هدف پیامبر (ص) در غدیرخم چه بود؟

اگر طبق ادعای برخی مخالفان، هدف پیامبر در غدیر حمایت از حضرت على در قبال شکایت گروهی از افراد علیه ایشان بود، باید فقط همان افراد را گرد مى‏آورد و آنها را از شکایت نهى مى‏کرد، نه آنکه همه مسلمانان را در آن صحراى گرم گرد آورد و ساعت‏ها متوقف کند.

به گزارش خبرنگار پايگاه اطلاع رساني حج، برخي از افرادي كه مغرضانه يا نااگاهانه به دنبال تضعيف جايگاه اميرالمومنين علي عليه السلام هستند، در آغاز به دنبال انكار واقعه غدير بر مي‌آيند اما وقتي ميبينند كه منابع اهل سنت، پر است از اسناد و مداركي كه اين واقعه را تاييد مي‌كند، به دنبال انحراف اذهان عمومي و تغيير صورت مساله بر مي‌آيند.
يكي از شيطنت هايي كه در همين راستا انجام ميگيرد اين است كه مدعي مي‌شوند، هدف پيامبر از اين كار، حمايت از حضرت علي در قبال شكايت گروهي از مسلمانان عليه آن حضرت بوده است! براي پاسخ به اين پرسش، قبل از هر چيز لازم است توضيح اجمالي درباره برخي جوانب غدير داده شود، از جمله آنكه:
۱. حديث غدير از نظر سند، قطعى الصدور و متواتر است و هيچ‏كس از مسلمانان، در صدور آن ترديد نكرده است و برخى علماى اهل سنت نيز، براى اثبات متواتر بودن اين حديث، كتاب‏هاى مستقلى تدوين كرده‏اند. [۱]
۲. هنگامى كه پيامبر (ص) از حجه الوداع برمى‏گشت، جبرئيل در مكان غدير خم نازل شد وآيه تبليغ را بر حضرت نازل كرد: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ…) (مائده: ۶۷) اى پيامبر آنچه را كه از سوى پروردگارت مأموريت يافته‏اى ابلاغ كن، واگر نكنى رسالت او را ابلاغ نكرده‏اى و [از مردم بيمى نداشته باش كه‏] خداوند تو را از گزند آنها مصون مى‏دارد…
بعد از نزول اين آيه پيامبر (ص) دستور توقف دادند. آنهايى كه از كاروان عقب مانده بودند رسيدند و كسانى كه از كاروان جلو افتاده بودند بازگشتند… پس از نماز ظهر از جهاز شتران براى پيامبر (ص) سكويى ساختند. پيامبر (ص) با صداى بلند همگان را مخاطب قرار داد و خطبه‏اى رسا و طولانى ايراد فرمود و در ضمن آن فرمود: «… دو چيز گران‏بها در بين شما به يادگار مى‏گذارم؛ قرآن و عترتم كه اهل بيتم هستند و خداى دانا و مهربان به من خبرداد كه اين دو از هم جدا نخواهند شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند…» [۲].
آن‏گاه فرمود: «أَلَسْتُ أَوْلَي النَّاسِ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم؟» [۳]؛ «آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نيستم؟»
مردم گفتند: «خدا و رسولش آگاه‏ترند». حضرت، دست اميرمؤمنان (ع) را بلند كرد، به حدى كه زير بغل حضرت آشكار شد و فرمود: … أَنَا أَوْلَى بِهِم مِنْ أَنْفُسِهِم فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ. … صاحب اختيارتر از مردم بر خودشان من هستم. پس هر كه من مولاى اويم، على مولاى او است.
اين جمله را سه بار تكرار كرد. [۴]
آن‏گاه دست به دعا بلند كرد و گفت: أَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. [۵]
و پيش از آن كه مردم متفرق شوند، جبرئيلنازل شد و اين آيه را آورد: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً…) (مائده: ۳) امروز دينتان را برايتان كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را آيين شما پسنديدم…
۳. براساس آنچه گذشت (نزول آيات، مقدمه حديث، ويژگى‏هاى مكانى و تمهيدات پيامبر (ص) و متن سخنان ايشان و…) براى محقق منصف، ترديدى باقى نمى‏ماند كه حقيقت چيست؟
۴. پيامبر (ص)، از مدت‏ها پيش، مأمور انجام اين كار بود و تصميم داشت كه آن را انجام دهد و بر حسب روايت‏هاجبرئيلاين مأموريت را در مكّه، عرفات، و منا نيز، يادآورى كرده بود. اما طبق آنچه درآيه تبليغ آمده است پيامبر (ص) نگران سركشى مردم و در نتيجه كشته شدن حضرت و دچار شقاوت ابدى شدن آنها بوده است. تا آنكه در غدير، خداوند مصونيت حضرت را از مردم (مطابق آيه)، تضمين كرد. آن‏گاه پيامبر (ص) بدون هيچ‏گونه ترسى از مردم، مأموريت خود را به انجام رساند.
۵. غدير خم از جاهاى ديگر (مكه، منا، و عرفات) مناسب‏تر بود؛ زيرا:
الف) در مكه، مردم در منازل و جاهاى مختلف پراكنده بودند و جمع‏كردن آنها ممكن نبود.
ب) در مكان‏هاى مذكور، مردم مشغول انجام مناسك و عبادت خود بودند و ممكن بود براى اين امر حاضر نشوند.
ج) از طرفى مردم در عرفات مُحرم بودند و محدوديت‏هاى احرام را داشتند و براى وقوف واجب، در آنجا گرد آمده بودند، و اگر پيامبر (ص) اين كار را انجام مى‏داد، امرى تبعى و حاشيه‏اى و فرعى محسوب مى‏شد، به‏ويژه با توجه به اينكه حضرت در عرفات خطبه‏اى طولانى درباره اخلاق رفتارى و معاشرتى مسلمانان ايراد نموده بود، درحالى‏كه بايد براى اين امر مهم، جلسه‏اى ويژه‏ با شرايط ويژه‏ و منحصر به فرد و به‏يادماندنى تشكيل مى‏شد.
د) تمام كسانى كه به حج، مشرف شده بودند و در صحراى عرفات حضور داشتند، در غدير خم نيز كه نزديك جحفه و مكان جدا شدن راه‏ها از يكديگر است حضور داشتند. با اين تفاوت كه در عرفات، مردم در خيمه‏ها و جايگاه‏هاى خود پراكنده و مشغول عبادت بودند و تشكيل چنين جلسه با اهميتى، هم با حفظ حال عبادت آنها منافات داشت و هم اين‏كه امرى تبعى و طفيلى و غير مهم به حساب مى‏آمد.
بر اساس آنچه گفته شد، در پاسخ پرسش فوق، مى‏گوييم:
يك - اگر پيامبر (ص) مى‏خواست از على (ع) در مقابل‏ كسانى كه از او شكايت كرده بودند حمايت كند، بايد فقط همان افراد را گرد مى‏آورد و آنها را از شكايت از اميرمؤمنان (ع)، نهى مى‏كرد، نه آنكه همه مسلمانان را در آن صحراى گرم و شرايط بسيار نامناسب كه گفته شده هوا آن‏قدر گرم بود كه مردم قسمتى از لباس خود را بر سر مى‏كشيدند و قسمتى را زير پا مى‏گذاشتند… گرد آورد و ساعت‏ها متوقف كند. دو-تمام كسانى كه در آنجا حضور داشتند، اقدام پيامبر (ص) را براى تعيين كردن خليفه مى‏دانستند و در طول تاريخ نيز، مطلب چنين بوده است.
در اينجا به برخى دلايل و شواهدى كه خلاف گفته پرسشگر است اشاره مى‏شود:
اول صدر حديث: «أَلَسْتُ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏» [۶]. اين حديث گوياى اين است كه مسئله تعيين والى و حاكم و اولى، به تصرف بوده است نه چيز ديگر.
دوم فرمايش‏هاى پيامبر (ص) در خطبه غدير، كه علاوه بر آوردن واژه مولى از عبارتى همچون «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُوني فِي‏الثَّقَلَيْن» [۷] استفاده كرده است، و يادآور حديث ثقلين و مانند آن است كه ديگر عذرى براى كسى باقى نمى‏گذارد.
سوم تبريك و شادباش گفتن اصحاب، از جمله عمر و ابوبكر كه گفتند: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلاي وَ مَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» [۸]، حاكى از تعيين جانشين است نه رفع اختلاف و حل شكايت يك نفر از اميرمؤمنان (ع).
چهارم شعرا نيز، در اين‏باره، شعرهايى سرودند. از جمله حسان بن ثابت، شاعر ويژه‏پيامبر (ص)، چكامه‏اى سرود و از پيامبر (ص) اجازهگرفت و همانجا خواند: «يُناديهِم يَومَ الغَديرِ نَبِيّهم‏ بِخُمٍّ وَ إِسمَع بِالرَّسُولِ مُناديا»
پنجم عده زيادى از علماى اهل سنت، به دلالت حديث غدير، بر امامت اميرمؤمنان (ع) اعتراف دارند كه در اينجا نام برخى از آنها ذكر مى‏شود: [۹]
امام محمد غزالى در كتاب سرالعالمين؛ [۱۰] حكيم سنايى در حديقة الحقيقة؛ فريد الدين عطار در مثنوى مظهر حق؛ محمد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول؛ [۱۱] سبط بن جوزى حنفى در تذكرة الخواص؛ [۱۲] محمد بن يوسف گنجى شافعى، در كفاية الطالب؛ [۱۳] سعيد الدين فرغانى، در شرح تائيه ابن فارض؛ تقى الدين مقريزى در المواعظ والاعتبار؛ [۱۴] تفتازانى در شرح مقاصد؛ [۱۵] و بسيارى از صحابه وتابعين و تابعينِ تابعين به حديث غدير بر خلافت اميرمؤمنان (ع) دليل و حجت آورده‏اند، از جمله: امام اميرمؤمنان (ع) در روز شورا [۱۶] و در زمان محاصره عثمان‏ [۱۷] در رحبه كوفه‏ [۱۸] روز جنگ جمل‏ [۱۹] در حديث الركبان در كوفه‏ [۲۰] و در جنگ صفين. [۲۱] حجت آوردن حضرت فاطمه زهرا (س) دختر پيامبر (ص) [۲۲]؛ امام حسن مجتبى (ع) سبط اكبر پيامبر (ص) [۲۳]؛ امام حسين (ع) [۲۴]؛ احتجاج عبدالله بن جعفر طيار بر عليه معاويه؛ [۲۵] احتجاج عمرو بن عاص بر عليه معاويه. [۲۶] حجت آوردن عمار ياسر در جنگ صفين‏ [۲۷]؛ احتجاج اصبغ ابن نباته در مجلس معاويه‏ [۲۸]؛ احتجاج يك جوان در كوفه بر عليه ابوهريره‏ [۲۹]؛ احتجاج قيس بن سعد بن عباده بر عليه معاويه‏ [۳۰]؛ احتجاج عمر بن عبدالعزيز [۳۱]؛ احتجاج مأمون عباسى بر عليه فقها. [۳۲] پس از خطبه، پيامبر (ص)، عمامه معروف به سحاب را بر سر اميرمؤمنان (ع) گذاشت‏ [۳۳] كه نوعى تاج‏گذارى و حاكى از سياسى بودن اقدام پيامبر (ص) است.
۶. عيد قرار دادن روز غديرخم نيز، خلاف ادعاى پرسشگر را ثابت مى‏كند؛ زيرا در فرهنگ اسلامى، روز ۱۸ ذيحجه، جزء اعياد اسلامى قرار گرفته است. [۳۴] اگر منظور پيامبر (ص) فقط حمايت از على بود، پيامبر (ص) در دوران رسالت خود همواره اقداماتى را براى رفع اختلاف بين مسلمانان انجام داده بود. ولى هيچ‏يك از آنها عيد محسوب نشد و از اهميت غدير نيز، برخوردار نگرديد.
۷. پيامبر (ص) به مسلمانان دستور داد با او تجديد بيعت و با اميرمؤمنان (ع) به جانشينى خلافت، بيعت كنند. زيد بن ارقم صحابى پيامبر (ص) گويد: «اولين كسانى كه با پيامبر (ص) و على (ع) دست بيعت دادند عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير و سپس بقيه مهاجرين و انصار و سپس سايرمردم». [۳۵]
۸. واقعه غدير را صد و ده صحابى، نقل كرده‏اند و هيچ حادثه تاريخى نداريم كه از چنين جايگاهى در اسلام برخوردار باشد.
——————————————————————————–
[۱]. الغدير، ج ۱، صص ۳۱ ۳۶ و ۱۵۴. [۲]. المستدرك حاكم نيشابورى، ج ۳، ص ۱۰۹. [۳]. همان، ص ۱۱۰ [۴]. همان، ص ۱۰۹ [۵]. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۵. [۶]. مسند احمد، ج ۴، ص ۲۸۱ [۷]. المستدرك، ج ۳، ص ۱۰۹. [۸]. مسند احمد، ج ۴، ص ۲۸۱ [۹]. به نقل از شيعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج ۱، ص ۶۴۶ [۱۰]. ابو حامد محمد بن محمد غزالى شافعى، سر العالمين، صص ۱۱۱۰، به نقل از راهبرد اهل سنت به مسئله امامت، محمد على كرمانشاهى، ص ۱۷۳. [۱۱]. صص ۴۴ ۴۵ [۱۲]. صص ۱۶۶ ۱۶۷ [۱۳]. ص ۱۶۶ ۱۶۷ [۱۴]. ج ۲، ص ۲۲۰ [۱۵]. ج ۲، ص ۲۹۰ [۱۶]. فرائد السمطين، ج ۱، ص ۳۱۹ [۱۷]. همان، ص ۳۱۲ [۱۸]. مناقب خوارزمى، ص ۱۵۷ [۱۹]. همان، ص ۱۸۲ [۲۰]. مسند احمد، ج ۴، ص ۴۱۹ [۲۱]. كتاب سليم بن قيس، ص ۲۹۵. [۲۲]. أسنى المطالب، از جزرى مقرى شافعى، ص ۴۹ [۲۳]. ينابيع الموده، قندوزى حنفى، ج ۳، ص ۳۶۹ [۲۴]. كتاب سليم بن قيس، ص ۳۲۰ [۲۵]. همان، ص ۳۶۱ [۲۶]. مناقب خوارزمى حنفى، ص ۱۹۹ [۲۷]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۸، ص ۲۱ [۲۸]. مناقب خوارزمى، ص ۲۰۵ [۲۹]. مجمع الزوائد هيثمى شافعى، ج ۹، ص ۱۰۵ [۳۰]. كتاب سليم بن قيس، ص ۳۱۳ [۳۱]. تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر شافعى، ج ۴۵، ص ۳۴۴ [۳۲]. العقد الفريد، ابن عبد ربه، ج ۵، ص ۳۱۷ ۳۲۷ [۳۳]. زاد المعاد، ابن قيم، ج ۱، ص ۱۲۹. [۳۴]. آثار الباقيه، ابوريحان بيرونى، ص ۳۹۵؛ الغدير، ج ۱، ص ۲۷۰ [۳۵]. الغدير، علامه امينى، ج ۱، ص ۲۷۰.