پاسخ امام صادق(ع) درباره چرایی ماندن «محمد حنفیه» در مدینه
وقتی از امام صادق(ع) درباره ماندن «محمد حنفیه» در مدینه و عدم همراهی سیدالشهدا(ع) سؤال شد، ایشان به نامه امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه اشاره کرد.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري به نقل از فارس، يكي از مواردي كه اطلاعات درست و صحيحي را از زندگاني و نحوه شهادت امام حسين عليهالسلام در اختيار ما قرار ميدهد دسترسي به منابع مطمئن و متقن است. كتاب مقتل «لهوف» سيد بن طاووس از جمله آثار مكتوب مستندي است كه وقايع و جرياناتي را كه شهادت حسين بن علي عليهالسلام و هفتاد و دو تن از ياراي باوفاي ايشان رقم زد را به طور واقعي و به دور از هر گونه تحريف و خرافاتي بيان كرده است.
از اين رو همزمان با فرارسيدن ايام شهادت حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام، بر آن شديم تا با ذكر مطالبي از كتاب «لهوف» سيد بن طاووس را براي عاشقان و علاقهمندان حسيني بازگو كنيم. بخش دوم اين نوشتار در پي ميآيد:
* خطبه پر شور حسين(ع) و اشتياق حضرت براي شهادت
امام حسين (ع) آن هنگام كه آهنگ خروج از مكه را كرد، به پا خاست و (خطبه پر شوري خواند و) فرمود:
«حمد و سپاس مخصوص پروردگار است، خدايي كه آنچه را كه اراده كند عملي ميسازد و نيرويي جز نيروي خداوند نيست. درود خداوند بر رسول گرامي او باد.
خط مرگ چونان اثر گردنبند در گردن دختران جوان، بر فرزندان آدم مسلم است. من به ديدار (اجداد و ) گذشتگانم آن چنان مشتاقم كه يعقوب (ع) به ديدار يوسف (ع) اشتياق داشت، قتلگاهي براي من مهيا گشته است كه من ميبايست بدان جا بروم.
گويا مينگرم كه درندگان بيابان در سرزميني ميان نواميس و كربلا، اعضاي بدن مرا از هم پاره ميكنند و ميدرند تا بدين وسيله شكمهاي گرسنه خويش را از من سير كنند.
آري! راه گريزي از سرنوشت محتوم نيست. آنچه كه خداوند بدان راضي باشد، ما نيز به آن راضيايم و در مقابل بلاهايي كه بر ما ميرسد صبوريم، و خداوند نيز بهترين پاداش صابران را به ما خواهد داد.
هرگز پاره تن رسول خدا (ص) از او جدا نخواهد شد و ما در بهشت در كنار آن حضرت (ص) خواهيم بود تا چشمان آن حضرت با ديدن ما روشن شود و به اين وسيله وعده الهي رنگ تحقق به خود گيرد، من صبح فردا از مكه عزيمت خواهم كرد، هر كس خواستار آن است كه در راه من، خون خويش را نثار كند و مهياي سفر است، همراه من كوچ كرده و بيايد.»
* دلشان با تو، شمشيرهايشان عليه تو
روايت شده از «ابو جعفر محمد بن جرير طبري امالي» در كتاب «دلائل الامامة» كه: «ابو محمد سفيان بن وكيع» از پدر خود «وكيع » و او از «اعمش» نقل كرده است كه: «ابو محمد واقدي» و «زرارة بن خلج» گفتند: قبل از آن كه امام حسين (ع) به سوي عراق عزيمت كند، ما به ملاقات ايشان رفتيم و از سست عهدي مردم كوفه به آن حضرت خبر داديم و به او گفتيم: دلهاي كوفيان با شماست؛ اما شمشيرهايشان عليه شما!
آن حضرت پس از شنيدن سخنان ما، اشاره به آسمان كرد، در اين حال درهاي آسمان گشوده شد، و عده زيادي از ملائكه كه تعداد آنها را جز خدا كسي نميداند، پايين آمدند، امام (ع) فرمودند: «اگر تقدير و مشيت الهي اين گونه نبود كه چيزهايي نزديك هم شوند و زمان شهادت من نزديك نشده باشد، به كمك اين ملائكه با اين مردم ميجنگيدم، اما من يقين دارم كه قتلگاه من و اصحاب من در كربلاست و غير از علي فرزندم، هيچ كس نجات نخواهد يافت!»
خروج از مكه در روز ترويه
از «معمر بن مثني» در كتاب «مقتل الحسين» روايت شده است كه: روز ترويه بود كه «عمر بن سعد بن ابي وقاص (ابن سعد)» همراه لشكر عظيمي وارد مكه شد، او از سوي يزيد مامور شده بود كه اگر امام حسين (ع) جنگ را شروع كرد، او نيز با حسين (ع) به مقابله بپردازد و اگر در خود اين توان و نيرو را ديد، خود آغازگر جنگ باشد.
امام حسين (ع) در همان روز ترويه از مكه خارج شد.
* شكسته شدن حرمت حرم
در كتاب اصل «احمد بن حسين عمر بن بريدة» كه او راوي معتمدي است اين گونه روايت شده كه او از اصل «محمد بن داوود قمي» نقل كرده كه امام صادق (ع) فرمودند: «شبي كه در صبح فردايش امام عزم خروج از مكه را كرده بود، «محمد بن حنيفه» خدمت امام رسيد و گفت: برادر جان! تو خود آگاهي كه مردم كوفه با پدر و برادرت (چه رفتاري كردند و) چه حيله و نيرنگي به كار بردند. ترس من از اين است كه تو نيز دچار سرنوشت پدر و برادرت شوي، اگر قصد ماندن و اقامت در مكه را كني، تو با عزتترين مردم در اين حرمي و هيچ كس نميتواند به تو تعرض كند.
امام (ع) فرمودند: «برادرم! ميترسم كه يزيد بن معاويه، مرا غافلگير كرده و به قتل برساند و با كشتن من حرمت حرم الهي شكسته شود!»
محمد بن حنيفه گفت: اگر از اين جهت بيمناكي به يمن يا به بيابانهاي اطراف پناه ببر؛ تا هم محفوظ باشي و هم دست يزيد از تو كوتاه شود.
امام (ع) فرمودند: «من در اين زمينه بايد فكر كنم!»
* خدا ميخواهد تو را كشته ببيند!
سحرگاه آن شب، امام حسين (ع) عزم رفتن نمود، هنگامي كه خبر رفتن امام حسين (ع) به گوش محمد بن حنيفه رسيد (شتابان) آمد و مهار شتري كه حضرت بر آن سوار بود را گرفت و عرض كرد: (برادر جان!) آيا تو نگفتي كه درباره سخنان من فكر خواهي كرد؟
امام (ع) فرمود: (آري)!
محمد گفت: پس چرا اين همه در رفتن شتاب و عجله ميكني؟
حضرت فرمودند: «هنگامي كه تو از پيشم رفتي، رسول خدا نزد من آمدند و فرمودند: «حسين جان! (از مكه) خارج شو (و به سوي عراق برو) زيرا كه خداوند ميخواهد تو را كشته ببيند».
محمد بن حنيفه گفت: انا لله و انا اليه راجعون، پس اگر به نيت كشته شدن ميروي، زنان و كودكانت را چرا ميبري؟
امام (ع) فرمودند: «رسول خدا (ص) به من فرمودند: «اراده خداوند بر اين تعلق گرفته كه خاندان مرا اسير و گرفتار ببيند.»
امام (ع) پس از گفتن اين سخنان، با محمد بن حنيفه وداع نموده و حركت كرد.
* رسيدن به فوز عظيم شهادت
«محمد بن يعقوب كليني» در كتاب «رسائل» خويش از «محمد بن يحيي» و او از «محمد بن حسين» و او از «ايوب بن نوح» و او از «صفوان» و او از «مروان بن اسماعيل» و اين شخص از «حمزة بن حمران» روايت كرده است كه ما در نزد امام صادق (ع) صحبت از خروج امام حسين (ع) كرديم و در مورد ماندن محمد بن حنيفه در مدينه سؤال كرديم.
امام صادق (ع) فرمودند: «اي حمزه! حديثي را بر تو عرضه ميكنم كه پس از آن ديگر نبايد در اين باره سؤال كني»
هنگامي كه امام حسين (ع) عزم حركت نمود، دستور داد كاغذي برايش بياورند و در آن نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان
«نامهاي از حسين پسر علي به بنيهاشم، اما بعد، امروز هر كس همراه من بيايد به فوز عظيم شهادت ميرسد و هر كس تخلف كند به پيروزي نخواهد رسيد. والسلام.»