سينه‌زنان آمديم، آقا سلامٌ عليك

عزاداران رضوي از هر طرف خود را به صحن انقلاب مي‌رسانند تا رو به قبله و رو به حضرت، عرض سلام و ارادت كنند و تسليت، و در جوار سقاخانه و پنجره‌فولاد و چشم‌درچشم گنبد طلا بر سروسينه بزنند.

اي واي بالام! اي واي!
كشيك فوق‌العادۀ ۲۸ صفر و زيارت صبحگاهي روز شهادت امام رضا(ع) حسرت حضوردر دسته‌هاي عزاداري را بر دلم باقي گذاشته است كه ناگهان چشمم به پرچم «هيأت حسيني روستاي هِرْوي، تبريز» مي‌افتد؛ روستاي دوست عزيزم «رحمان» كه دست امام رضا(ع) و در همين حرم ما را به هم پيوند داده است.
هر سال از اربعين تا شهادت امام رضا(ع) تقريباً همۀ اهالي هروي به پابوس امام رضا(ع) مي‌آيند. امسال فرصت نكرده‌ام در خدمت رحمان و خانواده پرمهر و مهمان‌نوازش باشم و شرمنده‌اش هستم، اما دستۀ عزاداري‌شان در بست شيخ طبرسي(ره) من را بي‌اختيار به درون خود مي‌كشد و من دوش‌به‌دوش رحمان به راه مي‌افتم و به سبك خاص آذري‌ها بر سينه مي‌زنم؛
دست چپ را بر شانۀ راست عزادار سمت چپت مي‌گذاري و هم‌زمان با فرود آوردن محكم پاي راست بر سنگ‌فرش‌هاي صحن، دست راستت را بر سينه مي‌زني.
هيأت هروي با ذكر «اي شه شاهان سلامون عليك/ شاه خراسان سلامون عليك» وارد صحن انقلاب مي‌شود و با دم «آغلار دي‌يَر زهرا/ اي واي بالام اي واي» (امروز زهرا مي‌گويد/ اي واي پسرم اي واي) راه بست شيخ حر عاملي(ره) را در پيش مي‌گيرد.
ذكر وداع هيأت هروي هم گريه‌آور است: «داريم خداحافظي مي‌كنيم/ نكند ما را دست خالي برگرداني.»
زيارت قبول آقا رحمان و التماس دعا.
تا سال بعد
مشهد امروز خيلي دل‌گير است. ديگر همۀ آن شوروغوغا به پايان رسيده. تا سال بعد ديگر آن چند جوان مشهدي را نمي‌بيني كه در كنار پرچم سرخ‌رنگ «عشاق‌الرضا» در ميدان شهدا نشسته و كفش‌هاي زائران را صلواتي واكس مي‌زنند.
دلت براي «زليخا»، پيرزن اهل كابل، تنگ مي‌شود كه با آن قد خميده و چادر سفيدش از زيارت كربلا به پابوس امام غريب آمده است. پيرزني كه كفش‌هاي سرخ‌رنگ «شكافك»دارش را گم كرده و وقتي با او به دفتر پوشاك گم‌شدۀ حرم مي‌روي، پيدايش نمي‌كند و قرار مي‌شود ظهر، به قول خودش «بعد از چاشت»، دوباره سراغشان را بگيرد.
دلت براي زحمات خالصانۀ رفتگرهاي عزيزمان تنگ مي‌شود كه در تمام لحظات عزاداري، شهر ما را پاك مي‌كردند از دورريخت‌هايي كه گاهي غفلت و گاهي خستگي ما بر چهرۀ شهر مي‌نشاند. دستشان درست؛ خدمتشان قبول.
افسوس كه امروز ايستگاه‌هاي صلواتي، پرچم‌هاي سرخ و سياه، علم‌هاي بزرگ و كوچك، كتيبه‌هاي محتشم و پيراهن‌هاي مشكي تا سال بعد جمع شده‌اند؛ تا سال بعد، كه زنده باشيم يا مرده.
در ركاب عشق
عصر سرد روز ۲۸ صفر در ميدان شهدا، سه‌جوان دوچرخه‌به‌دست وكوله‌پشتي به پشت را مي‌بينم كه دارند مي‌روند «چيزي بخورند»، چون نذري‌هاي بين راه «شكم‌سيركني» نبوده است! هر يك علَمي كوچك و سه‌گوش بر دوش دارند كه رويش نوشته «يا علي‌بن‌موسي‌الرضا».
هر سه قوچاني‌اند و در شهر خودشان دانشجوي كامپيوتر. پرچم‌هاي كوچك را هم خودشان طراحي كرده‌اند.
بدون برنامه‌ريزي خاصي و به قول خودشان «خوش‌خوش» مسير قوچان-مشهد را ركاب زده‌اند و به پابوس امام رضا(ع) آمده‌اند. شب ۲۸ صفر به چناران رسيده و به علت بارندگي نتوانسته‌اند مسير را ادامه دهند. صبح روز بعد هم با وجود برف و باران به سمت مشهد به راه افتاده‌اند.
«رحيم» مي‌گويد: «اولين بار است كه با دوچرخه مي‌آييم. اطراف قوچان را ركاب زده‌ايم، ولي مسير دوردست تابه‌حال نيامده بوديم. امسال گفتيم اگر امام رضا(ع) بطلبد با دوچرخه مي‌آييم.»
«سجاد هدايتي» ۲۲ ساله هم انگيزۀ زيارت ركاب‌زنان را «عشقي» مي‌داند «كه ما را طلبيد و با دوستان تصميم گرفتيم به پابوس آقا بياييم».
او همچنين از مردمي مي‌گويد كه با ديدنشان «بوق مي‌زدند يا نگه مي‌داشتند و خسته‌نباشيد مي‌گفتند. اگر نذري داشتند به ما مي‌دادند و همه لطف داشتند».
«محمد روشن‌بخش» ۲۱ ساله هم مي‌گويد: «حاضرم سال ديگر هم بيايم. سخت بود، ولي ارزشش را دارد. عشق به امام رضاست ديگر؛ به هواي سرد و برف و باران يا گرسنگي و تشنگي نگاه نمي‌كند.»
و آخرين جملۀ زائر دوچرخه‌سوار آقا: «ان‌شاءالله سفر بعدي، كربلا.»
دم‌هاي مسيحايي
در اين روزهاي آخر ماه صفر، عاشقان و زائران هرگوشه‌اي از اين خاك خدايي ارادتشان را به زباني ابراز مي‌كنند.
بهره بگيريم از اين دم‌هاي مسيحايي:
«كريم آل فاطمه/ امام مجتبي حسن»؛ «اي تقي اي تقي جان كجايي/ اي پسر الامان از جدايي»؛ «گفت زينب ز غم داغ برادر چه‌كنم/ بي‌برادر چه‌كنم»؛ «عشق من فقط گنبد طلا، كربلا مي‌خوام رضا جان/ قسمتم بكن تا بيام حرم، كربلا مي‌خوام رضا جان»؛ «رضا جان كربلاييم كن/ رضا جان نينواييم كن»؛ «اومدم به ديدنت اباالحسن/ دست من به دامنت اباالحسن»؛ «السلام اي شهيد خراسان/ اي پناه همه بي‌پناهان/ اي رضا جان، اي رضا جان، اي رضا جان»؛ «مسموم وا اماما/ غريب وا اماما»؛ «قبولم كن تو اي مولا/ به جان مادرت زهرا/ روا حاجات ما بنما/ رضا جانم رضا جانم»؛ «مسموم زهر جفا، واي واي/ شاه خراسان رضا، واي واي»؛ «سمّ ستم و زهر جفا كرده دلم خون، هم از كينۀ مأمون/ معصومه ز قم آمده با قد خميده، فراق تو كشيده»؛ «اي زادۀ خيرالنسا/ جانم رضا جانم رضا»؛ «نور دل فاطمه/ كشتۀ زهر جفا»؛ «رضا مسموم از زهر جفا شد/ به جنت فاطمه اندر عزا شد»؛ «شمع شب تار مني، علي موسي‌الرضا/ مونس و غم‌خوار مني، علي موسي‌الرضا»؛ «عزا عزاست امروز/ روز عزاست امروز/ شال عزا بر گردنِ/ ابن‌الرضاست امروز»؛ «منم گداي حرمت يا رضا/ اي به فداي كرمت يا رضا/ به جوادت نما/ حاجتم را روا/ سيدي يا رضا/ سيدي يا رضا/ ارض و سما گريه كند يا رضا/ جن و ملك گريه كند يا رضا/ به جوادت نما/ حاجتم را روا...»؛ «ما همه عزادارِ/ سلطان خراسانيم»؛ «كشته شد هشتمين، شمس ولايت/ يا امام زمان، سرت سلامت»؛ «اي اباصلت مرا بگذر و تنها بگذار/ من دل‌سوخته را با دل خود وابگذار/ من غريبم غريب/ من شهيدم شهيد/ همه اعضاي من از سوزش انگور گداخت/ پسرم تاج سرم بر سر من پا بگذار/ من غريبم غريب/ من شهيدم شهيد»؛ «از زهر جفا خون شده يا رب جگر من/ يا فاطمه بنگر كه چه آمد به سر من/ نيامد پسر من/ اميد ثمر من/ خواهم كه ببينم رخ ماه پسرم را/ يا رب برسان نخل اميد ثمرم را/ نيامد پسر من/ اميد ثمر من»؛ «كشتد غريبانه غريب‌الغربا را/ رضا جان، رضا جان/ محبوب خدا بضعۀ پيغمبر ما را/ رضا جان، رضا جان»؛ «شهر خراسان يك‌سره عزا شد/ زاين ماجرا قيامتي به پا شد/ از جفاي مأمون/ شد رضا جگرخون/ اي اهل عالم/ اي اهل عالم/ معصومه آيد با دو چشم گريان/ اندر خراسان حالت پريشان/ قامت خميده/ برادر نديده/ برادرم كو/ تاج سرم كو»؛ «جواد و معصومه عزا گرفته/ زمزمۀ رضا رضا گرفته».
اين ذكرهاي آشنا را هم زياد مي‌شنوي: «آي كبوتر كه نشستي روي گنبد طلا/ هركجا پر مي‌كشي تو حرم امام رضا/ من كبوتر بقيع‌ام با تو خيلي فرق دارم/ جاي گنبد سرمو به‌روي خاكا مي‌ذارم ... تو كه هرشب مي‌سوزه صدتا چراغ دوروبرت/ به امام رضا بگو غريب تويي يا مادرت»؛ «بر مشامم مي‌رسد هر لحظه بوي كربلا/ بر دلم ترسم بماند آرزوي كربلا/ تشنۀ آب فراتم اي اجل مهلت بده/ تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا».
و سرانجام، ذكر اين روزهاي همۀ مردم ايران: «دختر بدرالدّجي امشب سه‌جا دارد عزا/ گاه مي‌گويد پدر، گاهي حسن، گاهي رضا».
هزاران هيأت ارادت
نام‌هايي كه مي‌خوانيد، سرگذشت ارادت مردمان باصفاي وجب‌به‌وجب اين خاك ولايي است كه در اين روزهاي آخر صفر با كوله‌باري از عشق و نياز به حريم امام رضا(ع) پا مي‌گذارند. خيلي‌هايشان در پياپيش دستۀ عزاداري خود، پرچم اهدايي آستان‌قدس‌رضوي را با افتخار حمل مي‌كنند، اما اسم پرچم‌دار و بي‌پرچمشان در دفتر عزاداران رضوي ثبت شده است:
هيأت عزاداران اباالفضل العباس(ع)، بارجين، ميبد؛ هيأت عاشقان حضرت علي‌اصغر(ع)، سرخاب، تبريز؛ هيأت منتظران فرج، تبريز؛ هيأت زنجيرزني قمر بني‌هاشم(ع)، عصمت‌آباد، مهريز؛ هيأت حضرت علي‌اكبر(ع)، روستاي خاركش؛ هيأت جوادالائمه(ع) حصار؛ هيأت امام حسين(ع)، روستاي گزآباد، مانه، خراسان شمالي؛ هيأت ابوالفضل‌العباس(ع)، روستاي برنج اسفراين؛ هيأت ابوالفضل(ع)، شهرستان ميان‌دورود بادله، ساري؛ هيأت شاه‌حسين‌گويان ميدان بزرگ تره‌بار تبريز؛ هيأت عزاداران قمر بني‌هاشم(ع)، يزد؛ هيأت اباالفضل‌العباس(ع)، رويين؛ هيأت چهارده معصوم(ع) شهرستان ساري، سبسكند؛ هيأت ابوالفضلي روستاي آلي، شهرستان تربت‌حيدريه؛ جوانان كلاته‌خيج، هيأت متوسلين به قمر بني‌هاشم(ع)؛ هيأت عزاداران رضوي، قهرمان‌آباد، شهرستان اسفراين؛ هيأت منتظران حضرت مهدي(عج)، خراسان شمالي؛ هيأت ابوالفضلي شهرستان تربت‌حيدريه، ملك‌آباد آستانه؛ هيأت متحده صاحب‌الزمان(عج)، شهرستان تربت‌حيدريه، روستاي آبرود؛ هيأت ابوالفضلي روستاي مهمانك؛ هيأت ابوالفضلي شهر قاضي، شهرستان مانه و سملقان؛ هيأت حسين‌بن‌علي(ع) مسجد جامع زينب‌آباد، گلستان؛ روستاي باباخنجر، همدان؛ هيأت راهيان امام رضا(ع) پيادۀ بجنورد، روستاي چناران؛ هيأت حسيني عارف‌آباد، كاشمر؛ هيأت جان‌نثاران علي‌بن‌موسي‌الرضا(ع)، بابل؛ هيأت عزادارن حسيني فخرآباد، بجستان؛ هيأت ابوالفضلي سنگ‌تراشان، ساري؛ هيأت سجاديه بن، چهارمحال و بختياري؛ هيأت عزاداران حضرت اباالفضل(ع)، شهرستان تربت‌جام، روستاي سماخون؛ كاروان پيادۀ محبان‌الرضا(ع) شهرستان زاوه، صفي‌آباد؛ هيأت عزاداران حسيني نوكنده، گلستان؛ هيأت ابوالفضلي روستاي پطرو، تربت‌حيدريه؛ هيأت عزادارن حسيني روستاي جنوك، بيرجند؛ هيأت عزاداران حضرت علي‌اكبر(ع)، حمزده عليا، شهرستان نوشهر مازندران؛ هيأت پيادۀ حضرت اباالفضل(ع)، خراسان شمالي، شهرآباد، خاور؛ هيأت پيادۀ علي‌اصغر(ع)، مردين، شاهرود؛ هيأت حسيني پي‌استان، طبس؛ هيأت محترم حسيني، كاشمر، دهستان بالاولايت فرح‌آباد؛ هيأت عزاداران امام‌زاده سلطان احمد، شهرستان گنبد، دهستان بيمرغ؛ هيأت ابوالفضلي روستاي حسن‌آباد قاين، بخش زهان؛ هيأت حضرت سيدالشهدا(ع)، عبدالمؤمن همدان؛ هيأت عزاداران انصارالحسين(ع)، بجنورد؛ هيأت امام حسن مجتبي(ع)، شهرستان گلوگاه؛ هيأت علي‌بن‌حسين(ع) امام سجاد(ع)، محياباد كرمان؛ هيأت ابوالفضلي روستاي چهارتخته رخ؛ هيأت موسي‌بن‌جعفر(ع) شهرستان آزادشهر؛ هيأت عزاداران انصارالحسين(ع)، شادباد، تبريز؛ هيأت محبين اهل‌بيت(ع)، شهرستان جويبار؛ هيأت عزاداران حضرت ابوالفضل‌العباس(ع)، شهرستان خدابنده، روستاي خوش؛ هيأت زنجيرزنان قاسميه شتربان تبريز؛ هيأت حسيني جيريا، شهرستان اراك.
سينه‌زنان آمديم، آقا سلامٌ عليك
عزاداران رضوي از هر طرف خود را به صحن انقلاب مي‌رسانند تا رو به قبله و رو به حضرت، عرض سلام و ارادت كنند و تسليت، و در جوار سقاخانه و پنجره‌فولاد و چشم‌درچشم گنبد طلا بر سروسينه بزنند. دم‌هاي سلام‌آذين آستانۀ صحن انقلاب هم شنيدني است:
«سلام ما بر تو اي/ امام هشتم رضا»؛ «سلام يا حضرت شاه خراسان»؛ «السلام اي شهيد خراسان/ اي رضا جان رضا جان رضا جان»؛
«امام هشتم رضا، امام هشتم رضا/ آقا سلامٌ عليك»؛ «السلام اي زادۀ موسي‌بن‌جعفر السلام»؛ «سينه‌زنان آمديم، سينه‌زنان آمديم/ آقا سلامٌ عليك»؛ «مسموم انگور جفا/ سلامٌ عليكم». هيأتي آذري‌زبان را هم مي‌بينم كه در پايان هر بيت مداح با هم سلام مي‌دهند: «سلام اولسون سنه».
نويسنده: احمد عبداله زاده مهنه


| شناسه مطلب: 42513




امام رضا