ريشه‌هاي تاريخي نهضت كربلا از ديدگاه آيت الله جوادي

امويان براي استحكام پايه هاي حكومت بي پايه خود از هيچ كوششي فروگذار نكردند. لذا نه تنها از خوي تعصب و غارتگري زمان جاهليت حداكثر بهره را بردند، بلكه براي حفظ اين خصلتِ ناپسند، مردم را در جهل نگه مي داشتند تا در پناه ناآگاهي جامعه جاهلي، نان خود را به تنور گرم خلافت بچسبانند و از آب گل آلود بي خبري مردم ماهي حاكميت خود را صيد كنند. از اين رو ترويج فرهنگ، آموزش همگاني، تبليغِ درست، فراگرفتن سواد، خواندن و نوشتن و… را ممنوع كردند.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، امويان براي استحكام پايه هاي حكومت بي پايه خود از هيچ كوششي فروگذار نكردند. لذا نه تنها از خوي تعصب و غارتگري زمان جاهليت حداكثر بهره را بردند، بلكه براي حفظ اين خصلتِ ناپسند، مردم را در جهل نگه مي داشتند تا در پناه ناآگاهي جامعه جاهلي، نان خود را به تنور گرم خلافت بچسبانند و از آب گل آلود بي خبري مردم ماهي حاكميت خود را صيد كنند. از اين رو ترويج فرهنگ، آموزش همگاني، تبليغِ درست، فراگرفتن سواد، خواندن و نوشتن و… را ممنوع كردند. در همين راستا اگر يكي از مخالفين سياسي آنها وارد شام مي شد، سعي مي كردند نگذارند با مردم رابطه فرهنگي برقرار كند.
مثلاً هشام بن عبدالملك، دهمين خليفه ننگين اموي وقتي از امام باقر(ع) ياد مي كرد(بر اساس بخشي از برنامه ها و ترفندهاي سياسي) مي گفت: او باقرالعلوم، وصي الاوصيا و وارث الانبياست. ولي هنگامي كه آن حضرت را از مدينه به شام آوردند و مردم شام امام باقر(ع) را از نزديك ديدند و براي استفاضه از فيض او هجوم آوردند، فوراً دستور داد آن حضرت را به مدينه برگردانند تا مبادا مردم با فرهنگ اهل بيت(ع) و علوم اسلامي آشنا شوند؛ زيرا غارت گران وقتي مي توانند بر گرده جامعه سوار باشند كه مردم در جهل، بي خبري و ناآگاهي به سرببرند.
اگر مردم رشد علمي و فرهنگي پيدا نكنند و در ميدان عمل و صحنه پيكار جديت و فداكاري نداشته باشند، رهبر جامعه حتي اگر علي بن ابي طالب يا حسين بن علي(ع) باشد، باز هم امويان هر عصري، سلطه پيدا مي كنند. منتهي هر روز با نيرنگي خاص به صحنه مي آيند.
در مقابل، نبي اكرم(ص) فرمودند: علم آموزي همانند تنفس كردن و آب نوشيدن بر هر انسان لازم است. يعني همان طور كه هيچ كس نمي‌تواند بگويد: نفس نمي كشم تا بميرم، آب نمي نوشم تا بميرم و…، بلكه ضرورت دارد كه نفس بكشد و آب بنوشد تا نميرد، به همين صورت ضرورت دارد جلسات علمي داشته باشد، كتابهاي علمي بخواند، سخنان علمي گوش بدهد تا عالم گردد وبدين وسيله روحش را زنده نگه دارد: «طلب العلْم فَريضةٌ علي كلِّ مُسلمٍ ومُسلمةٍ»۱٫
بنابراين، اهل تحليل سياسي شدن، عالم و آگاه نسبت به مسائل روز گشتن، فريب نخوردن، فريب ندادن، جاهل نماندن، سوءاستفاده از جهل مردم نكردن و… از امور لازم و واجبي است كه مورد سفارش و تأكيد اكيد اسلام قرار گرفته و اهتمام مسلمانان به آن لازم است. البته بعضي از اين امور واجب عيني است و برخي واجب كفايي.
هجرت اهل بيت(ع) از مدينه
در مقابلِ امويان كه ارتباط مردم با مركز فرهنگ اسلامي، يعني مدينه، كوفه و مانند آن را قطع كرده و عملاً به آنها مي گفتند: با روم مي توانيد ارتباط داشته باشيد اما با كوفه و مدينه هرگز، و اگر كسي از شام به مكّه مي آمد همراه مأمورين اطلاعاتي مي آمد، اميرالمؤمنين و امام حسين(ع) مدينه وهمجواري قبر پيامبر اكرم(ص) را رها كردند و به كوفه و كربلا رفتند تا به مردم وجامعه شام نزديكتر شوند و آنها را روشن كنند، وگرنه هرگز اميرالمؤمنين و امام حسين(ع) حاضر نبودند مدينه يعني مركز حكومت رسول الله و مسجدالنبي را كه در روي زمين هيچ مسجدي بعد از مسجدالحرام به عظمت و فضيلت آن نيست، رها كنند و به جاي ديگر بروند.
كدام فضيلت در كوفه و كربلا وجود داشت كه در مدينه نبود؟ علي(ع) به كوفه رفت تا ازنزديك با شام ارتباط برقرار كند، مردم را روشن نموده و آگاهي ببخشد، و جوامع خفته و فريب خورده شام را به معارف اهل بيت(ع) جذب كند تا بتواند امويان را ريشه كن سازد. و امام حسين(ع) نيز به كوفه و درنهايت به كربلا رفت تا ارتباطش با مردم شام، يعني مركز فتنه امويان نزديكترگردد و پيام او سريعتر، صريح تر و سالم تر به گوش آنها برسد.
قيام، تنها راه بيرون آوردن قرآن از مهجوريت
با اين توضيحات، راز و رمز نهضت كربلا روشن مي شود. هر عاقلي كه مي خواهد دست به كاري بزند، ابتدا در حدّ توان خود اطراف آن را مطالعه، بررسي و كار كارشناسانه مي كند و بعد اقدام مي نمايد. مثلا اگر كسي بخواهد فلزّي را بخرد يا استخراج كند، ظاهر، باطن، آغاز، انجام، مقدار مقاومت، حالت سرد و گرم بودن و شرايط گوناگون آن را مي آزمايد و سپس آن را انتخاب مي كند. چنان كه اميرالمؤمنين(ع) در مورد جنگ صفين چنين كرده است.
قبل از شروع جنگ پيرمردي شامي بين دو صف قرار گرفت و فرياد زد: يا علي با شخص تو كاري دارم. اميرالمؤمنين(ع) از ميان سربازان خود خارج شد و در مقابل آن پيرمرد قرار گرفت. پيرمرد گفت: تو سابقه اي طولاني در اسلام و هجرت داري، آيا مي توانم پيشنهادي به تو بكنم كه به واسطه آن، جنگي شروع نشود و خون مسلمانان حفظ گردد؟
حضرت علي(ع) فرمود: پيشنهاد تو چيست؟ عرض كرد: تو به عراق برگردي و ما با شما كاري نداشته باشيم، ما نيز به شام برگرديم و شما با ما كاري نداشته باشيد. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: پيشنهاد تو را فهميدم و دانستم كه از روي خيرخواهي و شفقت است. من نيز درباره اين جنگ و عواقب آن زياد فكر كردم، اول و آخر آن را سنجيدم و شب‌هايي را بيداري كشيدم و آثارش را بررسي نمودم؛ ولي ديدم دو راه بيشتر وجود ندارد: جنگ يا كفر به وحي الهي و دين حق.
چون خداي تعالي از اولياي خود سكوت در برابر معصيت و نيز ترك امر به معروف و نهي از منكر در برابر گناهان را نمي پسندد و بدان راضي نيست، در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه جنگيدن و مرارت آن را تحمل كردن آسانتر از دست و پنجه نرم كردن با زنجيرهاي گران جهنم است۲٫
امام حسين(ع) نيز سياست كشور را بالا و پايين كرد، اوّل و آخر آن را سنجيد، چندين بار فكر كرد كه چه كند، ديد هيچ راهي نمانده و هيچ چاره اي نيست جز اينكه با همه اعضاي خانواده به طرف كربلا حركت كند و همه آنها را به اين صحنه ببرد، بعضي شهيد و بعضي جانباز و برخي اسير شوند تا مردم حقيقت موجود در جامعه را بفهمند و بدانند كه بر سر اسلام و مسلمين چه آمد و چه مي آيد.
اگر بازگشت دوباره قرآن و عترت به صحنه زندگي مردم و بيرون آمدن آن از غربت و مهجوريت به چيزي كمتر از نثار جان و ايثار مال و اسارت زن و فرزند امكان داشت، هرگز سالار شهيدان دست به چنين قيام خونيني نمي زد؛ چون قداست مسمومي كه اموي ها براي حكومت ظالمانه خود درست كرده بودند، جز با قداست صحيح علوي شكسته نمي شد.
آنها با استفاده از جهل مردم و در سايه تحميق آنها چنان قداستي براي خود درست كرده بودند كه معاويه هنگام حركت به سوي صفين نماز جمعه را روز چهارشنبه خواند و مردم شام نيز از او اطاعت كردند و احياناً تحسين نمودند و چنان بدعتي را بر قداست معاويه و مواظبت او بر ترك نشدن حكم الهي حمل كردند!
از اين رو، سالار شهيدان، با آن كه ماه شعبان و ماه رمضان و سپس ماه هاي حج يعني شوال، ذي قعده و اوايل ذي حجه را در مكه ماند و در آستانه روز ترويه(هشتم ذي حجه)، روزي كه حاجيان در مكه احرام بسته و به طرف عرفات مي روند، قرار گرفت، خطبه خواند و فرمود: الآن وقت حج كردن، عرفات و منا رفتن، شتر نحر كردن و گوسفند ذبح نمودن نيست؛ اكنون بايد به كربلا رفت و خون گلوي عزيزان را به پاي نهال دين ريخت.
طبعاً اين سؤال براي هر كسي كه در جريان امر قرار مي گيرد، مطرح مي شود كه چرا پسر پيامبر اكرم(ص) با آنكه تا آن روز تأمّل كرد و با آنكه اعمال حج چند روز بيشتر طول نمي كشد، حج را انجام نداد و عزم حركت دارد؟ يعني چرا اين چند روز را براي انجام مناسك حج صبر نمي كند؟ چه خطري پيش آمده است كه امام حسين(ع) حاضر نيست بعد از چند روز حركت كند؟
البته بعضي از كساني كه در مراسم حج شركت كرده بودند، بعد از خاتمه يافتن مناسك، در بين راه خود را به امام حسين(ع) رساندند. بدين ترتيب اگر امام حسين(ع) حج هم مي كرد، مي توانست در همين ايام محرم به كربلا برسد. ليكن انتخاب آن زمان براي حركت يك تاكتيك بود كه با حركت خلافِ مسيرِ سيلِ جمعيتي كه براي حج در مكه گرد آمده بودند، آن هم از كسي مثل امام حسين(ع) همگان را متوجه خطر و بحراني بودن اوضاع و شرايط مي كرد. افزون بر اينكه نقشه ترور آن حضرت توسط عوامل حكومت اموي را نقش بر آب كرد.
از اين رو، امام حسين(ع) با اين كار خود به مردم فهماند كه ابتدا بايد حجّ را با آزاد نمودن از چنگ امويان عصر زنده كرد و آنگاه افراد مستطيع را به حج آزاد دعوت كرد، در حالي كه هم اكنون كعبه در زنجير اسارت به سرمي برد؛ زنجيري كه يك طرف آن به حماقت امت و جهل و بي خبري آنان بسته شده است و طرف ديگرش به خباثت و رذالت شام نشينان شياد.
مسلمانان موظف اند كه به سوي بيت عتيق نماز بگذارند: «ومن حيث خرجت فولّ وجهك شطر المسجدالحرام»۳ و دور آن خانه آزاد طواف كنند: «وليطوّفوا بالبيت العتيق»۴٫ در اين آيه سخن از طواف دور بيت عتيق است. اين كلام از باب«تعليق حكم بر وصفْ…»، اِشعار به عليت دارد۵؛ چون «عتيق» يعني عِتق شده و آزاد۶؛ زميني كه كعبه در آن قرار گرفته و نيز خود كعبه، برخلاف ديگر اماكن، مِلك و مُلك احدي نبوده و نيست، بلكه عتيق و آزاد است. حتي زمين مساجد ديگر ابتدا مِلك كسي است، وقتي كه با وقف كردن، مسجدي در آن بنا مي شود، آزاد مي گردد. اما آن سرزمين، نه مِلك كسي بوده و نه تحت سلطه احدي قرار گرفته است. زمين بي آب و گياهي بود كه هيچكس را در آن رغبتي نبود و در آنجا سكونت نداشت: «ربنا إنّي أسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرّم»۷٫
بنابراين، حسين بن علي(ع) در آن مقطع حسّاس تاريخ حج نكرد و از مكه حركت كرد و قبل از حركت در سخنراني رسمي خود در مكه، با آنكه جاسوسان اموي حضور داشتند و گزارش مي كردند، اعلام داشت: اوّلاً: دين در خطر است. ثانياً: من براي نجات دين فردا حركت مي كنم. ثالثاً: هر كس مشتاق لقاء الله است، با من بيايد.
همره ما را هواي خانه نيست
هر كه جست از سوختن، پروانه نيست
نيست در اين راه، غير از تير و تيغ
گو ميا هر كس ز جان دارد دريغ
جاي پا بايد به سر بشتافتن
نيست شرط راه، رو بر تافتن۸
منطق حضرت حسين بن علي(ع)
اين نيست كه هر مسلمان عابد زاهدي مي تواند همراه من بيايد، بلكه فرمود: هر كس كه شوق لقاي خدا را در سر مي پروراند، بيايد. چون خون هر كسي قدرت براندازي نظام خون آشام ستم پيشه اموي را ندارد.
و فرداي آن روز حركت كرد؛ حركتي كه تا كربلا با پا بود و از كربلا تا شام شوم اموي با سر. و بدين ترتيب بخش وسيعي از خاورميانه آن روز را پيمود و مردم بسياري از مناطق را از حركت خود باخبر كرد و تا حدودي به مردم آن عصر فهماند كه بر سر اسلام و مسلمين چه آمد و چه مي آيد و صفحه زرين تاريخ را با تدوين حقيقت قيام خود روشن كرد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها: ۱ــ بحار، ج۱، ص۱۷۷
۲ــ همان، ج ۳۲، ص۵۲۶ به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج۲، ص۴۰۲، ذيل خطبه ۳۵
۳ــ بقره، ۱۴۹
۴ــ حج، ۲۹
۵ــ درباره اين اصطلاح رك: ص ۶۴
۶ــ اين معنا يكي از معاني سه گانه عتيق است. ۷ــ ابراهيم، ۳۷
۸ــ گنجينة الاسرار، ص ۷۶


| شناسه مطلب: 42267




امام حسين اربعين