گفتار یک استاد تاریخ اسلام درباره راه آهن مدینه؛
راه آهن مدینه که برای همیشه تعطیل ماند؛ وضعیت فعلی «استاسیون»
راهآهن مدینه بین سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۶ در دوران سلطان عبدالحمید دوم عثمانی به عنوان خط مواصلاتی مدینه و دمشق فعالیت میکرد که از آن پس تا کنون برای همیشه تعطیل مانده است. ساختمان قدیمی این ایستگاه راه آهن که مردم به آن “استاسیون” میگویند نظر هر گردشگری در مدینه را به خود جلب میکند.
به گزارش خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاعرساني حج به مدينه منوره، پايگاه «دانشنامه جهان اسلام» كه پايگاه رسمي بنياد دائره المعارف اسلامي است در مقالهاي كه درباره تبوك (ناحيه و شهري در شمال غربي شبه جزيره عربستان و نام يكي از غزوات رسول اكرم (ص) منتشر كرده است درباره راه آهن سراسري دمشق - مدينه آورده است:
پيش از كشيده شدن راه آهن سراسري دمشق مدينه در ۱۳۲۴/۱۹۰۶، تبوك آبادي (واحه) بود و حدود ۲۰۰ تن جمعيت داشت. در ۱۳۳۰ ش /۱۹۵۱ جمعيت آن به دو هزار تن رسيد كه نيمي از آنان بازرگان و كارمند دولت بودند. در سرشماري ۱۳۴۲ ش /۱۹۶۳ جمعيت شهر سه هزار و ۱۶ تن و در ۱۳۷۹ ش / ۲۰۰۰ جمعيت آن ۱۵۰ هزار تن بود. راه آهن دمشق مدينه كه از تبوك ميگذشت، بين سالهاي ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶/ ۱۹۰۶ ۱۹۰۸ ساخته شد و تبوك به سبب آن مشهور شد و در جنگ جهاني اول (۱۹۱۴ ۱۹۱۸) اهميت بسيار يافت. امروزه اين شهر با راههاي آسفالت با ساير شهرها مرتبط است.
دكتر عبدالرحيم قنوات، دارنده دكتراي تاريخ اسلام و عضو هيات علمي دانشگاه فردوسي مشهد كه عضو پيوسته انجمن ايراني تاريخ نيز است، گفتاري از بازديد ساختمان قديمي ايستگاه راه آهن در مدينه را قلمي كرده كه در ادامه آمده است:
ايستگاه بنايي است عثماني (راه آهن مدينه در دوران سلطان عبدالحميد دوم عثماني با كمك فني آلمانيها كشيده شد. هدف اين بود كه از اين طريق سوريه به شهرهاي مقدس مدينه و مكه متصل شود.) ساختمان ايستگاه بنايي است نه چندان بزرگ، سنگي، با طاقهايي سياه و طبقه دوم آن زرد و سياه و پنجرههاي گِرد و هلالي. گِردها از شيشههاي رنگي. جلوي ساختمان چند رديف نخل است و يك نوع درخت ديگر كه من نفهيمدم چيست. درها و پنجرههاي ساختمان قفل است و جلوي آنها نردهاي براي حفاظت كشيدهاند. تابلوي بزرگي جلوي ساختمان است كه بر روي آن نوشته است: وزاره المعارف وكالة الآثار و المتاحف (وزارت معارف نمايندگي آثار تاريخي و موزهها). و اينكه شروع ترميم محطة سكة حديد الحجاز بالمدينة المنوره (آغاز بازسازي ايستگاه راه آهن حجاز در مدينه منوره). محوطه ايستگاه سرسبز است، اما دور و بر، پر است از آت و آشغال و هيچ نشاني از قطار و راه آهن نيست، جز يك واگن باري كه در گوشهاي روي چند تراورز سوارش كردهاند. همين. چراغهاي اطراف محوطه، اين ساعت صبح هنوز روشن بود.
پشت نردهها مردي خوابيده بود. سلام و عليكي كرديم و اينكه «هل يمكن الورود؟ (آيا اجازه ورود هست؟) » او گفت: «لا». و دستش را به سمت ديگر ساختمان برگرداند. برگشتيم و در حاشيه خيابان و كنار ديوار محوطه ايستگاه رفتيم پايينتر تا رسيديم به دري نيمه باز كه بالايش باز تابلوي الآثار و المتاحف بود. وارد شديم. مرد نگهبان داشت با موبايلش حرف ميزد. منتظر مانديم تا حرفش تمام شد. سلام و عليكي كرديم و اينكه «هل يمكن الورود؟» درآمد كه لا. لا. گفتم: «نحن معلما التاريخ. مشتاقان لروية المتحف (ما دو نفر معلم تاريخيم و مشتاقيم كه موزه را ببينيم). » عذر آورد كه «والله ممنوع. والله ممنوع.» و اينكه دستور است و سخت ميگيرند. اصرار بي فايده بود و دست از پا درازتر برگشتيم. چقدر ما در اين سفر تا حالا «لا» و «ممنوع» شنيدهايم، خدا عالم است. هرچه ميخواهي، جوابش لا، و هر كجا ميخواهي بروي، ممنوع.