چرا امام حسین(ع) قبل از انجام حج از مکه خارج شد؟
امام حسین (ع) راضی نمیشد که خونش در خانه خدا ریخته شود تا مبادا این کار در تاریخ مسلمانان سنت شود و جرئت چنین کارهایی را پیدا کنند. این بود که ترجیح داد از مکه خارج شود تا اگر توطئهای رخ داد و او را ترور کردند، این حادثه در بیرون مکه رخ داده باشد.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج به نقل از شفقنا، امام موسي صدر در بيان اهميت حج مطالبي بيان داشته است كه در پي ميآيد:
اولاً ماه ذيالحجه است؛ ماه مباركي كه مناسك حج در آن برپا ميشود. اين ماه در دوران جاهليت و پيش از اسلام نيز مورد احترام بود.
همانطور كه ميدانيد، جامعة عرب پيش از اسلام دچار مشكل انتقامجويي و ناامني بود. آنان ديدند اين مشكل باعث ميشود كه فرصت حج از دست برود و قبايل عرب نتوانند براي اداي حج اقدام كنند، بهويژه آنكه بيشتر حجاج از قبايل عربِ اطراف مكه بودند. افراد ديگري نيز حتي از غير عرب براي حج به مكه مي آمدند. آنان براي اينكه ناامني و شعله ور شدن حس انتقامجويي مانع برگزاري حج نشود، ماههاي ذي الحجه و ذي القعده را كه پيش از ذي الحجه بود و محرم را كه پس از ذي الحجه بود ماه حرام خواندند و جنگ در اين ماهها را حرام اعلام كردند، تا امنيت براي حجاج فراهم باشد و بتوانند شهر و قبيله و خانة خود را به قصد مكه ترك كنند و حج بگزارند و سپس برگردند. آنان بر اساس سرعت حمل و نقل و امكانات جابه جايي در آن زمان، حساب كردند كه يك ماه و نيم قبل از حج و يك ماه و نيم بعد از حج براي تأمين امنيت و سلامتي زائران و حجاج كافي است و اين سه ماه را ماههاي حرام ناميدند و جنگ و تجاوز را در آنها حرام قلمداد كردند، آنان همچنين ماه رجب را موعد عمرة مفرده اعلام كردند و از آنجا كه سفر عمره نيز به زمان نياز داشت، ماههاي حرام را چهار ماه قرار دادند.
ولي طمع ورزي و رقابت و دشمني و تلاش براي پيروزي، مانع اجراي اين حكم و توافقنامه ميشد. مثلاً وقتي قبيله اي خود را در آستانة پيروزي بر دشمنش مي ديد و در اين بين، ماه ذي القعده فرا ميرسيد، اگر مي خواست دست از جنگ بكشد، دشمن او در طي ماههاي حرام خود را آماده ميكرد و دوباره حمله مي كرد و پيروز مي شد، در حالي كه اگر جنگ پيش از ماههاي حرام ادامه مييافت، آن قبيله پيروز مي شد. از اين رو، گاه برخي از قبايل مايل بودند ماههاي حرام مقداري عقب بيفتد تا آنان به نتيجة جنگها و فعاليتهايشان برسند.
اين امر باعث شكل گيري پديدهاي به نام «نسيء» (جابه جا كردن ماههاي) حرام شد. آنان ماههاي حرام را به تأخير مي انداختند و نام ماهها را تغيير ميدادند و كلمات را از معناي خود منحرف ميكردند. پديدة نسيء در منا اجرا ميشد و در آنجا افراد يا خانوادههاي معيني بودند كه در منا در برابر مردم ميايستادند و عقب افتادن ماههاي حرام را اعلام ميكردند. مثلاً ماه ذي القعده را تا ماه ربيعالاول عقب مي انداختند و ماه ربيعالاول را جلو ميانداختند تا بتوانند به جنگ ادامه دهند.
در واقع وقتي دشمني و طغيان و خشم شدت مي يابد، هيچ چيزي نميتواند جلوي آن را بگيرد و انسان وقتي بخواهد به خواسته هايش برسد، دست به هر كاري ميزند و هر ابزاري را به كار ميگيرد تا به هدف خود برسد و اين خطر بزرگي براي انسان است.
برخي انسانها در حالت عادي مؤمن و صالح به نظر ميرسند، ولي وقتي خشمگين مي شوند يا به طمع ميافتند، مي بينيم رفتارهايي از آنها سر ميزند كه در شرايط عادي از آنها ديده نمي شد. يا وقتي در برابر حلال و حرام يا يكي از حدود الهي قرار مي گيرند، مي بينيم مي خواهند حكم يا حد خدا را بر اساس ميل و مصلحت خود تفسير كنند. مثلاً وقتي غيبت ميكنند و از كسي بد ميگويند، اگر به آنها بگوييم كه برادر، غيبت حرام است؛ چرا پشت سر انساني مؤمن بدگويي ميك ني، چه مي گويد؟ ميكوشد تا فتوايي براي درست بودن كار خود پيدا كند و مثلاً مي گويد: «كسي كه من از او غيبت ميكنم، غيبت كردن از او حلال است.» چرا حلال است؟ «زيرا او آشكارا مرتكب فسق ميشود.» بدين ترتيب، دو بار غيبت ميكند. اينطور نيست؟ غيبت اول بدگويي كردن از اوست و غيبت دوم اين است كه او را فردي ميخواند كه آشكارا مرتكب فسق ميشود. يعني بدين ترتيب، مرتكب دو گناه ميشود.
انسان هنگام طمع ورزي و دشمني، بدون آنكه درست و برحق بينديشد و موضع معتدلي در پيش بگيرد، رفتار مي كند. از اين رو، قرآن كريم به ما هشدار و تذكر مي دهد كه انسان عادل و حق طلب و با ايمان كسي است كه در وقت برانگيخته شدن خشم و طمع و شهوت و در سختيها و پيشامدها بر خود و اعصاب خود مسلط باشد.
در اين روزها، قافلة حسيني به مكه رسيد و تا روز هشتم ذيالحجه در مكه ماند. در روز هشتم، يعني روز ترويه، امام حسين (ع) مكه را ترك كرد. چرا امام حسين (ع) در اين زمان از مكه خارج شد؟ اين اقدام امام اسبابي ظاهري و اسبابي پنهاني داشت. سبب ظاهري اين بود كه يزيد گروهي را كه زير لباس احرام سلاح حمل مي كردند، فرستاده بود تا هر كجا حسين (ع) را يافتند، خون او را بريزند، حتي اگر در خانه خدا باشد.
اين مباحث را در هفتههاي گذشته مطرح كرديم و گفتيم كه از نشانه هاي مؤمن اين است كه در اين شرايط سخت، بر ايمان و پايبندي خود باقي بماند و حالت تعادل خود را حفظ كند. اما مقصود حديثي كه ميگويد: «دين به نوع برخورد و رفتار است»، اين نيست كه دين نماز و روزه نيست، بلكه منظور اين است كه نماز و روزه و واجبات عبادي مرحله اي ضروري از دين و ايمان است، ولي انسان مؤمني كه نماز مي خواند و روزه مي گيرد، گاه در موقعيتي قرار ميگيرد كه مي بيند اگر متعادل و در مسير حق بماند، زيان مي كند. در اين صورت اگر در برابر شهوتها و خواسته هايش ايستادگي كند و مرتكب حرام نشود، فردي متدين به شمار ميآيد و دين او صحيح است و اگر هنگام نماز و روزه و رفتارهاي عادي، مردي مؤمن و متعدل و حق طلب باشد، ولي هنگامي كه دينداري او با منافع شخصي اش تعارض پيدا مي كند، به انحراف كشيده شود، طبيعتاً اين نشانة آن است كه دين در دورن او ريشه ندوانده است.
بنابراين، چگونه ميتوانيم مردم را بشناسيم؟ چگونه ميتوانيم خودمان را بشناسيم؟ آيا ما حقيقتاً مؤمنيم يا نه؟ بايد خودمان را هنگام پيشامدها و مصيبتها و سود و زيانها و در هنگام پيروزي بيازماييم.
قبايل عرب اطرافِ مكه، پيش از اسلام، با يكديگر در جنگ و نزاع بودند و از سويي مكه مركز تجارت و عزت آنان بود. حجّ خانة خدا منبع درآمد آنان و همچنين عامل امنيت و صلح و سودآوري آنان به شمار ميرفت. وقتي ديدند جنگها و انتقامجوييها مانع آمدن حجاج ميشود، ماههاي حرام را براي خود وضع كردند. ولي با اين حال نتوانستند بر خود مسلط باشند و هنگامي كه قبيله اي با قبيلة ديگر در حال جنگ بود و نزديك بود بر آن پيروز شود و در اين حين ماه ذي القعده فرا مي رسيد، اين قبيله با خود مي گفت اگر جنگ را ادامه دهد، پس از مدتي پيروز خواهد شد، پس چطور دشمن خود را رها كند تا ماههاي حرام تمام شود و جنگ دوباره آغاز شود؟ از اين رو گفتند: حال كه به توقف جنگ در ماه ذي القعده حكم شده است، چنين فرض ميكنيم كه ماه ذيالقعده با ماه ربيع الاول جابه جا شده است و عقب افتاده است. اين همان چيزي است كه قرآن كريم آن را «نسيء» ناميده و دربارة آن گفته است: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَ›ٌ فِي الْكُفْرِ.» [۱] بيگمان اين اقدام آنان نشاندهندة لجاجت و سرسختي و ادامة دشمنيشان و پرهيز نكردن از حدود الهي است. قرآن كريم ماههاي حرام را تأييد كرد، ولي جابه جا كردن ماههاي حرام را فزوني در كفر خواند. قرآن همچنين اصل شريعت حج را تأييد كرد و آن را همانند سنت ابراهيم قرار داد. مي دانيد كه شريعت حج و دعوت مردم به حج و طواف كردن بر گرد كعبه و سعي ميان صفا و مروه و رفتن به عرفات و منا و مزدلفه، جزو شريعت ابراهيم (ع) بوده است، ولي آنان كلمات را تحريف كردند و از جاي خود گرداندند و دگرگون ساختند، و در همه كار به شيوهاي ديگر عمل ميكردند. مثلاً در مورد كعبه در قرآن آمده است كه خداوند به حضرت ابراهيم و اسماعيل خطاب كرد كه: «طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» [۲] ابراهيم فرمان خدا را اجرا كرد و كعبه را قبلة همة كساني قرار داد كه خدا را مي پرستيدند و كعبه نماد عبادت خداي يگانه و يكتا شد و نخستين خانه اي بود كه براي عبادت مردم بنا شده بود. ولي با اين حال هوس رانيها و طمع ورزيها موقعيت كعبه را دگرگون كرد و تلقي مردم را نسبت به آن عوض كرد، به گونه اي كه كعبه را مركز بت پرستي كردند و بتهاي خود را درون آن قرار دادند. هر قبيله اي در آن بتي گذاشت و بدين ترتيب، درون كعبه و بر ديوارهاي آن، بتهاي متعددي وجود داشت؛ همانهايي كه اميرمؤمنان، پس از فتح مكه و به دستور پيامبر، در هم شكست. تعداد بتهايي كه در مكه بود، بسيار زياد بود، از جمله هبل، يغوث، يعوق، ود، لات، عزي، منات و… هر قبيلهاي براي خود بتي داشت. بدين ترتيب، كعبه را كه مركز و قبلة خداپرستي بود، به خانهاي براي بتها تبديل كردند و براي آنكه كارها و رفتارهاي خود را توجيه كنند، ميگفتند: ما بتها را نمي پرستيم، بلكه اينها شفيع و واسطة ما نزد خداوندند.
آنان نسبت به عبارات تلبيه (اداي لبيك) نيز همين كار را كردند. الآن خدا روزي همة ما كند وقتي به ميقات ميرسيم و لباس احرام ميپوشيم در حال احرام و با نيت احرام ميگوييم: «لَبَّيكَ، اللّهُمَّ لَبَّيكَ، إنَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ لَكَ وَالمُلكَ، لا شَريكَ لَكَ لَبَّيكَ» (گوش به فرمانم، خدايا، گوش به فرمانم. سپاس و نعمت و فرمانروايي از آن توست. شريكي براي تو نيست. گوش به فرمانم.) ما در حج اين عبارات را مي گوييم و ابراهيم (ع) به فرمان خدا اين تلبيههاي معروف را تشريع و واجب كرد. اما قبايل بت پرست كه در اثر هوسراني و طمع ورزي منحرف شده بودند، مي گفتند: «لَبَّيكَ، لا شَريكَ لَكَ إلاّ شَريكاً هُوَ لَكَ تَملِكُهُ وَمامَلَكَكَ» (گوش به فرمانم خدايا، تو شريكي نداري جز يك شريك كه براي توست و تو مالك اويي نه او مالك تو.) يعني خدايا شريك داري، ولي نگران نباش، اين شريك مملوك توست.
همة مناسك و اعمال آنها، از طواف و چگونگي لباس پوشيدن و نماز و ذكر و گريه و سعي ميان صفا و مروه و ذبح كردن و قرباني دادن براي آتش و امثال آنها، دگرگون شده بود و اين خطري بود كه كل امت و هر يك از ارزشهاي امت را تهديد ميكرد. همواره اين خطر وجود دارد كه انسان همه چيز را تحريف كند.
و به همين ترتيب، ميبينيم همة مناسك و اعمال آنها، از طواف و چگونگي لباس پوشيدن و نماز و ذكر و گريه و سعي ميان صفا و مروه و ذبح كردن و قرباني دادن براي آتش و امثال آنها، دگرگون شده بود و اين خطري بود كه كل امت و هر يك از ارزشهاي امت را تهديد ميكرد. همواره اين خطر وجود دارد كه انسان همه چيز را تحريف كند.
و اين نصيحتي است براي ما، اي برادران! ما نيز اگر بخواهيم در پي هوا و هوس خود برويم، هوا و هوس نامحدود است و خطر شيطان ما را تهديد ميكند. در اين صورت، دين را هرگونه كه ميخواهيم، تحريف ميكنيم. آيا برخي از افراد جامعة ما اينگونه نيستند؟ وقتي با آنان بحث ميكني، موضوع بحث را عوض ميكنند. وقتي از آنان ميخواهي گواهي دهند، آن را تغيير ميدهند. وقتي ميخواهند سخني بگويند، كلمات را تحريف ميكنند و دين را، آنگونه كه ميخواهند، تفسير ميكنند و حرام را حلال و حلال را حرام ميكنند.
دين خدا، كه حقيقت آن تسليم بودن در برابر خداوند متعال است، به بازيچه اي در دست برخي از ما تبديل شده است. چنين چيزي جايز نيست. اين دين نيست، بلكه حكومت هوا و هوس است.
قرآن كريم به ما ميآموزد كه پروردگار خود را منشأ همة فعاليتها و اعمال خود قرار دهيم: «أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ.» [۳] قلب، در اصطلاح، منشأ اعمال و فعاليتهاي انسان است و بايد دانست كه خدا در وراي قلب انسان مؤمن است، يعني ما در همة كارها و رفتارها و برنامههايمان به دنبال خشنودي خدا هستيم. پروردگار، ما را اين گونه ميخواهد.
دين خدا، كه حقيقت آن تسليم بودن در برابر خداوند متعال است، به بازيچه اي در دست برخي از ما تبديل شده است. چنين چيزي جايز نيست. اين دين نيست، بلكه حكومت هوا و هوس است.
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ.» [۴] ايمان و علم و معرفت براي كساني كه در دين خود بر اساس هوا و هوس و خواستههاي خود رفتار ميكنند، سودي ندارد و آنان امور را هر گونه كه بخواهند تغيير ميدهند. هيچ مسئلهاي روشنتر از اين نبود كه كعبه خانة خدا و مركز خداپرستي است، ولي با اين حال آن را تغيير دادند.
همين مشكل در مورد ما وجود دارد. در مسجد ما، در نماز ما، در دين ما، در پرهيزگاري ما، در عبادت ما، در ايمان ما و در همة اين مسائل، اين مشكل وجود دارد. وقتي هواي نفس بر ما چيره باشد و بخواهيم هواي نفس را به جاي خدا بپرستيم، شكي نيست كه ما خواسته هايمان را بر فرمانهاي خداوند برتري ميدهيم. همة ما از اين جهت در معرض خطر بزرگي هستيم. من خودم را استثنا نميكنم و مؤمناني را نيز كه در ميان شما هستند، استثنا نمي كنم. هر انساني در معرض اين خطر است. وقتي انسان در برابر يك حكم ديني مي ايستد و اجراي آن را مسخره ميكند، درمي يابيم كه او منحرف شده و به گونهاي رفتار ميكند كه نظر خود را توجيه كند و حق را به خودش نسبت دهد.
اين مشكل همواره در بين انسانها وجود داشته است. قرآن كريم به ما هشدار ميدهد و ميگويد: اي مردم! هواي نفس خود را نپرستيد. هواي نفس خود را به خدايي نگيريد. كسي كه هوس خود را معبود قرار دهد، خدا، او را دانسته گمراه ميگرداند.
هوشيار باشيد. اجازه ندهيد هوا و هوس و اميال شما بر شما حكمفرما شود، چرا كه در اين صورت نماز و روزه و ديگر عبادتها براي شما سودي ندارد و از آنها هيچ بهرهاي نخواهيد برد. وقتي چيزي را تحت مالكيت خود درميآوري، حركت ميكني، سخن ميگويي، ساكت ميَشوي و كاري ميكني، اگر در وراي همة اينها، هوسها و خواسته هاي تو قرار داشته باشد، اين فعاليتها هيچ سودي براي تو ندارد.
حج را اين گونه تحريف كردند. ما نيز اگر تابع هوا و هوس باشيم، آيا كعبه والاتر از نماز است؟ كعبه والاتر از مؤمنان است؟ كعبه والاتر از آبروي مؤمنان است؟ كعبه والاتر از جامعة ايماني است؟ همة اجزاي دين مانند يكديگر است. همانگونه كه آنان حج را تحريف كردند، ممكن است هوا و هوس ما را بر آن دارد كه دين را تحريف كنيم، نماز و روزه را و حلال و حرام را تحريف كنيم. و اينجاست كه خطر شيطان در كمين ماست.
برادران، در بعضي از روايات معناي حضور شيطان در ميان مردم توضيح داده شده است، از جمله اينكه موسي (ع) روزي به شيطان برخورد كرد و در برابر او ريسمانهايي ديد. برخي از اين ريسمانها نازك و برخي ديگر كلفت و محكم بود. موسي ديد در برابر او رشتهها و زنجيرهايي است. از او پرسيد اين رشتهها و ريسمانها براي چيست؟ گفت: اين رشتهها براي كشاندن مردم به راه گمراهي است. گفت: خوب، اين ريسمانهاي نازك براي كيست؟ گفت براي انسانهايي است كه ايمانشان ضعيف است، چون كشيدن آنها آسان است.
البته اين يك مثل است، ولي معناي آن روشن است. برخي افراد را بهراحتي ميتوان از حق به باطل و گمراهي و انحراف كشاند و برخي ديگر از مردم قويترند و براي كشيدن آنها بايد از ريسمانهايي كلفت استفاده كرد و برخي ديگر از انسانها را شيطان تنها با زنجير ميتواند به سوي خود بكشد و به همين ترتيب.
شيطان براي انحراف هر يك از ما دامي دارد. دامي براي من، دامي براي شما، دامي براي حاجي، دامي براي پير، دامي براي جوان، دامي براي زن، دامي براي مرد. شيطان مجهز است و همة عناصر شر سربازان او هستند. شيطان براي انحراف انسان، زن و فرزند و باغ و مصلحت و طمع و شهوت و غضب او را به كار ميگيرد و از همة اين وسايل براي كشاندن انسان به سوي خود استفاده ميكند.
شيطان از ابتدا اينگونه برخورد ميكرد. از ماهيت شيطان نپرسيد، زيرا بحث دربارة حقيقت اين مسائل براي ما فايدهاي ندارد. آنچه هست، اين است كه همة ما كاملاً احساس ميكنيم كه در مسير خود با وسوسهها و فتنهها و وسايل انحراف روبهرو ميشويم كه مصلحت شخصي خود را ترجيح ميدهيم. امام حسين (ع) در اين باره فرموده است: «وَالدّينُ لَعِقٌ عَلي ألسِنَتِهِم يَلوكونَهُ ما درَّت مَعائِشُهُم فإذا مَحَّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّيانونَ» (دين لقلقة زبان آنان است و تا زماني كه زندگيشان به كام باشد، از دين دم ميزنند. پس آنگاه كه با بلا آزموده شوند، دينداران اندكاند.
اينجاست كه مؤمن شناخته ميشود، يعني وقتي با بلا آزموده شود، وقتي مصلحت او به خطر افتد، وقتي كسي به او اهانت كند، وقتي كسي با او به گونهاي رفتار كند كه براي او ناخوشايند باشد، اينجاست كه مؤمن شناخته ميشود، وگرنه در حالت عادي همة ما، الحمدلله، مؤمنيم. ايمان راستين جايي مشخص ميشود كه با مصالح و هوسهاي ما تعارض پيدا كند. در حال خشم و تمايل نفساني است كه ايمان ثابت ميشود. بياييد خودمان را بيازماييم. آيا ما غير از عربهاي پيش از اسلاميم كه آيين حج را به منظور پيروزي بر دشمنانشان تحريف ميكردند؟
وقتي پيامبر(ص) به نبوت رسيد، دوباره حج را از اين انحرافات پاك كرد و به وصيت ابراهيم جامة عمل پوشاند و كعبه را براي طوافكنندگان و معتكفان و ركوعكنندگان و سجدهگزاران پاكيزه كرد و عادتهاي مردم را دگرگون ساخت و آنان را از آنچه ميكردند، بازداشت و اين سنت نيك و اين شريعت پاك را كه در برابر ماست، وضع كرد. از خداوند متعال ميخواهيم تا همة ما را به پيروي از اين سنت ارجمند موفق گرداند.
بنابراين، مراسم حج در اين روزها، در اصل برگرفته از شريعت ابراهيم است كه حضرت محمد (ص) روح آن را بدان بازگرداند و آن را پاكيزه گرداند و مردم را آموزش داد تا حجي صحيح بگزارند و ما نيز امروزه توفيق داريم كه آيين حج را همانگونه به جاي آوريم. از خداوند متعال ميخواهيم تا همة ما را به اين عمل مقدس كه سن بالا يا ثروت زياد در آن شرط نيست، موفق گرداند. من بر آنم كه حج بر بسياري از مردم واجب است، ولي خودشان هم توجه ندارند.
اما ده روز نخست ماه ذيالحجه كه قرآن كريم آن را «ايام معدودات» [۵] ناميده است، از بزرگترين ايام الله و از باعظمتترين روزهاي سال است. روزهداري در اين روزها بسيار مستحب است، به جز در روز عيد كه همه ميدانيد. براي اين روزها ذكر و نماز خاصي در بين نماز مغرب و عشا وجود دارد. اين ذكر ما را به ياد داستان حضرت موسي (ع) مياندازد كه [براي عبادت] به كوه طور رفت و به قومش وعده داد كه پس از سي روز بازگردد، ولي خداوند براي امتحان مردم اين سي روز را به چهل روز تبديل كرد: «وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَ‹.» [۶] بدين ترتيب، موسي چهل روز از خانواده و قوم خود دور ماند و اين غيبت بهانهاي براي سوءاستفاده و فرصتطلبي برخي منحرفان شد و آنان به منحرف كردن مردم پرداختند. وقتي موسي بازگشت، با صحنهاي ناخوشايند روبهرو شد كه داستان آن را ميدانيد.
ما اين ده روز را كه ايام مباركي است، محترم ميَشماريم و با روزه گرفتن و نماز و پاكي زبان و توجه قلبي نسبت به كساني كه به حج رفتهاند، به خداوند سبحان توسل ميجوييم و اميدواريم كه از اين راه ثوابي ببريم، زيرا همانگونه كه ميدانيد «كسي كه به عمل قومي راضي باشد، از آنان است.» ما توفيق حج پيدا نكرديم، ولي قصد آن را داريم كه اگر خداوند به ما توانايي و استطاعت عطا كند، به حج مشرّف شويم. اگر اين روزها را محترم بشماريم و خود را در حج روحي بدانيم، پاداش حج را خواهيم ديد. همانگونه كه حاجي از خانه و اهل خود بريده و لباس و راحتي و هواي خود را كنار گذاشته است، ما نيز با روزه گرفتن و نگه داشتن زبان و ايستادگي در برابر خواستهها و هوسها و خودداري از رفتار آزادانه همچون هر جاي ديگر، بايد از اين امور دل بكنيم و در نتيجه، از فضل و رحمت خدا و ثواب حج بهرمند شويم.
مناسبت ديگر اين است كه در اين روزها، قافلة حسيني به مكه رسيد و تا روز هشتم ذيالحجه در مكه ماند. در روز هشتم، يعني روز ترويه، امام حسين (ع) مكه را ترك كرد.
چرا امام حسين (ع) در اين زمان از مكه خارج شد؟
اين اقدام امام اسبابي ظاهري و اسبابي پنهاني داشت. سبب ظاهري اين بود كه يزيد گروهي را كه زير لباس احرام سلاح حمل ميكردند، فرستاده بود تا هر كجا حسين (ع) را يافتند، خون او را بريزند، حتي اگر در خانه خدا باشد. امام حسين (ع)، به رغم عظمت و ارزش و جايگاهي كه نزد خداوند دارد، وسيلهاي براي بزرگداشت و تكريم شعاير الهي و خانة خداست. از اين رو، حسين (ع) راضي نميشد كه خونش در خانة خدا ريخته شود تا مبادا اين كار در تاريخ مسلمانان سنت شود و جرئت چنين كارهايي را پيدا كنند. اين بود كه ترجيح داد از مكه خارج شود تا اگر توطئهاي رخ داد و او را ترور كردند، اين حادثه در بيرون مكه رخ داده باشد.
اما جنبة معنوي و پشت پردة ماجرا اين بود كه در روز ترويه، حجاج يا در مكه جمع شدهاند و يا از هر طرف به سوي مكه ميآيند. امام حسين (ع) وقتي از مكه بيرون آمد، جادة غدير را به سوي جحفه در پيش گرفت. اين تنها جادة منتهي به مكه بود و در غدير، راه حجاج از يكديگر جدا ميشد، يعني راه مدينه، يمن، شام، مصر، عراق و…
بنابراين، همة حجاج از اين مسير رو به مكه ميآمدند و امام حسين (ع) از همان مسير از مكه بيرون ميرفت. حجاجي كه در مكه بودند، بيرون رفتن امام را ديدند و حجاجي كه در حال آمدن به مكه بودند نيز امام را در حال خروج ديدند. اين امر بسيار جلب توجه ميكرد. حتي اگر يك كودك نيز از مكه خارج ميشد، نظر كاروان حجاج را كه در حال ورود بودند، جلب ميكرد، چه رسد به قافلة بزرگ امام حسين (ع).
مردم با تعجب به اين كاروان نگاه ميكردند و ميگفتند: سبحان الله! در روز ترويه كه همه در مكه هستند و فردا ميخواهند به عرفات بروند، چرا اين قافله از مكه خارج ميَشود؟ اين قافله براي كيست؟ حس كنجكاوي، مردم را بر آن ميداشت كه از ماجرا با خبر شوند. اين بود كه از يكديگر ميپرسيدند: اين قافلة كيست؟ قافلة حسين است. حسين پسر دختر رسول خداست و گذشته از آن، يكي از اصحاب پيامبر به شمار ميآيد. آنان نميتوانستند اين اقدام امام حسين (ع) را تفسير و توجيه كنند و از علت خروج امام سؤال ميكردند. اما پس از سؤال كردن، بلافاصله به اين نتيجه ميرسيدند كه يزيد توطئهچيني كرده و براي كشتن حسين (ع) نقشه كشيده است و چون امام حسين (ع) راضي به اين اقدام نبوده، عزم خروج از مكه كرده است.
به اين ترتيب، امام حسين حملة تبليغاتي بسيار مؤثري براي بيدارسازي مردم ترتيب داد، زيرا با اين اقدام خود براي همة مردم و همة مسلمانان ثابت كرد كه اين خليفه، نه به كعبه احترام ميگذارد و نه به خون مسلمانان، نه به حرم الهي و نه به ماههاي حرام. امام حسين (ع) با اين كار و به طور خاص با اين اقدام خود ثابت كرد كه يزيد از خط اسلام خارج شده و از مسير امانت خدا و امت منحرف شده است و بدين ترتيب، با اين اقدامِ امام حسين (ع)، همه چيز براي عالم روشن شد.
شيوهاي را كه امام حسين (ع) در پيش گرفت، ديگر امامان نيز براي اثبات حق به كار ميبردند. آنان از هر نيرو و فرصتي براي احياي حق استفاده ميكردند. مجاهده ميكردند و شهيد ميَشدند و همه چيز خود را در راه اثبات دين خدا و تقويت پايههاي حق و عدالت فدا ميكردند.
در اين روزها شخص ديگري را نيز به ياد ميآوريم. مسلم بن عقيل در چنين روزهايي تنها گذاشته شد. همانطور كه ميدانيد، امام حسين (ع)، مسلم را فرستاد تا به درخواستهاي مردم كوفه كه نامههايي براي بيعت و دعوت امام فرستاده بودند، پاسخ گويد. امام (ع) مسلم را فرستاد و از مردم بيعت گرفت. ولي وقتي ابن زياد وارد كوفه شد و شيوة خاص خود را در تهديد و تطميع و دادن پول و ايجاد جنگ رواني به كار گرفت، همين افرادي كه با مسلم و به واسطة او با حسين (ع) بيعت كرده بودند، مسلم را رها كردند.
درست در چنين روزهايي، مسلم هر شب هراسان از خانهاي به خانهاي ديگر ميرفت، بدون اينكه كسي او را حمايت كند و پناه دهد و ياري كند. او در ميان اين مردم تنها ماند تا اينكه ابن زياد توانست محل پنهان شدن او را در خانهاي كشف كند و بدين ترتيب، مسلم در روز هفتم اين ماه، يعني طي اين هفته، به شهادت رسيد. اين مصيبت در برابر ما دو جبهة متقابل را مجسم ميكند: جبهة حق و عدالت و آرمانگرايي و اخلاق والا از يك سو و جبهة حيله و فريب و خيانت و بزدلي و توطئهگري از سوي ديگر. چرا ميگويم اين دو جبهه در مقابل يكديگرند؟ زيرا همانگونه كه ميدانيد، ابن زياد بهتنهايي وارد كوفه شد و وقتي در صدد ترساندن مردم برآمد، هيچگونه اسباب و وسايلي در اختيار نداشت و فقط ميگفت: لشكر اميرالمؤمنين خواهد آمد. مردم به مجرد شنيدن اين سخن ترسيدند. از چه ترسيدند؟ هيچ شمشير و لشكري در برابر آنان نبود و ميدانستند كه رسيدن لشكر يزيد به كوفه بهآساني ممكن نيست. ولي با اين حال در اثر تهديدهاي ابن زياد ترسيدند، افزون بر آنكه او با دادن مال آنها را فريب داد.
گذشته از اينها عادت عرب و سيرة اجداد آنها در گذشته بر اين بود كه انسان غريب و تنها را اگر هم ياري نميكردند، حداقل پناه ميدادند، ولي آنان مسلم را پناه ندادند و از او استقبال نكردند.
در مقابل اين فرومايگيها، ميبينيم مسلم (درود خدا بر او باد) برخوردهاي بزرگوارانه از خود نشان داده است. وقتي ابن زياد، پس از ورود به كوفه، براي عيادت شريف بن اعور به خانة هاني رفت، هاني از مسلم خواست تا پشت ديوار بايستد و با اشارة او وارد اتاق شود و ابن زياد را بكشد تا غائله پايان يابد. ولي وقتي ابن زياد آمد و هاني اشاره كرد، مسلم به نيرنگ و ترور تن نداد. اين موضع شريف و بزرگوارانة مسلم در برابر موضع خودخواهانه و پست آن مردم قرار دارد؟
ما امروز در برابر اين صحنهها و مناسبتها قرار داريم و بيگمان بر ماست كه از آنها درس و الهام بگيريم و بدانيم كه دنيا، خواه در دست مسلم يا امام حسين (ع) باشد خواه در دست ابن زياد، پايان خواهد يافت و جز نام و ياد ما چيزي باقي نميماند و بلكه چيزي جز خشنودي يا خشم خدا باقي نميماند و ما تنها جزاي كارهاي خود را ميبينيم.
اگر مسلم، ابن زياد را ميكشت و حكومت كوفه را در دست ميگرفت و حسين (ع) را به حكومت ميرساند، پس از آن ده يا پانزده سال ديگر زنده ميماند. ابن زياد و يزيد چقدر پس از حسين (ع) زندگي كردند؟ چند سال؟ بنابراين، دنيا فاني است و زندگي دنيوي آنان نيز به آخر رسيد، ولي شرافت و بزرگي ماندگار است و همچون خورشيد در آسمان تاريخ ميدرخشد. ما اكنون ميبينيم كه مسلم، همچون خورشيد شرافت و بزرگواري از وراي تاريخ، ميدرخشد و دلهاي ما را آكنده از احترام و تحسين ميكند و بيگمان، پاداش خدا كاملتر است. والسلام عليكم ورحم‹ الله وبركاته.
________________________________________
[۱]. «به تأخير افكندن ماههاي حرام، افزوني در كفر است.» (توبه، ۳۷)
[۲]. «خانة مرا براي طوافكنندگان و مقيمان و راكعان و ساجدان پاكيزه گردانيد.» (بقره، ۱۲۵)
[۳]. «خدا ميان آدمي و قلبش حايل است.» (انفال، ۲۴)
[۴]. «آيا آن كس را كه هوسش را چون خداي خود گرفت و خدا از روي علم گمراهش كرد، ديدهاي؟» (جاثيه، ۲۳)
[۵]. «روزهايي چند.» (بقره، ۲۰۳)
[۶]. «و ده شب ديگر بر آن افزوديم تا وعدة پروردگارش چهل شب كامل شد.» (اعراف، ۱۴۲)
منبع: كتاب مسيرة الامام السيد موسي الصدر، ج ۱۱، ص ۲۶۸۲۷۶ /عنوان اصلي: إستقبال أيام الحج /مترجم: احمد ناظم