سفرنامه: جز وصل تو دل بههرچه بستم توبه

حمید یزدان پرست
با اذان تهجد بيدار شدم. باز به گمان اينكه اذان صبح است، زود وضو گرفتم و بيرون زدم. جمع انبوه زن و مرد و بيشتر زن و عمدتا هم از اندونزي يا مالزي راهي حرم بودند. خوشبختانه اين بار ديگر پشت هم را نگرفته بودند و راحت ميشد از ميانشان گذشت. براي اينكه زودتر بتوانم وارد حرم شوم، كنار در پشتي حرم كه همان «بابالسلام» باشد، نشستم. دور و برم چند پيرمرد ايراني بودند. يكيشان آذري بود از بناب، ديگري هم نماز وتر ميخواند. در قنوت بود، با تسبيحي در دست راستش و در حال گفتن «اللهم اغفر...» هر چه گوش گذاشتم، نتوانستم نام افراد را تشخيص دهم. به تدريج داشت خوابم ميگرفت.
خدا خدا ميكردم هر چه زودتر اقامه نماز صبح را بگويند؛ اما نميگفتند. تازه وقتي هم كه امامجماعت نماز را شروع كرد، سوره نسبتا بلند ذاريات را خواند و راستي كه نزديك بود سر نماز بخوابم.
نماز كه تمام شد، به زحمت وارد حرم شدم و تا حدي نزديك ضريح رفتم. تازه داشتم از روي مفاتيح زيارتنامه پيامبر(ص) را ميخواندم كه با تذكر مأمورين مواجه شدم. ناچار عقبتر آمدم. باز هم تذكر دادند. رفتم جاي ديگري ديدم خير، آنها اصلاً ميخواهند همه را بيرون كنند. خلاصه از آن قسمت بيرون آمدم و پيامبر عزيز را زيارت كردم: «انك قد رؤفت بالمومنين و غلظت علي الكافرين: گواهي ميدهم كه تو با مؤمنان مهربان بودي و با كافران سخت. سپاس خدا را كه ما را به واسطه تو از شرک و گمراهي رهانيد...»
رساننده ما به خرم بهشت
رهاننده از دوزخ تنگ زشت
ره انجام روحاني او دادمان
رهاورد عرش، او فرستادمان
ز ما رنجه و راحت اندوز ما
چراغ شب و مشعل روز ما
درستي دِه هر دلي كو شكست
شفاعت كن هر گناهي كه هست
سرآمدترين همه سروران
گزيدهتر جمله پيغمبران
و باز زيارتنامه را ادامه دادم: «خدايا، تو در قرآن گفتي: اگر مردم هنگامي كه بر خود ستم كردند به سوي تو [اي پيامبر] ميآمدند و از درگاه خدا آمرزش ميجستند و پيامبر هم برايشان آمرزش ميخواست، قطعا خدا را توبهپذير و مهربان مييافتند...» و بندهاي بعدي را افزودم: «ايپيغمبر، آمرزش خواه و توبه جو به سويت آمدم و با توسل به تو به درگاه خدا روي آوردم كه از گناهم بگذرد...»
جز وصل تو، دل به هر چه بستم، توبه
بيياد تو هر جا كه نشستم، توبه
در حضرت تو توبه شكستم صدبار
زين توبه كه صد بار شكستم، توبه