امروز در تاریخ هلاکت معاویه بن ابی سفیان

خانواده ابوسفیان، در دشمنی با پیامبر (ص) و انکار دین مبین اسلام و راه اندازی جنگ های گوناگون بر ضد مسلمانان و ایجاد فتنه و فساد و کشتار، معروف می باشند. به ویژه کردار زشت هند، مادر معاویه در مثله کردن بدن غرق به خون حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) و بیرون آوردن جگر وی و خوردن آن، بیش از همه، آنان را رسوا و در نزد همگان بی مقدار نمود.

معاويه بن ابي سفيان (صخر) بن حرب بن اميه، بيست و شش و يا بيست و دو سال پيش از هجرت نبوي، در مكه معظمه و در خانه ابوسفيان و يا خانه عتبه بن ربيعه، از زني انتقام جو و عقده گشا به نام "هند بنت عتبه"، معروف به هند جگرخوار زاييده شد.
خانواده ابوسفيان، در دشمني با پيامبر (ص) و انكار دين مبين اسلام و راه اندازي جنگ هاي گوناگون بر ضد مسلمانان و ايجاد فتنه و فساد و كشتار، معروف مي باشند. به ويژه كردار زشت هند، مادر معاويه در مثله كردن بدن غرق به خون حضرت حمزه سيدالشهدا (ع) و بيرون آوردن جگر وي و خوردن آن، بيش از همه، آنان را رسوا و در نزد همگان بي مقدار نمود.
به هر روي، معاويه در زمان عمر بن خطاب به حكومت شام دست يافت و در عصر عثمان بن عفان بر اقتدار خويش افزود و پس از كشته شدن عثمان و انتخاب حضرت علي (ع) به خلافت اسلامي، از پيروي خليفه منتخب مسلمانان سرباز زد و پرچم مخالفت برگرفت و با تمام توان خويش، به مبارزه برخاست و جنگ بزرگ صفين را پي ريزي كرد و پس از شهادت حضرت علي(ع)، با خلافت مقبول امام حسن (ع) نيز به مبارزه همه جانبه پرداخت و سرانجام آن حضرت را با صلح تحميلي از قدرت كنار زد و يكه تاز ميدان شد و از آن زمان، به مدت بيست سال، خلافت مسلمانان را بر عهده داشت.
در اين مدت، جنايات فراواني بر عليه مسلمين و دين مبارك اسلام و بالاخص شيعيان علي‌ بن ابي طالب (ع) مرتكب گرديد و قتل و كشتار زيادي به عمل آورد كه به بعضي از آنها اشاره ميشود : حسن بصري گويد: «در معاويه چهار خصلت وجود داشت كه اگر يكي از آن‌ها در شخصي وجود داشته باشد او را به هلاكت مي‌رساند:
۱ـ معاويه با شمشير به ملت اسلام حمله كرد و با حيله و نيرنگ خلافت را در دست گرفت و با اصحاب مشورت نكرد و به اهل فضل توجهي ننمود. ۲ـ معاويه شراب‌خواري مي‌كرد و لباس‌هاي حرير مي‌پوشيد و با ساز و نواز و رقص و آواز دم‌ساز بود. ۳ـ معاويه برخلاف فرمايش حضرت رسول (ص) زياد بن ‌ابيه را به ابوسفيان نسبت داد. ۴ـ يكي از جنايات مهلكه معاويه، كشتن حجر و اصحاب او است كه در اين مورد مرتكب اعمال زشتي شد، واي بر معاويه از اين عمل زشتي كه انجام داد.» خزيمه ‌بن ثابت ذوالشهادتين از شركت در جنگ صفين خودداري كرد و تا آن ‌گاه كه عمار به شهادت رسيد، پس از اين شمشير خود را برداشت و با معاويه به جنگ پرداخت و علتش هم حديث عمار بود كه پيامبر (ص) فرمود: عمار را گروه ستمكار خواهند كشت و در حالي ‌كه عمار آنان را به طرف بهشت دعوت خواهد كرد وليكن گروه ستمكار او را به سوي جهنم دعوت مي‌كند. خزيمه همواره با معاويه جنگ كرد تا به شهادت رسيد.
معاويه پس از حكميت، بُسر بن ارطاة را با گروهي از لشگريان به اطراف و اكناف فرستاد و امر كرد در هر جا شيعيان علي را ديدند بكشند و بر زن و مرد و كودك رحم نكنند. بسر بن ارطاة به طرف مدينه حركت كرد و در آن‌جا گروهي از اصحاب علي (ع) را كشت و خانه‌هاي جماعتي را خراب كرد، و از مدينه به طرف مكه رفت و در آن‌جا چند نفر از آل مهلب را از بين برد. اين مُفسدِ جاني در مكه و نجران نيز تعدادي را كشت و سپس به يمن رفت. عبيدالله‌ بن عباس عامل علي عليه‌السلام در آن‌جا نبود، بُسر‌ بن ارطاة دو كودك عبيدالله را با دست خود سر بريد و بعد از اين جنايات و خون‌ريزي‌ها به طرف معاويه برگشت. معاويه براي جلوگيري از فضائل علي (ع) بخش‌نامه‌اي براي عُمّال و حُكام خود صادر كرد و گفت: از ذمّه من بري است كسي كه درباره ابوتراب فضيلتي نقل كند و يا از اهل بيت او تجليل نمايد، پس از اين دستور در شهرها و قُراء و قصبات، خطباء در منابر خود علي و اهل بيت او را سب كردند و از آنان برائت حاصل نمودند.
از همه جا بيشتر اهل كوفه را تحت فشار قرار دادند زيرا شيعيان علي در اين شهر زياد بودند. در تعقيب اين بخش‌نامه، ‌بخش‌نامه ديگري فرستاد و گفت: هر كس متهم به دوستي اين خانواده است خانه‌اش را خراب كنيد و آنان را مورد عقوبت و خواري قرار دهيد و ذليل و ناتوان سازيد، حُكام به ظلم و جنايتشان افزودند و به افرادي كه در مظان تشيع و دوستي اهل بيت قرار داشتند بسيار سخت مي‌گرفتند مخصوصاً‌ در كوفه بسيار جنايت كردند. شيعيان امير‌المؤمنين (ع) در بلاي شديدي گرفتار شدند و زندگي بر آنان بسيار سخت شد. كار به جايي رسيد كه حتي شيعيان نسبت به خدمت‌كاران خود ظنين بودند و هرگاه اراده مي‌كردند مطلبي با آنان بگوييد عهد و پيمان‌هايي شديد از آنها مي‌گرفتند و سپس مقصود خود را در ميان مي‌گذاشتند.
درباره علت مرگ معاويه در كتاب حوادث الايام چنين آمده است كه : معاويه در سفر به شام به منزل «ايوا» رفته بود. در شب، به جهت قضاى حاجت بيرون رفت، در آنجا چاهى بود كه از آن آب مى كشيدند، معاويه در حال نگاه كردن به چاه بود كه بخارى، ضربه اى بر او زد. او در حالى كه هذيان مى گفت خود را با زحمت به محل خوابش رساند. روز ديگر مردم به ديدن او آمدند. و ديدند كه او به مرض لغوه (هذيان گوى) دچار شده است، چون معاويه خود را تنها يافت، به گريه افتاد، مروان پرسيد: چرا گريه مى كنى؟ معاويه گفت: مى ترسم به سبب اينكه خلافت را از علىّ بن ابى طالب گرفتم و حجر بن عدى و اصحاب او را كشتم خداوند مرا به اين مرض دچار كرده باشد، اينها همه به سبب دوستى با يزيد است، اگر دوستى يزيد نبود، راه راست را مى رفتم. سپس از آنجا حركت كرد تا به شام رسيد. در آن هنگام مرض او شدت يافته بود و در شب خوابهاى شوريده مى ديد. و از آن مى ترسيد. گاه گاه هذيان مى گفت، آب بسيار مى خورد ولى تشنگيش رفع نمى شد و نيز گاهى بيهوش مى شد و وقتى به هوش مى آمد با صداى بلند مى گفت: مرا با تو چه كار اى حجر بن عدى، مرا با تو چه كار اى عمرو بن حِمَق، اى پسر ابوطالب چرا با تو مخالفت كردم و...
سرانجام در 86 و يا 82 سالگي در دمشق به درك واصل شد و در همين شهر، دفن گرديد. مورخان، تاريخ هلاكتش را ماه رجب سال 60 قمري مي دانند وليكن در روزش اختلاف دارند. برخي چهارم، برخي پانزدهم و برخي بيست و دوم اين ماه را روز سقط شدنش مي دانند. وليكن روز پانزدهم رجب، به روز هلاكت وي معروف شده است.