سفری عاشقانه به سرزمین عشق+فیلم
بقیع، مجمع اسرار، رازها و رمزهای سر به مهر است که دست تطاول و ستم، نگذارده لب بگشاید و رازها و رموز و اسرار معرفت بخش خود را فراروی انسانهای سرگشتة معاصر، نجوی کند. بقیع، سینة سینا است، که اکنون ساکت و خاموش، منتظر سؤالهای ذهنهای کاوشگر و معنا طلب است. بقیع داستان صدها صحابی مخلص و وفادار است که هرگز سهمی دنیوی از ایثار و اخلاصها و همگامیهای خود با نبیّ رحمت در دنیای ماده، طلب نکردهاند.
بقيع، قطعه زميني رها شده و مقبرهاي همچون مقابر عمومي نيست، گنج تاريخ و مخزن اسراري جاودانه است. تاريخي مملو از حادثه و دنيايي از همة عظمتها، اخلاصها، رشادتها، كرامتها، معناها، جانفشانيها، ايثارها، مظلوميتها، حماسهها و فريادهاست؛ فريادهايي در سكوت، گريههايي در تنهايي.
نالههايي در ظلمت، يادوارهاي است از جهادها و پيكارها و از خود گذشتنها، نمادي است از عظمت يك تاريخ بلند و گسترده، واگوية كتابهاي سترگ است كه بايد به استنطاق درآيد و به مرحلة كتابت نهاده شود تا نهفتههاي حيات بخش و شور آفرين و الهام بخش خود را باز نمايد و اسراري را كه در خود نهفته، برملا سازد تا درسهاي خود را بي دريغ، فراروي تشنگان حقيقت و معرفت و انسانيت بازگو نمايد و عبرتهاي خود را به صاحبان بصيرت ارزاني دارد.
بقيع، مجمع اسرار، رازها و رمزهاي سر به مهر است كه دست تطاول و ستم، نگذارده لب بگشايد و رازها و رموز و اسرار معرفت بخش خود را فراروي انسانهاي سرگشتة معاصر، نجوي كند.
بقيع، سينة سينا است، كه اكنون ساكت و خاموش، منتظر سؤالهاي ذهنهاي كاوشگر و معنا طلب است. بقيع داستان صدها صحابي مخلص و وفادار است كه هرگز سهمي دنيوي از ايثار و اخلاصها و همگاميهاي خود با نبيّ رحمت در دنياي ماده، طلب نكردهاند.
داستان امامت شيعي و راستين اسلامي است كه در چهرة سبط اكبرِ نبيّ رحمت، حسن مجتبي× و باقي ماندة حادثه طف، سجاد امامت× و باقر علوم و صادق آل البيت^ تجلّي يافته است.
داستان و غمنامة خليفة بلافصل پيامبرِ رحمت و دخت مظلومة او، سيدة زنان عالم است. غمنامة غربت، انقطاع وحي و سيلي خوردنهاي دردانة هستي و گريههاي ممتد از رجعت امت، پس از پدر خويش و نگين رسالت و نبوت است. معناي آية تطهير و طنين صداي مظلومانة كوثر است و فرياد بيت الأخزان فاطمه، نگين هستي است. واگوية دختركاني از تتمة نبوت است كه با غمهاي سترگ خود، در سينة آن غنودند؛ همچون رقيه و زينب و امّ كلثوم، بازتابي از كرامت زنان و مادراني بزرگ است كه با دستان خود انسانهايي بزرگ را به تاريخ انسانيت عرضه داشتند و با كعبه نجوي كردند و طفلِ مام هستي را، كه جان جهان است، بر دستان كرامت خويش گذاردند. داستان بانويي است كه كفالت خاتمة رسالت و عقل كلّ هستي را مفتخر شده است.
[factimage()] /DAS/P3507 [imagetitle()] [factimageend()]
بانويي بزرگ، فاطمة بنت اسد، كه هم مام امير ولايت و عدالت است و هم كفالت گر انسان كامل تاريخ بشريت، ستودة خدا، محمد مصطفي.
بقيع، يادمان سعديهاي است كه با شير پستان خويش، كاري همچون فاطمة بنت اسد را تداعي كرده است.
بقيع، جايگاه مادران امت، زناني كرامت پيشه؛ همچون جويريه، امّ حبيبه، امّسلمه، ماريه و... كه همواره، همچون امّ سلمه و امّ حبيبه، غمهاي زنانه را از چهرة تابناك پيامبر ستردند.
غمنامة صفيه و عاتكه؛ دو بانوي با شهامت و عمّههاي يتيم عبدالله، پيام آور حقيقت است؛ آنان كه پشتوانهاي براي يادگار رسالت بودند. واگويهاي از گريههاي خواهري است كه سيل اشكش او را تا اُحد فراخوانده و در غم عمّ پيامبر، سيد شهيدان اُحد، مويه كرده و خونابة دلِ خويش را در رگهاي تاريخ جاري كرده است.
بقيع، داستانِ فراوانِِ گفته شدة عدالت علي است، كه عقيلِ برادر را هم از بخششي اضافه دريغ داشته تا عدالت، قرباني خويشاوندي و تبارگرايي نگردد و داستان حديدة محماتش عالمي را در فراگيري درس عدالت، كفايت كند.
بقيع، داستان مكرّر غمِ رسول خاتم در فراق از دست دادن جگر گوشه اي است كه اميد نبيّ رحمت بود؛ ابراهيم، ابن رسول خاتم؛ او كه ولادتش موجي از شادي را در مدينة الرسول و مرگش، سايه اي از غم را بر شهر وحي و شهر محبوب پيامبر خدا افكند.
بقيع، غم مادري است كه اشكش را از مدينه تا كربلا روانه كرده و پسران قهرمان و قهرمان قهرمانان حادثة طف را نثار آرمانهاي رسالت كرده، تا فرياد رهايي بخش محمد| در سينة تاريخ بماند و دُردانه و جگر گوشه اش، سيّد شهيدان طف، تنها نماند. او كه ابوالفضل رشيدش و عون و عبدالله و جعفرش را براي همركابي با جگر گوشة فاطمه÷ و علي×، همراه او نمود تا در ركابش بسان دستههاي گل پرپر شوند و به كام مرگي با عزّت و كرامت در افتند.
باز هم بنگارم كه بقيع، يادوارة تشت سرخ خون و يادوارة تيرهاي نشسته بر پيكري مظلوم است.
براي مشاهده فيلم سفر عشق اينجا كليك كنيد.