ماجرای کناره گیری معاویة بن یزید از خلافت
دو نفر از بنی امیه خوشنامند: عمربن عبدالعزیز و معاویة بن یزید که امروز سالگرد کناره گیری او از خلافت است. از وقایع و آثار بسیار مهم قیام بیدارگر کربلا، همین مسأله کنارهگیری معاویه پسر یزید از منصب خلافت است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج، او پس از گذشت چهل روز، بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و ضمن يادآوري اعمال شنيع و ظالمانه پدران خويش، آنها را لعن نمود و از افعال و كردارشان اظهار برائت كرد و پس از گريه شديد خود را از خلافت خلع كرد. مروان بن حكم كه پاي منبر او حاضر بود، برخاست و گفت: «اكنون كه طالب خلافت نيستي، امر خلافت را به شورا واگذار كن، همچنانكه عمر بن خطاب چنين كرد». او گفت: «من حلاوت خلافت را نچشيدم، پس چگونه راضي شوم كه تلخي اوزار آن را بچشم؟» سپس به خانه رفت و پيوسته مشغول گريه و زاري بود تا - شايد به مسموميت - ۴۰ روز بعد درگذشت و با مرگش سلطنت از آل ابوسفيان به آل مروان انتقال يافت.
به گزارش تبيان ابن حجر در كتاب الصواعق المحرقه مينويسد: بعد از مرگ يزيد بن معاويه در سال ۶۴ق (۱) پسر جوان او كه مردي صالح و شايسته و همواره بيمار بود، به عنوان ادامه خلافت، قدمي به پيش ننهاد و از آن استقبال نكرد و در هيچ امري مداخله ننمود، ولي به اجبار خليفه شد. او حدود چهل روز و به قولي دو يا سه ماه خليفه بود. معاوية بن يزيد سومين خليفه سلسله اموي و هشتمين خليفه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) بشمار ميرفت.
حكومت و عمر كوتاه معاوية بن يزيد در هالهاي از ابهام است و نياز به بررسيها و تحليلهاي تاريخي دارد. گرچه متاسفانه، در كتب تاريخي مطالب چنداني در مورد معاوية بن يزيد وجود ندارند.
اينكه يزيد بن معاويه براي پسرش معاوية بن يزيد از مردم بيعت گرفته مسلم است. (۲) ولي در بين مورخان در مورد مدت خلافت، علت كنارهگيري از آن و درگذشت وي اختلاف نظر وجود دارد. بعضيها نظرشان بر اين است كه وي بعد از يزيد۴۰ روز زنده بوده (۳) و عدهاي از محققين هم برآنند كه۴۰ روز حكومت كرده سپس كنارهگيري ميكند. (۴)
علت كنارهگيري معاويه از حكومت
در مورد علت كنارهگيري وي از حكومت نيز اختلاف است، ولي آنچه از تاريخ برميآيد به دليل تمايل او به اهل بيت (عليهمالسلام) ميباشد. اما بعضيها علت كنارهگيري معاوية بن يزيد و حكومت كوتاه وي را بيماري او بيان كردهاند كه هنگام تحويل حكومت بيمار بوده و با همان مرض هم فوت كرد. (۵) اين علت شايد به دلايل سياسي بيان شده باشد زيرا آنچه از كتب تاريخي دسته اول بدست ميآيد اين است كه محبت او به اهل بيت (عليهمالسلام) علت كنارهگيري وي از خلافت ميباشد. معاوية بن يزيد اولين خليفه مسلماني است كه خواستار بازگشت خلافت به اهل بيت (عليهمالسلام) شد و از منصبش كنارهگيري كرد. (۶) «قاموس الرجال» مطلبي از «مجالس المؤمنين» نقل ميكند كه اين نظريه را تأييد ميكند:
«همانا معاوية بن يزيد مصداق (يخرج الحي من الميت) ميباشد و همچنين او در بين بنياميه مانند مؤمن آل فرعون ميباشد. (۷)
در مورد علت كنارهگيري وي از حكومت نيز اختلاف است، ولي آنچه از تاريخ برميآيد به دليل تمايل او به اهل بيت (عليهمالسلام) ميباشد. اما بعضيها علت كنارهگيري معاوية بن يزيد و حكومت كوتاه وي را بيماري او بيان كردهاند كه هنگام تحويل حكومت بيمار بوده و با همان مرض هم فوت كرد.
اينكه چرا معاويه پسر يزيد دوستدار اهل بيت (عليهمالسلام) شده ظاهراً به خاطر معلمش بوده؛ او معاويه را با اهل بيت (عليهمالسلام) آشنا ميكند. اين احتمال قرائتي نيز دارد. بعد از آنكه معاويه پدرش را لعن و از حكومت دوري كرد، بنياميه معلم معاويه (عمرالقصوص) را مقصر دانستند و او را زنده به گور كردند. (۸)
نحوه كنارهگيري معاويه از حكومت
معاويه پسر يزيد در سن بيست سالگي به منبر رفت و گفت: إِنَّ هذِهِ الْخِلافَةِ حَبْلُ اللهِ؛ خلافت ريسمان الهي است كه جدم معاويه به ناحق از آنِ خود كرد و حال آنكه اين حق از آنِ علي بن ابي طالب (عليهالسلام) بود. هنگامي كه جدم با گناهانش در قبر آرميد، پدرم خلافت را غاصبانه عهدهدار شد، در حالي كه خلافت، حقِ پسر دختر پيامبر بود و پدرم نيز هم اكنون در قبر خود، با گناهان بسيارش، دست به گريبان است. او پس از اين اعترافات گريست و گفت:
عظيمترين و وحشتناكترين عمل پدرم، قتل عترت رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، روي آوردن به ميگساري و تخريب خانه خدا است. من راه آنان را ادامه نخواهم داد و مقلّد آنان نيستم و اختيار شما مردم با خود شماست، اگر دنياداري خوب است، ما به قدر لازم به آن رسيديم و اگر بد است به اين مقدار كه رسيديم ذُريّه ابي سفيان را كافي است. سپس از انظار مردم پنهان شد و بعد از چهل روز درگذشت.
ابن حجر پس از نقل اين فراز از تاريخ، مينويسد: او (معاوية بن يزيد) از پدر و جدّ خود با انصافتر بود! (۹)
البته در سند ديگري اينگونه آمده است:
معاويه بعد از آنكه از حكومت، خودش را خلع كرد در مسجد جامع به منبر رفت و مدت زيادي به حالت سكوت نشست. سپس حمد و ثناي خداوند را به طور بليغ به جا آورد. بعد پيامبر و اهل بيتش را به نيكي ياد كرد. و گفت:
همانا جدم معاويه، كسي كه به حكومت سزاوارتر بود را كنار زد. كسي كه به پيامبر نزديك بود، فضلش عظيم بود، سابقهاش در اسلام از همه زيادتر بود، در بين مهاجران قدرش از همه بيشتر بود. از همه شجاعتر بود، علمش از همه بيشتر بود، از نظر ايمان اولين نفر بود و از نظر ارزش شريفترين بود. مصاحبتش با پيامبر (صلي الله عليه و آله) از همه قديميتر بود. پسرعموي رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، دامادش، برادرش، همسر دختر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كه رسول خدا با اختيار او را براي دخترش برگزيد. پدر دو سيد بزرگوار اهل بهشت.
پدرم به خاطر كارهاي بدش و اسراف بر نفسش متخلق به اخلاق امت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نبود. او تابع هواي نفس بود. خطاهايش را نيك ميديد و اقدامي كرد كه آن اقدام جرأت بر خداوند متعال بود. او حرمت اولاد رسول خدا را شكست... او رهين خطاهاي خود است.... (۱۰)
وي اين چنين از پدرش دوري كرد و بعد از آن در خانه نشست تا اينكه از دنيا رفت.
جانشيني معاويه پسر يزيد
بعد از كنارهگيري معاويه از خلافت، بنياميه و مادرش اصرار كردند كه برادرش را به عنوان وليعهد معرفي كند و از مردم براي او بيعت بگيرد اما او قبول نكرد و گفت:
«به خدا قسم اين حكومت زماني كه من زنده بودم براي من نفعي نداشت (۱۱) اگر اين كار را انجام بدهم شيريني آن براي شما خواهد بود و سختي و عذابش براي من.» (۱۲)
مرگ معاويه پسر يزيد
در مورد نحوه مرگ معاويه هم اختلاف است. عدهاي به مرگ طبيعي وي اشاره دارند (۱۳) ولي بعضي از مورخان مثل ابن اثير ميگويند كه او را با سم مسموم كردهاند. (۱۴) در هر صورت در سال ۶۴ و در سن ۲۱ سالگي درگذشت (۱۵) و در شهر دمشق مدفون گشت. (۱۶)
البته برخي نيز مرگ او را توسط مروان دانستهاند: معاويه چهل روز از خانه بيرون نيامد، و سياست وقت «مروان حكم» را خليفه قرار داد. مروان با مادر معاويه (زن يزيد) ازدواج كرد و بعد از چند روز معاويه حقشناس را مسموم كرد. (۱۷)
پينوشتها:
۱- ابن ابيالحديد؛ شرح نهجالبلاغه، وفات ۶۵۶ ق، مصحح محمد ابراهيم ابوالفضل، بيروت، داراحياء الكتب العربيه، ج ۶، ص ۱۵۲.
۲- محمدبن سعد؛ طبقات الكبري، وفات ۲۳۰ق، بيروت، دارصادر، ج ۴، ص ۱۶۹.
۳- تاريخ خليفة بن خياط، با تحقيق دكتر سهيل زكار، بيروت، دارالفكر؛ ص ۱۹۶.
۴- ابن قتيبه؛ المعارف، وفات ۲۷۶ق، مصحح دكتر ژون عكاشه، قاهره، دارالمعارف، ص ۳۵۲.
۵- تاريخ خليفة بن خياط، ص ۱۹۶.
۶- الشيخ نجاح الطائي؛ نظريات الخليفتين، ج ۲، ص ۱۵۵.
۷- شيخ محمد تقي تستري؛ قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، ج۱۰، ص ۱۴۴.
۸- علي محمد فتحالدين الحنفي؛ فلك النجاة في الامامة والصلاة، با تحقيق ملا اصغر علي محمد جعفر، ۱۹۹۷ م، چاپ دوم، ص ۹۵.
۹- الصواعق المحرقه، ص ۱۳۴/ الإمامة والسياسه، ج۲، ص۱۷.
۱۰- القمي الشيرازي؛ محمد طاهر؛ كتاب الاربعين، سيد مهدي رجائي، ۱۴۱۸ قمري، چاپ اول، ص ۵۰۲.
۱۱- طبقات الكبري؛ ج ۵، ص ۳۹.
۱۲- ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج ۶، ص ۱۵۲.
۱۳- البلاذري، فتوح البلدان، قاهره، مكتبة النهضة المصريه، ۱۹۵۶، ج۱، ص ۲۷۰.
۱۴- ابن اثير، الكامل في التاريخ، وفات ۶۳۰، بيروت، دارصادر، ج ۴، ص ۱۳۰.
۱۵- شيخ مفيد؛ الاختصاص، وفات ۴۱۳، علياكبر عقاري، بيروت، دارالمفيد، ۱۴۱۴، چاپ دوم، ص ۱۳۱.
۱۶- شرح نهجالبلاغه، ج ۶، ص ۱۵۲.
۱۷- برگرفته از كتاب يكصد موضوع، پانصد داستان، اثر علي اكبر صداقت.