جایگاه برگزاری نماز باران در زمان پیامبر (ص)

احجار الزیت مکانی معروف در شهر مدینه و جایگاه رویدادهای گوناگون است. این مکان در زمان پیامبر جایگاه برگزاری دعا و نماز باران بوده است به همین خاطر آن را «موضع الاستسقاء» نیز نامگذاری کرده اند.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري، احجار الزيت مكاني نزديك محله زوراء و بازار مدينه بر دامنه كوه سَلْع و غرب مسجد نبوي ، برابر باب السلام بوده است. اردوگاه نظامي نيز در همين منطقه قرار داشت. در سبب نامگذاري اين مكان دو سخن در دست است: در آنجا سنگهايي بوده كه ظرفهاي روغن بر آن مينهادند ؛ و نيز روايت شده كه در اين مكان، براي پيامبر از سنگي روغن تراويد. به رغم شهرت و اهميت احجار الزيت در تاريخ مدينه، اطلاعات چندان از آن در دست نيست.
بر پايه سخني در سال پنجم ق. آنگاه كه يهود بنيقريظه به مجازات محكوم شدند، پيامبر(صلي الله عليه و آله) دستور داد از برابر خانه ابوجهم عدوي تا احجار الزيت گودالهايي براي دفن كشتههاي بنيقريظه حفر شود. بر اساس خبري، دحيه كلبي* روز جمعه از شام همراه كالاهاي مورد نياز مردم وارد بازار احجار الزيت شد و مسلمانان حاضر در مسجدالنبي كه به سخنان پيامبر(صلي الله عليه و آله) گوش ميدادند، با آگاهي از ورود دحيه، جز شماري اندك، مسجد را ترك كردند و به احجار الزيت رفتند. در پي آن، آيه {وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً...} (جمعه/62، 11) براي نكوهش آنان فرود آمد.
در سال 35ق. آنگاه كه معترضان كوفي، بصري و مصري در مدينه ازدحام كردند و خواستار كنارهگيري خليفه سوم شدند، علي(عليه السلام) در احجار الزيت بود و شورشيان، به ويژه مصريان، به او مراجعه ميكردند. امام بر سر آنها فرياد زد و آنان را از خود راند ؛ گويا آنها را از انجام كارهاي جبرانناپذير برحذر ميداشت. وي همچنان در احجار الزيت بود كه خبر كشته شدن خليفه را شنيد. در اين حال، دستان خود را به آسمان بلند كرد و از دخالت در ريختن خون عثمان نزد خداوند تبري جست.
محمد بن عبدالله از نوادگان امام حسن(عليه السلام) نامآور به «نفس زكيه*» كه به سال 145ق. در مدينه ضدّ عباسيان قيام كرد، پس از رويارويي با سپاهيان منصور عباسي، همراه يارانش در احجار الزيت كشته شد. بدين سبب از القاب او «قتيل احجار الزيت» است. به گواهي تاريخ، امام صادق(عليه السلام) در عهد امويان چند بار عبدالله بن حسن، پدر نفس زكيه، را از آرزوي خلافت فرزندش بيم داد و او را از اين كه شايد پسرش « قتيل احجار الزيت» باشد، آگاه كرد. آوردهاند كه محمد از سرانجام قيام خود آگاه بود و به عبدالله بن عامر سلمي يادآور شد: اگر ابري كه بالاي سَرِ ماست، بر ما ببارد، پيروزيم؛ و گر نه شكست خواهيم خورد و خون من در احجار الزيت ريخته خواهد شد.