مناظرات علی بن موسی الرضا (ع)

دوران حیات امام هشتم شیعیان، حضرت رضا(ع) دورانی است که افکار و اندیشههای مختلف فلسفی و کلامی بسیاری در معرض برخورد و تعاطی با یکدیگر قرار داشتند و خلیفه وقت مامون نیز به ظاهر به ترجمه و بحث و گفتگو میان این اندیشه رغبت نشان میداد.
يكي از دلايل قابل بررسي تاريخي در پذيرش منصب ولايتعهدي حاكم ظالمي چون مامون از جانب امام رضا(ع)، استفاده از همين فرصت مهيا شده براي نشر و تبيين انديشه ناب اسلامي در مقياس جهاني آن روزگار بوده است. چرا كه در آن عصر تمدن اسلامي بيشترين متصرفات را در اختيار داشت.
مناظرات امام هشتم را آنگونه كه در تاريخ ثبت شده و به ما رسيده است در مقابل سه گروه ملحدان، اهل كتاب و متكلمان فرق ديگر اسلامي تقسيمبندي ميكنند و معمولا در بيان آغاز اين مناظرات چنين روايت كردهاند كه مامون به فضل بن سهل، وزير مخصوصش دستور داد كه پيروان مكاتب مختلف مانند جاثليق ( عالم بزرگ مسيحي ) و راس الجالوت ( پيشواي بزرگ يهوديان ) و روِساي صائبين و هربذ اكبر ( پيشواي بزرگ زرتشتيان ) و نسطاس رومي ( عالم بزرگ نصراني ) و همچنين علماي ديگر علم كلام را دعوت كند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و آن حضرت هم سخنان آنها را.
همچنين گفتهاند هدف مأمون از اين كار اين بود كه به پندار خويش مقام امام(ع) را در انظار مردم پايين بياورد، به گمان اينكه امام(ع) تنها به مسائل ساده اي از قرآن و حديث آشناست و از فنون علم و استدلال بي بهره است.
اما منطق علمي و صداقت در كردار امام طرف هاي مقابل را جذب خود ميكرد.
روش شناس مناظرات امام رضا(ع)
پيش از بيان شمهاي از اين مناظرات بايد به چند نكته روش شناختي موجود در شيوه مناظره امام(ع) اشاره كرد كه همواره و در تمام مناظرات آن حضرت رعايت ميشده كه برخي از اين نكات روش شناسانه امروز نيز در ميان متفكران مغرب زمين بدون ادعاي آشنايي اين متفكران با تعاليم اسلامي و علوي مورد توجه است كه خود گوياي اتكاي بزرگان دين اسلام بر مواجهه عقلي در مباحث معرفتي و دوري از مغالطات رايج و اختلاطهاي ناصواب روشي در اين زمينه است.
1- شايد مهم ترين نكته روش شناسانه در اين مناظرات اين است كه: ايشان علاوه بر استدلالات خود با عمل و رفتار توحيدي، مردم را دعوت به انتقال اعتقادات ذهني به عملي ميكرد. ( گفتگوي علامه سيد جعفر مرتضي العاملي، مورخ و انديشمند لبناني با سايت آينده) و اين بدان معناست كه تنها عقل و آگاهي انسان نيست كه بايد در پذيرش حقيقت قانع شود بلكه عواطف و ساير امكانات وجودي آدمي هم بايد مورد توجه در حقيقت جويي قرار بگيرد و اين نكتهاي است كه امروزه در ميان مباحث جديد معرفتي نيز مورد توجه بسياري از متفكران قرار دارد
2- رويه امام رضا(ع) در مناظراتش اين نيست كه اعتقادات اسلام [يا اعتقاد خود] را براي طرف مقابل حق بالقوه فرض كند. در واقع حضرت رضا(ع) در مناظرات خود با سران اديان به دنبال برتري جويي نبودند و با استفاده از عنصر عقل و منطق به اثبات حقانيت اعتقادات اسلامي ميپردازند..(همان)
3- يك اصل در مناظره وجود دارد و آن اينكه نميشود با هيچ فردي مناظره كرد مگر اينكه مشتركاتي بين افراد وجود داشته باشد، به عبارت ديگر هر انسان حتي اگر بخواهد از ديگري سؤالي داشته باشد، بايد يك امر مشترك بين آنها وجود داشته باشد و از آن نقاط مشترك براي رفع مجهولات استفاده شود، در واقع بايد از مشتركات براي رسيدن به اختلاف ها و رفع آن حركت كرد.(همان)
4 در مواجهه با اهل كتاب نيز ايشان از طريق استدلال عقلي و براساس مشتركات اعتقادي و ديني به رفع اشكالات و به اثبات حقانيت اسلام ميپرداختند، زيرا بدون تعقل نميتوان تناقضات بين اديان را رفع كرد. (همان)
5- نكته بسيار مهم ديگر و قابل استنباط از ماجراي مناظرات آن حضرت اين است كه ايشان به رغم علم به نيت سوء مامون از برگزاري اين مناظرات از مناظرات سر باز نزدند و ضمن پرهيز از نيت خواني (هر چند دقيق و درست كه خود مبتني بر بصيرت اهل بيت(ع) است) در مقام بحث و نظر به آن اعتنايي نكردند و بالعكس، از برگزاري اين مناظرات استقبال كردند. به بيان ديگر سخن گوينده،( البته در مقام بحث و نظر نه در ميدان جنگ مانند ماجراي مواجهه خوارج با علي(ع) در جنگ صفين) نه شخصيت و نيت وي بايد مورد توجه باشد.
در مناظره با ملحد
خدمتگزار امام رضا عليهالسّلام ميگويد يكي از زنادقه در حالي كه جماعتي نزد آن حضرت بودند، خدمت امام رسيد، امام رو به او نمود و فرمود: اگر فرضاً نظريه شما، در رابطه با مبدا‡ و معاد صحيح باشد - و حال آنكه چنين نيست - آيا قبول داري كه در نهايت ما و شما يكسان هستيم و نمازها و روزهها و زكات هاي ما و اعتراف ما به مبدا‡ و معاد براي ما زياني ندارد؟ زنديق كه پاسخي نداشت، سكوت اختيار كرد.
امام ادامه داد و فرمود: اگر نظريه ما در رابطه با مبدا‡ و معاد صحيح باشد - در حاليكه چنين هم هست -آيا قبول داري كه شما هلاك شدهايد و ما نجات يافتهايم؟ زنديق كه باز پاسخي نداشت، سخن را به جاي ديگر كشيد و گفت: خدا رحمت كند تو را ،به من بگو كه او (خدا) چگونه است و كجا است؟ امام: واي بر تو، راه را اشتباه رفتي، او «كجا» را بوجود آورد، او بود و «مكاني» نبود، ونيز او «چگونگي» را ايجاد كرد، او بود و «چگونگي» وجود نداشت، خداوند با كيفيت و مكان شناخته نميشود و با حواس، قابل درك نيست و او را با هيچ چيز نميتوان مقايسه نمود. زنديق گفت: بنابراين او چيزي نيست، چون با هيچيك از حواس قابل درك نميباشد.
امام: واي برتو، چون حواس نميتواند او را ادراك كند منكر او ميشوي، و ما درست بر عكس، بدليل اينكه حواس ما از ادراك او ناتوان است يقين ميكنيم كه او پروردگارما است، و شباهتي با ساير موجودات ندارد.
زنديق گفت: به چه دليل ميگويي كه او هست؟ امام فرمود: به دليل اينكه وقتي به خويش مينگرم ميبينم كه نميتوانم در طول و عرض، چيزي به خود اضافه كنم و يا كم نمايم و نميتوان ناخوشيها را از خويش دفع و منفعت را به سوي خود جلب كنم، روي اين حساب فهميدم كه بنياد هستي من بنايي دارد و لذا به او اعتراف كردم. علاوه بر اين با روِيت پديده ابرها و گردش بادها و جريان خورشيد و ماه و ستارگان و غيره كه آيات شگفت انگيز و متقن آفرينش هستند، دانستم كه اين امور تدبير كننده و پديد آورندهاي دارند.
زنديق گفت: پس حد و مرز او را براي من بيان كن. امام فرمود: او بينهايت است، حد و مرزي ندارد.
زنديق: چرا؟ امام پاسخ داد: چون هر چه محدود باشد، نهايت دارد و احتمال محدوديت مساوي است با احتمال زياده و نقصان. بنابراين او محدود نيست و زياده و نقصان نميپذيرد قابل تجزيه نميباشد و به وهم نميآيد. زنديق گفت: توضيح بدهيد، اينكه ميگوييد خداوند لطيف، شنوا، بينا، دانا و حكيم است، آيا شنيدن جز با گوش و ديدن جز با چشم، و ظريف كاري جز با دست و حكمت جز با سازندگي امكان پذيراست؟ امام فرمود: مقصود از اينكه ميگوييم خداوند لطيف و ظريف كار است اين كه او در پديد آوردن مصنوعات، ظرافت و دقت دارد. نميبيني وقتي شخصي در اخذ چيزي ظرافت و دقت به خرج ميدهد، ميگويند فلاني چقدر با لطافت كار ميكند، بنابراين چرا اين معني به آفريننده با شكوه جهان گفته نشود؟... و اينكه ما ميگوييم خداوند شنوا است، براي اين است كه هيچ صدايي از او پنهان نيست... و در تشخيص هيچ لغتي اشتباه نميكند بنابراين او شنوا است ولي نه بوسيله گوش و گفتيم او بينا است زيرا او جاي پاي مورچه ريز سياه در شب تاريك بر سنگ سياه را ميبيند، او حركت مور را در شب قيرگون مشاهده مينمايد... بنابراين او بينا است ولي نه به وسيله چشم همانند آفريدههاي خود. اين مناظره آنقدر طول كشيد، تا اينكه در همان جلسه، زنديق اسلام اختياركرد. (احتجاج طبرسي ج 2 ص173 171 .)
استدلال اول اين مناظره مبتني بر همان نكتهاي است كه امروزه به رغم قدمت آن نزد مسلمين به نام پاسكال دانشمند فرانسوي ثبت شده و به شرطيه پاسكال معروف است كه البته پيشتر از امام رضا(ع) در مناظره امام صادق(ع) با يكي از زنادقه مشهور عرب (ابن ابي العوجاء) از سوي ايشان بيان شده است.
مناظره با جاثليق
مأمون، امام را كنار خود نشاند، مدّتي با او گرم صحبت شد و سپس به جاثليق گفت: « اي جاثليق! ايشان پسر عموي من، علي بن موسي الرضا، از فرزندان فاطمه، دختر پيامبراسلام، و علي بن ابيطالب است. دوست دارم با او بحث كني اما انصاف را هم رعايت نمايي.» جاثليق گفت:« اي اميرمؤمنان! چگونه بحث كنم با مردي كه ميخواهد با من از كتابي سخن گويد كه من آن را قبول ندارم و از سخنان پيامبري براي من دليل بياورد كه به او ايمان ندارم؟»
حضرت رضا (ع) در كمال آرامش فرمود:« اي نصراني! اگر من با انجيلي كه تو قبول داري، با تو بحث كنم، آيا ميپذيري؟» جاثليق گفت: « مگر من ميتوانم آنچه را انجيل بگويد، رد كنم؟ بله؛ به خدا قسم، حتي اگر خوشايندم نباشد و به ضررم تمام شود، هر چه انجيل بگويد قبول دارم.» امام فرمود:« اينك هر چه ميخواهي بپرس»! جاثليق گفت:« دربارهي نبوّت حضرت عيسي چه مي گويي؟»
امام فرمود:« به نبوت حضرت عيسي و كتابش اعتقاد دارم ولي به عيسايي كه نبوّت حضرت محمد(ص) را انكار كند، ايمان ندارم.» جاثليق پرسيد:« آيا شاهدي وجود دارد كه حضرت عيسي به آمدن محمد مژده داده است؟» امام فرمود:« آيا يوحناي ديلمي را قبول داري؟» جاثليق گفت: « به به! نزديكترين دوست مسيح»! امام فرمود:« آيا يوحنا نگفت عيسي مرا به دين محمد(ص) مژده داد و خبر داد كه بعد از او ظهور خواهد كرد؟ و آيا يوحنا اين مژده را به ياران خود نگفت؟ و آيا آنها به محمد ايمان نياوردند؟»! جاثليق گفت:« بله، ولي ما پيامبر عرب نمي شناسيم.»
استدلال امام از انجيل: امام شروع كرد به خواندن سفر سوم انجيل تا رسيد به نام مبارك محمد صلي الله عليه و آله و سلم. بعد فرمود:« اي نصراني! به حق مسيح و مادرش سوگند، آيا من عالم به انجيل هستم؟»
گفت: « آري » امام مطالب مربوط به حضرت رسول اكرم (ص) و اهل بيت و امتش را از انجيل قرائت كرد و سپس پرسيد:« اي نصراني، در برابر اين گفتههاي انجيل چه ميگويي؟! اگر انجيل را قبول نكني و حضرت عيسي و حضرت موسي را تكذيب كني كه قتلت واجب است»! جاثليق گفت: « من به مطالب انجيل ايمان دارم.» سپس از حضرت رضا (ع) اسامي حواريون (ياران نزديك حضرت عيسي) را پرسيد.
امام نام آنها را يك به يك بيان كرد و سپس فرمود:« اما ما به عيساي شما به جهت ضعفي كه در عبادت و روزه و نماز داشت، اعتراض داريم»! جاثليق عصباني شد و گفت: « من گمان مي كردم امروز در ميان ملت اسلام، از شما داناتر كسي نيست! عيسي همه شبها بيدار بود و روزها روزه ميگرفت و در عبادت هرگز كوتاهي نمينمود»! امام فوراً فرمود:« اگر چنين است، حضرت عيسي براي چه كسي نماز ميخواند و روزه ميگرفت؟! شما كه ميگوييد عيسي خداست»! جاثليق چيزي نگفت.
امام فرمود:« اي جاثليق! من زنده كردن مردگان را به دست حضرت عيسي (ع) را انكار نميكنم، ولي او به اذن خداوند مردگان را زنده ميكرد.» جاثليق گفت:« زنده كردن مرده از افعال خداوند است و هر كس چنين كند يا كر و كور را شفا دهد، شايسته عبادت است.»
امام فرمود: (اليسع (يكي از پيامبران) نيز مانند حضرت عيسي، مردگان را زنده ميكرد و كورها را شفا ميداد و روي آب راه ميرفت، ولي امت او هرگز او را خداي خود ندانستند. حضرت حزقيل( يكي ديگر از پيامبران) 35 هزار مرده را در يك روز زنده كرد؛ در حاليكه 60 سال بود از دنيا رفته بودند و اين مطلب در تورات هست. اي ... آيا اين مطلب در تورات نيست؟» گفت:« چرا.»
امام فرمود: «قريش نزد رسول خدا آمدند و گفتند:« مردگان را زنده كن»! رسول اكرم اميرالمؤمنين علي(ع) را خواست و فرمود: « به گورستان برو و افرادي را كه اينها نام ميبرند، صدا بزن و بگو محمد ميگويد به اذن خداوند از جاي خود حركت كنيد»! آنان زنده شدند و به رسالت پيامبر اسلام اقرار كردند.
آري، پيامبر اسلام بيماران و ديوانگان را شفا ميداد و با حيوانات سخن ميگفت ولي ما مسلمانها او را خداي خود نگرفتيم. همچنين يكي از انبياي بني اسرائيل به امر خداوند به يك مشت استخوان پوسيده خطاب كرد كه « به اذن خداوند از جاي خود حركت كنيد.» آنها همه زنده شدند. ابراهيم خليل پرندگاني را قطعه قطعه كرد و آنها را كوبيد و هر قسمت را سر كوهي قرار داد؛ وقتي آنها را خواند، همه زنده شدند. ... زنده كردن مردگان به دست پيامبران الهي نمونههاي بسيار دارد. من اين داستانها را نقل كردم تا نتواني آنها را رد كني. آيا هر كس مردگان را زنده كند بايد پرستش شود؟ اگر چنين است پس همه اين پيامبران بايد پرستش شوند. چه مي گويي؟» جاثليق گفت:« حق به جانب تو است و خدايي جز خداي يگانه نيست.»
دليل اختلاف اناجيل چهارگانه: سپس امام رضا (ع) به راس الجالوت رو كرد و فرمود:« تو را به حق آن 10 آيهاي كه بر حضرت موسي(ع) نازل شد، آيا خبر محمد (ص) را در تورات نديدهاي؟» را‡س الجالوت گفت: «بله.»
امام پرسيد:« آيا در انجيل گفتار عيسي (ع) را ديده اي كه فرمود « من بهزودي نزد خداي خود ميروم و بعد از من «فارقليطا» خواهد آمد و به حقانيت من گواهي خواهد داد، همانگونه كه من به حقانيت او گواهي ميدهم؟» جاثليق گفت:« آري؛ اين سخنان در انجيل هست.» امام فرمود:« به شما بگويم انجيلي را كه گم كرديد، در كجا يافتيد؟» جاثليق گفت:« ما فقط يك روز آن را گم كرديم و دوباره بدون هيچ كموكاستي پيدايش نموديم.»
امام فرمود:« اطلاع تو نسبت به انجيل بسيار كم است. اگر آن را فقط يك روز گم كردهايد، چرا در آن اين همه اختلاف است؟ بدان هنگامي كه انجيل از ميان شما گم شد، نصاري دور هم جمع شدند تا ببينند چه بايد بكنند. «لوقا» و «مرقابوس» گفتند انجيل در سينه ما محفوظ است، آن را خواهيم نوشت. سپس با «يوحنا» و «متي» دور هم جمع شدند و اين چهار انجيل را نوشتند. لذا اناجيل چهارگانه با هم اختلاف دارد.» جاثليق گفت:« من امروز فهميدم كه مطلب از چه قرار بوده؛ و بر فهم و علم من افزوده شد.»
سپس امام رضا (ع) نمونههايي از اختلاف ميان انجيلها را بيان فرمود؛ به طوري كه جاثليق گفت:« لوقا و مرقابوس و متي در مورد حضرت مسيح، شهادت دروغ دادهاند.» سپس گفت: « اي دانشمند مسلمانان! مرا معاف بدار و بگذار ديگران سؤالات خود را مطرح كنند كه به مسيح سوگند، در ميان علماي مسلمانان، كسي مانند شما نيست.»
مناظره حضرت با راس الجالوت
امام رضا (ع) رو به را‡س الجالوت، بزرگ يهوديان كرد و فرمود: «تو ميپرسي يا من بپرسم؟» گفت:« من ميپرسم؛ ولي بايد از تورات و انجيل يا زبور داوود و صحف ابراهيم و موسي با من صحبت كنيد. شما نبوت حضرت محمد (ص) را چگونه اثبات مي كنيد؟» فرمود: « موسي بن عمران و عيسي بن مريم و داوود به نبوت او شهادت دادهاند.» راس الجالوت گفت: « كجا؟»
امام فرمود:« مگر حضرت موسي به بني اسرائيل وصيت نكرد كه به زودي پيغمبري از برادران شما خواهد آمد؛ او را تصديق كنيد؟» گفت:« بله؛ اين سخن موسي است.» امام فرمود: « آيا از برادران بني اسرائيل پيغمبري جز محمد آمده است؟» گفت: « نه » امام فرمود:« مگر در تورات نيامده كه نور از كوه طور و كوه ساعير و كوه فاران ظهور كرد؟» گفت:« بله؛ اما تفسيرش چيست؟» امام فرمود:« ظهور نور در طور سينا همان وحي خداوند است بر موسي (ع) و روشني كوه ساعير همان وحي است به حضرت عيسي (ع)؛ و مقصود از نوري كه از كوه فاران آمده، رسالت حضرت محمد (ص) است. زيرا فاران نام يكي از كوه هاي اطراف مكه است كه رسول خدا از آنجا مبعوث شده است.» سپس حضرت رضا (ع) نمونههايي از مژدههاي پيامبران را كه در تورات آمده، ذكر كرد و از قول « شعياي پيغمبر » و « حيقوق پيغمبر» نشانههاي حضرت محمد (ص) را بيان فرمود و از كتاب زبور داوود، قسمتي را براي راس الجالوت خواند كه تنها درباره حضرت محمد (ص) صدق ميكرد.
مناظره با عمران صائبي
امام با هربذ اكبر كه عالم زرتشتيان بود سخني كوتاه گفت و او نيز از جواب عاجز شد.
سپس فرمود:« هر كس سؤالي دارد، بپرسد.»
عمران صائبي كه از علماي زبردست بود، گفت: «من با افراد زيادي در كوفه و بصره بحث كردهام ولي كسي نتوانسته به من ثابت كند كه اين جهان خداي واحدي دارد. شما براي من ثابت كنيد.»
امام با او به مباحثه پرداخت و آنقدر درباره وجود خداوند و صفاتش صحبت كردند كه سرانجام عمران گفت:« شهادت مي دهم كه الله همان گونه است كه شما وصف كرديد و او را يگانه شمرديد؛ و شهادت مي دهم كه محمد بنده اوست كه به دين حق و هدايت از جانب او مبعوث شد.» سپس خود را به خاك انداخت و سجده كرد و مسلمان شد. ساير حضار كه ديدند عمران با اينكه در مباحثه بسيار قوي بود، مسلمان شده، جرا‡ت نكردند چيزي بگويند و همگي از مجلس خارج شدند.
عمران پس از مسلمان شدن
حسن بن محمد نوفلي در ادامه روايت ميگويد: آن شب امام (ع) عمران را براي شام دعوت كرد. سپس يك دست لباس و يك مركب با 10 هزار درهم به عمران هديه كرد و او را سرپرست صدقات بلخ قرار داد. مأمون هم 10 هزار درهم و فضل بن سهل نيز پول زيادي به او بخشيدند. از آن پس عمران در دفاع از اسلام با علماي اديان ديگر بحث ميكرد و آنها را شكست ميداد.
بيت الحكمه؛ نخستين بنياد علمي در تمدن اسلامي
بيت الحكمه به معناي خانه دانش جايي است كه ترجمه آثار علمي در عصر رضوي به دستور مامون خليفه عباسي انجام ميشد. بيت الحكمه، نخستين بنياد علمي در تمدن اسلامي است كه در زمان هارونالرشيد، خليفه عباسي، بنيانگذاري شد و در زمان مامون عباسي، در سده دوم هجري(هشتم ميلادي)، به شكوفايي رسيد. در آن بنياد علمي، كه ايرانيان در بنيانگذاري و شكوفايي آن نقش چشمگيري داشتند، كتابهايي از زبانهاي گوناگون، بهويژه پهلوي، سرياني و يوناني، به عربي برگردانده شد. بهزودي، خانه دانش از يك مركز ترجمهاي به يك مركز پژوهشي دگرگون شد و رصدخانهاي نيز در كنار آن ساخته شد.
ترجمه آثار علمي بيگانگان از زمان امويان شروع شد و در عصر عباسيان بويژه در زمان هارون و مأمون به اوج خود رسيد. (همانگونه كه در اين زمان وسعت كشور اسلامي به بالاترين حد خود در طول تاريخ رسيد) مأمون نامهاي به پادشاه روم نوشت و مجموعهاي از علوم قديم و آثار ارسطو را درخواست كرد و جمعي از دانشمندان مانند «حجاج بن مطر» و «ابن بطريق» و «سلما» سرپرست «بيت الحكمه» كتابخانه بزرگ بغداد را مأمور ترجمه آنها نمود.«خالد بن يزيد»، طب وشيمي را ميخواست از راه شيمي طلاي مصنوعي به دست آورد «حنين بن اسحاق» بعضي از كتب سقراط و جالينوس را، ابن مقفع، كليله و دمنه و همين طور كتاب اقليدس را، به عربي برگرداندند. خود مأمون نيز ترجمه ميكرد. يعقوب ابن اسحاق كندي كه در طب، فلسفه، حساب، منطق، هندسه و نجوم خبره بود و درتأليفات خود از روش ارسطو پيروي ميكرد، بسياري از كتابهاي فلسفه را به عربي برگرداند و مشكلات آن را توضيح داد.
كساني را به قسطنطنيه فرستاد تا كتابهاي كمياب فلسفه، هندسه، موسيقي و طب را بياورند. محمد بن موسي خوارزمي رياضيدان بزرگ، جبر را از حساب جدا كرد. بيتالحكمه تا زمان ابن النديم (385ه.) و تا زمان حمله مغول به بغداد (656) داير بوده است آمار دقيقي از كتب موجود در كتابخانه بيتالحكمه وجود ندارد. از چهارصد هزار جلد تا رقم مبالغهآميز چهار ميليون جلد را هم برخي نوشتهاند.
از آنجا كه منابع تاريخي، بيتالحكمه را بزرگترين و مهمترين كتابخانه صدر اسلام ذكر كردهاند، معلوم ميشود كه منابع و كتابهاي بسياري در آن بوده است. اين كتابها در دفتري ثبت ميشده كه گويا فهرست آن كتابخانه بوده است و اين فهرست را مأمون بررسي ميكرده است. در برخي منابع، ضمن اشاره به اين مطلب، نوشتهاند كه مأمون در يك نوبت كه اين فهرست را بررسي ميكرده متوجه ميشود كه كتاب «جاويدان خرد( »كتابي در حكمت عملي تأليف ابوعلي مسكويه (متوفي 421) حكيم، مورخ و اديب عهد آل بويه . اين كتاب اندرزنامهاي است شامل ادب و حكمت اقوام ايراني، هندي، عرب و رومي ؛ به همين سبب گاهي آن را آداب الفرس و الهند و العرب و الروم نيز ناميدهاند) در آن فهرست ثبت نشده است و حال آن كه اين كتاب را براي مأمون آورده بودند، لذا از كتابداران در مورد اين كتاب و علت ثبت نكردن آن در فهرست سوال ميكند.
خلفاي معاصر امام
10 سال از مدت امامت حضرت با هارون الرشيد. و 5 سال با محمد امين پسر هارون سپري شد.
10 سال با عبدالله مأمون پسر ديگر هارون كه با برادرش جنگيد، همزمان بود.
امام در حدود 20 سال از مأمون بزرگ تر بود.
مناظرات امام
1 . مناظره با جاثليق (اين كلمه لقب پيشواي عيسويان بود.)
2 . مناظره با را‡س الجالوت (اين كلمه لقب پيشواي يهود بود.)
3 . مناظره با هربذ اكبر (اين كلمه لقب پيشواي زرتشتي بود.)
4 . با عمران صائبي (از پيروان حضرت يحيي عليه السلام )
5 . با سليمان مروزي؛ وي عالم بزرگ علم كلام در خطه خراسان بود.
6 . علي بن محمد بن جهم؛ دشمن اهلبيت:
7 . مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
منابع مناظرات:
بحار الانوار، ج 49، ص 173، ح 12.
از عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 178 154.
اخبار و آثار حضرت امام رضا (ع) ص 600 تا 614
ابوالفضل فيضيخواه