/به بهانه رحلت جانسوز، پيامبر مهر و رحمت؛

چرا حضرت علي با نوشته نشدن وصيت پيامبر از سوي برخي افرادمخالفت نكرد؟

چرا وقتي پيامبر (ص) قبل از وفاتش خواست كه براي اصحاب چيزي بنويسد كه هرگز بعد از او گمراه نشوند، علي (ع) چيزي نگفت، با اينكه او آن مرد شجاعي است كه از هيچ كس جز خدا هراسي ندارد؟ ! و همچنين مي‌دانست كه هر كس حق را نگويد شيطان لالي است!

به گزراش پايگاه اطلاع رساني حج، يكي از سوالاتي كه در ارتباط با رحلت پيامبر (ص) مطرح مي‌شود اين است كه چرا رسول خدا (ص) وصيت نامه مكتوبي ندارند و دليل آن چيست؟ و چرا با توجه به اتفاقاتي كه در آخرين لحظات حيات شريف آنحضرت رخ داد علي (ع) با منع از نوشته شدن وصيت پيامبر (ص) مخالفت نكرد؟
در ادامه پاسخ مجمل و تفصيلي كارشناسان ديني و تاريخ اسلام به اين سوال را مرور مي‌كنيم:
جلوگيري و ممانعت از عملي شدن خواسته پيامبر (ص) (درخواست آوردن قلم و دوات براي نوشتن وصيت قبل از وفاتشان) از وقايع مشهور در تاريخ است كه از آن به اسامي مختلفي نظير واقعه «يوم الخميس» يا واقعه «قلم و دوات» ياد شده است. سكوت حضرت علي (ع) در اين حادثه دليلي بر نفي اصل وقوع آن نيست بلكه بايد ديد كه دليل آن چه بوده است و آيا اين سكوت منافاتي با شجاعت آن حضرت دارد يا نه؟
با مروري به واقعه «قلم و دوات» كه در كتب تاريخي و غير آن آمده است به نكاتي برخورد مي‌كنيم:
۱. شخصي پيامبر (ص) را متهم به هذيان گويي كرد پيامبري كه قرآن دربارهٔ او مي‌فرمايد: «از روي هوا و از پيش خود صحبت نمي‌كند و فقط وحي ما را به شما ابلاغ مي‌كند. امر وصايت هم از مهم‌ترين امور مربوط به رسالت است.
۲. شروع نزاع و مشاجره در بالين رسول خدا (ص) و با بيماري كه ايشان داشتند كار صحيحي نبود كه شروع شد و هرگونه اظهار نظر مخالف آن شخص باعث تشديد اين مشاجره و رنجش بيشتر رسول خدا (ص) مي‌شد.
۳. عده اي با آن شخص كه منع از كتابت وصيت رسول خدا (ص) كرد مخالفت كردند ولي دامنهٔ مشاجره بالا گرفت و توسط او و همراهانش پذيرفته نشد و پيامبر (ص) همه را از بالين خود دور كرد. بنا بر برخي روايات در مصادر برادران اهل سنت، اين شخص عمر بن الخطاب بود! [i]
۴. ولايت علي (ع) و حقانيت او آنقدر روشن و واضح بود كه هيچ كس در وصي بودن او شكي نداشت و سكوت حضرت علي (ع) در منزل پيامبر (ص) فقط به خاطر رعايت مصالحي بود كه گذشت البته بعد از واقعهٔ سقيفه، چندين بار به سلب حق خود اعتراض كرد ولي به دليل رعايت مصالح اسلام و مسلمين سالها سكوت و با حكومت‌ها به عنوان مشاوري امين همكاري كرد.
[i] بخاري، كتاب العلم، باب كتابة العلم، ۱/۲۲-۲۳.
پاسخ تفصيلي
جلوگيري و ممانعت از عملي شدن خواسته پيامبر (ص) مبني بر آوردن قلم و دوات براي نوشتن وصيت قبل از وفاتشان از وقايع مشهور در تاريخ است كه از آن به اسامي مختلفي نظير واقعه «يوم الخميس» يا واقعه «قلم و دوات» ياد شده است كه بطور متواتر در متون حديثي برادران اهل سنت ما آمده است و سكوت حضرت علي (ع) در اين قضيه دليلي بر نفي اصل وقوع آن نيست بلكه بايد ديد كه دليل آن چه بوده است و آيا اين سكوت منافاتي با شجاعت آن حضرت دارد يا به خاطر حفظ مصالح اسلام، همان مصالحي كه به خاطر آن از خواسته خود صرف نظر كردند، بوده و هيچ منافاتي با شجاعت بي نظير آن حضرت ندارد؟
خوب است براي روشن شدن مطلب ابتدا اصل ماجرا را كه معروف به واقعه «قلم و دوات» و يا واقعهٔ «يوم الخميس»، «روز پنج شنبه» است، بيان كنيم:
امام بخاري سرسلسلهٔ محدثان اهل سنت و صاحب صحيح بخاري از ابن عباس چنين روايت مي‌كند كه گفت:
نزديكي وفات رسول الله (ص) بود كه عده اي از جمله عمر بن خطاب در منزل پيامبر (ص) حاضر بودند، حضرت (ص) فرمود: قلم و كاغذي بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد، عمر بن خطاب گفت: «درد بر پيامبر (ص) غلبه كرده است، نزد ما كتاب خداوند است كه ما را كفايت مي‌كند»! . اهل بيت و افراد داخل خانه رسول الله (ص) اختلاف كردند، عده اي هم نظر عمر و عده اي مخالف وي بودند. چون اختلاف و نزاع زياد شد پيامبر (ص) فرمود: از بالين من دور شويد شايسته نيست نزد من مشاجره و نزاع شود. [۱]
بخاري از ابن عباس در جاي ديگر نقل مي‌كند كه ابن عباس گفت: تمام مشكلات و بدبختي‌ها از زماني آغاز شد كه پيامبر (ص) به خاطر نزاع و درگيري در خانه اش آن وصيت آخر را نكرد. [۲]
اين واقعه در روز پنج شنبه يعني چهار روز پيش از درگذشت پيامبر اكرم (ص) اتفاق افتاد جالب است كه بدانيم پيامبر براي از بين بردن هرگونه مخالفتي با ولايت علي (ع) عده اي از جمله ابوبكر، عمر، عثمان، ابوعبيدهٔ جراح، طلحه، زبير، عبدالرحمن بن عرف و سعد بن ابي وقاص [۳] را همراه سپاه اسامه به دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) فرستاد با اينكه خالي كردن مركز حكومت در آستانه وفات پيامبر از نيروهاي نظامي در ظاهر به صلاح نبود و چه بسا ممكن بود تازه اسلام‌ها، همسايه‌ها و قبايل اطراف سر به شورش بردارند ولي تنها امري كه اين تصميم گيري را در نظر پيامبر (ص) منطقي جلوه مي‌داد، دور ساختن مخالفان جانشيني امام علي (ع) از مدينه بود. تشكيل اين سپاه چند روز قبل از وفات پيامبر (ص) و به دستور ايشان بود و فرمود: خدا لعنت كند كسي را كه از سپاه اسامه تخلف كرده و با او همراه نشود. [۴] در مقابل ياران و موافقان جانشيني علي (ع) چون عمار و مقداد و سلمان از حضور در سپاه معاف گشتند و هيچ نامي از علي (ع) در اين سپاه نبود. [۵]
با تمام اين مقدمات با شايعهٔ خبر وفات پيامبر (ص) عده اي از سپاه جدا گشته و به مدينه بازگشتند و در منزل پيامبر جمع شدند و واقعه روز پنج شنبه اتفاق افتاد.
تاريخ از كساني نام مي‌برد كه در مقابل عمر اعتراض كردند، جابربن عبدالله انصاري از آن جمله است. [۶]
با مروري دوباره بر حديث ابن عباس و روايت وي از آن واقعه روشن مي‌شود كه نزاع و درگيري در آن موقعيت و با اوضاع و احوال پيامبر (ص) هرگز كار صحيح نبوده است و علت نوشته نشدن وصيت پيامبر (ص) نيز همين درگيري و نزاع بود.
اگر عمر بن خطاب چنين اعتراضي نمي‌كرد و در محضر رسول الله (ص) مشاجره و نزاع صورت نمي‌گرفت آنگاه حضرت (ص) وصيت خود را مي‌نوشتند.
حال علت عدم وارد شدن علي (ع) به اين نزاع و مشاجره روشن مي‌شود، پيامبري كه روح تعاليمش بر وحدت و تأليف قلوب بود [۷] سزاوار نبود كه اين نزاع و درگيري را شدت بخشد علاوه بر اينكه كساني كه گفتار پيامبر (ص) را قبول نكردند و او را به هذيان گويي به خاطر غلبهٔ درد متهم كردند چه تضميني وجود داشت كه كلام علي (ع) را قبول كنند؟ علاوه بر اينكه عده اي از صحابي بزرگ همچون جابربن عبدالله انصاري با اين موضع گيري خليفه دوم مخالفت كردند ولي با پافشاري گروه مخالف، مغلوب شدند. پس در آن موقعيت هرگونه اظهار نظر منفي يا مثبتي كه به نزاع و مشاجره در نزد پيامبر (ص) دامن مي‌زد قطعا اشتباه بود. البته امر وصايت علي (ع) امر پوشيده و نا گفته اي نبود چرا كه بارها و بارها پيامبر (ص) بر آن تأكيد كرده بودند به طوري كه همگان بر آن واقف بودند و حجت شرعي بر آنان تمام شده بود. سيوطي در تاريخ الخلفاء اين احاديث را جمع كرده است. از آن ميان جملهٔ «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» را از ترمذي از ابي سريحه يا زيد بن ارقم نقل مي‌كند، و جملهٔ «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاه‏» را از احمد بن حنبل و طبراني به طريق ابن عمر، مالك بن الحوريث، جرير، سعد بن ابي وقاص، ابي سعيد خدري، أنس، ابن عباس و. . نقل مي‌كند.
همچنين جمله «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» را از احمد بن حنبل و طبراني به طرق مختلف نقل مي‌كند. [۸]
بله چون هنوز چند ماهي از واقعهٔ عظيم «غدير خم» نگذشته بود و امكان نداشت در آن فاصله اندك كسي آن واقعه عظيم را فراموش كند امام علي (ع) لازم نديدند به اين مشاجره وارد شوند و در منزل رسول خدا (ص) به خاطر رعايت حال آن حضرت و عدم جسارت به مقام نبوت ساكت بودند، اما بعد از آن از گفتن حق ابائي نكردند بلكه چنانكه احمد در مسند (۱/۱۵۵) و طبري در تاريخش (۲/۴۶۶) و ديگران از جمله ابن كثير و ابن هشام آورده اند ابتداءً براي اظهار نارضايتي از اين تصميم در مورد خلافت، به اتفاق عده اي در خانه فاطمه (س) تحصن كرد، و ديگر آنكه به مسجد رفت و مردم را قسم داد كه آيا واقعه غدير خم را شاهد نبوده اند عدهٔ زيادي (يا ۳۰ نفر) اين مطلب را شهادت دادند. [۹] و تا جايي كه وحدت امت اسلامي خدشه دار نشود و خوني ريخته نشود در راه احقاق حق خود نهايت تلاش را انجام دادند.
چه بسا پايداري علي (ع) بر اين اعتراضات موجب اختلافات داخلي گسترده و از بين رفتن اصل درخت نو پاي اسلام كه به تازگي پيامبر و رهبر خود را از دست داده و دشمنان غدار در صدد فرصتي براي ضربه زدن به آن بودند، مي‌شد. كما اينكه كه در تاريخ آمده با وفات پيامبر (ص) عدهٔ زيادي از قبائل عرب از پرداخت زكات سر باز زده و مرتد شدند. [۱۰]
آري امام علي (ع) همواره نگران هدر رفتن زحمات طاقت فرساي پيامبر اكرم (ص) بود و خود و خانواده اش را فداي حفظ مصالح اسلام مي‌كرد تا اسلام باقي مانده و به دست نسلهاي بعدي برسد. از اين رو، سالها سكوت و با حكومت‌ها بعد از رسول خدا (ص) به عنوان مشاوري امين همكاري كرد.
پي نوشت ها:
[۱] بخاري، كتاب العلم، باب كتابة العلم، ۱/۲۲-۲۳؛ معالم المدرستين، علامه عسكري، ج ۱، ص ۱۴۰.
[۲] صحيح بخاري، كتاب الاعتصام بالكتال والسنة، باب كراهية الخلاف و باب قول مريض: قوموا عني از كتاب مرضي؛ معالم المدرستين، علامه عسكري، ج ۱، ص ۱۴۰.
[۳] طبقات الكبري، ج ۲، ص ۱۸۹؛ پيامبر اعظم (ص) سيره و تاريخ، جمعي از مؤلفان، ص ۱۳۱.
[۴] ملل و نحل، شهرستاني، ج ۱، ص ۱۴؛ به نقل از پيامبر اعظم (ص)، جمعي از مؤلفان، ص ۱۳۲.
[۵] طبقات كبري، ج ۲، ص ۱۸۹؛ پيامبر اعظم (ص) سيره و تاريخ، ص ۱۳۱.
[۶] هيثمي، مجمع الزوائد، ج ۴، ص ۳۹۰ و ج ۸، ص ۶۰۹؛ پيامبر اعظم سيره و تاريخ، ص ۱۳۴.
[۷] آيات متعددي از قرآن مسلمانان را به وحدت و عدم نزاع و مشاجره دعوت مي‌كند: آيه ۴۶ از سوره انفال كه مي‌فرمايد: با هم نزاع نكنيد پس شكست مي‌خوريد و عزت خود را از دست مي‌دهيد.
[۸] تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص ۱۵۷.
[۹] معالم المدرستين، علامه عسكري، ج ۱، ص ۴۸۹.
[۱۰] همان، ج ۱، ص ۱۶۵.