وقوع غزوه حنین در سال هشتم هجری قمری
در چنین روزی رخ داد/«حنین» سرزمینی در نزدیکی شهر «طائف» حدود دوازده فرسخی «مکه» است؛ چون این غزوه در آنجا واقع شد، به نام «غزوة حنین» معروف شده و در قرآن با عنوان «یوم حنین» از آن یاد شده است.
«حنين» سرزميني در نزديكي شهر «طائف» حدود دوازده فرسخي «مكه» است؛ چون اين غزوه در آنجا واقع شد، به نام «غزوة حنين» معروف شده و در قرآن با عنوان «يوم حنين» از آن ياد شده است. نام ديگر اين غزوه «اوطاس» ميباشد و آن نام سرزميني در همان حدود است. نام ديگر اين غزوه «هوازن» است كه نام يكي از قبايل بزرگي است كه در اين جنگ شركت داشت و فرمانده لشكر هم از آن قبيله بود.
زمينه بروز غزوة حنين
پس از فتح «مكه» در ماه رمضان سال هشتم هجري، دو قبيله بزرگ «هوازن» و «ثقيف» كه به ترتيب در منطقه «حنين» و «طائف» زندگي ميكردند، احتمال دادند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به سراغ آنها برود. به همين سبب در آخر ماه «رمضان» يا اوايل ماه «شوال» سال هشتم هجرت بود كه بزرگان هر دو طايفه، نزد «مالك بن عوف» جمع شدند و پس از مشورت گفتند: صلاح در اين است كه ما پيشدستي كنيم، به جنگ مسلمانان برويم و آنها را شكست دهيم؛ چون مسلمانان تاكنون با كساني جنگيدهاند كه فنون جنگ را نميدانستند؛ ولي ما با فنون نبرد آشناييم و آنها را شكست خواهيم داد.
به همين منظور چهار هزار نفر از قبيله «ثقيف» و «بني سعد» آماده شدند و به هوازن پيوستند و گروههايي هم از قبيلههاي «بني نصر»، «بني جُشَم»، «بني غيلان» و اعراب ديگر به آنان پيوستند. حدود سي هزار نفر جمع شدند و فرماندهي «مالك بن عوف» را پذيرفتند. وي جواني مغرور بود و بيش از سي سال نداشت. او دستور داد كه لشكريان؛ اموال، زنان و فرزندان خود را نيز همراه ببرند تا از ميدان جنگ فرار نكنند.
آنان بدين ترتيب حركت كردند تا به سرزمين «اوطاس» رسيدند. وي در آنجا نصيحت پيرمرد باتجربه نابينا، رئيس قبيله «جُشَم»، به نام «دريد بن صمّه» را نيز در همراه نبردن زن و فرزند نپذيرفت و گفت: «تو پير شدهاي و عقلت فرتوت شده است.» سپس گفت: «اي گروه هوازن! يا از من اطاعت كنيد يا شكمم را به نوك شمشير ميگذارم و فشار ميدهم تا از پشتم درآيد!» همه گفتند: «اطاعتت ميكنيم.»
سپس به لشكر خود دستور داد: «غلاف شمشيرها را بشكنند (كنايه از اينكه اين شمشير ديگر به غلاف نخواهد رفت تا اينكه دشمن را از پا درآورد) و به سوي «حنين» بروند و در آنجا در شكاف كوهها و درّهها و لابهلاي درختان كمين كنند تا وقتي لشكر اسلام به آنجا رسيد، از هر طرف حمله كرده، آنها را غافلگير سازند. »
حركت لشكر اسلام به سوي حنين
وقتي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از لشكركشي «هوازن» و قبايل ديگر آگاه شد، «عبدالله اسلمي» را براي كسب اطلاعات فرستاد. او پس از تحقيق و بررسي بازگشت و صحت اخبار جنگ را تأييد كرد.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) مسلمانان را براي جهاد تشويق كرد و وعده پيروزي داد، «عتّاب بن اسيد» را به عنوان امير مكه و «معاذ بن جبل» را براي تعليم احكام در «مكه» گذاشت و يكصد زره از «صفوان بن اميه» به عنوان عاريه مضمونه گرفت و خودش نيز زره پوشيد و كلاهخود به سر گذاشت؛ پرچم بزرگ را به دست علي (عليه السلام) داد و با دوازده هزار نيرو به سوي حنين حركت كردند؛ ده هزار نفرِ آنان از «مدينه» براي فتح مكّه آمده بودند و دو هزار نفر از مسلماناني بودند كه در فتح مكه، مسلمان شدند.
لشكر اسلام، شب را بيرون از سرزمين حنين استراحت كردند و پس از اداي نماز صبح به امامت پيامبر (صلي الله عليه و آله) به حركت خود ادامه دادند. هنوز هوا تاريك بود كه وارد درّه حنين شدند. در اين هنگام بود كه ناگهان، لشكر «هوازن» از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاي خود قرار دادند، گروهي كه در مقدمه لشكر قرار داشتند و در ميان آنها تازه مسلمانانِ مكه بودند، فرار كردند و به دنبال آنها بقيه لشكر نيز گريختند؛ ولي امام علي (عليه السلام) كه پرچمدار لشكر بود با عده كمي در برابر دشمن ايستادند و به پيكار ادامه دادند.
منافقان لشكر اسلام از اين پيش آمد ناگوار، خوشحال شدند.
ابوسفيان
گفت: مسلمانان تا لب دريا خواهند دويد. ديگري گفت: سحر، باطل شد. سومي تصميم گرفت كار اسلام را يكسره كند و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را در آن گير و دار بكشد و چراغ توحيد و مشعل فروزان رسالت را خاموش سازد؛ ولي نتوانست.
در آيه زير، به مطالب مذكور اشاره شده است:
«لَقَدْ نَصَرَكمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكمْ كثْرَتُكمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكمْ شَيْئاً»؛ «خداوند شما را در ميدانهاي زيادي ياري كرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز ياري كرد)؛ در آن هنگام كه فزوني جمعيتتان، شما را مغرور ساخت؛ ولي (اين فزوني جمعيت) هيچ به دردتان نخورد. »
تعداد لشكر اسلام در اين جنگ، دوازده هزار نفر بود كه اين عده در هيچ يك از جنگهاي اسلام تا آن روز، سابقه نداشت. اكثر مسلمانها با مشاهده اين جمعيتِ زياد و وجود سلاحهاي جنگي گمان كردند كه پيروزيشان حتمي است؛
حتي ابوبكر بن ابي قحافه خطاب به پيامبر (ص) گفت: يا رسول الله! لا تغلب اليوم من قلّة؛ يعني امروز جمعيت ما همانند سابق اندك نيست، كه مغلوب شويم.
البته، آن طوري كه ابوبكر ميپنداشت، به واقعيت نرسيد و هنگامي كه مسلمانان با سپاه كفر روبرو شدند، همگي جز تعدادي اندك گريختند و ابوبكر نيز از جمله فراريان جنگ حنين بود.
فرار از جنگ
در آيه شريفه، پس از اشاره به مغرور شدن مسلمانان به زيادي جمعيت و بيفايده بودن آن، با لحن ملامتآميزي ميفرمايد: «وَضَاقَتْ عَلَيْكمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ»؛ «چنان ترسيديد و شكست خورديد كه زمين با آن همه وسعتش بر شما تنگ شد، سپس به دشمن، پشت كرديد و گريختيد.»
آري، اكثر مسلمانان فرار كردند، در حالي كه اكثر آنان ميدانستند فرار از جنگ، حرام است، و قرآن فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ، وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَي فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ»؛ «اي كساني كه ايمان آوردهايد! هنگامي كه با كافران در ميدان نبرد روبهرو شويد، به آنها پشت نكنيد (و فرار نكنيد) و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند مگر آنكه هدفش كنارهگيري از ميدان براي حمله مجدّد يا به قصد پيوستن به گروهي (از مجاهدان) بوده باشد (چنين كسي) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم بوده و چه بد جايگاهي است! »
با وجود نهي قرآن از فرار و تهديد فراركنندگان به عذاب دوزخ، متأسفانه مسلمانان من جمله ابوبكر و عمر فرار كردند و جز چند نفر باقي نماندند.
ثابت قدمان در جنگ حنين
در اين ميدان، اكثريت فرار كردند و باقيمانده را چهار، ده، دوازده، هشتاد و يا حداكثر صد يا سيصد نفر نقل كردهاند. از ميان اين اقوال، قول دوم (ثابت ماندنِ ده نفر) را بيشتر محققان، تأييد، و اسامي آنان را به ترتيب زير نقل كردهاند:
۱. علي بن ابي طالب بن عبدالمطلب (عليه السلام) (وي در مقابل پيامبر (صلي الله عليه و آله) شمشير ميزد و به تنهايي چهل نفر از دشمن را به قتل رساند)؛
۲. عباس بن عبدالمطلب (عموي پيامبر كه در طرف راست حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) بود)؛
۳. فضل بن عباس بن عبدالمطلب (در طرف چپ پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود)؛
۴. ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب؛
۵. نوفل بن حارث بن عبدالمطلب؛
۶. ربيعة بن حارث بن عبدالمطلب؛
۷. عبدالله بن زبير بن عبدالمطلب؛
۸ و ۹. عُتبه و مُعَتِّب پسران ابولهب.
اينها همه در اطراف پيامبر (صلي الله عليه و آله) بودند، نُه نفر از بني هاشم بودند و دهمين نفر از غير بني هاشم بود كه عبارت است از «أيمن بن اُمّ أيمن» كه در اين جنگ شهيد شد.
از زنان! نيز دو تن، يكي به نام «اُمّ عمراه» (نسيبه) دختر «كعب» و ديگري به نام «اُمّ سُليم» دختر «مِلحان» ميان ثابت قدمان بودند، ميجنگيدند و فراريان شبه مرد را ملامت ميكردند.
عكسالعمل پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از فرار لشكر
رسول اسلام (صلي الله عليه و آله) در اين لحظاتِ حساس، متوجه شد كه زحمات بيست و يك سالهاش در راه تبليغ اسلام و پيروزيهاي بزرگي كه در اين راه نصيبش شده است، همگي به مخاطره افتاده، پس اقداماتي انجام داد كه از جمله آنها موارد ذيل است:
۱. دست به دعا برداشت و عرضه داشت: «اللَّهُمَّ إِلَيْكَ الْحَمْدُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ؛ خدايا! تو را سپاس، و شكوه حال خود را به درگاه تو ميآورم و تويي تكيهگاه.» جبرئيل نازل شد و عرض كرد: همان دعايي را كردي كه حضرت موسي (عليه السلام) براي شكافتن دريا و نجات از فرعون كرد.
۲. وقتي بر استر، سوار بود، از «ابوسفيان بن حارث» يك مشت خاك گرفت و به طرف مشركان پاشيد و فرمود: «شاهت الوجوه؛ زشت باد اين صورتها!» سپس سر به آسمان بلند كرد و گفت: «اللهم اِن تُهلَك هذِهِ العِصابَةُ لاتُعبَد، و اِن شِئتَ اَن لَاتعبد، لَا تُعبَد؛ خدايا! اگر اين جماعت نابود شود، كسي تو را پرستش نخواهد كرد، و اگر بخواهي كه كسي تو را پرستش نكند، مورد پرستش قرار نخواهي گرفت.»
۳. به عموي خود «عباس» - كه صداي رسا و بلندي داشت - فرمود: بالاي بلندي برو و فراريان را اين گونه صدا بزن: «يا اصحابَ سورة البقرة و يا اصحاب بيعة الشجرة، الي اين تفرّون؟ اذكروا العهد الّذي عاهدتم عليه رسول الله؛ اي اصحاب سوره بقره و اي اصحاب بيعت شجره، به كجا ميگريزيد؟ پيماني را كه با رسول خدا بستهايد، به ياد آريد!»
۴. شمشير كشيد و به دشمن حمله كرد و فرمود: «اَلآن حَمِيَ الوَطِيسَ؛ هم اكنون تنور جنگ داغ شد» و اين گونه رجز خواند:
أنَا النَّبِيُّ لا كَذِبُ *** اَنَا ابنُ عَبدِالمُطَّلِبِ
«من پيامبري هستم كه دروغ در من نيست. من فرزند عبدالمطلبم.»
پيكار اميرمؤمنان (عليه السلام)
اميرمؤمنان (عليه السلام) كه شجاعانه ميجنگيد و مشركان را به هلاكت ميرساند، متوجه شد مردي بيباك و متهوّر از قبيله «هوازن» به نام «ابو جَروَل» سوار بر شتر، پرچم سياهي را بر سر نيزه زده، بيمحابا پيشاپيش دشمن ميآيد و اين رجز را ميخواند:
«اَنَا اَبو جَروَل لا بَراحَ حَتّي نُبِيحَ اليَومَ اَو نُباحَ؛ من ابوجرولم، ميدان جنگ را رها نخواهد كرد تا آنكه امروز اينان را نابود كنم و يا خودم نابود شوم.»
امام علي (عليه السلام) به سويش رفت و او را با ضربتي به دو نيم كرد و چنين رجز خواند:
«قَد عَلِمَ القَومُ لَدَي الصَّباحِ اَنّي فيِ الهَيجاءِ ذِو نِصاحِ؛ به يقين اين گروه در صبحگاهان ميدانند كه من در ميدان جنگ، خيرخواه هستم.»
با كشته شدن «ابوجرول» سپاه دشمن رو به هزيمت نهاد و مسلمانانِ فراري به تدريج بازگشتند. مسلمانان آنان را تعقيب كرده و تعداد زيادي از آنان را كشته و تعدادي را اسير نمودند و غنيمت فراواني از آنان به دست آوردند.
آتش افروزان جنگ حنين، توان مقابله با پيامبر (ص) را از دست دادند و به سوي طائف، عقب نشيني كردند و پيامبر (ص)، آنان را تا طايف تعقيب كرد.
در اين جنگ، اميرمؤمنان (عليه السلام) به تنهايي چهل نفر از قهرمانان دشمن را كشت؛ پس عباس گفت: «عمو و دايياش فدايش باد!»
شهداي واقعه حنين چهار نفر بودند: ۱- أيمن بن اُمّ أيمن ۲- سُراقة بن حارث ۳- رُقَيم بن ثابت ۴- ابوعامر اشعري.
نزول آرامش بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) و مؤمنان
در آن حالتِ بحرانِ جنگ «حنين» كه تعداد كثيري از مسلمانان به علتِ ضعف ايمان، فرار كردند، خداي مهربان از جانب خودش «سكينه» و آرامش را بر دل پيامبر (صلي الله عليه و آله) و مؤمنان حقيقي و ثابت قدم نازل كرد؛ همچنان كه در آيه شريفه ميفرمايد:
«ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ»؛ «سپس خداوند (سكينه) و آرامش خود را بر پيامبر و مؤمنان نازل كرد. »
نزول لشكرهاي نامرئي
در اين جنگ، خداي حكيم، علاوه بر فرستادن سكينه و آرامش، گروههايي از فرشتگان را نيز براي تقويت نيروي مؤمنان فرستاد؛ همچنان كه در ادامه آيه كريمه ميفرمايد:
«وَأَنزَلَ جُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا»؛ «و لشكرهايي فرستاد كه شما نميديديد.»
در اينكه آيا فرشتگاني كه در اين جنگ و جنگ «بدر» نازل شدند، جنگ هم كردند يا تنها براي دلگرمي و تقويت روحيه مؤمنان نازل شدند، ميان مفسران، بسيار گفتگو شده است.
پيروزي لشكر اسلام
در نتيجۀ صلابت و استواري رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، رشادت حضرت علي (عليه السلام)، پايداري مؤمنانِ ثابت قدم، بازگشت برخي فراريان و رسيدن امدادهاي غيبي، لشكر اسلام پيروز شد. مشركان؛ زنان، فرزندان و اموال خود را در ميدان جنگ رها كردند و گريختند؛ كه در پايانِ آيه ميفرمايد:
«وَعذَّبَ الَّذِينَ كفَرُواْ وَذَلِك جَزَاء الْكافِرِينَ»؛ «و كافران را (خدا) مجازات كرد، و اين است جزاي كافران! »
مجازات خدا بر كفّار به دست مؤمنان، چنين بود كه گروهي كشته و گروهي اسير شدند و جمعي گريختند و اموالشان به دست مسلمانان، غنيمت گرفته شد؛ ولي با اين حال خداوند، درهاي توبه و بازگشت را به روي اسيران و فراركنندگان از كفّار و فراريان مسلمان از ميدان جنگ باز گذارد كه اگر مايل باشند، به سوي خدا بازگردند و آيين حق را بپذيرند؛ از اين رو در آخرين آيه مربوط به غزوة «حنين» ميفرمايد:
«ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِك عَلَي مَن يَشَاءُ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»؛ «سپس خداوند بعد از آن (قضيه جنگ حنين) توبه هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) ميپذيرد، و خداوند آمرزنده و مهربان است. »
مقايسه جنگ بدر و حنين
ميان جنگ بدر و جنگ حنين شباهتهايي وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
۱. در هر دو جنگ، خدا فرشتگان را براي تقويت روحيه مؤمنان نازل فرمود.
۲. در هر دو جنگ به اذن خدا گروه اندك بر گروه زياد پيروز شد (در آغاز تعداد نفرات لشكر اسلام زياد بودند؛ ولي فرار كردند و گروه اندكي باقي ماندند).
۳. در هر دو جنگ، تعداد كشته شدگان دشمن، حدود هفتاد نفر و شهداي لشكر اسلام، چهار يا پنج نفر بوده است.
۴. در هر دو، حدود چهل نفر از دشمن، به دست حضرت علي (عليه السلام) به قتل رسيدند.
۵. در هر دو ميدان، امام علي (عليه السلام) سركوبگرِ اصليِ دشمن بود؛ از اين رو، غالباً اين دو جنگ را در كنار هم ميآورند و آن حضرت را قهرمان هر دو جنگ معرفي ميكنند. در تاريخ اسلام و فرهنگ ادبيات اسلام و مسلمانان، لقب «قهرمان بدر و حنين» به اميرمؤمنان (عليه السلام) اختصاص دارد.
۶. در هر دو، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مشتي از خاك به صورت مشركان پاشيد كه به چشم آنان رفت.
۷. جنگ بدر، اولين جنگ اسلام و كفر بود و جنگ حنين، آخرين غزوهاي بود كه در آن، درگيري و زد و خورد رخ داد، و با اين دو جنگ، شوكت مشركان عرب، شكسته شد.
۸. هر دو جنگ، براي هر دو طرف، سرنوشتساز و حساس بوده است، و اين حساسيت از دعاي پيامبر (اِن تُهلَك هذِهِ العِصابَةُ لاتُعبَد) به خوبي استفاده ميشود.
رخدادهاي پس از جنگ
پس از پيروزي لشكر اسلام در جنگ حنين، جريانهايي واقع شده است؛ از قبيل: تعقيب دشمن و محاصره «قلعه طائف»، برخورد كريمانه پيامبر (صلي الله عليه و آله) با اسيران به خصوص با خويشاوندان «حليمه سعديه»، مادر رضاعي پيامبر (صلي الله عليه و آله)، مسلمان شدن «مالك بن عوف» و افراد ديگر، كيفيت تقسيم غنايم، برگشت حضرت به مكه و انجام مناسك عمره مفرده، بازگشت به مدينه در اواخر ماه ذي قعده و… كه تمام اينها آموزنده و عبرتانگيز است؛ ولي ما براي اختصار، از توضيح اين موارد خودداري كرده، تنها به نقل مضمونِ يك روايت از امام صادق (عليه السلام) اكتفا ميكنيم.
علامه مجلسي (رحمه الله) به نقل از «امالي» شيخ طوسي، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده است: پيامبر (صلي الله عليه و آله) پس از پيروزي در حنين به حركتِ خود ادامه داد تا به «طائف» رسيد و اهل آن را (كه در قلعه محكم، جمع شده بود) محاصره كرد، پس از چند روز، آنها از پيامبر (صلي الله عليه و آله) خواستند كه محاصره را بشكند تا اينكه نمايندگان آنان بيايند و با حضرت، مذاكره كنند. حضرت، محاصره را شكست و به مكه برگشت و منتظر ماند تا نمايندگان «طائف» آمدند و گفتند: تمام قوم ما مسلمان ميشوند و همه احكام اسلام را قبول دارند، جز نماز و زكات را كه اقوام ما زير بار آن نميروند!
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در پاسخ آنها فرمود: «اِنَّهُ لاخَيرَفيِ دِينٍ لارُكُوعَ فِيهِ وَ لا سُجُود؛ ديني كه در آن ركوع و سجود نباشد، خيري ندارد.»
و فرمود: سوگند به خدايي كه جانم در دست قدرت اوست، يا بايد قوم شما نماز را اقامه
كنند و زكات دهند يا اينكه مردي را كه مثل نفس من است به سوي آنان ميفرستم كه گردن رزمندگانتان را ميزند و زنان و فرزندانتان را اسير ميكند. در اينجا دست علي (عليه السلام) را گرفت، بلند كرد و فرمود: او، همين مرد است.
نمايندگان به «طائف» برگشتند و هر چه از پيامبر (صلي الله عليه و آله) شنيده بودند، به اقوام خود رساندند. آنان هم نماز و تمام شرايط پيامبر (صلي الله عليه و آله) را قبول كردند.
سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: اهل هيچ مملكتي و هيچ قومي از من نافرماني نكردند؛ مگر اينكه تير خدا را به سوي آنان انداختهام. گفتند: منظورتان از تير خدا چيست؟ فرمود: منظورم علي بن ابي طالب (عليه السلام) است كه او را به هيچ سريّهاي نفرستادم؛ مگر اينكه ديدم جبرئيل از طرف راست و ميكائيل از طرف چپ و يك فرشته ديگر از پيش رو، وي را همراهي ميكردند و ابري بر بالاي سرش سايه ميافكند تا اينكه خداوند، پيروزي را به حبيب من (علي (عليه السلام) ) عطا فرمود.
درباره تاريخ اين واقعه، گرچه تمامي مورخان متفقند كه در شوال سال هشتم قمري واقع گرديده است، ولي درباره روز اين واقعه، اتفاق چنداني ندارند.
شيخ عباس قمي، در كتاب وقايع الايام از قول شيخ بهائي، تاريخ وقوع غزوه حنين را سوم شوال گفته است ولي واقدي، نويسنده كتاب «المغازي» ابتداي حركت پيامبر (ص) از مكه معظمه را ششم شوال و وقوع نبرد را در دهم شوال ذكر كرد.
عده اي نيز، نخستين روز ماه شوال را تاريخ وقوع جنگ حنين ميدانند.