یادداشت چگونه در حج به سوی کمال حرکت کنیم؟

در میقات، حاجی از تمام لباس‌های خود و ویژگی‌های شخصی، طبقاتی، نژادی و منطقه‌ای خود جدا می‌شود و لباس احرام بر تن می‌کند... دو قطعه پارچه بدون خیاطی که همه بر تن دارند، بدون هیچ تفاوت و برتری.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، اين روزها تصاويري كه از سرزمين وحي به دستمان مي‌رسد، بيانگر حضور ده‌ها و صدها هزار بنده عاشقي است كه دور حريم امن الهي مي‌گردد و بندگي آرامش خويش را در ميان خيل جمعيتي عظيم جستجو مي‌كند. اين، همان سرّ بزرگ در دستورات اسلامي است كه رشد و كمال معنوي را در ميان جمعيت و در ميان مردم طراحي كرده است. آيت الله شيخ محمد مهدي آصفي از علماي بنام عراق و استاد حوزه علميه نجف طي يادداشتي به بررسي ابعاد اين فريضه روح‌بخش پرداخته است. خبرگزاري حوزه ضمن ترجمه اين متنِ عالمانه و تقديم آن به تمام عاشقانِ الله، سفري به ياد ماندني و پر دستاورد براي همه حاجيان آرزو مي‌كند:
يكي از كاركردهاي مهم حج، محقق ساختن آرامش در روابط اجتماعي و ايجاد فرصتي بي نظير براي ايجاد آرامش در روابط ميان مردم در دوره احرام حج مي‌باشد و همچنين ارائه يك قطعه نمونه از زمين براي برخورداري از آرامش در روابط اجتماعي كه اين قطعه همان حرم است.
براي شناخت بهتر آرامش اين سفر، مراحل اصلي اين سفر را به طور مختصر مرور مي‌كنيمع تا از اين رهگذر به شناخت بهتري از آرامش در اين سفر الهي دست بيابيم.
حج سفر «من» و نفس به سوي خداوند، به روش ابراهيم و گذر سريعي است بر اين سفر پر مشقت ابراهيم عليه السلام و مروري است بر نمادها و مناسكي كه فريضه حج را تشكيل مي‌دهد. سفري كه از ميقات آغاز مي‌شود و با طواف نساء و طواف وداع پايان مي‌يابد و اكنون به طور خلاصه به مراحل اصلي پيش روي حاجي در اين مرحله سفر از خويشتن به سوي خداي متعال اشاره مي‌كنيم.
۱. گسستن از خويش
اين سفر در ميقات و با گذر از خويش در راه ايمان به خداي متعال آغاز مي‌شود اين اولين مرحله در اين سفر الهي است.
و سيل جان‌ها پس از گسستن از خويش و منيت‌ها راهي طواف گرد كعبه ميشوند، همان گونه كه جوي‌هاي كوچك به دريا سرازير مي‌شوند و پس از آن با دريا يكي مي‌شوند و به راستي آب نهرهاي كوچك پس از پيوستن به دريا چه مي‌شود؟ و اين آغاز سفري سخت و پر معنا در زندگي انسان است كه شايسته تامل و درنگ بيشتر مي‌باشد. آري اين سفر از ميقات و با جدا شدن انسان از خويش، اميال خويش و ويژگي‌هاي خويش آغاز مي‌شود، همان ويژگي‌ها و مشخصاتي كه مانع ذوب شدن او در مسير الاهي مي‌شود، مسيري كه انسان‌ها در آن با هم تفاوتي ندارند و چيزي آنها را از همديگر متمايز نمي‌كند.
ميقات حد فاصل ميان خويش و گروه مؤمنان است. حاجي پيش از ورود به ميقات، همچون ساير مردم با خويشتن خويش زندگي ميكند و منيت در زندگي او ظهور و بروز دارد، اما هنگام ورود به ميقات، منيت ضعيف و صدايش رو به خاموشي رفته، رنگ و رو مي‌بازد و اين تحول دروني در ميقات رخ ميدهد و نماد اين تحول، پوشيدن لباس احرام است. ميقات نقطه تحول و دگرگوني در زندگي انسان است و مهم‌ترين امر در اين تحول تضعيف «من» و ويژگي‌هاي نفس در زندگي انسان است و چون انسان از اين ويژگي‌ها رهايي يافت، شايسته ورود به ميهماني الهي حج مي‌شود.
گفته شد كه حج دربردارنده معاني و مفاهيمي است كه هركدام نمادي دارد. در ميقات حاجي از تمام لباس‌هاي خود و ويژگي‌هاي شخصي، طبقاتي، نژادي و منطقه اي خود جدا مي‌شود؛ چرا كه لباس هر انسان نشان دهنده هويت و شخصيت و نژاد و طبقه شغلي و درجه ثروتمندي و فقر و سطح اجتماعي او مي‌باشد و در ميقات است كه هر انساني از لباس خود جدا مي‌شود و لباس احرام بر تن مي‌كند… دو قطعه پارچه بدون خياطي كه همه بر تن دارند، بدون هيچ تفاوت و برتري.
اين اولين گام در ميقات است كه نشان‌گر جدا شدن انسان از هويت و شخصيت خويشتن و نشان دهنده گذر از خويش است. همان گونه كه ميت از لباس خود جدا مي‌شود، زيرا نقش «من» در زندگي او پايان يافته و ديگر «من» در مرحله جديد او هيچ نقش و جايگاهي ندارد، ميقات نيز مرحله اي جديد از زندگي دنيا است كه در آن حاجي از هويت و انانيت خويش جدا ميشود تا پا به ميقات بگذارد و بدين ترتيب ميقات همچون يك صافي و غربال است و اولين چيزي را كه در اين مرحله از انسان جدا مي‌كند، خويشتن او است و چون انسان از «من» خويش جدا شد، اين شايستگي را مي‌يابد كه از ميقات به حج راه يابد.
يكي از دشواري‌هاي زندگي انسان‌ها كه روابط ميان آنها را تيره ميكند، اصطكاك ميان انانيت‌ها است و هنگامي كه نفس انسان ذوب و خالص شود، بسياري از مشكلات انسان و برخوردهاي منفي او با ديگران و پيامدهاي منفي آن پايان مي‌پذيرد و چون زندگي انسان از منيت و انانيت تهي شود مي‌تواند از چنين مشكلات و دشواري هايي ايمن باشد و زندگي اجتماعي خود را بر اساس آرامش بنا كند و آرامش را در روابط خود با ديگران حاكم سازد.
تجمل پسنديده يا نكوهيده؟
انسان در ميقات يك ويژگي ديگر نيز دارد كه اگر در حد معقول خود باشد و تمام توجه انسان را به خود مشغول نسازد، پسنديده است، اما اگر اين صفت بر اراده انسان حاكم شود، صفتي نكوهيده خواهد بود و اين ويژگي همان تجمل است كه اگر در حد ظاهر ساختن نعمت‌ها و فضل الهي باشد، پسنديده است، اما اگر در خدمت نفس قرار گيرد و از اين ويژگي براي خودنمايي و نه نشان دادن نعمت‌هاي خداوند استفاده شود صفتي نكوهيده خواهد بود و قدرت تحمل سختي‌ها و پيمودن راه‌هاي دشوار را از انسان سلب مي‌كند.
در ميقات است كه نفس انسان از صافي الهي مي‌گذرد و لازم است پيش از احرام انسان خود را از اين صفات رها سازد و استفاده از عطر و آرايش براي او حرام است و حتي براي زنان نيز آرايش بيش از حد متعارف، حرام است؛ تا انسان بتواند با اين تمرين بر ويژگي خودنمايي و اثرات منفي آن بر اراده انسان غلبه يافته و بتواند با سختي‌هاي راه رودررو شود.
رهايي از غلبه هوس و شهوت
در ميقات، نفس انسان از صافي ديگري نيز عبور مي‌كند كه باعث رهايي انسان از غلبه شهوات و غرائز مي‌شود و اين مساله اي بسيار ظريف در اسلام است. گفتيم رهايي انسان از «غلبه» هوس و شهوت و نگفتيم از هوس و شهوت، زيرا اسلام با وجود هوس و شهوت در انسان مخالفتي ندارد، بلكه حتي اينها را از ضروريات زندگي انسان مي‌داند كه بدون آنها زندگي مختل مي‌شود. اسلام با غلبه شهوت و هوس بر اراده انسان مخالف است نه با وجود هوس و شهوت؛ چرا كه اينها به خودي خود موجب انحراف و سقوط انسان نمي‌شود، بلكه انحراف و سقوط انسان به واسطه غلبه يافتن اميال و شهوت‌ها بر اراده انسان حاصل مي‌گردد. هنگامي كه شهوت و اميال نفساني بر انسان حاكم شود، شيطان بر انسان غالب مي‌شود و انسان در معرض سقوط و انحراف قرار ميگيرد و از اين رو برنامه تربيتي اسلام اين است كه اميال و شهوت‌ها را مطيع اراده انسان سازد نه اينكه آنها را از ريشه بَركند.
روزه نمونه روشني از اين روش تربيتي اسلام است و ميقات نمونه ديگري از آن. در ميقات انسان از منيت و هوس‌ها خالص مي‌شود و ميقات جان انسان را از غلبه اين دو خصلت رهايي مي‌بخشد و او را آماده ورود به ميهماني خداي متعال مي‌گرداند.
هنگامي كه انسان از خويش جدا شد و خود را در ميان خيل عظيم جمعيتي يافت كه هيچ تفاوتي با هم ندارند، در ميان اين جمعيت عظيم همچون رودي به سوي دريا، از ميقات به سوي كعبه رهسپار مي‌شود و در نهايت در اين جريان عظيم انساني، خود بيني انسان از بين مي‌رود تا اينكه ديگر خود را احساس نمي‌كند و در طواف، افراد را در حال گردش نمي‌بيند بلكه جمعيت واحد انساني را مي‌بيند كه گرد بيت العتيق مي‌گردند.
هنگامي كه هوس و شهوت بر انسان غالب مي‌شود، در روابط و زندگي اجتماعي خود، منبع شرارت مي‌شود و آرامش را از زندگي مردم سلب ميكند؛ چرا كه معمولا هيچ درگيري ميان مردم نيست كه سبب آن اختلاف نظر باشد، بلكه درصد زيادي از درگيري‌ها به عامل هوا و هوس در روابط اجتماعي مربوط مي‌شود.
امام خميني (قدس سره) در اين زمينه فرمايش عميقي دارد كه ميفرمايد: اگر صد و بيست و چهار هزار پيامبر در يك مكان با هم زندگي كنند، هيچ اختلافي نخواهند داشت، زيرا هوا و هوس بر آنها غلبه ندارد.
ميقات نقطه تحول و دگرگوني در زندگي انسان است و مهم‌ترين امر در اين تحول تضعيف «من» و ويژگي‌هاي نفس در زندگي انسان است و چون انسان از اين ويژگي‌ها رهايي يافت، شايسته ورود به ميهماني الهي حج مي‌شود.
عجيب است كه مكاتب مادي بر تقويت انانيت و نفس و رشد دادن حالت غرور و خود برتر بيني تاكيد مي‌كنند بر خلاف اسلام كه روش تربيتي آن بر اساس مبارزه با منيت و تضعيف آن و تغيير دادن موضع انسان از محور «من» به محور حاكميت خداوند متعال استوار است و انسان را به رهايي از محور نفس و ارتباط با محور رباني و ذوب شدن در آن فرا مي‌خواند و مي‌فرمايد: (قل إن صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين). ۲. ذوب شدن در جماعت
هنگامي كه انسان از خويش جدا شد و خود را در ميان خيل عظيم جمعيتي يافت كه هيچ تفاوتي با هم ندارند، در ميان اين جمعيت عظيم همچون رودي به سوي دريا، از ميقات به سوي كعبه رهسپار مي‌شود و دراين هنگام جمعيت‌هاي رهسپار از ميقات‌هاي تعيين شده توسط رسول خدا (ص) به سوي كعبه همچون رودهايي هستند كه راهي دريا مي‌شوند و در نهايت تمام اين رودها گرد خانه اي جمع مي‌شوند كه روزي ابراهيم و فرزندش اسماعيل عليهم السلام پايه‌هاي آن را بالا آوردند و در اين جريان عظيم انساني، خود بيني انسان از بين مي‌رود تا اينكه ديگر خود را احساس نمي‌كند و در طواف، افراد را در حال گردش نمي‌بيند بلكه جمعيت واحد انساني را مي‌بيند كه گرد بيت العتيق مي‌گردند.
حاجي كه در ميقات از خويش جدا شده، اگر در مطاف به جماعت مؤمن نمي‌پيوست، هرآينه خويشتن خويش را گم ميكرد، اما وي همچنان جداي از نفس خويش، به اين جماعت عظيم مي‌پيوندد چنان كه قطرات آب به رود بزرگ مي‌پيوندد و به اين ترتيب در مطاف به حياتي دوباره دست مي‌يابد كه از پيش با آن آشنا نبود و طعم آن را نچشيده بود و خداوند در جان او چنان تصرفي ميكند كه خود را با جماعت مؤمن يكي مي‌بيند به گونه اي كه مهم‌ترين ويژگي اين حيات جديد، فقدان فرديت است و اين احساس در طواف و سعي و موقف و عرفات و مزدلفه و مني و بازگشت به طواف و سعي، پيوسته در انسان تقويت ميشود و همراه آن احساس خودبيني در او ضعيف مي‌شود و خود را همراه جمع مسلمان و همچون عضوي از اين پيكر بزرگ با مسير واحد مي‌بيند كه هر خير و شري كه به او برسد به همه مي‌رسد و به تنهايي نمي‌تواند پاي خود بر جاي پاي ابراهيم (ع) گذاشته و به سوي خدا حركت كند، مگر اينكه در اين خيل عظيم رهسپار به سوي خداوند ذوب شود.
انسان‌ها پيش از آنكه از ميقات راهي حرم شوند، مجموعه اي از افراد جداي از هم هستند و چه بسا به هم فخر بفروشند و بحث و جدل كنند و به همديگر آزار برسانند و به حقوق هم تجاوز كنند و در گروه‌هاي مختلف در شهرها و روستاها جمع شده و گرايش‌ها و اميال و مخالف داشته باشند و همين‌ها موجب درگيري ميان آنها شود، اما هنگامي كه همين انسان‌ها از ميقات راهي حرم مي‌شوند و از ميقات‌هاي تعيين شده توسط رسول خدا (ص) به حرم مي‌روند به امتي واحد تبديل مي‌شوند و با يك لباس، رو به سوي يك جهت و به نداي واحد لبيك مي‌گويند و گرد كعبه طواف مي‌كنند، در يك مسير سعي ميكنند و مناسك واحدي را انجام ميدهند و ديگر اختلافي ندارند، فخر فروشي نمي‌كنند، درگيري ندارند و آزاري به همديگر نميرسانند، گويي حرم الهي آنها را در خود ذوب كرده و به يك حقيقت جديد و متفاوت با گذشته تبديل كرده است.
حرم امن
يكي از ويژگي‌هاي برجسته اين تركيب جديد جامعه بشري كه حرم آن را در زندگي مردم ايجاد مي‌كند، امنيت و احساس امنيت است. امنيتي كه از نتايج و ويژگي‌هاي اين تركيب بشري جديد است و انسان آن را در حرم احساس مي‌كند. انسان‌ها هنگامي كه احساس امنيت كنند، بدون نگراني با هم ملاقات و تعامل كرده، با هم انس مي‌گيرند و همكاري مي‌نمايند؛ چرا كه امنيت مردم را همچون امتي واحد مي‌گرداند و به آنها اين فرصت را مي‌دهد كه از حيات فردي خود به اين حيات جديد منتقل شوند، حياتي كه خداوند متعال آن را براي بندگان خود مي‌خواهد و حرم نمونه اي از آن را به تصوير ميكشد.
حرم، الگويي از ساحت حيات:
خداوند متعال چنين دوست دارد كه تمام زمين براي مردم امن باشد، مردم با امنيت، آرامش و صلح، در كنار هم زندگي كنند، به هم ظلم نكنند، هيچ‌كس براي ديگري بدي نخواهد و همه ديگران را بر خود ترجيح دهند و همديگر را دوست بدارند.
احرام بستن از ميقات، نماد آزادي از خويش است و طواف گرد كعبه، نماد جذب شدن به سوي خداي متعال و حركت گرد محور الهي در زندگي است.
خداوند متعال در توصيف مهاجران و انصار در صدر اسلام چنين ميفرمايد: … ﴿وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيم﴾، اما گاه انسان‌ها نمي‌خواهند آن چنان كه خداوند متعال دوست دارد زندگي كنند.
از اين رو خداوند متعال، به واسطه دعاي بنده‌اش ابراهيم عليه السلام، حرم امن خود را به عنوان الگويي براي زندگي امن انساني قرار دارد: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾.
اين دعاي بنده صالح خدا ابراهيم عليه السلام بود كه خداوند آن را مستجاب ساخت و فرمود: ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْناً﴾.
در اين آيه «المثابة» به معناي محلي است كه مردم به سوي آن باز مي‌گردند و خداوند متعال خانه خود را محل بازگشت و رفت و آمد انسان‌ها قرار داد تا از هر طرف به سوي آن بازگردند و سپس اين خانه را امن قرار داد تا مردم در آن احساس امنيت كنند و از هم در هراس نباشند. خداوند مي‌فرمايد: ﴿أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا﴾. و بدين ترتيب حرم را الگويي براي زندگي نمونه قرار داد، همان گونه كه ماه مناسك حج يعني ذوالحجه را از ماه‌هاي حرام قرا داد.
و پس از آن براي اين كه مردم در اين ايام از جدال كه نوعي دشمني را با خود همراه دارد، پرهيز كنند، فرمود: ﴿فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَج﴾.
جدال مايه دشمني ميان مردم است و بسياري از دشمني‌هاي ميان مردم، از جدال آغاز مي‌شود به گونه‌اي كه هر كدام از طرفين جدال به دنبال اثبات خود و تجاوز به طرف ديگر مي‌باشد.
امنيت حرم امنيتي فراگير و گسترده است كه حتي شامل حيوانات و گياهان نيز ميشود و در حرم، صيد، قطع گياهان و درختان جايز نيست، مگر در حالت خاصي كه فقها ذكر ميكنند و علاوه بر اينها حرمت صيد و قطع گياهان مختص حالت احرام نيست، بلكه اين كارها در منطقه احرام بر محرم و غير محرم حرام است. حرم در اسلام نمونه و الگويي كوچك از زندگي و رعايت نظر اسلام در زندگي است به گونه اي كه همين نمونه كوچك و محدود از زمين، نشان دهنده برنامه اسلام براي زندگي بشر است؛ چرا كه ارتباط ميان انسان‌ها نتيجه طبيعي زندگي اجتماعي است و خداوند به خاطر اين ويژگي و ارتباط بوده كه انسان را اجتماعي آفريده و او را براي زندگي اجتماعي مهيا ساخته به گونه اي كه انسان جز از طريق اين ارتباطات و روابط اجتماعي به كمالي كه خداوند براي او در نظر گرفته نمي‌رسد و اگر انساني از جامعه منزوي شود و به تنهايي در يك جزيره دورافتاده زندگي كند به يقين به كمال خويش نمي‌رسد و اين ارتباطات و روابط اجتماعي است كه در صورت وجود فضاي مناسب به امنيت و صلح منتهي مي‌شود، اما هنگامي كه اين روابط همراه با نگراني، ترس، دشمني، فريب و نيرنگ باشد، چنين نتيجه اي نخواهد داشت و انسان را به كمال خويش نمي‌رساند و نتايجي منفي با خود به همراه خواهد داشت.
بنابراين فهم، اسلام بر ضرورت روابط اجتماعي تاكيد دارد تا اين روابط ميان مردم و زندگي اجتماعي آنها در فضايي همراه با امنيت باشد تا انسان در حضور و غياب خود از ظلم، نيرنگ و تجاوز دست و زبان ديگران نسبت به خود ومال و آبروي خود ايمن باشد و در فضايي سرشار از امنيت زندگي كند و روابط خود با ديگران اعم از خريد و فروش و ازدواج و… را در چنين فضايي برقرار سازد، خواه طرف مقابل او از دوستان يا همكاران يا خانواده يا مافوق يا پايين‌تر از او باشد…
برنامه اسلام اين است كه ارتباط انسان‌ها با همديگر در زندگ اجتماعي در تمام زمينه‌ها در فضايي همراه با امنيت و آرامش برقرار شود تا اين ارتباطات به ثمرات مطلوب در زندگي اجتماعي منتهي شود. برنامه اسلام اين است كه زندگي اجتماعي انسان‌ها سرشار از امنيت باشد تا انسان‌ها با آرامش در كنار هم زندگي كنند.
و حرم نمونه كوچكي از زندگي توام با امنيت و آرامش مورد نظر اسلام است و احرام نيز نمونه ديگري است كه در حيات اجتماعي مور نظر و مطلوب اسلام ميباشد و بدين ترتيب حاجيان هنگام بازگشت از حرم و احرام، نمونه اي از اين زندگي و روابط اجتماعي مطلوب را با خود به همراه دارند.
۳. انتقال به محور الهي:
اين سومين مرحله از سفر حج ابراهيمي است. در مرحله اول انسان از فرديت، انانيت و ويژگي‌هاي آن رها مي‌شود. در مرحله دوم به همراه خيل عظيم مسلمانان راهي حرم مي‌شود و در اين جمعيت ذوب مي‌گردد. و در مرحله سوم كه آخرين هدف اين سفر است، تمام اين جمعيت گرد كعبه طواف مي‌كنند.
كعبه در زبان نمادين حج، نماد محوريت الهي در زندگي انسان است و انسان در اين مرحله از سفر پس از رهايي از محور نفس در زندگي به سوي محور الهي جذب ميشود.
كشيده شدن انسان به سوي اين محور امري طبيعي و نهفته در عمق فطرت انسان است و تاكنون اين نفس بود كه انسان را از اين جذبه محروم مي‌ساخت و چون اكنون از اين مانع رها شده جذبه الهي او را فرا مي‌گيرد و طواف پس از احرام نماد اين امر است. احرام بستن از ميقات، نماد آزادي از خويش است و طواف گرد كعبهع نماد جذب شدن به سوي خداي متعال و حركت گرد محور الهي در زندگي است.
بنا بر اين طواف در زندگي انسان حركتي است از خويشتن به سوي خداي متعال و نماد توحيد در زندگي انسان مسلمان است اما نه توحيد نظري كه انسان آن را مي‌داند بلكه توحيد در عبوديت و بندگي خداوند، توحيد در دوست داشتن و ولايت پذيري، آن چنان كه آيات مبارك سوره انعام اين بندگي را براي ما ترسيم كرده: ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ *لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ﴾.
طواف نماد حركت پيوسته انسان حول محور الاهي در تاريخ است. هنگامي كه نگاهي از دور به تاريخ داشته باشيم مي‌بينيم كه حركت تاريخ در زندگي انسان مجسم است و انبياء عليهم السلام و امت‌هاي آنها به جز در دوره‌هاي بسيار كوتاه اين حركت دائمي بشريت را گرد محور الهي به تصوير كشيده اند، اما هنگامي كه خود وارد اين حركت مي‌شويم با مشكلات و آزارها و دشواري هايي از سوي نفس خويش و طاغوت‌هاي جامعه و شياطين جن و انس روبرو مي‌شويم كه همگي مانع حركت ما به سوي خدا مي‌شوند.
و طواف گرد كعبه اين واقعيت را به دقت نشان مي‌دهد، هنگامي كه از بالا به مطاف مي‌نگري حركت دايره وار و پيوسته گروه‌هاي طواف كننده را مي‌بيني، گويي اين زمين مسجدالحرام است كه دارد آنها را به صورت منظم و آرام گرد كعبه مي‌چرخاند، اما چون خودت هم وارد مطاف مي‌شوي طرف ديگر اين حركت انساني گرد محور الهي را ميبيني كه همراه با رنج و سختي است و با تصوير اول كه آرام بود كاملا متفاوت است. چرا ذوب شدن در جمعيت؟
در اين مرحله ما هدف از اين حركت انسان را به صورت دقيق مي‌فهميم، انسان حركت خود را از گذشتن از خويش آغاز مي‌كند و احرام در ميقات بيانگر اين معنا است و هدف اين حركت، خداوند و توحيد است، طواف نيز نماد اين هدف است اما انسان در حج از طريق ذوب شدن در جمعيت مسلمانان به اين هدف مي‌رسد و بدون ذوب شدن در امت مسلمان رسيدن به چنين هدفي ممكن نيست.
برنامه اسلام در حج بر حضور امت مسلمان در موسم حج از هر مكان تاكيد دارد ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيق﴾.
اين اذان و اعلام و دعوت الهي به حج از سوي خداوند و پيامبر او و پاسخ دادن مردم از هر مكان به اين دعوت، بعد مهمي از ابعاد حج را تشكيل مي‌دهد.
هنگامي كه آيات حج و كعبه را در قرآن از زمان بالا بردن پايه‌هاي كعبه توسط ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) مرور ميك‌نيم، مي‌ينيم كه از همان زمان نيز كعبه مورد توجه و محل حضور مردم در اين موسم بوده، رساترين تعبير قرآني در اين باره تعبيري است كه كعبه را خانه مردم مي‌شمارد و مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً﴾.
حضور در مردم شرطي اساسي در حركت به سوي خداوند متعال است و انسان اگر از مردم منزوي شود و از زندگي اجتماعي فاصله گيرد، ممكن است تصور كند كه از شهوات و اميال نفس رها شده، اما در اشتباه است، زيرا در چنين حالتي اميال و هواهاي نفساني پوشيده مي‌ماند و شخص اين را نمي‌داند اما هنگامي كه وارد زندگي اجتماعي شود و با مردم تماس بگيرد، اين گرايش‌هاي پنهان آشكار مي‌شود
و اين عجيب است كه خداوند اولين و شريف‌ترين خانه را به بندگان خود اختصاص مي‌دهد و اعلام مي‌كند كه اين خانه، خانه مردم است و سپس انسان‌ها را به آن دعوت مي‌كند و مي‌فرمايد: ﴿وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت﴾.
در دعاي حضرت ابراهيم هم مي‌بينيم كه ابراهيم خليل الرحمان هنگامي كه خانواده خود را در اين وادي بي آب و علف رها كرد، از خداوند خواست كه دل‌هاي مردم را به آنان متمايل سازد: ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون﴾.
و همچنين در سوره بقره مي‌خوانيم: ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَأَمْنا﴾.
پس اين خانه محل بازگشت و تجمع مردم است و انسان‌ها از هر مكان به سوي آن مي‌آيند و سپس در سورا مائده مي‌خوانيم: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِّلنَّاس﴾.
پس كعبه مايه قوام زندكي انسان‌ها است و خداوند هنگام افاض به بندگان خود دستور مي‌دهد كه به تنهايي افاضه [۱] نكنند بلكه به همراه جمعيت افاضه كنند: ﴿ثُمَّ أَفِيضُواْ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُواْ اللّه﴾.
پس حضور مردم در موسم حج گرد خانه كعبه و ذوب شدن فرد در ميان جمعيت گرداگرد كعبه، در مسير حركت انسان به سوي خداوند متعال يك مساله اساسي در حج است.
* طرح يك سوال و پاسخ آن
سپس اين سؤال را مطرح مي‌كنيم كه علت ذوب شدن فرد در ميان جمعيت چيست؟ اين پرسش مهمي است مربوط به اسرار دين اسلام؛ چرا كه اسلام انسان را به سوي خداوند سوق مي‌دهد، اما از راه حضور در ميان مردم و حج نيز حركت به سوي خداوند است، اما از راه ذوب شدن در مردم. نماز نيز معراج مؤمن است اما از راه جماعت و حتي اعتكاف كه نوعي گوشه گيري از مردم است بايد در مسجد الحرام و مسجد النبي و مسجد جامع كوفه و مسجد جامع هر شهر و ديار انجام شود نه در يك مسجد متروكه خلوت. پس بار ديگر اين سؤال را مطرح مي‌كنيم كه چرا حركت انسان به سوي خداوند در حج كامل نمي‌شود مگر با ذوب شدن در مردم و حضور در جمعيت مردم؟
و پاسخ اين است كه:
اين غير ممكن است كه انسان در حال متاركه از مردم بتواند از انانيت خويش بگذرد؛ چرا كه حضور در مردم شرطي اساسي در حركت به سوي خداوند متعال است و انسان اگر از مردم منزوي شده، از زندگي اجتماعي فاصله بگيرد، ممكن است تصور كند كه از شهوات و اميال نفس رها شده اما در اشتباه است، زيرا در چنين حالتي اميال و هواهاي نفساني پوشيده مي‌ماند و شخص اين را نمي‌داند اما هنگامي كه وارد زندگي اجتماعي شود و با مردم تماس بگيرد، اين گرايش‌هاي پنهان آشكار مي‌شود و در ميان جامعه و زندگي اجتماعي است كه مي‌توان اين گرايش‌ها و اميال را كشف كرد و از بين برد.
از بين بردن چنين اميال و گرايش هايي فقط از راه مبارزه طولاني با نفس در ميان زندگي اجتماعي ممكن است و بدون ترديد اين گرايش‌ها در زندگي فردي و گوشه عزلت پوشيده ميماند و هرگاه فرصتي بيابد بروز و ظهور مي‌يابد.
از اين رو زندگي اجتماعي و حضور در ميان مردم ضروري است تا انسان بتواند به صورت كامل از خويش بگذرد.
واقعيت ديگري كه از واقعيت اول كمتر نيست اين است كه حركت انسان به سوي خداوند متعال حركتي دشوار و سخت مي‌باشد و انسان نمي‌تواند به تنهايي اين راه را طي كند و هنگامي كه در جمعيت مؤمنان حضور يابد و در آنها ذوب شود، اين حركت براي او آسان مي‌شود و مي‌تواند به همراه ديگران اين راه را به آساني طي كند.
براي همين است كه در نماز به صيغه جمع مي‌گوييم: اياك نعبد و اياك نستعين و آن را هر روز ده مرتبه تكرار ميكنيم؛ چرا كه راه به سوي خداوند دشوار است و بدون ترديد، پيمودن اين راه به همراه جمعيت مؤمنان آسان‌تر و ايمن‌تر خواهد بود. و به همين خاطر است كه راه به سوي خدا در اسلام از طريق حضور در جمعيت مسلمانان و ذوب شدن در آنها طي مي‌شود نه با گوشه گيري از ديگران.
مروري بر ابعاد سه گانه حج:
اين همان سه مرحله اي است كه حج با زبان نمادين براي ما بيان مي‌كند:
۱. مرحله گذشتن از خويش.
۲. مرحله ذوب شدن در جماعت.
۳. مرحله حركت به سوي خداوند.
و اين سه مرحله بيانگر سه جنبه روابط انساني نيز ميباشد؛ چرا كه انسان با خداوند متعال و جامعه و خويش ارتباط دارد و اين روابط همگي در حج مورد توجه است و عجيب است كه ارتباط انسان با جامعه و ذوب شدن او در جامعه همچون پلي است كه انسان را به خداي متعال پيوند ميدهد و اين حضور بر خلاف تصورات رهباني، مانع و حجاب رسيدن به خداوند نيست.
ترجمه: سيد احمد احمدزاده [۱]. سرازير شدن حاجيان از عرفات به مشعر و از مشعر به مني.


| شناسه مطلب: 40654




يادداشت