چند رباعی در حال و هوای حج

حامد حجتی

در پلك نخست شور هشياري بود
آن لحظه زمان ناب بيداري بود
آيينه چشم ها پر از باران شد
انگار كه كعبه آيينه كاري بود

در محضر دوست حال ديگر دارم
آواز خوش هزار در سر دارم
اي روح گره خورده به زنجير زمين
شوق پر وبال چون كبوتر دارم

عطر خوش اين مشك ختن ...چشمانت
سوسوي هزار پيرهن ...چشمانت
يك قطعه از آن باغ بهشتي هستي
يعني حجر الاسود من چشمانت

يا هيچ نمي خواهم و...يا او ...اي كاش
دلمويه و اشك و شروه ...با او ...اي كاش
حالاكه براي استجابت خوب است
من ...سعي صفا و مروه ...با او ...اي كاش
در شوط نخست جان جان مي بينم
من هر چه مه خوب هست آن مي بينم
حالا كه به شوط هفت نزديك شدم
در گوشه كعبه جمكران مي بينم
چون كشتي افتاده به در يا بودي
يا اينكه شبيه خال ...زيبا بودي
نه ... اين همه حسن در تو امروزي نيست
گهواره لالايي مولا بودي
هاجر هاجر سراب درچشم شمايت
يك دشت پر اضطراب در چشم شماست
در سعي صفا ومروه باران باريد
زمزم پر آب در چشم شماست


| شناسه مطلب: 40698




حج تمتع