چرا امام حسین(ع) قبل از انجام حج از مکه خارج شد؟


امام حسین (ع) راضی نمی‏شد که خونش در خانه خدا ریخته شود تا مبادا این کار در تاریخ مسلمانان سنت شود و جرئت چنین کارهایی را پیدا کنند. این بود که ترجیح داد از مکه خارج شود تا اگر توطئه‏ای رخ داد و او را ترور کردند، این حادثه در بیرون مکه رخ داده باشد.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج به نقل از شفقنا، امام موسي صدر در بيان اهميت حج مطالبي بيان داشته است كه در پي مي‌آيد:
اولاً ماه ذي‌الحجه است؛ ماه مباركي كه مناسك حج در آن برپا مي‏شود. اين ماه در دوران جاهليت و پيش از اسلام نيز مورد احترام بود.
همان‌طور كه مي‌‏دانيد، جامعة عرب پيش از اسلام دچار مشكل انتقام‏جويي و ناامني بود. آنان ديدند اين مشكل باعث مي‌‏شود كه فرصت حج از دست برود و قبايل عرب نتوانند براي اداي حج اقدام كنند، به‌ويژه آنكه بيشتر حجاج از قبايل عربِ اطراف مكه بودند. افراد ديگري نيز حتي از غير عرب براي حج به مكه مي‏ آمدند. آنان براي اينكه ناامني و شعله‏ ور شدن حس انتقام‏جويي مانع برگزاري حج نشود، ماه‏هاي ذي‏ الحجه و ذي‏ القعده را كه پيش از ذي‏ الحجه بود و محرم را كه پس از ذي‏ الحجه بود ماه حرام خواندند و جنگ در اين ماه‏ها را حرام اعلام كردند، تا امنيت براي حجاج فراهم باشد و بتوانند شهر و قبيله و خانة خود را به قصد مكه ترك كنند و حج بگزارند و سپس برگردند. آنان بر اساس سرعت حمل و نقل و امكانات جابه جايي در آن زمان، حساب كردند كه يك ماه و نيم قبل از حج و يك ماه و نيم بعد از حج براي تأمين امنيت و سلامتي زائران و حجاج كافي است و اين سه ماه را ماه‏هاي حرام ناميدند و جنگ و تجاوز را در آن‌ها حرام قلمداد كردند، آنان همچنين ماه رجب را موعد عمرة مفرده اعلام كردند و از آنجا كه سفر عمره نيز به زمان نياز داشت، ماه‏هاي حرام را چهار ماه قرار دادند.
ولي طمع ‏ورزي و رقابت و دشمني و تلاش براي پيروزي، مانع اجراي اين حكم و توافق‏نامه مي‏شد. مثلاً وقتي قبيله‏ اي خود را در آستانة پيروزي بر دشمنش مي‏ ديد و در اين بين، ماه ذي‏ القعده فرا مي‌‏رسيد، اگر مي‏ خواست دست از جنگ بكشد، دشمن او در طي ماه‏هاي حرام خود را آماده مي‌‏كرد و دوباره حمله مي‏ كرد و پيروز مي‏ شد، در حالي كه اگر جنگ پيش از ماه‏هاي حرام ادامه مي‌‏يافت، آن قبيله پيروز مي‏ شد. از اين رو، گاه برخي از قبايل مايل بودند ماههاي حرام مقداري عقب بيفتد تا آنان به نتيجة جنگ‏ها و فعاليت‏هايشان برسند.
اين امر باعث شكل ‏گيري پديده‏اي به نام «نسيء» (جابه جا كردن ماههاي) حرام شد. آنان ماههاي حرام را به تأخير مي‏ انداختند و نام ماهها را تغيير مي‌‏دادند و كلمات را از معناي خود منحرف مي‏كردند. پديدة نسيء در منا اجرا مي‌‏شد و در آنجا افراد يا خانواده‏هاي معيني بودند كه در منا در برابر مردم مي‌‏ايستادند و عقب‏ افتادن ماههاي حرام را اعلام مي‏كردند. مثلاً ماه ذي‏ القعده را تا ماه ربيع‌الاول عقب مي‏ انداختند و ماه ربيع‌الاول را جلو مي‌‏انداختند تا بتوانند به جنگ ادامه دهند.
در واقع وقتي دشمني و طغيان و خشم شدت مي‏ يابد، هيچ چيزي نمي‏تواند جلوي آن را بگيرد و انسان وقتي بخواهد به خواسته ‏هايش برسد، دست به هر كاري مي‌‏زند و هر ابزاري را به كار مي‏گيرد تا به هدف خود برسد و اين خطر بزرگي براي انسان است.
برخي انسان‏ها در حالت عادي مؤمن و صالح به نظر مي‌‏رسند، ولي وقتي خشمگين مي‏ شوند يا به طمع مي‌‏افتند، مي‏ بينيم رفتارهايي از آن‌ها سر مي‌‏زند كه در شرايط عادي از آن‌ها ديده نمي‏ شد. يا وقتي در برابر حلال و حرام يا يكي از حدود الهي قرار مي‏ گيرند، مي‏ بينيم مي‏ خواهند حكم يا حد خدا را بر اساس ميل و مصلحت خود تفسير كنند. مثلاً وقتي غيبت مي‌‏كنند و از كسي بد مي‏گويند، اگر به آن‌ها بگوييم كه برادر، غيبت حرام است؛ چرا پشت سر انساني مؤمن بدگويي مي‏ك ني، چه مي‏ گويد؟ مي‌‏كوشد تا فتوايي براي درست بودن كار خود پيدا كند و مثلاً مي‏ گويد: «كسي كه من از او غيبت مي‏كنم، غيبت كردن از او حلال است.» چرا حلال است؟ «زيرا او آشكارا مرتكب فسق مي‌‏شود.» بدين ترتيب، دو بار غيبت مي‌كند. اين‌طور نيست؟ غيبت اول بدگويي كردن از اوست و غيبت دوم اين است كه او را فردي مي‌خواند كه آشكارا مرتكب فسق مي‌شود. يعني بدين ترتيب، مرتكب دو گناه مي‏شود.
انسان هنگام طمع‏ ورزي و دشمني، بدون آنكه درست و برحق بينديشد و موضع معتدلي در پيش بگيرد، رفتار مي‏ كند. از اين رو، قرآن كريم به ما هشدار و تذكر مي‏ دهد كه انسان عادل و حق‏ طلب و با ايمان كسي است كه در وقت برانگيخته شدن خشم و طمع و شهوت و در سختي‏ها و پيشامدها بر خود و اعصاب خود مسلط باشد.
در اين روزها، قافلة حسيني به مكه رسيد و تا روز هشتم ذي‏الحجه در مكه ماند. در روز هشتم، يعني روز ترويه، امام حسين (ع) مكه را ترك كرد. چرا امام حسين (ع) در اين زمان از مكه خارج شد؟ اين اقدام امام اسبابي ظاهري و اسبابي پنهاني داشت. سبب ظاهري اين بود كه يزيد گروهي را كه زير لباس احرام سلاح حمل مي‏ كردند، فرستاده بود تا هر كجا حسين (ع) را يافتند، خون او را بريزند، حتي اگر در خانه خدا باشد.
اين مباحث را در هفته‏‌هاي گذشته مطرح كرديم و گفتيم كه از نشانه ‏هاي مؤمن اين است كه در اين شرايط سخت، بر ايمان و پايبندي خود باقي بماند و حالت تعادل خود را حفظ كند. اما مقصود حديثي كه مي‏گويد: «دين به نوع برخورد و رفتار است»، اين نيست كه دين نماز و روزه نيست، بلكه منظور اين است كه نماز و روزه و واجبات عبادي مرحله‏ اي ضروري از دين و ايمان است، ولي انسان مؤمني كه نماز مي‏ خواند و روزه مي‏ گيرد، گاه در موقعيتي قرار مي‌‏گيرد كه مي‏ بيند اگر متعادل و در مسير حق بماند، زيان مي‏ كند. در اين صورت اگر در برابر شهوت‏ها و خواسته ‏هايش ايستادگي كند و مرتكب حرام نشود، فردي متدين به شمار مي‏آيد و دين او صحيح است و اگر هنگام نماز و روزه و رفتارهاي عادي، مردي مؤمن و متعدل و حق‏ طلب باشد، ولي هنگامي كه دين‌داري او با منافع شخصي ‏اش تعارض پيدا مي‏ كند، به انحراف كشيده شود، طبيعتاً اين نشانة آن است كه دين در دورن او ريشه ندوانده است.
بنابراين، چگونه مي‏توانيم مردم را بشناسيم؟ چگونه مي‏توانيم خودمان را بشناسيم؟ آيا ما حقيقتاً مؤمنيم يا نه؟ بايد خودمان را هنگام پيشامدها و مصيبت‏ها و سود و زيان‏ها و در هنگام پيروزي بيازماييم.
قبايل عرب اطرافِ مكه، پيش از اسلام، با يكديگر در جنگ و نزاع بودند و از سويي مكه مركز تجارت و عزت آنان بود. حجّ خانة خدا منبع درآمد آنان و همچنين عامل امنيت و صلح و سودآوري آنان به شمار مي‌‏رفت. وقتي ديدند جنگها و انتقام‏جويي‏‌ها مانع آمدن حجاج مي‏شود، ماههاي حرام را براي خود وضع كردند. ولي با اين حال نتوانستند بر خود مسلط باشند و هنگامي كه قبيله‏ اي با قبيلة ديگر در حال جنگ بود و نزديك بود بر آن پيروز شود و در اين حين ماه ذي‏ القعده فرا مي‏ رسيد، اين قبيله با خود مي‏ گفت اگر جنگ را ادامه دهد، پس از مدتي پيروز خواهد شد، پس چطور دشمن خود را رها كند تا ماه‏هاي حرام تمام شود و جنگ دوباره آغاز شود؟ از اين رو گفتند: حال كه به توقف جنگ در ماه ذي‏ القعده حكم شده است، چنين فرض مي‌‏كنيم كه ماه ذي‌القعده با ماه ربيع‏ الاول جابه جا شده است و عقب افتاده است. اين همان چيزي است كه قرآن كريم آن را «نسيء» ناميده و دربارة آن گفته است: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَ›ٌ فِي الْكُفْرِ.» [۱] بي‏گمان اين اقدام آنان نشان‌دهندة لجاجت و سرسختي و ادامة دشمني‌شان و پرهيز نكردن از حدود الهي است. قرآن كريم ماههاي حرام را تأييد كرد، ولي جابه جا كردن ماه‏هاي حرام را فزوني در كفر خواند. قرآن همچنين اصل شريعت حج را تأييد كرد و آن را همانند سنت ابراهيم قرار داد. مي‏ دانيد كه شريعت حج و دعوت مردم به حج و طواف كردن بر گرد كعبه و سعي ميان صفا و مروه و رفتن به عرفات و منا و مزدلفه، جزو شريعت ابراهيم (ع) بوده است، ولي آنان كلمات را تحريف كردند و از جاي خود گرداندند و دگرگون ساختند، و در همه كار به شيوهاي ديگر عمل مي‌‏كردند. مثلاً در مورد كعبه در قرآن آمده است كه خداوند به حضرت ابراهيم و اسماعيل خطاب كرد كه: «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» [۲] ابراهيم فرمان خدا را اجرا كرد و كعبه را قبلة همة كساني قرار داد كه خدا را مي‏ پرستيدند و كعبه نماد عبادت خداي يگانه و يكتا شد و نخستين خانه ‏اي بود كه براي عبادت مردم بنا شده بود. ولي با اين حال هوس راني‏ها و طمع ‏ورزي‏ها موقعيت كعبه را دگرگون كرد و تلقي مردم را نسبت به آن عوض كرد، به گونه ‏اي كه كعبه را مركز بت‏ پرستي كردند و بتهاي خود را درون آن قرار دادند. هر قبيله‏ اي در آن بتي گذاشت و بدين ترتيب، درون كعبه و بر ديوارهاي آن، بتهاي متعددي وجود داشت؛ همانهايي كه اميرمؤمنان، پس از فتح مكه و به دستور پيامبر، در هم شكست. تعداد بتهايي كه در مكه بود، بسيار زياد بود، از جمله هبل، يغوث، يعوق، ود، لات، عزي، منات و… هر قبيله‏اي براي خود بتي داشت. بدين ترتيب، كعبه را كه مركز و قبلة خداپرستي بود، به خانه‏اي براي بتها تبديل كردند و براي آنكه كارها و رفتارهاي خود را توجيه كنند، مي‏گفتند: ما بتها را نمي‏ پرستيم، بلكه اين‌ها شفيع و واسطة ما نزد خداوندند.
آنان نسبت به عبارات تلبيه (اداي لبيك) نيز همين كار را كردند. الآن خدا روزي همة ما كند وقتي به ميقات مي‏رسيم و لباس احرام مي‏پوشيم در حال احرام و با نيت احرام مي‏گوييم: «لَبَّيكَ، اللّهُمَّ لَبَّيكَ، إنَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ لَكَ وَالمُلكَ، لا شَريكَ لَكَ لَبَّيكَ» (گوش به فرمانم، خدايا، گوش به فرمانم. سپاس و نعمت و فرمانروايي از آن توست. شريكي براي تو نيست. گوش به فرمانم.) ما در حج اين عبارات را مي‏ گوييم و ابراهيم (ع) به فرمان خدا اين تلبيه‏‌هاي معروف را تشريع و واجب كرد. اما قبايل بت ‏پرست كه در اثر هوسراني و طمع‏ ورزي منحرف شده بودند، مي‏ گفتند: «لَبَّيكَ، لا شَريكَ لَكَ إلاّ شَريكاً هُوَ لَكَ تَملِكُهُ وَمامَلَكَكَ» (گوش به فرمانم خدايا، تو شريكي نداري جز يك شريك كه براي توست و تو مالك اويي نه او مالك تو.) يعني خدايا شريك داري، ولي نگران نباش، اين شريك مملوك توست.
همة مناسك و اعمال آن‌ها، از طواف و چگونگي لباس پوشيدن و نماز و ذكر و گريه و سعي ميان صفا و مروه و ذبح كردن و قرباني دادن براي آتش و امثال آن‌ها، دگرگون شده بود و اين خطري بود كه كل امت و هر يك از ارزش‏هاي امت را تهديد مي‏كرد. همواره اين خطر وجود دارد كه انسان همه چيز را تحريف كند.
و به همين ترتيب، مي‏بينيم همة مناسك و اعمال آن‌ها، از طواف و چگونگي لباس پوشيدن و نماز و ذكر و گريه و سعي ميان صفا و مروه و ذبح كردن و قرباني دادن براي آتش و امثال آن‌ها، دگرگون شده بود و اين خطري بود كه كل امت و هر يك از ارزش‏هاي امت را تهديد مي‏كرد. همواره اين خطر وجود دارد كه انسان همه چيز را تحريف كند.
و اين نصيحتي است براي ما، اي برادران! ما نيز اگر بخواهيم در پي هوا و هوس خود برويم، هوا و هوس نامحدود است و خطر شيطان ما را تهديد مي‏كند. در اين صورت، دين را هرگونه كه مي‏خواهيم، تحريف مي‏كنيم. آيا برخي از افراد جامعة ما اين‌گونه نيستند؟ وقتي با آنان بحث مي‏كني، موضوع بحث را عوض مي‏كنند. وقتي از آنان مي‏خواهي گواهي دهند، آن را تغيير مي‏دهند. وقتي مي‏خواهند سخني بگويند، كلمات را تحريف مي‏كنند و دين را، آن‌گونه كه مي‏خواهند، تفسير مي‏كنند و حرام را حلال و حلال را حرام مي‏كنند. دين خدا، كه حقيقت آن تسليم بودن در برابر خداوند متعال است، به بازيچه‏ اي در دست برخي از ما تبديل شده است. چنين چيزي جايز نيست. اين دين نيست، بلكه حكومت هوا و هوس است.
قرآن كريم به ما مي‌‏آموزد كه پروردگار خود را منشأ همة فعاليت‏ها و اعمال خود قرار دهيم: «أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ.» [۳] قلب، در اصطلاح، منشأ اعمال و فعاليت‏هاي انسان است و بايد دانست كه خدا در وراي قلب انسان مؤمن است، يعني ما در همة كارها و رفتارها و برنامه‏هايمان به دنبال خشنودي خدا هستيم. پروردگار، ما را اين گونه مي‏خواهد.
دين خدا، كه حقيقت آن تسليم بودن در برابر خداوند متعال است، به بازيچه ‏اي در دست برخي از ما تبديل شده است. چنين چيزي جايز نيست. اين دين نيست، بلكه حكومت هوا و هوس است.
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ.» [۴] ايمان و علم و معرفت براي كساني كه در دين خود بر اساس هوا و هوس و خواسته‏هاي خود رفتار مي‏كنند، سودي ندارد و آنان امور را هر گونه كه بخواهند تغيير مي‏دهند. هيچ مسئله‏اي روشن‏تر از اين نبود كه كعبه خانة خدا و مركز خداپرستي است، ولي با اين حال آن را تغيير دادند.
همين مشكل در مورد ما وجود دارد. در مسجد ما، در نماز ما، در دين ما، در پرهيزگاري ما، در عبادت ما، در ايمان ما و در همة اين مسائل، اين مشكل وجود دارد. وقتي هواي نفس بر ما چيره باشد و بخواهيم هواي نفس را به جاي خدا بپرستيم، شكي نيست كه ما خواسته‏ هايمان را بر فرمان‌هاي خداوند برتري مي‏دهيم. همة ما از اين جهت در معرض خطر بزرگي هستيم. من خودم را استثنا نمي‌‏كنم و مؤمناني را نيز كه در ميان شما هستند، استثنا نمي‏ كنم. هر انساني در معرض اين خطر است. وقتي انسان در برابر يك حكم ديني مي‏ ايستد و اجراي آن را مسخره مي‌‏كند، درمي‏ يابيم كه او منحرف شده و به گونه‏اي رفتار مي‏كند كه نظر خود را توجيه كند و حق را به خودش نسبت دهد.
اين مشكل همواره در بين انسان‏ها وجود داشته است. قرآن كريم به ما هشدار مي‌‏دهد و مي‌‏گويد: اي مردم! هواي نفس خود را نپرستيد. هواي نفس خود را به خدايي نگيريد. كسي كه هوس خود را معبود قرار دهد، خدا، او را دانسته گمراه مي‏گرداند.
هوشيار باشيد. اجازه ندهيد هوا و هوس و اميال شما بر شما حكم‌فرما شود، چرا كه در اين صورت نماز و روزه و ديگر عبادت‏ها براي شما سودي ندارد و از آن‌ها هيچ بهره‏اي نخواهيد برد. وقتي چيزي را تحت مالكيت خود در‏مي‏آوري، حركت مي‏كني، سخن مي‏گويي، ساكت مي‏َشوي و كاري مي‏كني، اگر در وراي همة اين‌ها، هوس‏ها و خواسته ‏هاي تو قرار داشته باشد، اين فعاليت‌ها هيچ سودي براي تو ندارد.
حج را اين گونه تحريف كردند. ما نيز اگر تابع هوا و هوس باشيم، آيا كعبه والاتر از نماز است؟ كعبه والاتر از مؤمنان است؟ كعبه والاتر از آبروي مؤمنان است؟ كعبه والاتر از جامعة ايماني است؟ همة اجزاي دين مانند يكديگر است. همان‌گونه كه آنان حج را تحريف كردند، ممكن است هوا و هوس ما را بر آن دارد كه دين را تحريف كنيم، نماز و روزه را و حلال و حرام را تحريف كنيم. و اينجاست كه خطر شيطان در كمين ماست.
برادران، در بعضي از روايات معناي حضور شيطان در ميان مردم توضيح داده شده است، از جمله اينكه موسي (ع) روزي به شيطان برخورد كرد و در برابر او ريسمان‏هايي ديد. برخي از اين ريسمان‏ها نازك و برخي ديگر كلفت و محكم بود. موسي ديد در برابر او رشته‏ها و زنجيرهايي است. از او پرسيد اين رشته‏ها و ريسمان‏ها براي چيست؟ گفت: اين رشته‏ها براي كشاندن مردم به راه گمراهي است. گفت: خوب، اين ريسمان‏هاي نازك براي كيست؟ گفت براي انسان‏هايي است كه ايمانشان ضعيف است، چون كشيدن آن‌ها آسان است.
البته اين يك مثل است، ولي معناي آن روشن است. برخي افراد را به‌راحتي مي‏توان از حق به باطل و گمراهي و انحراف كشاند و برخي ديگر از مردم قوي‏ترند و براي كشيدن آن‌ها بايد از ريسمان‏هايي كلفت استفاده كرد و برخي ديگر از انسان‏ها را شيطان تنها با زنجير مي‏تواند به سوي خود بكشد و به همين ترتيب.
شيطان براي انحراف هر يك از ما دامي ‏دارد. دامي براي من، دامي براي شما، دامي براي حاجي، دامي براي پير، دامي براي جوان، دامي براي زن، دامي براي مرد. شيطان مجهز است و همة عناصر شر سربازان او هستند. شيطان براي انحراف انسان، زن و فرزند و باغ و مصلحت و طمع و شهوت و غضب او را به كار مي‏گيرد و از همة اين وسايل براي كشاندن انسان به سوي خود استفاده مي‏كند.
شيطان از ابتدا اين‌گونه برخورد مي‏كرد. از ماهيت شيطان نپرسيد، زيرا بحث دربارة حقيقت اين مسائل براي ما فايده‏اي ندارد. آنچه هست، اين است كه همة ما كاملاً احساس مي‏كنيم كه در مسير خود با وسوسه‏ها و فتنه‏ها و وسايل انحراف روبه‌رو مي‏شويم كه مصلحت شخصي خود را ترجيح مي‏دهيم. امام حسين (ع) در اين باره فرموده است: «وَالدّينُ لَعِقٌ عَلي ألسِنَتِهِم يَلوكونَهُ ما درَّت مَعائِشُهُم فإذا مَحَّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّيانونَ» (دين لقلقة زبان آنان است و تا زماني كه زندگي‏شان به كام باشد، از دين دم مي‏زنند. پس آن‌گاه كه با بلا آزموده شوند، دين‌داران اندك‌اند.
اينجاست كه مؤمن شناخته مي‏شود، يعني وقتي با بلا آزموده شود، وقتي مصلحت او به خطر افتد، وقتي كسي به او اهانت كند، وقتي كسي با او به گونه‏اي رفتار كند كه براي او ناخوشايند باشد، اينجاست كه مؤمن شناخته مي‏شود، وگرنه در حالت عادي همة ما، الحمدلله، مؤمنيم. ايمان راستين جايي مشخص مي‏شود كه با مصالح و هوس‏هاي ما تعارض پيدا كند. در حال خشم و تمايل نفساني است كه ايمان ثابت مي‏شود. بياييد خودمان را بيازماييم. آيا ما غير از عرب‏هاي پيش از اسلاميم كه آيين حج را به منظور پيروزي بر دشمنانشان تحريف مي‏كردند؟
وقتي پيامبر(ص) به نبوت رسيد، دوباره حج را از اين انحرافات پاك كرد و به وصيت ابراهيم جامة عمل پوشاند و كعبه را براي طواف‏كنندگان و معتكفان و ركوع‏كنندگان و سجده‏گزاران پاكيزه كرد و عادت‏هاي مردم را دگرگون ساخت و آنان را از آنچه مي‏كردند، بازداشت و اين سنت نيك و اين شريعت پاك را كه در برابر ماست، وضع كرد. از خداوند متعال مي‏خواهيم تا همة ما را به پيروي از اين سنت ارجمند موفق گرداند.
بنابراين، مراسم حج در اين روزها، در اصل برگرفته از شريعت ابراهيم است كه حضرت محمد (ص) روح آن را بدان بازگرداند و آن را پاكيزه گرداند و مردم را آموزش داد تا حجي صحيح بگزارند و ما نيز امروزه توفيق داريم كه آيين حج را همان‌گونه به جاي آوريم. از خداوند متعال مي‏خواهيم تا همة ما را به اين عمل مقدس كه سن بالا يا ثروت زياد در آن شرط نيست، موفق گرداند. من بر آنم كه حج بر بسياري از مردم واجب است، ولي خودشان هم توجه ندارند.
اما ده روز نخست ماه ذي‏الحجه كه قرآن كريم آن را «ايام معدودات» [۵] ناميده است، از بزرگ‌ترين ايام الله و از باعظمت‏ترين روزهاي سال است. روزه‌داري در اين روزها بسيار مستحب است، به جز در روز عيد كه همه مي‏دانيد. براي اين روزها ذكر و نماز خاصي در بين نماز مغرب و عشا وجود دارد. اين ذكر ما را به ياد داستان حضرت موسي (ع) مي‏اندازد كه [براي عبادت] به كوه طور رفت و به قومش وعده داد كه پس از سي روز بازگردد، ولي خداوند براي امتحان مردم اين سي روز را به چهل روز تبديل كرد: «وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَ‹.» [۶] بدين ترتيب، موسي چهل روز از خانواده و قوم خود دور ماند و اين غيبت بهانه‏اي براي سوءاستفاده و فرصت‏طلبي برخي منحرفان شد و آنان به منحرف كردن مردم پرداختند. وقتي موسي بازگشت، با صحنه‏اي ناخوشايند روبه‌رو شد كه داستان آن را مي‏دانيد.
ما اين ده روز را كه ايام مباركي است، محترم مي‏َشماريم و با روزه گرفتن و نماز و پاكي زبان و توجه قلبي نسبت به كساني كه به حج رفته‏اند، به خداوند سبحان توسل مي‏جوييم و اميدواريم كه از اين راه ثوابي ببريم، زيرا همان‌گونه كه مي‏دانيد «كسي كه به عمل قومي راضي باشد، از آنان است.» ما توفيق حج پيدا نكرديم، ولي قصد آن را داريم كه اگر خداوند به ما توانايي و استطاعت عطا كند، به حج مشرّف شويم. اگر اين روزها را محترم بشماريم و خود را در حج روحي بدانيم، پاداش حج را خواهيم ديد. همان‌گونه كه حاجي از خانه و اهل خود بريده و لباس و راحتي و هواي خود را كنار گذاشته است، ما نيز با روزه ‏گرفتن و نگه داشتن زبان و ايستادگي در برابر خواسته‏ها و هوس‏ها و خودداري از رفتار آزادانه همچون هر جاي ديگر، بايد از اين امور دل بكنيم و در نتيجه، از فضل و رحمت خدا و ثواب حج بهرمند شويم.
مناسبت ديگر اين است كه در اين روزها، قافلة حسيني به مكه رسيد و تا روز هشتم ذي‏الحجه در مكه ماند. در روز هشتم، يعني روز ترويه، امام حسين (ع) مكه را ترك كرد. چرا امام حسين (ع) در اين زمان از مكه خارج شد؟
اين اقدام امام اسبابي ظاهري و اسبابي پنهاني داشت. سبب ظاهري اين بود كه يزيد گروهي را كه زير لباس احرام سلاح حمل مي‏كردند، فرستاده بود تا هر كجا حسين (ع) را يافتند، خون او را بريزند، حتي اگر در خانه خدا باشد. امام حسين (ع)، به رغم عظمت و ارزش و جايگاهي كه نزد خداوند دارد، وسيله‏اي براي بزرگداشت و تكريم شعاير الهي و خانة خداست. از اين رو، حسين (ع) راضي نمي‏شد كه خونش در خانة خدا ريخته شود تا مبادا اين كار در تاريخ مسلمانان سنت شود و جرئت چنين كارهايي را پيدا كنند. اين بود كه ترجيح داد از مكه خارج شود تا اگر توطئه‏اي رخ داد و او را ترور كردند، اين حادثه در بيرون مكه رخ داده باشد.
اما جنبة معنوي و پشت پردة ماجرا اين بود كه در روز ترويه، حجاج يا در مكه جمع شده‏اند و يا از هر طرف به سوي مكه مي‏آيند. امام حسين (ع) وقتي از مكه بيرون آمد، جادة غدير را به سوي جحفه در پيش گرفت. اين تنها جادة منتهي به مكه بود و در غدير، راه حجاج از يكديگر جدا مي‏شد، يعني راه مدينه، يمن، شام، مصر، عراق و…
بنابراين، همة حجاج از اين مسير رو به مكه مي‏آمدند و امام حسين‏ (ع) از همان مسير از مكه بيرون مي‏رفت. حجاجي كه در مكه بودند، بيرون رفتن امام را ديدند و حجاجي كه در حال آمدن به مكه بودند نيز امام را در حال خروج ديدند. اين امر بسيار جلب توجه مي‏كرد. حتي اگر يك كودك نيز از مكه خارج مي‏شد، نظر كاروان حجاج را كه در حال ورود بودند، جلب مي‏كرد، چه رسد به قافلة بزرگ امام حسين (ع).
مردم با تعجب به اين كاروان نگاه مي‏كردند و مي‏گفتند: سبحان الله! در روز ترويه كه همه در مكه هستند و فردا مي‏خواهند به عرفات بروند، چرا اين قافله از مكه خارج مي‏َشود؟ اين قافله براي كيست؟ حس كنجكاوي، مردم را بر آن مي‏داشت كه از ماجرا با خبر شوند. اين بود كه از يكديگر مي‏پرسيدند: اين قافلة كيست؟ قافلة حسين است. حسين پسر دختر رسول خداست و گذشته از آن، يكي از اصحاب پيامبر به شمار مي‏آيد. آنان نمي‏توانستند اين اقدام امام حسين (ع) را تفسير و توجيه كنند و از علت خروج امام سؤال مي‏كردند. اما پس از سؤال كردن، بلافاصله به اين نتيجه مي‏رسيدند كه يزيد توطئه‏چيني كرده و براي كشتن حسين (ع) نقشه كشيده است و چون امام حسين (ع) راضي به اين اقدام نبوده، عزم خروج از مكه كرده است.
به اين ترتيب، امام حسين حملة تبليغاتي بسيار مؤثري براي بيدارسازي مردم ترتيب داد، زيرا با اين اقدام خود براي همة مردم و همة مسلمانان ثابت كرد كه اين خليفه، نه به كعبه احترام مي‏گذارد و نه به خون مسلمانان، نه به حرم الهي و نه به ماه‏هاي حرام. امام حسين (ع) با اين كار و به طور خاص با اين اقدام خود ثابت كرد كه يزيد از خط اسلام خارج شده و از مسير امانت خدا و امت منحرف شده‏ است و بدين ترتيب، با اين اقدامِ امام حسين (ع)، همه چيز براي عالم روشن شد.
شيوه‏اي را كه امام حسين (ع) در پيش گرفت، ديگر امامان نيز براي اثبات حق به كار مي‏بردند. آنان از هر نيرو و فرصتي براي احياي حق استفاده مي‏كردند. مجاهده مي‏كردند و شهيد مي‏َشدند و همه چيز خود را در راه اثبات دين خدا و تقويت پايه‏هاي حق و عدالت فدا مي‏كردند.
در اين روزها شخص ديگري را نيز به ياد مي‏آوريم. مسلم بن عقيل در چنين روزهايي تنها گذاشته شد. همان‌طور كه مي‏دانيد، امام حسين (ع)، مسلم را فرستاد تا به درخواست‏هاي مردم كوفه كه نامه‏هايي براي بيعت و دعوت امام فرستاده بودند، پاسخ گويد. امام (ع) مسلم را فرستاد و از مردم بيعت گرفت. ولي وقتي ابن زياد وارد كوفه شد و شيوة خاص خود را در تهديد و تطميع و دادن پول و ايجاد جنگ رواني به كار گرفت، همين افرادي كه با مسلم و به واسطة او با حسين (ع) بيعت كرده بودند، مسلم را رها كردند.
درست در چنين روزهايي، مسلم هر شب هراسان از خانه‏اي به خانه‏اي ديگر مي‏رفت، بدون اينكه كسي او را حمايت كند و پناه دهد و ياري كند. او در ميان اين مردم تنها ماند تا اينكه ابن زياد توانست محل پنهان شدن او را در خانه‏اي كشف كند و بدين ترتيب، مسلم در روز هفتم اين ماه، يعني طي اين هفته، به شهادت رسيد. اين مصيبت در برابر ما دو جبهة متقابل را مجسم مي‏كند: جبهة حق و عدالت و آرمان‏گرايي و اخلاق والا از يك سو و جبهة حيله و فريب و خيانت و بزدلي و توطئه‏گري از سوي ديگر. چرا مي‏گويم اين دو جبهه در مقابل يكديگرند؟ زيرا همان‌گونه كه مي‏دانيد، ابن زياد به‌تنهايي وارد كوفه شد و وقتي در صدد ترساندن مردم برآمد، هيچ‌گونه اسباب و وسايلي در اختيار نداشت و فقط مي‏گفت: لشكر اميرالمؤمنين خواهد آمد. مردم به مجرد شنيدن اين سخن ترسيدند. از چه ترسيدند؟ هيچ شمشير و لشكري در برابر آنان نبود و مي‏دانستند كه رسيدن لشكر يزيد به كوفه به‌آساني ممكن نيست. ولي با اين حال در اثر تهديدهاي ابن زياد ترسيدند، افزون بر آنكه او با دادن مال آن‌ها را فريب داد. گذشته از اين‌ها عادت عرب و سيرة اجداد آن‌ها در گذشته بر اين بود كه انسان غريب و تنها را اگر هم ياري نمي‏كردند، حداقل پناه مي‏دادند، ولي آنان مسلم را پناه ندادند و از او استقبال نكردند.
در مقابل اين فرومايگي‏ها، مي‏بينيم مسلم (درود خدا بر او باد) برخوردهاي بزرگوارانه از خود نشان داده است. وقتي ابن زياد، پس از ورود به كوفه، براي عيادت شريف بن اعور به خانة هاني رفت، هاني از مسلم خواست تا پشت ديوار بايستد و با اشارة او وارد اتاق شود و ابن زياد را بكشد تا غائله پايان يابد. ولي وقتي ابن زياد آمد و هاني اشاره كرد، مسلم به نيرنگ و ترور تن نداد. اين موضع شريف و بزرگوارانة مسلم در برابر موضع خودخواهانه و پست آن مردم قرار دارد؟
ما امروز در برابر اين صحنه‏ها و مناسبت‏ها قرار داريم و بي‏گمان بر ماست كه از آن‌ها درس و الهام بگيريم و بدانيم كه دنيا، خواه در دست مسلم يا امام حسين (ع) باشد خواه در دست ابن زياد، پايان خواهد يافت و جز نام و ياد ما چيزي باقي نمي‏ماند و بلكه چيزي جز خشنودي يا خشم خدا باقي نمي‏ماند و ما تنها جزاي كارهاي خود را مي‏بينيم.
اگر مسلم، ابن زياد را مي‏كشت و حكومت كوفه را در دست مي‏گرفت و حسين (ع) را به حكومت مي‏رساند، پس از آن ده يا پانزده سال ديگر زنده مي‏ماند. ابن زياد و يزيد چقدر پس از حسين (ع) زندگي كردند؟ چند سال؟ بنابراين، دنيا فاني است و زندگي دنيوي آنان نيز به آخر رسيد، ولي شرافت و بزرگي ماندگار است و همچون خورشيد در آسمان تاريخ مي‏درخشد. ما اكنون مي‏بينيم كه مسلم، همچون خورشيد شرافت و بزرگواري از وراي تاريخ، مي‏درخشد و دل‌هاي ما را آكنده از احترام و تحسين مي‌كند و بي‏گمان، پاداش خدا كامل‏تر است. والسلام عليكم ورحم‹ الله وبركاته. ________________________________________ [۱]. «به تأخير افكندن ماه‌هاي حرام، افزوني در كفر است.» (توبه، ۳۷) [۲]. «خانة مرا براي طواف‌كنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه گردانيد.» (بقره، ۱۲۵) [۳]. «خدا ميان آدمي و قلبش حايل است.» (انفال، ۲۴) [۴]. «آيا آن كس را كه هوسش را چون خداي خود گرفت و خدا از روي علم گمراهش كرد، ديده‌اي؟» (جاثيه، ۲۳) [۵]. «روزهايي چند.» (بقره، ۲۰۳) [۶]. «و ده شب ديگر بر آن افزوديم تا وعدة پروردگارش چهل شب كامل شد.» (اعراف، ۱۴۲)
منبع: كتاب مسيرة الامام السيد موسي الصدر، ج ۱۱، ص ۲۶۸۲۷۶ /عنوان اصلي: إستقبال أيام الحج /مترجم: احمد ناظم