حضرت ابراهیم و رمی جمرات سه گانه
بعد از آنکه حضرت ابراهیم در خواب دید که فرزندش اسماعیل باید قربانی شود شیطان تلاش فراوانی کرد که او را از این کار باز دارد اما حضرت ابراهیم هر بار با پرتاب سنگ او را از خودش دور کرد.
به گزارش سرويس انديشه پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري، بر پايه روايتهاي تاريخي، وقتي ابرهه در موسم حج، مردم را در حال سفر به سوي مكه براي انجام حج ديد و درباره خانه كعبه جويا شد. او براي دفاع از آيين خود يعني مسيحيت و نيز براي خشنودي نجاشي تصميم گرفت در صنعا كليسايي بنا نهد تا مردم از حج دست بكشند و به سوي آن كليسا حج بگزارند.
او اين كليسا را قُلَّيْس نام نهاد. در وصف آن گفتهاند: در زيبايي، بزرگي، نقش و نگار، رنگآميزي و ديگر آرايهها در يمن بيمانند بود. قبايل عرب با شنيدن اين خبر، خشمگين شدند. مردي از نسأه، قومي كه ماههاي حلال و حرام را جا به جا ميكردند از بنيفقيم و نيز مردي ديگر از بنيمالك راهي كليساي قلّيس شدند و آنجا را آلوده كردند. در گزارشي ديگر آمده كه گروهي از عربها نزديك آن كليسا آتش افروختند و باد آتش را به سوي معبد برد و آن را سوزاند.
ابرهه با آگاهي از اين ماجرا، از عامل آن جويا شد و چون به او گفتند: مردي از مكيان بوده است، گفت: با اين كار، خواستهاند مرا تحقير كنند. سپس به مسيح سوگند ياد كرد كه كعبه آنان را ويران كند تا ديگر كسي براي حج به مكه نرود. هدف ديگر اين تهاجم را گسترش سلطه و نفوذ پادشاهي حبشه و تسلط بر سرزمينهاي شمالي عربستان مانند مكه دانستهاند.
ابرهه در نامهاي به نجاشي، او را از اين ماجرا آگاه كرد و از وي خواست تا فيل بزرگ و نيرومندش موسوم به محمود را براي حمله به مكه بفرستد و او نيز پذيرفت. آنگاه ابرهه دستور بسيج لشكر و فيلها را داد. در نقلهاي تاريخي، شمار آنها يك ، هشت ، دوازده ، سيزده رأس فيل و حتي بسيار بيش از اين ياد شده است كه مبالغهآميز به نظر ميرسد. وي با لشكري 000/70 نفري به راه افتاد و پادشاه حمير و نفيل بن حبيب خثعمي از بزرگان يمن نيز همراهش بودند.
در ميان راه، يكي از مردان قبيله بنيسليم از سوي ابرهه به قبايل اطراف گسيل شد تا آنان را به حج معبد ابرهه تشويق كند. در اين ميان، قتل او به دست مردي از قبيله كنانه، ابرهه را بيش از پيش خشمگين ساخت و سبب شد با سرعت بيشتر به سوي مكه بشتابد. چون به طائف رسيد، از مردم آن ديار راهنما خواست و آنان هم اسيري از قبيله هذيل به نام نفيل را كه پيشتر قصد كشتنش را داشتند، نزد ابرهه فرستادند. وقتي سپاهيان به منطقه «مغمس» و بر پايه گزارشي، «حب المحصب» در شش كيلومتري مكه رسيدند، ابرهه طلايهداران لشكر خود به فرماندهي اسود بن مقصود را به مكه فرستاد. وي دارايي مردم مكه از جمله200 شتر از عبدالمطلب بن هاشم را غارت كرد.
ابرهه، حناطه حميري را براي جستوجوي بزرگ قبيله قريش به مكه فرستاد و پيام داد كه نه براي جنگ با آنان، بلكه تنها براي ويراني خانه كعبه آمده است و اگر آنان مانع نشوند، نيازي به جنگ و خونريزي نخواهد بود. حناطه پيام ابرهه را به عبدالمطلب رساند. عبدالمطلب گفت: به خدا سوگند! ما نيز نميخواهيم با ابرهه بجنگيم. اين خانه خدا و خانه ابراهيم، دوست خداست. اگر قرار باشد كه از اين خانه نگهداري شود، خدا خود از خانه و حرم خود پاسداري ميكند و كسي نميتواند بر آن تسلط يابد ؛ ولي اگر خدا بخواهد پاي بيگانه را به خانه خويش باز كند، بر ما شايسته نيست تا از آن جلوگيري كنيم.
عبدالمطلب كه مردي بزرگ، درشت اندام، با شكوه و زيبارو بود، براي گفتوگو با ابرهه نزد وي رفت. ابرهه ورودش را گرامي داشت و به احترام وي از تختش برخاست و به سويش رفت و او را كنار خود نشاند. آنگاه از مترجم خواست كه درخواستش را با او در ميان بگذارد. عبدالمطلب، خواستار بازپسگيري 200 شتري شد كه از او گرفته بودند. ابرهه كه انتظار شنيدن چنين سخني را نداشت، از اين پاسخ دلزده شد و گفت: آيا با من از شتران خود سخن ميگويي و از خانهاي كه دين تو و پدرانت به آن وابسته است و من براي ويران كردنش آمدهام، چيزي نميگويي؟ عبدالمطلب پاسخ داد: من صاحب شتران خود هستم و خانه كعبه نيز صاحبي دارد كه آن را خود پاسداري خواهد كرد. آنگاه ابرهه دستور داد تا شترهاي عبدالمطلب را به او بازپس دهند. عبدالمطلب آنها را گرفت و قرباني نمود و در حرم كعبه انفاق كرد. سپس نزد قريش رفت و مردان قبيله قريش را از لشكركشي ابرهه آگاه كرد و دستور داد كه همراه وي از مكه بيرون روند و بر فراز كوهها پناهنده شوند تا از پيامدهاي جنگ در امان بمانند. سپس با چند تن از مردان قريش حلقهوار پيرامون كعبه گردآمدند تا خدا را بخوانند و براي شكست ابرهه از او ياري بخواهند.