبك و ليتني ادركته فانه سمّي امير المؤمنين عليه السلام عالم آل محمد در صلب توست و ايكاش او را درك مي كردم او همنام علي است و موسي بن جعفر عليه السلام نيز خطاب به فرزندانش فرمود:
هذا اخوكم علي بن موسي عالم آل محمد صلي الله عليه و آله فاسئلوه عن اديانكم و احفظوا مايقول لكم.اين برادر شما علي بن موسي است كه عالم آل محمد است از او سوال كنيد و آنچه را مي گويد حفظ كنيد.
------------------------------------------
اـ سوره نحل/43 2ـانبياء/7 3ـ انبياء /3 4ـ ابراهيم/4 5ـ تفسيرصافي ج4/322.
6ـ كافي ج1/395
خطبه ها و احتجاجات حضرت با عالمان اديان و مذاهب مختلف گوياي علم آن حضرت است برخي سؤالهاي پرسش شده از حضرت را تا هيجده هزار سوال شمرده اند و مطمئناً اين تمام آن چيزي نيست كه از حضرت سؤال شده بلكه بخشش اعظمي به دست ما نيامده البته كيفيت علم و مبدء علم و محدودة دانش حضرت خلاصه در متعارف نمي شود آنان به مبدء علم مطلق كه خداوند است متصل هستند لذا گاه گوشه اي از علم آنان دوستان و حتي معاندان را متحير كرده است.
ريان بن صلت مي گويد: هنگامي كه اراده عراق كردم و تصميم داشتم حضرت رضا عليه السلام را زبارت كنم در ذهن خودم بود كه موقع خداحافظي از حضرت دو چيز بخواهم يكي پيراهني از پيراهن هاي حضرت تا مرا در آن دفن كنند و ديگر چند درهمي كه بتوانم براي دخترانم انگشتري تهيه كنم هنگام وداع غم و غصه گريبان مرا گرفت و فراموش كردم وقتي از اتاق بيرون آمدم امام آواز داد مرا كه اي ريّان بن صلت بازگرد. بازگشتم به من فرمود: آيا دوست نداري كه درهمي چند به تو بدهم تا براي دخترانت انگشتر بخري آيا دوست نداري كه پيراهني از جامه هاي تن خود به تو بدهم تا تو را در آن كفن كنند. عرض كردم : اي سرور من در خاطرم بود كه از تو بخواهم ولي اندوه فراق تو اين دو مسئله را از ياد من برد.
حضرت متكائي را كه بر آن تكيه داده بود كنار زد و پيراهن آماده اي را به من داد و سجاده خود را كنار زد و سي درهم به من عنايت كرد.
صد هزاران بحر و ماهي در وجود سجده آرد پيش آن اكرام وجود
احاديثي چند از امام : 1ـ شيخ صدوق در عيون الاخبار و كتاب توحيد اين حديث قدسي را از امام هشتم نقل مي كند:
يابن آدم بمشيني كنت انت الذي تشاء لنفسك ما تشاء وبقوتي ادّيت فرائضي و بنعمتي قويت علي معصيتي جعلتك سميعا بصيرا ما اصابك من حسنه فمن الله و ما اصابك من سيئه فمن نفسك و ذلك اني اولي بحسنتك منك و انت اولي بسيئتك مني لااسال عما افعل و هم يسألون.اين سخن داراي چند نكته اساسي مي باشد:1ـ اشاره به مشيّت و قدرت حق و اينكه اگر اراده اي هست و اداي تكليفي هست همه بوسيله خداست اوست اگر او نمي خواست حتي اين هستي ما هم نبود اين نكته هشداري براي آنان است كه دچار غرور شدند و فكر مي كنند كه همه چيز از آن خودشان مي باشد. 2ـ هشدار بر اهل معصيت كه بدانند با نعمت او به مخالفت برخاسته اند و توجه به اين معني شرمساري آدمي را مضاعف مي كند3ـ گوش و چشم دو نعمت بزرگ الهي هستند كه بسياري از لذتها و ادراكات ما را تنظيم مي كنند اگر اين دو عضو از ما گرفته مي شد چقدر زندگاني مشكل بود اين دو را نيز خداوند عنايت كرده است 4ـ حالات گوناگوني آدمي را فرا مي گيرد ولي آنجا كه خوبي است از اوست چه اينكه قدرت آن را داده است و آنجا كه بدي است حاصل بد عمل كردن ماست و خداوند هميشه به خوبي هاي ما سزاوارتر از ماست و ما به بدي هايمان سزاوارتر.
2ـ امام هشتم از قول پيامبر صلي الله عليه واله نقل مي كند كه ان جبرئيل الروح الامين نزل علي من عند رب العالمين قال عليك بحسن الخلق ،فان سوء الخلق يذهب بخير الدنيا و الاخره.جبرئيل از جانب خداوند بر من نازل شد و فرمود بر تو باد به حسن خلق كه بد خلقي خير دنيا و آخرت را مي برد.
3ـ امام هشتم فرمود: ان الله اوحي الي داود ان العبد من عبيدي ليأتيني بالحسنه فادخله الجنه قال يا رب و ما تلك الحسنه قال: يفرج عن المومن الكربه و لو بتمره فقال داود حق لمن عرفك ان لا ينقطع رجاؤه عنك.خداوند به داود وحي كرد كه گاه بنده من حسنه اي را مي آورد و او را وارد بهشت مي كنم.پرسيد خدايا آن حسنه چيست؟ فرمود آن گاه كه غمي را از مومني دور مي كند. داود عرض كرد خدايا سزاوار است كسي كه تو را شناخت از تو مأيوس نشود.
گر بر سرنفس خود اميري مردي بركور و كر ار خرده نگيري مردي
مردي نبود فتاده را پاي زدن گر دست فتاده را بگيري مردي رودكي