خاطره ای از جواد مهربان !

احساس کردم که این باید آخرین صحبت تلفنی ما باشد، اما دعا کردم که چنین نباشد که ظاهراً مستجاب الدعوه نبودم. جواد عزیز منو ببخش!

 مادرم بالای سرم قرآن گرفت                      آیه های آن به پیشم جان گرفت
ابرها بالای سرم گرد آمدند                         رفتم و  پشت سرم باران گرفت

جواد را مدت زمان زیادی نبود که می شناختم اما دراین مدت کوتاه بسیار به هم خوی گرفته بودیم.
تابستان سال گذشته بود که از دفتر خبرگزاری مهر خبری را به من دادند که تاکنون نداده بودند، "آقای امیری از پایگاه اطلاع رسانی حج با دفتر خبرگزاری مهر تماس گرفتند و خواستند تا این خبرگزاری نیروی را برای اعزام برای پوشش خبری حج به آنجا معرفی کنیم و ما تصمیم گرفتیم شما را معرفی کنیم".

این مسئله چند روزی بنده را در شوک فرو برد و پس از مدتی به من خبر دادند که شما باید برای هماهنگی کارهایت با فردی به نام آقای "جلالیان" هماهنگ باشید.

جلالیان، جلالیان .... جلالیان؛ من آدم کم هوشی هستم و این نام را هر روز تکرار می کردم تا فراموش نکنم تا اینکه روز ملاقات فرا رسید.

من به اتفاق ابولقاسم نقوی از دوستانم از تهران تایمز که او هم شرایط مشابه من را داشت به سازمان حج رفتیم و پرسان پرسان به دفتر محقر جلالیان رسیدیم.

جلالیان، جلالیان، خیلی آدم ساده ای بود از ما به گرمی استقبال کرد و پس از مدتی؛ آخه می دونین چیه، اون از مسئولان سایت بود ما توقع دیگری داشتیم. ولش کن خودش رفت  برامون چای آورد و ما خوردیم.

آدم بی غل و غشی بود کمی او از ما پرسید، ولی پس از لحظاتی جنگ مغلوبه شد و ما شروع کردیم از او پرسش کردن!

کجا کار می کردی؟ چند سال سابقه خبری داری؟ چه کسانی رو می شناسی و و و و ....

او هم از سابقه سی و اندی ساله خود در ایرنا خبر داد. آدم با تجربه  و متعهدی بود. ازچالش ها و مشکلات ایرنا در گذشته گفت.

خاطره جالبی را از این خبرگزاری پس از انقلاب هم گفت که مربوط می شد به دوره مدیر عاملی آقای کمال خرازی که بعدها وزیر خارجه شد.

وی گفت:"در پی صدور حکم مدیر عاملی آقای خرازی ما منتظر آمدن ایشان به خبرگزاری بودیم که این مسئله رخ نداد، چند روز منتظر ماندیم اما خبری از ایشان نشد، در پی این ماجرا من به همراه چند تن از دوستان به نزد ایشان رفتیم و از وی خواستیم تا به خبرگزاری بیاید اما ایشان از این مسئله خود داری کرده و گفتند که تا امام (ره) تکلیف نکند و بنده را ملزم نکند چنین کاری نخواهدم کرد".

این خاطره آقای جلالیان برای من و دوستم  ابوالقاسم نقوی مدیر اجرایی روزنامه تهران را که به همراه من در آنجا بود بسیار جالب بود و در بازگشت با خود در این باره صحبت خود را ادامه دادیم .

این مسئله گذشت روز اعزامم به مدینه بود که ناگهان چند ساعت قبل، که با عجله عازم فرودگاه بودم ناگهان تلفن همراهم زنگ زد. و  به من گفتند که پیش از پرواز حاج آقا را ببینم. به دفتر ایشان رفتم و  بار دیگر خوشبختانه ایشان را دیدم و توصیه های لازم را در زمینه خبر و ارسال آن به من دادند.

بنده بزرگترین سفر معنوی خود را به پایان رساندم و به تهران مراجعت کردم از آن پس بارها با  همدیگر در ارتباط بودیم. یکی دو روز پیش آخرین تماس من با وی بود. به تلفن همراهش زنگ زدم و می خواستم حالی از او  بپرسم درباره خبرهای حج با او صحبت کنم. گفت که درحال درمان است اما صدای بسیار رنجوری داشت.

ظاهراً در  خیابان بود صدای ماشین می آمد با صدای بسیار رنجوری از من تشکر کرد و گفت که خبرهای جالب حج را بر روی سایت مهر کار کنید. این پیامبر رسانه ای تا آخرین لحظه به فکر اطلاع رسانی به مردم بود و آن هم در بهترین حوزه؛ حج و زیارت.

احساس کردم که این باید آخرین صحبت تلفنی ما باشد، اما دعا کردم که چنین نباشد که ظاهراً مستجاب الدعوه نبودم.
جواد عزيز منو ببخش!

روح آن سفر کرده شادباد

امیری - خبرنگار گروه بين الملل خبرگزاري مهر

 


| شناسه مطلب: 28240