ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) که نیمه‌کاره ماند

امام در حالی که پاچه‌های شلوار را تا نصف ساق بالا زده بود و آستین را هم بالا زده بود، به راه افتاد. آن حضرت مانند رسول‌الله(ص) عمامه‌ بسته بود و عصا به دست گرفت بود. امام اندکی راه رفت، آن‌گاه رو به آسمان کرد و تکبیر گفت.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، نماز عيد فطر سنت به جا مانده‌اي از پيامبر اعظم (ص) است كه در طول تاريخ از سوي مسلمانان اقامه شده و اكنون با همان سبك و سياق به ما رسيده است. اما اين نماز پرفضيلت كه در زمان حضور امام معصوم بر همگان واجب است در زمان خلفاي عباسي تغيير كرده بود.
شهيد مطهري در اين باره مي‌گويد: نماز عيد خواندن، كتاب الله و سنّت رسول‌الله (ص) است اما چگونه نماز خواندن، سيره است. پيغمبر نماز عيد فطر و عيد قربان مى‏خواند، اينها هم نماز عيد فطر و عيد قربان مى‏خواندند، اما روش نماز خواندن به تدريج فرق كرده بود، سيره فرق كرده بود. كم كم دربارهاى خلفاي عباسي مانند دربارهاى ساسانى ايران و قياصره روم شده بود، دربارهاى خيلى مجلّل. لباس خليفه و سران سپاه داراى انواع نشانه‏هاى طلا و نقره بود. خليفه وقتى مى‏خواست به نماز عيد بيايد، با جلال و شكوه خاص و با هيمنه سلطنتى مى‏آمد. خودش سوار بر اسبى كه گردنبند طلا يا نقره داشت مى‏شد و شمشيرى زرّين به دست مى‏گرفت، سپاه نيز از پشت سرش مى‏آمد، درست مثل اين كه مى‏خواهند رژه نظامى بروند. بعد مى‏رفتند به مصلّى‏، دو ركعت نماز مى‏خواندند و برمى‏گشتند. (مجموعه آثار استاد شهيد مرتضي مطهري، جلد ۱۷، صفحه ۱۷۴)
اين موضوع همه ساله رواج داشت تا اينكه پس از پذيرش ولايت‌عهدي از سوي امام رضا (ع)، مأمون از ايشان خواست نماز عيد فطر آن سال (۲۰۱ هجري) را اقامه كنند.
شيخ مفيد در جلد دوم صفحه ۲۵۴ كتاب «الارشاد» از معتبرترين منابع روايي شيعه، اين اتفاق را چنين شرح داده است:
امام رضا (ع) در پاسخ پيغام داد: تو خود شروطي را كه در پذيرفتن ولي‌عهدي ميان من و تو بود، به خوبي مي‌داني، پس مرا از نمازخواندن با نمردم معذور بدار. مأمون نيز در پاسخ به امام رضا (ع) گفت: مي‌خواهم اين كار را انجام دهي تا قلب‌هاي مردم مطمئن شود و آنان فضل تو را بشناسند. پيك ميان آن‌دو همچنان رد و بدل مي‌شد و مأمون نيز همچنان بر خواسته خويش پافشاري مي‌كرد. بالاخره امام به او پيغام داد: دوست داشتم مرا از اين كار معاف بداي، در غير اين صورت همان‌گونه كه رسول‌الله (ص) و اميرالمؤمنين علي‌بن ابي‌طالب (ع) براي نماز خارج مي‌شد، من نيز همان‌گونه خارج مي‌شوم. مأمون نيز گفت: هرگونه كه مي‌خواهي براي نماز خارج شو! مأمون به فرماندهان، نگهبانان و ساير اقشار مردم دستور داد تا صبح زود براي نماز به در خانه امام رضا (ع) بروند.
راوي (ياسر خادم و ريان‌بن صلت) مي‌گويد: مردم در راه‌ها و روي پشت‌بام‌ها نشسته بودند و زنان و كودكان نيز جمع شده بودند. فرماندهان و لشكريان همگي سوار بر مركب‌هاي خود درِ خانه امام منتظر بودند تا اينكه آفتاب طلوع كرد. آن‌گاه ابوالحسن (ع) غسل كرد و جامه‌اش را پوشيد و عمامه‌اي سفيدرنگ و پنبه‌اي را بر سر بست كه يك سرِ آن را روي سينه انداخته و طرف ديگرش را ميان دو كتف خود انداخته بود و كمي هم عطر زده بود. سپس عصايي بر دست گرفت و به همراهان خود فرمود: شما هم كاري را انجام دهيد كه من كردم. آنان پيشاپيش امام حركت كردند.
امام در حالي كه پاچه‌هاي شلوار را تا نصف ساق بالا زده بود و آستين را هم بالا زده بود، به راه افتاد. اندكي راه رفت، آن‌گاه رو به آسمان كرد و تكبير گفت و صداي تكبير اطرافيان نيز او را همراهي مي‌كرد.
شهيد مطهري در اين باره مي‌گويد: امام با يك حالت خضوع و خشوعى از همان داخل منزل كه بيرون مى‏آمد، با صداى بلند شروع كرد به گفتن «اللَّهُ اكْبَرُ، اللَّهُ اكْبَرُ، اللَّهُ اكْبَرُ عَلى‏ ما هَدانا وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلى‏ ما اوْلانا». سال‌ها بود كه مردم اين ذكرها را درست نشنيده‏اند. امام كه به در منزل رسيد، فرماندهان سپاه و سران قبايل انتظار ديدن حضرت را به اين شكل نداشتند، بى‏اختيار خودشان را از روى اسب‌ها پايين انداختند و اسب‌ها را رها كردند.
تاريخ مى‏نويسد: چون مى‏بايست پاها برهنه باشد و آنها چكمه به پا داشتند و چكمه نظامى را به زودى نمى‏توان بيرون آورد، هركس دنبال چاقو مى‏گشت كه زود چكمه را پاره و پاهايش را برهنه كند. اين‌ها نيز دنبال حضرت به راه افتادند.
علامه سيدمحسن امين ادامه ماجرا را اينچنين شرح مي‌كند: امام كه به در اصلي خانه رسيد، تكبير گفت و مردم همگي تكبير گفتند، آن‌گونه كه گمان مي‌رفت ديوارها نيز صدا به تكبير بلند كرده‌اند و امام را همراهي مي‌كنند.
مردم وقتي ابوالحسن (ع) را ديدند و صداي تكبير او را شنيدند، شهر مرو يكپارچه در شور و غوغا فرو رفت. خبر اين ماجرا به مأمون رسيد. فضل‌بن سهل ذوالرياستين به او گفت: اي اميرمؤمنان! اگر رضا با اين حالت به جايگاه نماز برسد، مردم را مي‌شوراند و ما بر خون خود مي‌ترسيم. فردي را به سوي او بفرست كه بازگردد.
سپس مأمون فردي را به سوي امام فرستاد و گفت: ما شما را به رنج و زحمت انداختيم و ما هرگز دوست نداريم كه به شما رنج و سختي برسد؛ بازگرد تا فردي كه هميشه با مردم نماز مي‌خواند، امروز نيز اون نماز بگذارد. امام رضا (ع) كفش خود را طلبيد و پوشيد و سوار بر مركب خود بازگشت. در آن روز مردم پراكنده شدند و نماز منظمي هم خوانده نشد.
ابن شهرآشوب در كتاب «المناقب» ابياتي را كه بحتري در مدح متوكل سروده، آورده است، ولي به حق اين ابيات درباره امام رضا (ع) صدق مي‌كند:
هنگامي كه از ميان صفوف نمايان شدي / با ديدن سيماي تو، پيغمبر را به ياد آوردند و تكبير گفتند
تا اين كه به جايگاه نماز رسيدي/ در حالي كه نور هدايت بر تن كرده بودي و اين نمايان بود
با خشوع كه نشان از تواضع در برابر پروردگار بود/ راه رفتي و هيچ كبر و غروري نداشتي
منبر آنچنان مشتاق تو بود/ كه اگر در توانش بود، به سوي تو مي‌آمد


| شناسه مطلب: 39095




امام رضا